دکتر عبدالرضا فرجیراد، استاد ژئوپلتیک و سفیر پیشین ایران در نروژ، مجارستان و سریلانکا در گفتوگو با جام سیاست نداشتن استراتژی مناسب ژئوپلتیکی را یکی از دلایل ناکامی ایران در گسترش روابط با کشورهای همسایه میداند. او بر این باور است که باید براساس ظرفیتهای تاریخی، تمدنی، فرهنگی و... برای هریک از کشورهای همسایه تدابیر و استراتژی مناسب اندیشید تا روند تعاملات ایران با همسایگان در مسیر شایستهای قرار گیرد.
معیارها در ارزیابی کامیابیها و ناکامیها در حوزه روابط میان ایران با کشورهای همسایه چیست؟
از زمان پیروزی انقلاب اسلامی، ایران معیارهای خاصی برای خود در سیاست خارجی تعیین کرد. از جمله سیاست نه شرقی و نه غربی که هدف آن تصمیمگیریهای مستقلانه بود. علاوه بر آن کشورهای همسایه از دوران جنگ سرد به بعد وابستگیهایی به قدرتهای بزرگ داشتند. اکثر آنها به جناح غرب وابسته بودند و برخی دیگر از کشورها مثل افغانستان در یک دوره خاص و یمن جنوبی قبل از یکپارچگی دو یمن، عراق و سوریه هم تاحدودی وابستگی به بلوک شرق داشتند. ترکیه، کشورهای جنوبی خلیج فارس و پاکستان وابستگی به غرب داشتند. طبیعتا بسیاری از این کشورها با چنین وابستگیهایی به هر کدام از دو بلوک غرب و شرق با سیاستهای مستقلانهای که ما در قانون اساسی به آن پایبند بودیم در تضاد بود. طبیعی است که ما انتظار داشتیم بقیه کشورها هم از این سیاستها را مدنظر قرار دهند و وابسته به شرق و غرب نباشند. اما آنها با توجه به شعارهایی که ما میدادیم، برداشت دیگری را داشتند و تصور میکردند که ارائه چنین شعارهایی از سوی ایران تهدیدی برای آنها محسوب میشود. برخی از این کشورها چون از وسعت و جمعیت کمتری برخوردار بودند، بواسطه نگرانیهایی که برایشان ایجاد شده بود وابستگی خود را با قدرتهای خارجی بیشتر میکردند. نگرانی این کشورها بعد از پیروزی انقلاب باعث شد که آمریکا حضور نظامی خود در خلیجفارس را بیشتر کند. همچنین بسیاری از قراردادهای استراتژیک و دفاعی میان آمریکا با کشورهای خلیج فارس به امضا رسید. بنابراین ما رویکرد دیگری نسبت به کشورهای منطقه در سیاست خارجی داشتیم که این رویکرد ما باعث شد که نتوانیم اعتماد مورد نظر در روابط میان کشورهای همسایه بهدست بیایید. چون آنها براساس برداشت اشتباه خود تصور میکردند که ایران قصد توسعه طلبی دارد. ما در عین حالی که با شوروی روابط خوبی داشتیم، اما در همان ایام در افغانستان کودتای کمونیستی صورت گرفت و غرب و متحدانش در منطقه به صورت جدی وارد صحنه شدند تا نیروهای شوروی را شکست دهند و به این هدف هم رسیدند. ما هم در آن زمان مخالف حضور نظامی شوروی در افغانستان بودیم، اما به خاطر سیاستهایی که داشتیم و اعلام کرده بودیم و در قانون اساسی آمد نتوانستیم با آن جناحی که قصد نابودی کمونیستها در کابل را داشتند همراه شویم. در این مقطع با توجه به روابط نسبتا خوبی که با شوروی داشتیم میتوانستیم با این کشور همکاری کنیم، اما سیاستهای اعلامی چنین اجازهای را نمیداد، لذا در جنگ ایران و عراق همین سیاستهای اعلامی مستقل باعث شد که شوروی بیشترین کمکهای نظامی را به عراق بکند و از سویی دیگر کمکهای خود به ما را قطع کند و طبیعتا در چنین موضوعی در جنگ هم اثر گذاشت.
با توجه به صحبتهای شما به نظر میرسد که حوزه سیاست سایه سنگینتری را بر نوع تعاملات میان ایران و کشورهای همسایه به نسبت دیگر حوزههای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی گذاشته است. چرا؟
همینطور است. البته در حوزه فرهنگ هم ما با همین مساله مواجه بودیم. آن چیزی که ما از فرهنگ و صدور فرهنگ و کار فرهنگی در خارج از کشور مدنظر داشتیم از تلقیهای سیاسی و سیاست خارجی ما بدور نبود. آن چیزی که ما به عنوان فرهنگ بعد از انقلاب اسلامی برایمان مد نظر بود مبانی اسلامی بود. فرهنگ اسلامی ما در شرایطی که سیاستهای ما با این کشورها هماهنگی نداشت باعث حساسیتهایی در بین کشورهای همسایه شده بود. بنابراین سیاستهای فرهنگی ما با سیاستهای فرهنگی آنها در تقابل بود.
آیا بحث حوزه تمدنی ایران و فرهنگ مشترک را نمیتوانستیم در همان سالها تقویت کنیم؟
ما در حوزه تمدنی کم کار کردیم و آنها علاقمند بودند که اگر در این حوزه تلاش بیشتری را انجام دهیم با ما کار کنند. ازبکستان و تاجیکستان مرکزیت آسیای مرکزی را به عهده دارند. روابط ما با این کشورها از نظر فرهنگی و تمدنی ویژه است. حتی نوع روابط ما با این کشورها در مقایسه با ترکمنستان و قرقیزستان و قزاقستان متفاوت است. اما ما نتوانستیم رابطه درستی برقرار نشد چون آنها نسبت به سیاستهای فرهنگی که در پیش گرفتهایم حساسیت نشان میدهند. مثلا در حوزه غربی ایران ما در حوزه تمدن اسلامی و روابط قدیمی و گذشته کار کردیم و جواب هم گرفتیم. مثلا در عراق و لبنان و تاحدودی در سوریه این تاثیرات را میبینیم. اما کار جدی در حوزه تمدنی و جغرافیایی خاص آسیای مرکزی صورت نگرفت و طبیعتا الان بهرهای از آن نمیبریم.
نقش کشورهای فرامنطقهای در ایجاد تنش میان ایران و کشورهای همسایه چیست؟
کشورهای فرامنطقهای چون با ما تنش داشتند سعی میکردند کشورهای همسایه را تحریک کنند. از یک سو کشورهای همسایه به کشورهای فرامنطقهای وابسته بودند. از سویی دیگر چون همسایگان نسبت به ایران نگرانی داشتند با کشورهای فرامنطقهای همفکری و همزیستی در جهت مقابله با سیاستهای کشورمان داشتند. حتی کشوری مثل روسیه که یک کشور فرامنطقهای هم به حساب میآید و در عین حال روابط دوستانهای هم با ما دارد نسبت به این مساله حساسیت دارد. یعنی حتی ما هم نمیتوانیم در آسیای مرکزی و منطقه ققفاز با سیاستهای فرهنگی روسیه همراهی نزدیک داشته باشیم.
نقش استانهای مرزی در گسترش روابط با کشورهای همسایه چیست؟
در سیاست خارجی باید به استراتژی ژئوپلتیکی توجه داشته باشیم. استراتژی ژئوپلتیکی شرح وظایف حکومتها در سیاست خارجی با توجه به ظرفیتها و پتانسیلهای موجود است. ما چون استراتژی ژئوپلتیکی نداریم پس استان مرزی هم نمیتواند آن ظرفیتهای را بروز و ظهور دهد و بنابراین با یک پراکنده کاری مواجه میشویم. در استراتژی ژئوپلتیکی باید از ابزارها برای قدرتمند شدن کشور بهره جست. این ابزارها میتواند شامل تاریخ، تمدن ایرانی و اسلامی، اقتصاد، فرهنگ، مسابقات ورزشی و... باشد. ما چون از این استراتژی برخوردار نیستیم میخواهیم با همه دنیا یک جور برخورد کنیم. در حالی که برای هر منطقه و ظرفیتهای موجود در آن یک سیاست مشخص در نظر گرفت. مثلا باید در قفقاز استراتژی معین را تعریف کنیم که براساس معیاری مورد پسند این منطقه باشد. این معیارها هم به تاریخ و فرهنگ گذشته ما برمیگردد. در غرب کشور یا در آسیای مرکزی باید استراتژی دیگری متناسب با ظرفیتهای آن مناطق تعریف کرد. مثلا در عراق یکی از ظرفیتها عتبات عالیات است و این مساله از زمان عثمانیها تا به امروز هم ادامه دارد و حتی در دوران استعماری در عراق هم ایرانیها در این منطقه نفوذ داشتند. در 500 سال پیش علمای لبنان به صفویان مشورت میدادند و همکاریهای مذهبی گسترده وجود داشته است. بنابراین اگر از این ظرفیتهای تاریخی و مذهبی استفاده کنیم جواب میگیریم و نکته قابل تامل اینکه استفاده هم کردیم و جواب هم گرفتیم. اما این روال و روش را نمیتوان در آسیای مرکزی پیاده کرد. چون مبنای تعاملات و ظرفیتهای این منطقه چیزهای دیگری را شامل میشود. حتی در افغانستان هم نمیتوان چنین سیاستهایی را پیاده کرد. در شرایطی که چین هم قصد توسعه و گسترش نفوذ خود را در افغانستان دارد، اما ما نتوانستیم از ظرفیتهای خود در حوزه روابط با افغانستان و پاکستان استفاده کنیم. چرا چون نتوانتسیم از همه ظرفیتهای خود در این حوزهها بهره ببریم و یک سیاست مشترک و تکراری را در رایزنی فرهنگی یا سازمان فرهنگ و ارتباطات در تعاملات میان کشورهای همسایه انتخاب کنیم و به همین خاطر است که نتیجه مطلوبی بهدست نمیآوریم و حتی بعضی مواقع این رویه سیاست منفی برای ما در پی دارد.
در عرصه دیپلماسی عمومی و فعالیت گروهها و انجمنهای دوستی آیا تعاملات میان ایران و کشورهای همسایه برقرار است؟
من فکر نمیکنم. فعالیت انجمنهای مردمنهاد یا انجمنهای دوستی هم باید در قالب استراتژی ژئوپلتیکی باشد. این مجموعهها در حالت عادی دستشان بسته است. نمیتوان همه فعالیتهای فرهنگی گذشته را براساس تلاش انجمنهای مردمنهاد پیگیری کرد. به طور معمول این فعالیتها در حوزه برخی از ملاحظات قرار میگیرد. مثلا براساس استراتژی میتوان نتیجه گرفت که حوزه موسیقی سنتی در آسیای مرکزی میشود کار کرد، اما این نوع فعالیت در عراق و عتبات عالیات جواب مناسبی نمیگیرد.
با توجه به صحبتهای شما بهنظر میرسد که معدل قابل قبولی در زمینه تعاملات با کشورهای همسایه نداریم.
بله، معدل خوبی نداریم و هزینههای بسیاری را صرف کردیم و نتایج متناسب با آن را دریافت نکردیم. البته نتایج متفاوت است. ما در بخشهای غربی کشور مثل عراق نتایج خوبی گرفتیم. در عین حال در حوزه گردشگری و در تعامل با سوریه همچنان باید کار کنیم. با توجه به وقایع گذشته و اتفاقات اخیر شناخت خوبی مردم ما از سوریه دارند، اما مردم سوریه شناخت کافی از ما ندارند و سفر سوریها به ایران به اندازه سفر ما به سوریه نیست. هنوز سیستم حمل و نقل ریلی مناسبی میان ایران و سوریه وجود ندارد و فرودگاههای سوریه هم کاملا امن نیست. از الان باید به این فکر بود تا بتوان از ظرفیتهای موجود به نفع مطلوب استفاده کرد.