شناسهٔ خبر: 24131554 - سرویس سیاسی
منبع: فارس | لینک خبر

بنیادگرایی اسلامی داعش- القاعده: تمایزهای ساختاری و ایدئولوژیکی - بخش اول

زمینه‌های پیدایش داعش

در این مقاله تلاش شده تا با توجه شاخص‌های ایدئولوژیکی و ساختاری که داعش و رهبران آن ارائه داده‌اند، مقایسه موردی میان این گروه و القاعده انجام گیرد و تفاوتهای ساختاری و ایدئولوژیکی آنها مورد بررسی قرار داد.

صاحب‌خبر -

 

چکیده

تحولات موسوم به بهار عربی و پیامدهای قابل توجه آن در ابعاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، معادلات سیاسی در خاورمیانه را دستخوش تغییر کرده است. نقش بارز گروه‌های بنیادگرای اسلامی و تروریستی چون القاعده و داعش در تحولات اخیر بویژه در جنگ داخلی سوریه و بحران عراق سیمای سیاسی خاورمیانه را به کلی دگرگون کرده است. خشونت عریان داعش در مقابله با گروه‌ها و کنشگران دیگر در این کشورها و تقویت و رشد پایگاه سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیکی این گروه در منطقه و ورای آن به بحث اصلی محافل آکادمیک مبدل شده است. با وجود شباهت‌های ساختاری و ایدئولوژیک، اما موج جدید بنیادگرایی در منطقه در بسیاری از ابعاد به صورت چشمگیری دچار تحول و دگردیسی شده است.

داعش که اکنون قوی‌ترین گروه تروریستی و بنیادگرای جهان محسوب می‌شود، سبک و شیوه نوین در عملکرد و سیاست‌گذاری‌های رادیکال از خود به نمایش گذارده است. کنترل بخش‌های بزرگی از عراق و سوریه و جذب ده‌ها هزار نیروی جدید جهادی از سرتاسر جهان حاکی از عملکرد نسبتا موفق این گروه دارد. در این مقاله تلاش شده تا با توجه شاخص‌های ایدئولوژیکی و ساختاری که داعش و رهبران آن ارائه داده‌اند، مقایسه موردی میان این گروه و القاعده انجام گیرد و تفاوتهای ساختاری و ایدئولوژیکی آنها مورد بررسی قرار داد. 

کلیدواژه ها

 بنیادگرای اسلامی، داعش، القاعده، خشونت، ایدئولوژی

دهه‌های 1960 و 1970 میلادی را باید دوران احیای بنیادگرایی اسلامی دانست. معضل‌های سیاسی، اقتصادی (به‌ویژه بحران نفتی 1974)، اجتماعی و البته تبعات شکست کشورهای عربی از رژیم صهیونیستی در جنگ شش‌روزه و حتی تاحدودی ناکامی این کشورها در جنگ 1973 دست به دست هم دادند تا افکار عمومی در کشورهای عربی- اسلامی از حرکت‌های پان‌عربیسم و ملی‌گرایانه، ناامید شوند.

 انقلاب اسلامی ایران در 1979، نقطه عطفی در رشد و بالندگی نهضت‌های اسلامی در خاورمیانه به‌شمارمی‌رود؛ هم‌زمان، اشغال افغانستان ازسوی شوروی و بسیج افکار عمومی دنیای اسلام برای مبارزه با این تحدی، درنهایت به قدرت‌گرفتن القاعده در افغانستان منجرشد؛ گروهی که بعدها به یکی از چالش‌های بزرگ کشورهای غربی و حتی اسلامی در مبارزه با بنیادگرایی اسلامی تبدیل‌شد.

 قدرت و هیمنه‌ طالبان و القاعده در افغانستان با حمله ایالات متحده در سال 2001 پایان‌یافت اما تداوم این حرکت در قالب مبارزات چریکی هنوز هم پس از گذشت  چهارده سال از حمله آمریکا تداوم‌دارد؛ البته نکته قابل‌تأمل درخصوص بنیادگرایی اسلامی، پویایی و دگردیسی در ساختار و نحوه مبارزاتی این گروه‌هاست؛ به‌ویژه پس از اشغال عراق ازسوی آمریکا و بازشدن پای گروه‌های رادیکال اسلامی و مرتبط با القاعده در این کشور که بسیار مورد توجه بوده‌است. القاعده[1] عراق در‌واقع، شاخه منفک‌شده از القاعده افغانستان است که ازسوی ابومصعب الزرقاوی[2] در سال 20033 تأسیس‌شد.

تفکرهای خاص و متحجرانه الزرقاوی درخصوص چگونگی اداره گروه و سازماندهی آن، خیلی زود، خود را نمایان‌کرد. راهبردهای (تاکتیک‌های) نظامی و چریکی آکنده از خشونت عریان، طی مبارزات این گروه در عراق در نبرد نیروهای آمریکایی، شیعیان و حتی برخی از قبایل سنی به‌طور کامل، مشهود بود؛ درواقع، سبک فکری و ایدئولوژیکی ابومصعب الزرقاوی در عراق، از وقوع نوعی دگردیسی در پیکره و تفکرهای حرکت بنیادگرایی در خاورمیانه حکایت‌می‌کند.

 یکی از ویژگی‌های متمایز القاعده عراق، توسل‌جستن به درجه‌ای از خشونت است که حتی ازسوی بنیان‌گذاران فکری این حرکت، یعنی القاعده افغانستان در بسیاری موارد، مورد نکوهش بوده‌است؛ براساس مستندهای به‌دست‌آمده از این گروه‌ها در افغانستان و عراق، یکی از دلایل اصلی بروز نارضایتی میان سران این دو گروه در عراق و افغانستان، به استفاده افراط‌گونه ابومصعب الزرقاوی از خشونت بازمی‌گردد (Jamestown, 2015).

سال 2011 را باید سال آغاز قدرت‌گرفتن گروه‌های بنیادگرای اسلامی در خاورمیانه قلمداد‌کرد؛ قیام‌های بیداری اسلامی در کشورهای عربی، زمینه را برای خودنمایی این گروه (که جلوتر در متن نیز بدان اشاره‌خواهد‌شد که بیشتر محصول همین اوضاع آشوب‌زده هستند)، آماده‌کرد. جنگ داخلی سوریه و عدم برخورد مناسب رژیم بعث با اعتراض‌های روی‌داده و همچنین، دخالت‌های خارجی، وضعیتی را به‌وجودآورد که تنها منتفعان آن، گروه‌های رادیکال و تروریستی مانند داعش[3]، دولت اسلامی عراق و شام و جبهه النصره بودند. داعش را به دلیل ویژگی‌های ساختاری و برنامه‌ریزی باید در قالبی متفاوت از سایر گروه‌های رادیکال و بنیادگرا بررسی‌کرد؛ درواقع، داعش را می‌توان محصول جهشی بنیادین در سیر تکامل گروه‌های بنیادگرا در خاورمیانه دانست.

در این مقاله، نگارندگان کوشیده‌اند تا زوایا و ابعاد فکری، ایدئولوژیکی و ساختاری داعش را بررسی و تحلیل‌کرده، تمایزهایی را که این گروه با سایر گروه‌های بنیادگرا به‌ویژه القاعده دارد، ارزیابی‌کنند؛ ازاین‌رو، در این مقاله ما به‌دنبال پاسخ این پرسش‌ها هستیم که «علل اصلی قدرت‌گرفتن داعش در عراق و سوریه چه بوده؟ و چرا این گروه توانسته تا این سطح از موفقیت عملکردی را داشته‌باشند؟ و چه تمایزهای ساختاری، فکری و ایدئولوژیکی میان داعش و القاعده وجوددارد؟».

فرضیه پژوهش، بر این اصل استوار است که دلیل اصلی رشد و تقویت داعش در چند سال اخیر به عوامل گوناگون سیاسی (نارضایتی اکثریت جامعه سنی سوریه و عراق از عملکرد دولت‌های مرکزی)، اجتماعی- فرهنگی (بروز تنش و اختلاف شدید مذهبی و فرقه‌ا‌ی در جوامع این دو کشور میان سنی‌ها و شیعیان) و درنهایت، دخالت‌های کشورهای خارجی در امور داخلی عراق و سوریه بازمی‌گردد؛ همچنین، علت اصلی رشد تفکر داعش (داعشیسم)، در «راهبردها، افکار و ایدئولوژی خاص بنیان‌گذار آن»، یعنی ابومصعب الزرقاوی و جانشینان آن به‌ویژه ابوبکر البغدادی[4] ریشه‌دارد.

الف - مبانی نظری 

برای تبیین نوعی بنیان نظری قابل‌پذیرش در توجیه تقویت پایگاه گروه‌های بنیادگرای اسلامی و زمینه‌های رشد این نوع حرکت و جنبش‌ها، باید عواملی چندگانه را در تحقق آنها دخیل‌دانست؛ ازاین‌رو، برای درک بهتر موضوع، با توجه به موقعیت جغرافیایی خاورمیانه، تاریخ سیاسی- مذهبی و نحوه تعامل‌های میان حُکام و مردمان آن، در قالب عواملی چند، بنیان مفهومی آن را تشریح‌می‌کنیم. علل رشد و تقویت پایگاه گروه‌های تندرو مذهبی را در چند عامل مهم بایدخلاصه‌کرد که البته تمام این عوامل به شکلی از اشکال، دارای هم‌پوشانی هستند.

- بحران اجتماعی: به‌طور معمول، یکی از عواملی که به‌شدت در پدیدارشدن این‌گونه گروه‌ها و جنبش‌ها ارزیابی‌می‌شود، بحران‌های اجتماعی موجود در بدنه جوامع کشورهای خاورمیانه و اسلامی است که در طول سالیان متمادی، لاینحل باقی‌مانده‌است؛ مواردی ازقبیل «وجود شکاف میان بدنه اجتماعی مردم و حُکمرانان این کشورها. عدم توجه حُکام و رهبران کشورهای منطقه به خواسته‌های سیاسی (اصلاحات سیاسی، حق رأی و تشکیل احزاب و درکل کثرت‌گرایی)، اجتماعی- افتصادی (عدم حضور فعال زنان در اجتماع و برنامه‌های مرتبط، تعمیق شکاف‌های اقتصادی در این جوامع) و فرهنگی در این کشورها» به بحران اجتماعی و در‌نهایت، بی‌اعتمادی و گسست میان حُکام و بدنه جامعه منتهی‌می‌شود.

- ویژگی‌های محیط بحران: محیط اجتماعی- سیاسی که این گروه‌ها در آن شکل‌می‌گیرند و رشدمی‌کنند (از گروه‌های به‌شدت رادیکال گرفته تا گروه‌های میان‌رو)، تأثیری چشمگیر بر روند مربوط دارد؛ این محیط‌های بحران، دارای شش ویژگی بارز هستند:

1- بحران هویت؛

2- بحران مشروعیت؛

3- آشوب و فشار؛

4- تضاد طبقاتی؛

5- ضعف نظامی؛

6- بحران فرهنگ.

در مقابل این بحران‌ها، گروه‌های بنیادگرا با توسل به ابزارهای خاص خود، درپی یافتن پاسخ و پرکردن خلأ‌های به‌وجودآمده در این جوامع هستند. در پاسخ به بحران‌های اجتماعی که تمام این بحران‌ها به‌نوعی در بستر آن قرارمی‌گیرند، گروه‌های بنیادگرا به پنج شیوه، به‌دنبال حل یا دست‌کم، جذب افکار عمومی هستند (دکمیجان، 1390: 26) که عبارت‌اند از:

- رهبری کاریزماتیک و مقتدر که درپی متحول‌کردن اجتماع و بنیادنهادن جامعه‌‌ای اسلامی و سالم است؛ یکی از ابزارهای مهم در دست این‌گونه رهبران، تأکید بر اصول اسلامی و اخلاقی است که به باور آنها از جامعه رخت‌بر‌بسته‌است.

- وجود ایدئولوژی معتقد به ظهور منجی. ایدئولوژیی‌ که درپی تبیین این دیدگاه است که سرانجام، روزی جوامع از وجود هرگونه نابسامانی و باورهای کُهن و غلط پاک‌ خواهندشد.

- شخصیت بنیادگرا که تحت تأثیر محیط بحران و نفوذ ایدئولوژی‌های بنیادگرایانه شکل‌گرفته‌است.

- تشکیل گروه‌ها و طبقات اجتماعی مستعد پاسخگویی به درخواست بنیادگرایانه از طریق جهت‌گیرهای فرهنگی- روانی و مواضع خاص اجتماعی- اقتصادی.

- شکل‌گیری گروه‌ها و جنبش‌های بنیادگرایی که تحت رهبری کاریزماتیک درپی بروز رفتار و اعمال معنوی، انقلابی و هیجانی هستند.

در مقابل این تحرک‌ها، عکس‌العمل حکومت‌ها به اعمال خشونت‌بار گروه‌های بنیادگرایی اسلامی، «سرکوب، سازش یا همکاری‌های متقابل» بوده‌است؛ ازاین‌رو، تداوم یا سقوط جنبش‌های بنیادگرایی اسلامی در کشورهای مختلف به سیاست‌های حکومت، تحریک‌های خارجی و کیفیت رهبری و سازماندهی این جنبش و گروه‌ها بستگی‌دارد (دکمیجان، 1390: 27 و 28).

بر همین اساس می‌توان‌گفت که احیا و دگردیسی در ماهیت گروه‌های بنیادگرا نظیر داعش یا القاعده را باید بَرایندی از مجموعه عواملی دانست که در کشورهای اسلامی- عربی، طی چندین دهه اخیر ازسوی حُکام این کشورها بی‌پاسخ‌مانده‌است؛ علاوه‌براین، دخالت کشورهای فرامنطقه‌ی در امور خاورمیانه، ازجمله تقسیم منطقه به بلوک‌هایی که به دو قطب قدرت در دوران پس از جنگ جهانی دوم و جنگ سرد، به‌شدت وابستگی‌داشتند، اختلاف‌های شدید ارضی و سیاسی میان کشورهای خاورمیانه و رژیم صهیونیستی بر سر مسئله فلسطین، حملات نظامی آمریکا به کشورهای افغانستان و عراق و همچنین بحران‌های ناشی از قیام‌های مردمی موسوم به بیداری اسلامی در کشورهای منطقه، همه و همه دست به دست هم دادند تا آتش زیر خاکستر به یک‌باره در سال 2010 زبانه‌کشد؛ در این شرایط، کشورهای منطقه به دلیل ضعف‌های مورد اشاره، به‌ویژه ضعف‌های ساختاری و فرهنگی، عدم توسعه‌یافتگی اقتصادی و نبود سازمان‌های غیردولتی، قادر نبودند تعامل سازنده‌‌ای با این تحول‌ها داشته‌باشند؛ در این وضعیت بود که گروه‌های رادیکال و اسلامی توانستند با توسل به ساختارها و پایگاه‌های خود در این کشورها و البته هیجانی‌کردن جو سیاسی، افکار عمومی را به سمت خود جلب‌کنند.

ازسوی‌دیگر، می‌توان نظریه‌هایی را که درپی توجیه و توضیح رشد گروه‌های اسلام‌گرای افراطی هستند، در سه دسته توضیح‌داد:

- نظریه‌های مرتبط با تمدن (تئوری تمدنی): درواقع، این نظریه خواهان توجیه این نکته است که درپی بروز خشونت یا تقابل به هر نوع آن، میان تمدن‌های مختلف مانند تمدن غربی و اسلامی یا ... ، زمینه برای رشد گروه‌های تندرو و اسلامی مهیا می‌شود؛ در این زمینه «نظریه برخورد تمدنی»[5] را که ازسوی ساموئل هانتینگتون[6]، نظریه‌پرداز معروف آمریکایی، مطرح شد، می‌توان‌مثال‌زد.

- نظریه بحران: این تئوری درپی تبین ریشه‌های این رشد افراط‌گرایی با توسل به بحران‌های موجود سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است؛ به این معنا که به‌دنبال بروز بحران در کشور، زمینه برای قدرت‌گرفتن این گروه‌ها مهیا می‌شود (بحران‌های اقتصادی دهه‌های 1960 و 1970 در کشورهای الجزایر، مصر، اردن و ایران، به زمینه‌ا‌ی برای رشد اسلام‌گرایان تبدیل‌شد).

- نظریه دوگانگی فرهنگی: طبق این نظریه، در شرایطی که دولتمردان و حُکام، حاضر نباشند، اسلام‌گرایان را در قدرت شریک‌کنند یا اینکه درپی ایجاد قوانینی اساسی خارج از حوزه شریعت اسلام باشند، با واکنش اسلام‌گرایان، مواجه خواهندشد (Knudsen, 2003:17-19).

در این مقاله سعی‌شده تا با روشی تحلیلی- توصیفی و تکیه بر آمار و مستندها به علل رشد، تقویت و در‌نهایت، کنترل داعش بر بخش‌های گسترده‌‌ای از عراق و سوریه پرداخته‌شود؛ همچنین، وجه تمایز این گروه با گروه‌های دیگر بنیادگرا ازجمله القاعده، مورد بررسی قرارگیرد.

ب- زمینه‌های پیدایش داعش

بی‌گمان، توسل به دین و خدا در صور و اشکال مختلف آن به اندازه تاریخ زندگی اجتماعی انسان قدمت‌دارد و انسان‌ها به دلایل مختلف ازجمله رنج زندگی و ترس از مرگ، به نیرو و قدرتی ماوراءالطبیعه، متوسل می‌شوند اما بنیادگرایی دینی، پدیده‌ا‌ی متأخر و متفاوت است؛ این پدیده که کم‌وبیش، سرتاسر جهان را فراگرفته، درپی احیای روش راستین حیات و اصلاح آنچه «انحراف» اجتماعی، فرهنگی و سیاسی می‌خواند، است. بنیادگرایی اسلامی به‌عنوان یک جنبش اجتماعی- سیاسی در اوایل قرن بیستم میلادی، به عرصه تحولات اجتماعی، وارد شد.

 بنیادگرایی اسلامی، نوعی پدیده سیاسی و ایدئولوژیکی قرن بیستم است که در دهه 1920 بنیان‌نهاده‌شد و به سبب تحول‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی روی‌داده در سرزمین‌های اسلامی، در دهه‌های پایانی قرن بیستم به اوج خود رسید (Choueiri, 2015: 741). کاربرد واژه بنیادگرایی به دهه‌های نخست سده بیستم بازمی‌گردد که پروتستان‌های آمریکایی به‌صورت جدی با تجدد رویه‌رو شدند؛ در این رویارویی، واکنش و موضع شماری از پروتستان‌ها این بود که آنچه در کتاب مقدس آمده، جملگی درست است و به بازخوانی، تعدیل یا حتی مسکوت‌گذاشتن نیاز‌ندارد؛ در تاریخ آمریکا این دسته از پروتستان‌های محافظه‌کار و سرسخت، «بنیادگرا»[7] نامیده‌شدند (گُل محمدی، 13922: 1777)؛ اما تأکید اصلی در این پژوهش بر بنیادگرایی اسلامی است. گرچه بنیادگرایی دینی، نخستین‌بار در جامعه‌ای مسیحی شکل‌گرفت، شدت، تنوع و گستردگی آن در جوامع اسلامی، بسیار بیشتر و پیچیده‌تر بوده‌است. بنیادگرایی اسلامی، پدیده‌ای معاصر است که در جنبش اخوان‌المسلمین مصر در 1928 ریشه‌دارد؛ بنیان‌گذار آن، حسن البناء و مهم‌ترین چهره شناخته‌شده آن، سید قطب است (Encyclopedia of Politics, 2005: 659).

ایدئولوژی بنیادگرایی اسلامی در تجلی معاصرش، ارائه‌دهنده وحی، سنت و رویه‌ا‌ی است که به محمد (ص) و تعالیم او بازمی‌گردد. جنبش‌های بنیادگرای اسلامی معاصر درپی آ‌ن‌اند که موجودیت خود را از طریق وظایف مقرر الهی و سوابق تاریخی توجیه‌کنند؛ درواقع، بنیادگراهای اسلامی در تلاش هستند برای شکل‌دادن به آینده، گذشته را در قالب بحران کنونی بازسازی‌کنند (دکمیجان، 1388: 75).

حمله ایالات متحده به عراق و سرنگونی صدام حسین، مرحله‌ا‌ی نوین در تاریخ سیاسی- اجتماعی خاورمیانه محسوب‌می‌شود؛ از این زمان بود که گمانه‌زنی درباره آینده عراق، خاورمیانه و آرایش جدید نیروها در این منطقه، مطرح شد.

ناکارآمدی آمریکا در هدایت و به‌سرانجام‌رساندن جنگ در این کشور، دخالت‌های کشورهای همسایه برای افزایش نفوذ خود در آینده سیاسی این کشور و اختلاف‌های مذهبی و قومی عمیقی که برای سالیان متوالی، همچون آتش زیر خاکستر چندان نمودنیافته‌‌بود، به یک‌باره خود را نشان‌داد به‌طوری‌که در چهارده سال گذشته، طبق آمارهای سازمان‌های بین‌المللی، عراق به‌صورت ثابت جزو دو کشور اول در انجام حملات تروریستی و خشونت افراط‌گرایانه قرارداشته‌است (IED, 2015). داعش[8] و پیش‌تر القاعده عراق، به‌تنهایی مسئولیت به‌طور تقریبی 255 درصد از کل حملات تروریستی را در این کشور  برعهده‌داشته‌اند.

حمله آمریکا به عراق، پس از حمله به ویتنام، طولانی‌ترین، پرهزینه‌ترین و بزرگ‌ترین حمله در تاریخ آمریکا محسوب‌می‌شود؛ البته اولین جنگ ایالات متحده هم بعد از پایان دوران جنگ سرد به‌شمارمی‌رود که به آمریکا به‌عنوان نیرویی اشغالگر نگریسته‌شده، نه نیرویی آزادی‌بخش که به‌دنبال تأمین امنیت و رفاه در منطقه خاورمیانه است (Lieberfeld, 2005: 1).

تبعات حمله به عراق، درجایگاه کشوری اسلامی، پس از حملات تروریستی یازدهم سپتامبر به برج‌های دوقلو و پیش‌تر حمله نظامی آمریکا به افغانستان، این ذهنیت را در میان کشورهای اسلامی و مسلمانان تقویت‌کرد که آمریکا، به جنگی دامنه‌دار و طولانی با دنیای اسلام، وارد شده‌است. حمله به افغانستان و عراق به بهانه مبارزه با تروریسم و افراط‌گرایی، موجی جدید از احساسات اسلام‌گرایانه را در منطقه خاورمیانه و جهان به‌دنبال خود داشت که خروجی آن، نه‌تنها تضعیف گروه‌هایی تندرو مانند القاعده را درپی‌نداشت که تقویت و گسترده‌ترشدن دامنه نفوذ این‌گونه گروه‌ها را سبب‌شد؛ اما تحولی جالب‌توجه که در چند سال اخیر صورت‌گرفته، وقوع دگردیسی یا تکامل در بزرگ‌ترین و منسجم‌ترین این گروه‌ها یعنی القاعده است.

هرچند بنیادگرایی اسلامی از لحاظ نظری (تئوریک) و سیاسی، جنبشی متحد نیست، در سطح روبنا و زیربنا اشتراک‌هایی بسیار، میان انواع مختلف بنیادگرایی اسلامی جوددارد؛ مانند «برتری توحید به‌مثابه بنیادی راهبردی، سیاسی، اساسی و حیاتی، تفوق شریعت، ضرورت استقرار دولت اسلامی و موضوع‌های مهم دیگر» (اسپوزیتو، 1391: 242)؛ القاعده درجایگاه یکی از پیش‌قراولان این جنبش در دهه‌های اخیر و داعش به‌عنوان نمونه‌ای فرارادیکال در دو سال اخیر، دارای زیربنایی به‌طور تقریبی مشابه در جهت نیل به استقرار دولت (خلافت) اسلامی مدنظر خود هستند؛ در زیر، برخی از این مشترک‌های اساسی میان این گروه‌ها بیان‌شده‌است اما تأکید اصلی در این مقاله بر تمایزها و راهبردهایی است که این دو جنبش را از هم متمایزمی‌کند.

پیش از پرداختن به سیر تکاملی داعش، ابتدا باید برخی از ویژگی‌های بارز و مشترک میان گروه‌های رادیکال و تروریستی نظیر داعش را برشمرد تا بتوان سیمایی دقیق از آنها معرفی‌کرد؛ در اینجا نُه ویژگی مهم این گروه‌ها را  به این ترتیب می‌توان‌برشمرد:

- واکنش در برابر به‌حاشیه‌رانده‌شدن مذهب: درحقیقت، هدف اساسی و اولیه بنیادگراهای مذهبی، دفاع از دین و اعمال دینی مذهبی است. درصورت هرگونه هجوم یا به‌چالش‌کشیده‌شدن این اعمال، این گروه‌ها از خود، واکنش نشان‌خواهندداد.

- حسن انتخاب یا به‌گزینی: گروه‌های بنیادگرا در وهله اول برای خود مفاهیم و شاخص‌هایی را تعریف و تجویز‌ و براساس این شاخص‌ها عمل‌می‌کنند؛ درواقع، این شاخص‌ها وجه تمایز این گروه‌ها از بدنه عوام اجتماع‌هاست.

-  جهان‌بینی دوگانه: واقعیت در دوگانه‌ها خلاصه شده‌است: خوب و بد، تاریک و روشن و درست و غلط.

- استبداد و بی‌غلطی: تمام ادیان، خود را پاک و عاری از هرگونه غلط و اشتباه می‌دانند؛ قرآن، تورات و انجیل، همه کُتب آسمانی هستند و منشأ الهی دارند پس عاری از اشتباه هستند؛ این بدان معناست که این دیدگاه مصونیت از اشتباه و خطا در ادیان، این ظرفیت را به پیروان آنها داده‌است تا خود را برحق دانسته، درنهایت، سایر افکار و جهان‌بینی‌ها را منحرف قلمدادکنند؛ درنتیجه برای توجیه خشونت و دست‌یافتن به اهداف مدنظر، نیاز به توجیه عقلی، کمتر می‌شود.

- هزاره‌گرایی و مهدویت: تاریخ، پایانی قدسی و معجزه‌وار دارد. در پایان جهان (قیامت)، همه ادیان به ظهور منجی و فریاد‌رس باوردارند. پیروزی از آن مؤمنان و شکست از آن کافران و بی‌دینان خواهدبود.

- اعضا انتخاب‌شده و برگزیده هستند: اغلب، رهبران در این‌گونه گروه‌ها خود را برگزیده و جدا از عوام می‌دانند.

- قلمروهای فکری و عملی مشخص: مردمان یا با آنها هستند یا از دایره آنها خارج‌اند؛ به‌طور معمول، حد وسط وجودندارد.

- ساختار و سازمان اقتدارگرایانه دارند: این گروه‌ها و سازمان‌ها اغلب، حول شخصیتی کاریزماتیک شکل‌می‌گیرند.

- الزام‌های رفتاری: به دلیل وجود جهان‌بینی دوگانه و قلمروهای خاص تعریف‌شده، الزام‌های رفتاری خاصی باید در این نوع اجتماع‌ها رعایت‌شود. درخصوص بسیاری از رفتار و آداب در اجتماع از طرز لباس پوشیدن گرفته تا حتی مسائل جنسی، دستورها و روش‌هایی خاص وجوددارند (Emerson & Hartman, 2006:134).

ازاین‌رو، منشأ پیدایش داعش، دولت اسلامی عراق و شام، را باید در سال‌های 2002 تا 2006 و افکار متحجرانه ابومصعب الزرقاوی در رهبری دو نیروی تندرو اسلامی، یعنی «توحید و جهاد» و «القاعده‌ عراق» جستجوکرد.

 به‌دنبال کشته‌شدن ابومصعب الزرقاوی در ژوئن 2006، رهبران القاعده در عراق، این گروه را که ائتلافی از نیروهای مختلف در عراق بود، دوباره و با نام «حکومت اسلامی عراق» احیاکردند. دولت اسلامی عراق، هر دو رهبر خود (ابوعمر البغدادی و ابوحمزه المهاجر) را در سال 2010 در حمله هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا ازدست‌داد؛ این تحولات سبب‌شد که این گروه تضعیف‌شود اما به نابودی آن نینجامید. پس از خروج نیروهای آمریکایی از عراق در 2011، رهبر این گروه، عواد ابراهیم البدری السامرایی، معروف به ابوبکر البغدادی، این گروه را دوباره احیاکرد؛ در اوایل سال 2013، این گروه، حملات انتحاری و تروریستی گسترده‌ا‌ی را به لطف ناامنی و جنگ داخلی که در سوریه جریان‌داشت، در عراق انجام‌داد؛ هم‌زمان، نارضایتی از عملکرد سیاسی دولت نوری المالکی در عراق به‌ویژه در شهرهای به‌طور عمده، سنی‌نشین این کشور، زمینه را برای تقویت و نفوذ داعش در عراق تسهیل‌کرد؛ در همین حین، بروز تنش در رابطه این گروه با القاعده افغانستان و شاخه سوری آن (النصره) بالاگرفت.

اختلاف‌هایی که اغلب از نحوه عملکردی و خشونت‌آمیز داعش در عراق و سوریه نشأت‌می‌گرفت؛ درنهایت، داعش در سال 2014، به‌طور رسمی، وجود هرگونه پیوند با القاعده را ردکرد؛ از این زمان، این گروه، خود را به‌عنوان یک واحد جهادی مستقل با اهداف و آرمان‌های مشابه اما کمی متمایز معرفی‌کرد. در سال 2013، ابوبکر البغدادی، تمایل خود را برای ادغام هر دو گروه جبهه النصره و دولت اسلامی خودخوانده اعلام‌کرده‌بود؛ البته این طرح ازسوی جبهه النصره ردشد که همین امر درنهایت، به بروز تنش میان گروه‌های تندرو اسلامی در عراق و سوریه منجرشد (Katzman & et.al, 2015:2).

عواملی که تقویت و رشد پایگاه نیروهای تندرو اسلامی را در منطقه سبب‌می‌شوند، در چند مورد مهم بایدخلاصه‌کرد:

- جبهه‌گیری و ایجاد انشقاق در میان مسلمانان (شیعه و سنی) به‌ویژه پس از انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 و مخالفت کشورهای عرب منطقه با آرمان‌های آن: درحقیقت، مواضع تند کشورهای عرب و به‌خصوص، کشورهای حوزه خلیج فارس نسبت‌به انقلاب اسلامی در ایران، صف‌بندی‌های مذهبی را در خاورمیانه پررنگ‌ترکرد.

- عدم مشروعیت بسیاری از رهبران و حکام عرب منطقه: بیشتر آنها هیچ‌گونه مشروعیت، به‌ویژه مشروعیت سیاسی، ازسوی مردمان خود نداشتند و درنتیجه، امید به اصلاحات سیاسی- اقتصادی در میان مردمان این کشورها به‌تدریج تحلیل‌رفت.

 - ایجاد ائتلافی متشکل‌ از شصت کشور به رهبری ایالات متحده و بسیاری از کشورهای غربی دیگر: این امر، بسیاری از مسلمانان را به این نتیجه رسانده که این نبردی نه‌تنها ضد داعش بلکه تمام هویت اسلامی و دینی آنهاست.

- تبلیغات و برنامه‌هایی که داعش در جهت استفاده و تبلیغ تهیه و تدوین‌‌کرده: داعش آنها را در شبکه‌های اجتماعی و اینترنت پخش‌می‌کند که ازسوی‌دیگر، عدم مقابله مؤثر با این برنامه‌ها ازسوی کشورهای دیگر، به رشد و ترویج دیدگاه‌های آنها کمک‌کرده‌است.

 - عدم وجود برنامه‌های کارآمد و مؤثر به‌عنوان آلترناتیوی برای عرضه به آن دسته از افراد و مسلمانانی که مجذوب داعش و ایدئولوژی خاص آن شده‌اند: این مورد نیز، در گسترش حوزه نفوذ این گروه، بسیار اثرگذار بوده‌است.

- با وجود تمام اعلان‌ها و محکومیت‌های انجام‌گرفته ازسوی کشورها و مجامع جهانی نسبت‌به سیاست‌های سرکوب‌گرانه دولت‌های سوریه و عراق در قبال اقلیت‌ها و مردم خود، هیچ اقدام مؤثر و عملی ازطرف جامعه جهانی برای جلوگیری از این‌گونه رفتارها صورت‌نگرفته‌است.

- درنهایت، می‌توان‌گفت شاید مهم‌ترین عامل، عدم وجود راهکاری مؤثر یا برنامه‌ا‌ی قوی برای اصلاح شیوه حکمرانی در منطقه خاورمیانه، بسیاری از مردم و اقشار این منطقه را به این نتیجه رسانده که هیچ گزینه‌ای، جز بازگشت به روند پیش از سال 2010 وجودندارد؛ ازاین‌رو، این سرخوردگی از نبود برنامه‌ا‌ی مشخص، بسیاری را به سمت این گروه‌های تندرو و رادیکال به‌ویژه داعش متمایل‌کرده‌است (Barrett, 2014: 6).

علاوه‌بر عوامل یادشده، باید به این نکته نیز توجه‌کرد که تعامل غلط و غیرسازنده آمریکا با تحولات روی‌داده در جهان عرب به‌ویژه در مصر و لیبی و بعدتر در سوریه، زمینه را برای ایجاد فضای بی‌اعتمادی میان این کشور و جنبش‌های اسلامی فراهم‌کرد. ظهور و سقوط دولت مرسی، تحت نفوذ اخوان‌المسلمین در مصر، حاوی پیامی روشن برای حرکت‌های اسلامی منطقه بود؛ اینکه اختلاف‌های ایدئولوژیکی، فکری و راهبردی (تاکتیکی) میان آنها و دولت آمریکا را نمی‌توان‌نادیده‌گرفت و تنها بر معیارهای دموکراسی‌خواهانه تأکیدکرد؛ ازاین‌رو، عدم حمایت آمریکا از نیروهای میانه‌رو اسلامی در سوریه و تعمیق بحران داخلی در این کشور،  زمینه را برای رشد گروه‌های رادیکال و تروریستی آماده‌کرد (Hamid, 2014: 3)؛ ازسوی‌دیگر، با وجود اعلام راهکار (استراتژی) آمریکا و دولت اوباما در مقابله با داعش و نیروهای تندرو در منطقه، ما درعمل، تقویت و رشد پایگاه و دامنه قدرت و نفوذ این گروه‌ها به‌ویژه داعش را در عراق و سوریه، شاهد بودیم؛ درواقع، به باور بسیاری از کارشناسان امر، برخلاف ادعاهای اوباما و دولت آمریکا، این کشور، فاقد هرگونه راهکار روشن و فعالانه درزمینه مبازه با داعش است (Alterman, 2014: 1).

پی نوشت:

[1] . نام القاعده با اسامه بن‌لادن عجین‌شده و همه، این گروه را با نام او می‌شناسند و البته درست است؛ اما بایدگفت که این عبدالله عزام، رهبر برجسته جهادی‌های خارجی در دوران اشغال افغانستان توسط شوروی در کنار اسامه بن‌لادن، بود که پس از خروج شوروی از این کشور اعلام‌کرد که قصدندارد ارتش متشکل از جهادگرایان را در افغانستان منحل‌کند و قصددارد از این ارتش درراستای تحقق امت اسلامی و فتح مجدد سرزمین‌های اسلامی بهره‌ببرد؛ بنابراین، او عنوان «القاعده الصلب» را انتخاب‌کرد. او در 1988 مقاله‌ای در شماره 41 نشریه الجهاد به‌چاپ‌رسانید و در آن، ویژگی‌های نوعی ساختار منسجم و مستحکم و تکلیف مجاهدان را در راه تحقق این هدف تشریح‌کرد؛ اما مرگ اعزام در پیشاور پاکستان در سال 1989، تحقق این امر را با چالش‌های اساسی مواجه‌ساخت.

[2] . abu mus’ab al-zarqawi

[3] . ISIS, Islamic State of Iraq and Sham

[4] . Abu Bakr al-Baghdadi, the Leader of Isis

[5] . Clash of Civilizations، مطابق این نظریه، پس از پایان جنگ سرد، فرهنگ و هویت مذهبی، سرچشمه همه درگیری‌ها خواهدبود. اولین‌بار این نظریه در مقاله‌ای با نام «برخورد تمدن ها» در سال 1993 چاپ‌شد.

[6] . Samuel Phillips Huntington

[7] . Fundamentalist

[8] . بوکو حرام و گروه موسوم به دولت اسلامی (داعش)، در سال 2014 به‌طور مشترک مسئولیت 51 درصد از حوادثی را برعهده‌داشته‌اند که ادعامی‌شود، تروریستی بوده‌اند. داعش به‌تنهایی، مسئول مرگ 6073 نفر از مجموع قربانیان حملات تروریستی در 20144 در سرتاسر جهان بوده‌است.

مراجع

- اسپوزیتو، جان، مهران کامروا و جان واتربوری (1391)؛ جامعه مدنی و دموکراسی در خاورمیانه؛ ترجمه محمدتقی دلفروز؛ چ 1، تهران: انتشارات جاوید.

- دکمیجان، هرایر (1390)؛ جنبش‌های اسلامی معاصر در جهان عرب؛ ترجمه حمید احمدی؛ چ 6، تهران: انتشارات کیهان.

- گُل‌مُحمدی، احمد (1392)؛ جهانی‌شدن، فرهنگ و هویت؛ چ 6، تهران: نشر نی.

- Alterman, J. B. (2014). Rethinking Strategy toward the Islamic State. CSIS.

- Barrett, R. (2014, November). The Islamic State.

- Cordesman, A. H. (, 2014, July). The New “Great Game” in the Middle East: Looking Beyond the “Islamic State” and Iraq.

- Dabiq-The Return of Khilafah. (2014). Retrieved from

https://azelin.files.wordpress.com/2014/07/islamic-state-22dc481biq-magazine-122.pdf

- Dina Esfandiari and Ariane Tabatabai. (2015). Iran’s Isis Policy.

- Fishman, B. (2012 , May). The Evidence of Jihadist Activity in Syria. 5(5).

- Groll, E. (2015, August). Al Qaeda Is Losing the Battle for Jihadi Hearts and Minds. Foreign Policy‎. Retrieved from https://foreignpolicy.com/2015/08/19/al-qaeda-losing-battle-jihadi-hearts-minds-zawahiri-tape/

- Hamid, S. (2014). The Enduring Challenge of Engaging Islamists: Lessons from Egypt. POMED.

- IEP. (2015). Global Terrorism Index 2015. Institute for Economics and Peace (IEP). Retrieved from www.economicsandpeace.org

- Kenneth Katzman, Christopher M. Blanchard, Carla E. Humud, Rhoda Margesson, Matthew C. Weed. (2015, February). The “Islamic State” Crisis and U.S. Policy.

- Kirdar, M. J. (2011, June). AL QAEDA IN IRAQ.

- Knudsen, A. (2003). Political Islam in The Middle East.

- Lewis, J. D. (2014, July). The Islamic St ate: a Counter Strategy for a Counter-State.

- Lieberfeld, D. (2005). THEORIES OF CONFLICT AND THE IRAQ WAR.

- Michael O. Emerson, David Hartman. (2006). THE RISE OF RELIGIOUS FUNDAMENTALISM.

- Migaux, P. (2007). Al Qaeda. In G. C. Blin, the History of Terrorism (K. y. Translated by Edward Schneider, Trans., pp. 314 - 349). U N I V E R S I T Y O F C A L I F O R N I A P R E S S.

- Muhammad al-‘Ubaydi, Nelly Lahoud, Daniel Milton, Bryan Price. (2014, December). The Group That Calls Itself a State: Understanding the Evolution and Challenges of the Islamic State.

- Nelly Lahoud and Muhammad al-`Ubaydi. (2013, December). Jihadi Discourse in the Wake of the Arab Spring.

- Poirson, T. (2014, December). Caliphates and Islamic Global Politics. (T. P. Oprisko, Ed.)

- Zelin, A. Y. (2014). The War between ISIS and al-Qaeda for Supremacy of the Global Jihadist Movement.

- BIBLIOGRAPHY Choueiri, Y. M. (2015). International Encyclopedia of the Social & Behavioral Sciences (Second Edition Ed.).

- Encyclopedia of POLITICS: The Left and the Right (Vol. 2). (2005). United States of America: Sage Publications, Inc.

- BIBLIOGRAPHY Milton-Edwards, B. (2014). Islamic Fundamentalism since 1945 (Second Edition Ed.). Routledge.

- Al-‘Adnani, A. M. (2014, may). New audio message by ISIS Shaykh Abu Muhammad al-‘Adnani as-Shami. pietervanostaeyen. Retrieved from https://pietervanostaeyen.wordpress.com/2014/05/12/new-audio-message-by-isis-shaykh-abu-muhammad-al-adnani-as-shami-apologies-amir-al-qaida/

- Hassan, H. (2015, May). Inside ISIS: on the “Army of Terror”. Retrieved from https://youtu.be/oE-re1JcXV4

- McCants, W. (2015, SEPTEMBER). The Believer. Retrieved from

http://www.brookings.edu/research/essays/2015/thebeliever

- Wilgenburg, W. v. (2015, Febraury). 'Fight Them until There Is No Fitnah’: The Islamic State’s War With al-Qaeda. Jamestown. Retrieved from

http://www.jamestown.org/single/?tx_ttnewsدرصد5Btt_newsدرصد5D=43554&no_cache=1

- Zelin, A. Y. (2015, January). The Islamic State. Retrieved from

https://www.youtube.com/watch?v=oIm76e1vMv0

نویسندگان:

سید جواد صالحی: استادیار و عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه شیراز 

فاتح مرادی نیاز: دانشجوی کارشناسی‌ارشد مطالعات خاورمیانه دانشگاه شیراز

فصلنامه جامعه شناسی سیاسی جهان اسلام شماره 8

ادامه دارد...