شناسهٔ خبر: 23532183 - سرویس فرهنگی
منبع: فارس | لینک خبر

گرایش های شیعی در تصوف علاءالدوله سمنانی - بخش اول

دیدگاه علاءالدوله درباره اهل بیت و ارادت و مودت ایمانی در حق ایشان

نتایج این بررسی، نشان می دهد که دیدگاه های علاءالدوله درباره سه موضوع مهم: 1. واقعه غدیر خم و منصب جانشینی پیامبر؛ 2. ارادت و مودّت ایمانی نسبت به اهل بیت؛ 3. موعود آخرالزمان و مهدویت، هم سان و هم سو با عقاید شیعه امامیه است.

صاحب‌خبر -

 

چکیده

ابوالمکارم رکن الدین علاءالدوله احمدبن محمدبن احمد بیابانکی سمنانی (659ـ736ق)، از عرفای بزرگ کبروی به شمار می آید که به اعتبار وی، این طریقت «علائیه» نیز خوانده  شده است. خاندان علاءالدوله، از خانواده های اصیل و ثروتمند سند بودند که به سمنان کوچ کردند و در عصر ایلخانان، صاحب مشاغل دولتی بودند. دوران زندگی علاءالدوله را به دو دوره، قبل و بعد از توبه و تحول روحانی اش، می توان تقسیم کرد.

این تنبه معرفتی که در 24 سالگی، در میدان جنگ، با ندای «زاجر غیبی» حاصل شد، به سرعت او را در محضر نورالدین عبدالرحمان کسرقی اسفراینی (م 695)، از خلفای نجم الدین کبری در بغداد نشاند و از یک جوان ملازم درباری، سالکی تائب و شیخی کامل ساخت. تصوف علاءالدوله را باید تصوفی شریعت مدار و متابعت محور، مردم گرا و معتدل دانست که در آن به آموزه عزلت و چله نشینی، برای قطع علایق نفسانی و تحصیل مکاشفات و تجارب عرفانی، بسیار تأکید و توجه می شود اما این خلوت گزینی ها، با مسئولیت گریزی اجتماعی، بی کارگی و طفیلی گری، همراه نیست.

دیگر ویژگی مهم تصوف علاءالدوله که پژوهش حاضر، درصدد بررسی و تحلیل آن برآمده، گرایش های بارز شیعی اوست. نتایج این بررسی، نشان می دهد که دیدگاه های علاءالدوله درباره سه موضوع مهم: 1. واقعه غدیر خم و منصب جانشینی پیامبرˆ؛ 2. ارادت و مودّت ایمانی نسبت به اهل بیت‰؛ 3. موعود آخرالزمان و مهدویت، هم سان و هم سو با عقاید شیعه امامیه است. درباره توصیف های مبالغه آمیز از خلیفه اول در العروه و عبارات عجیب و غریب و مردود در مورد خلیفه دوم در چهل مجلس که حتی مضامین برخی آن ها بر کفر و فساد دلالت دارد، مسأله تقیه و حفظ وحدت در عصر ایلخانان و احتمال جعل و تحریف را نباید از نظر دور داشت.

کلیدواژه ها

علاءالدوله سمنانی، تصوف، تشیع، طریقت کبرویه، نجم الدین کبری.

1. زندگی نامه علاءالدوله سمنانی

ابوالمکارم رکن الدین علاءالدوله احمد بن محمد بن احمد بیابانکی سمنانی، عارف بزرگ ایرانی، در اواخر قرن هفتم و اوایل سده هشتم می زیسته است[1]. (سمنانی، 1362، ص 26 و 380)1تولد وی را در ماه ذی الحجه سال 659 قمری،[2] در قریه بیابانک سمنان، نگاشته اند. خاندان علاءالدوله، از خانواده های اصیل و ثروتمند سند بودند، که بعدها در بیابانک و سمنان، استقرار یافتند و در روزگار ایلخانان، صاحب مشاغل دیوانی شدند؛ (شوشتری، 1377، ص 300). آن گونه که جامی، ایشان را در زمره «ملوک سمنان» می شمارد.[3] (جامی، 1382، ص441)

دوران زندگانی علاءالدوله را به دو دوره قبل و بعد از توبه و تحول روحانی اش، می توان تفکیک کرد. (سمنانی، 1366، ص9ـ11) وی ابتدا، پس از فراگیری پاره ای علوم نقلی و عقلی، در پانزده  سالگی، به پیروی از سیره خانوادگی خود، به خدمت دیوانی اشتغال ورزید و از سال 674 تا 683 ، به مدت ده سال، در خدمت دربار ایلخانان مغول بود؛ اما در 24 سالگی، در ملازمت ارغون شاه، هنگام نبرد با سلطان احمد تگودار در حوالی قزوین، دچار جذبه عرفانی شد و پس  از آن از دستگاه ایلخانان، فاصله گرفت؛ قبا و کلاه و سلاح درباری را به کناری نهاد و به توبه و ریاضت و عبادت پرداخت. در سال 685 ، به دلیل بیماری، از ارغون شاه اجازه بازگشت به سمنان را گرفت، غلامان و کنیزان خود را آزاد کرد، اموال خود را وقف نمود و به جِدّ به تحصیل علوم دینی پرداخت. (سمنانی، 1369، ص252ـ253)

علاءالدوله در العروه، آن گونه که یادآور لحن کلام غزالی در المنقذ است، به شرح تنبه و بیداری معرفتی خود پرداخته است. (سمنانی، 1366، ص296ـ297) این تنبه، گرچه با ندای «زاجر غیبی»، در میدان جنگ حاصل شد، سرآغاز راه طولانی ای از علم آموزی و عمل ورزی بود تا از یک جوان تائب و سالک مبتدی، شیخی کامل بسازد. وی در این  باره می گوید:

عنایت غیبی، از تتق لاریبی، به الهام روی نمود و این معنی بر من گشود که امت خیرالانبیا، باوجود تفرقه، در هفت گروه منحصرند: جبریه، قدریه، معطله، مشبهه، خارجی، رافضی و اهل سنت و جماعت. پس متابعت کن هر فرقه ای را که متحرزانند از غلو و تقصیر. (سمنانی، 1366، ص307)

وی پس از تحقیق، به عقاید هیچ  کدام از این طبقات هفت گانه که به  زعم او، همه در دام افراط  و تفریط و تعصب و جهل، گرفتار آمده اند، ارادتی نمی یابد. از خداوند می طلبد تا مصاحبی راستین نصیب وی فرماید تا آن که در واقعه ای غیبی، با سیمای صالحانی مواجه می شود که خود را «صوفیه» می نامند، و در تفحص از احوالشان، به ایشان گرایش می یابد. ابتدا از طریق مطالعه آثارشان، به بررسی عقایدشان می پردازد، اما سرانجام شوق دیدار درویشان، وی را در محضر اخی شرف الدین سعدالله ابن حنویه سمنانی که به تازگی به این شهر وارد شده، می نشاند و دست ارادت بدو می سپارد. (سمنانی، 1366، ص307ـ315)

 شرف الدین که از درویشان کبرویه و از مریدان نورالدین عبدالرحمان کسرقی اسفراینی (م 695ق)، از خلفای نجم الدین کُبری است، در حقیقت به منزله اولین مربی سلوکی علاءالدوله به حساب می آید که ذکر لا اله الاّ الله را به گونه نفی و اثبات، با حرکات دوّار سر، به او تلقین کرد و در 28 سالگی، مشکلات سلوکی وی را پاسخ گفته، او را در اخذ نتیجه و تأثیر ذکر و ریاضت، راهنمایی کرد. (سمنانی، 1366، ص314ـ317) علاءالدوله، سپس در سال 687، به تشویق شرف الدین برای درک صحبت و سپردن دست ارادت به نورالدین عبدالرحمان، راهی بغداد می شود. وی خود ماجرای این اولین ملاقات را در العروه چنین نقل می کند:

در ماه رمضان، در بغداد، به پای بوس شیخ مشرف شدم. زمانی دراز می گریستم. شیخ رحمت فرمود و به اعتکاف در مسجد خلیفه، اشاره فرمود. بعد از بیست و ششم رمضان، از خلوت بیرون آورد و به زیارت کعبه، امر فرمود. به موجب حکم شیخ، از راه مدینه و با قافله عراق، در آخر محرم سنه 689 به بغداد بازگشتم. حضرت شیخ این فقیر را در شونیزیه، به طریق سری سقطی، به نیت دو هفته، به خلوت نشاند و چون این مدت سپری گشت، امر به مراجعت به سمنان و خدمت والده و ارشاد سالکان راه حق فرمود. (سمنانی، 1366، ص323ـ324)

علاءالدوله پس از بازگشت، در خانقاه سکاکیه، بر مسند ارشاد نشست و علاوه بر آن، در صوفی آباد خداداد، نزدیک بیابانک، خانقاهی ساخت که از آن  پس، محل تردد طالبان طریقت قرار گرفت. آزادی از شواغل دولتی، به شیخ فرصتی داد تا اوقات خود را به خلوت و عبادت، هم چنین تصنیف کتاب و رسالات، برآورد.

چنان که از قول جامی در نفحات الانس برمی آید، در آن جا طی مدت شانزده سال، 140 اربعین برآورد و بالغ  بر سیصد کتاب و رساله تصنیف نمود که از آن  همه العروه لاهل الخلوه والجلوه، از بقیه مهم تر است.[4] (زرین کوب، 1385 الف، ص173ـ174) سرانجام وی در بیست و دوم ماه رجب سال 736، در 77 سالگی، در برج احرار صوفی آباد، واقع در دوازده کیلومتری سمنان، وفات یافت و در حظیره عمادالدین عبدالوهاب، مدفون گشت.[5] (شوشتری، 1377، ج2، ص 200)

2. تصوف علاءالدوله سمنانی

تصوف علاءالدوله را باید تصوفی شریعت مدار و متابعت محور، معتدل و آرام، به  دور از افراط  و تفریط ها و دعوی های بلندپروازانه صوفیه، دانست. او مکرر توصیه می نماید که سالکان، باید سیرت استاد طریقت جُنید را آیینه احوال خویش سازند.(سمنانی، 1369، ص 246) از دیدگاه علاءالدوله، متابعت هم معیار است و هم پل رسیدن به حقیقت. از این  رو، حقایق کشف شده بر سالک، به  شرط موافقت با سنت مصطفیˆ و کتاب خدا، معتبر است. (سمنانی، 1366، ص158-159، 171، 173 و 214؛ 1369، ص246، 285،  288، 311 و 346)[6] وی معتقد است که اگر سالک در متابعت، سعی بلیغ نماید، به توفیق خداوند، حقایق بر وی عیان می شود و آگاهی هایی که از راه حسن ظن گرفته بود، به علم الیقین مبدل می گردد. (سمنانی، 1366، ص 16)

عنصر مهم دیگر در تصوف علاءالدوله، اهتمام وی به خلوت نشینی و برآوردن اربعین های متعدد و سپس نگارش سوانح و واقعاتی است که در اثناء این خلوت گزینی ها، برای وی رخ  داده است. این سنت که اصل آن به تعلیم نجم الدین کبری و تأثیر تربیت استاد وی، عماریاسر بدلیسی، برمی گردد، در بین دیگر مشایخ کبرویه نیز کمابیش معمول بوده، اما علاءالدوله از این حیث ممتاز است. آثاری هم چون: فوایح الجمال و فواتح الجلال و رساله فی الخلوه از نجم الدین کبری و وقایع الخلوه از سیف الدین باخرزی (م 659ق)، نمونه هایی از این  دست هستند. (زرین کوب، 1385 الف، ص94ـ95)

این سوانح و مکاشفات غیبی که خود بیان گر احوال و اطوار قلبی سالک است و مناسب با درجه معرفتی او در هر منزلی از منازل طریقت، رنگی خاص به خود گرفت و در نزد شیخ کبری و اخلاف او به ویژه علاءالدوله، به یک نظریه وسیع و به هم پیوسته در باب اطوار قلب و انوار و الوان مشاهده، تبدیل شد که می توان آن را مهم ترین رکن تعلیمی صوفیانه او دانست. (زرین کوب، 1385 الف، ص90ـ93، 176ـ178)[7]

اما این خلوت گزینی ها و چله نشینی ها که در تصوف علاءالدوله، یک رکن به شمار می آید، مستلزم عزلت و انزوای از جامعه و مسئولیت گریزی، نیست. تصوف او با مردم گرایی، امرار معاش از طریق انتخاب شغل و فعالیت بدنی و مسئولیت پذیری برای حل مشکلات مظلومان و ضعفا، همراه است. اهتمام او به این مهم، تا حدی است که می گوید:

این که در آخر عمر مرا معلوم شد، اگر در اول عمر معلوم شدی، ترک ملازمت سلطان روزگار ننمودی و هم در قبا، خداپرستی کردمی و پیش ملوک، مهمات مظلومان ساختمی. (سمرقندی، 1382، ص253)

هم چنین علاقه وافر علاءالدوله به امر وقف و حساسیت زیاد او در تولیت اوقاف، نشان دهنده توجه او به حل مشکلات مردم و مسئولیت پذیری اوست.[8] (سمنانی، 1362، ص149، 158، 242، 244، 251،300-301)

آخرین ویژگی قابل  توجه در تصوف علاءالدوله، گرایش های شیعی وی است. برخی پژوهش گران، چون اسنوی در طبقات الشافعیه و حاجی خلیفه در کشف الظنون، علاءالدوله را اهل تسنن و در ردیف اکابر علمای شافعی، قلمداد کرده اند،[9] (میرخواند،1353، ج 5، ص5ـ6)، اما مراجعه مستقیم به آثار شیخ، به  خوبی ما را به مذهب وی، رهنمون می سازد. پژوهش حاضر، درصدد است تا به بررسی، تحلیل و نقد این ویژگی مهم در تصوف علاءالدوله سمنانی بپردازد که عنصری کانونی در تصوف بسیاری از مشایخ کبرویه نیز محسوب می شود و نقطه عطفی در تاریخ تصوف ایران و اسلام به شمار می آید.

 3. مذهب علاءالدوله سمنانی

طریقت کبرویه را می توان اولین طریقت، در میان سلسله های تصوف دانست که مشایخ آن، علناً تمایلات شیعی خود را ابراز کرده اند. شاخه های آن نیز بعدها، در قالب ذهبیه و نوربخشیه، رسماً تشیع خود را اعلام نمودند. این نکته، در نامه سعد الدین حمویه (م ح 649ق)، خطاب به ابن عربی، درباره مسأله ولایت، بروز دارد. در این مرقومه، وی صاحب الزمان را مظهر ختم ولایت و اولیاء دین محمد را در دوازده کس منحصر می داند که ولی دوازدهم، مهدی† و ختم اولیاست. (زرین کوب، 1385 ب، ص117)

عزیزالدین نسفی (م 617ق)، نیز که خود در مسأله ولایت و نبوت، کاملاً متأثر از تعلیم شیخ سعدالدین به نظر می رسد، در کشف الحقایق، «ظهور طور نبوت را به پیغمبر و ظهور طور ولایت را به صاحب الزمان، مربوط می داند و بدین گونه توافق تام خود را با آراء شیخ سعدالدین در این خصوص، نشان می دهد».[10] (زرین کوب، 1385 ب، ص 164)

این گرایش ها که در کبرویه با سعدالدین آغاز شد، در علاءالدوله به اوج می رسد. وی در رسالات متعدد خود، هم چون: العروه لاهل الخلوه و الجلوه، مالابد منه فی الدین، مناظرالمحاظرللمناظرالحاظر و چهل مجلس آشکارا، اعتقاد خود به امامت و خلافت بلافصل حضرت علی بعد از پیامبر اکرم و ارادت خویش نسبت به اهل بیت را اظهار می دارد.

در ادامه، سخن درباره مذهب علاءالدوله سمنانی را در قالب سه محور اصلی، دنبال خواهیم کرد:

 1-3. دیدگاه علاءالدوله درباره واقعه غدیرخم و منصب جانشینی پیامبرˆ

علاءالدوله مشخصاً در دو نگاشته خود، رساله مقاصدالمخلصین و مفضح عقایدالمدّعین و رساله مناظرالمحاظر للمناظر الحاضر، به طرح واقعه غدیرخم پرداخته و در این زمینه، مطابق با روایات شیعی، سخن گفته است. وی در مناظر می گوید:

بدان ای آن که در گمراهی تقلید راهی نداری، وقتی که آیه: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْک مِنْ رَبِّک وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُک مِنَ النّاسِ»، بر پیامبر نازل شد در غدیرخم، در برابر دیدگان انبوهی از مهاجرین و انصار، برپای ایستاد و دست علی ـ علیه السلام و سلام رسوله ـ را گرفت و فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»؛ و این حدیثی است صحیح که در آن مشهود و هویداست و اجتناب از مذلت و دشمنی آن حضرت درک شود و این موضوع را احدی انکار نکند، مگر شقی خودسر و یا ستیزه جوی تجاوزگر. (سمنانی، 1380، ص 2)

وی در موضعی دیگر از همین رساله، دیدگاه خود را درباره واقعه غدیرخم تکرار کرده، می آورد:

و قد نصّ فی حقّ علی فی غدیرخم علی ملاء من المهاجرین و الانصار اذا نزل «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ...»و اخذ بید علی رافعاً صوته بقوله: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه...». ثم نزل بعد هذا التبلیغ: »الْیَوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَ...»و قد ظهر سرّ هذه الوصّیه فی اولیاء امّته و تمتعوا بها فی متابعتهم سیدالاولیاء علیاً†.[11] (محمدی وایقانی، 1381، ص309؛ سمنانی، 1380، ص22ـ23)

قاضی نورالله شوشتری نیز به نقل از رساله مقاصدالمخلصین شیخ چنین می آورد که:

امیرالمؤمنین علی، خلیفه بحقّ پیغمبر بود و قلبه کان علی قلبه ... و کفی بتصدیق ما ندعی قول النبی «انت منی بمنزله هارون من موسی و لکن لانبی من بعدی» و قوله فی غدیرخم علی ملأ من المهاجرین و الانصار «من کنت مولاه ...» و هذا حدیث اتّفق البخاری و مسلم علی صحّته. (شوشتری، 1377، ج2، ص 136؛ سرمد محمدی، 1384، ص 349)

علاءالدوله در رساله مناظر، پس از آن که به  شدت، عمل معاویه را در امر واگذاری خلافت به یزید تقبیح می کند و آن دو را دشمن خداوند معرفی می نماید، می گوید:

کسانی که گمان می کنند امام ما به خلافت ابی بکر و عمر و عثمان راضی بود، پس آنان نیز جاهلند؛ زیرا امام ما در حق آنان فرموده است: «بدان که به خدا سوگند، او لباس خلافت را به تن پوشید، درحالی که می دانست من برای خلافت، مانند قطب وسط آسیا هستم و دانش و هدایت از قلل کوه مرتفع علوم من، مانند سیل سرازیر و جاری است و هیچ پرواز کننده ای، به آسمان فضل و دانش من نمی رسد. پس جامه خلافت را رها کرده... صبر کردم، مانند کسی که خار در چشمش فرورفته و استخوان در گلویش گیرکرده است.

 ارث خود را به تاراج رفته می دیدم، تا این که اولی راه خود را به پایان برد و بعد از خود، خلافت را به بعدی واگذار کرد ... و چه  بسا جای حیرت و شگفتی است که در زمان زنده  بودنش، بیعت را فسخ می کرد، ولی چند روزی که از عمرش مانده بود، وصیت کرد خلافت را برای عمر. این دو نفر، خلافت را مانند دو پستان شتر، میان خود تقسیم کردند و آن را در جای درشت و ناهموار قرار دادند. عمر هم راه خود را طی کرد و امر خلافت را در جماعتی قرار داد و گمان کرد، من هم یکی از آن جماعت هستم.

پناه می برم به خدا برای شورایی که تشکیل شد و مشورتی که با هم نمودند. مردم چگونه مرا با اولی [ابوبکر]، مساوی دانسته و درباره من با شک و تردید برخورد کردند؟ تا جایی که امروز، با این اشخاص هم ردیف شده ام، ولی در فراز و نشیب ها از آن ها پیروی کردم، تا این که سومی از قوم برخاست، درحالی که محل و موضع خوردن و بیرون دادنش را از یاد برده بود. فرزندان پدرانش با او هم دست شدند؛ مال خدا را می خوردند مانند شتر گرسنه ای که با میل علف می خورد... . (سمنانی، 1380، ص57ـ59)

در واقع، علاءالدوله در رساله مناظر، با استناد به سخنان امام علی، پایمال شدن حق وی در مسأله خلافت را مطرح کرده و با آن هم نوا شده است و بدین گونه، از زبان ایشان، باور قلبی خود را اظهار می دارد:

چه نیکوست آن چه که از امام ما نقل شده هنگامی که فرمود: «واعجبا، این که خلافت مال صحابه است ولی برای صحابه ای که دارای قرابت هم هستند، نمی باشد.» و انشا فرمود در این خصوص به [ابوبکر] که: «اگر تو به سبب شورا و اجماع، زمام کارهای مردم را به دست گرفتی، چگونه به این نتیجه رسیدی، درحالی که اصحاب رأی و اندیشه حاضر نبودند؟ اگر با خویشاوندی، به اقامه دلیل با آن ها پرداختی و برآنان غلبه کردی، پس غیر از تو کس دیگری هم هست که از تو نزدیک تر به رسول خداست و در این کار از تو سزاوارتر. (سمنانی، 1380، ص71ـ73)

در پایان این بخش، به نقل واقعه ای از مجالس المؤمنین می پردازیم که حاکی از نظر شیخ بر غصب مقام ولایت و خلافت امام علی، توسط دیگران است. در این ماجرا که از غصب مقام جانشینی شیخ محمد آذکانی از مشایخ صوفیه، به جای پدر، علی رغم تصریح پدر در جمع مریدان به این مطلب، سخن به میان آمده، علاءالدوله در پاسخ به گله شیخ محمد از اصحاب پدر، تبسم نموده، می گوید:

اصحاب پدر، با تو همان کردند که اصحاب پیغمبر با علی بن ابی طالب. (شوشتری، 1377، ج 2، ص 134؛ سمنانی، 1380، ص 19)

 2-3. دیدگاه علاءالدوله درباره اهل بیت‡ و ارادت و مودت ایمانی در حق ایشان

علاءالدوله در موارد متعددی، ارادت کامل خویش را به اهل بیت اظهار داشته، تا آن جا پیش می رود که نسبت محبت خود را به ایشان نسبتی صلبیه، قلبیه و حقیه اعلام می کند. بیش ترین کلمات علاءالدوله در این باره را می توان در چهل مجلس، جست وجو کرد. وی در پاسخ  نامه مولانا تاج الدین کرکهری که از رأی و اعتقاد شیخ در مورد اهل سنت پرسیده است، مکتوبی مفصل مرقوم نموده و در ابتدا، با استناد به حدیث کساء، در تبیین آیه «إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً»(احزاب/33)، تصریح می نماید که منظور پیامبر از اهل بیت، علی، فاطمه، حسن و حسین  هستند. سپس از قول زید بن ارقم و ابوسعید خدری، حدیث ثقلین را طرح نموده، می افزاید:

هرکس که گوینده لا اله الاّ الله است و جوینده رضای محمد رسول الله است، اگر بدین وصایا - که در صحت آن کافّه اهل اسلام را سخن نیست- عمل نکند، محمدی نباشد و جز محمدیان، کس محبوب صمدیت نیست. آخر نه بیان قرآن است: «قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکمُ اللّهُ» (آل عمران/ 31)؛ نه اشارت حق است که «قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّه فِی الْقُرْبی» (شوری/12)؛ به اتفاق علی و فاطمه و حسن و حسین اند - سلام الله و سلام رسوله علیهم و علی اولادهم الطاهرین و الطاهرات.

از نظر او، «گوینده ِ لا اله الّا الله تا جوینده رضای محمد رسول الله نباشد، مسلمان نیست و جوینده رضای محمد رسول اللهˆ، تا به مودت اهل بیت طهارت، متحلی نشود، مؤمن نیست و هر که بی محبت اهل بیت، در مودت پیغمبر، مکافات خیر می طلبد، محسن نیست .... شیخ ما و مشایخ ما، در هر سه شعبه جعفری و حسنی و کمیلی، علی است.[12] ـ علیه السلام و سلام رسوله ـ و دوستی مردم اهل بیت را، بعضی تقلیدی باشد، بعضی نسبت صلبی، بعضی نسبت قلبی، بعضی نسبت حقی و این بیچاره را، من حیث التحقیق، نسبت صلبیه و قلبیه و حقیه هست. - والحمدلله علی ذلک. وی در ادامه مکتوب خویش می آورد:

فاَمّا بحمدالله و حسن توفیقه که از خاندانم و دوست دار خاندانم و اگر همه طاعات اولین و آخرین را بر من عرضه کنند، با نسبت صحیحه جده خود، مقابل ندانم .... اهل بیت طهارت از مدح مستغنی اند، و این بیچاره هم از اظهار محبت، لانه یعلم السّر و اخفی. فامّا یاران ما، باید که بر این عقیده باشند که در این بیاض مسوّده است تا همیشه سفید روی باشند ـ ان شاءالله العزیز، والسلام علی من اتّبع الهدی. ـ [13] (سمنانی، 1366، ص 349)

وی قصیده ای نیز در همین مضمون، با عنوان «پیرو راستین آل محمد»، سروده است:

منم پیرو راستین محمد

زمسترشدان کمین محمد

شده رهبرم در طریقت علی

جزاو نیست رهبر به دین محمد

بود صحت جده ام در نسب

مبین چو نور مبین محمد

علا با علی نسبتی بس تمام

معین یافت زآب و زمین محمد

زحُسن حَسن برخوری وزحسین

شوی در معارف امین محمد

اگر هستی از دوست داران ایشان

تویی پیرو راستین محمد

ایا رب کن عون آل العبا

که این است نقش نگین محمد

حسن با حسین فاطمه با علی

بدند بر یسار و یمین محمد

اگر منصفی راست گو، آن زمان

جز ایشان که بودند گزین محمد؟

(سمنانی، 1358، ص 281)

علاءالدوله در «مجلس سی وسوم» از رساله چهل مجلس، درباره شأن و مکانت رفیع ائمه اطهار می نویسد:

و شما را می باید که ائمه اهل بیت را بس معظم دانید و در حق ایشان مطابق عوام اهل سنت نباشید؛ چه به سبب غلوّ، روافض دروغ هایی در حق اهل بیت گفته اند. پنداشته اند که دوستی می کنند و ایشان را چنان چه حق ایشان است، عَظمی نمی نهند. می پندارند که ابوحنیفه و شافعی و بایزید و جنید، از ایشان بزرگ ترند و نمی دانند که ابوحنیفه مفاخرت به محبت امام جعفر صادق ـ رضی الله عنه ـ می کرد و شافعی، به مداحی اهل بیت می نازید و جنید، اگر خاک پای ایشان یافتندی، توتیای چشم خود کردندی و ایشان را مقامی بوده است که زبان از تقریر آن عاجز آید. (سمنانی، 1366، ص 223)

عبارات یادشده، بیان گر آن است که ارادت علاءالدوله به خاندان پیامبر و ائمه اطهار، نه از جنس دوستی و تکریم عام، بلکه ارادتی ایمانی و اعتقادی است. علاوه بر این، خواننده آثار او ملاحظه می نماید که هر جا ذکری از نام مبارک حضرت ختمی مرتبت یا علی بن ابی طالب و اولاد و احفاد ایشان پیش می آید، نه چون اهل سنت، بلکه بسان شیعیان، بر ایشان درود می فرستد. در رساله مالابُدّ منه فی الدین می نویسد:

وَ نُصلّی علی خیر خلقه محمد المبعوث الی البّریه اجمین صلّی الله علیه و علی آله المتقین.

و در بخش دیگری از همین رساله می آورد:

و ثباتاً علی متابعه حبیبک محمد سید اهل الکمال و صلّی الله علیه و علی آله خیر آل. (محمدی وایقانی، 1381، ص325ـ326)

هم چنین در نامه خود به مولانا تاج الدین کرکهری، پس از ذکر آیه کریمه «قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّه فِی الْقُرْبی»، (شوری/ 23) می گوید:

به اتفاق علی و فاطمه و حسن و حسینند ـ سلام الله و سلام رسوله علیهم و علی اولادهم الطاهرین و الطاهرات. (سمنانی، 1380، ص 21؛ محمدی وایقانی، 1381، ص308)

سپس در بخش دیگری از این نامه، آن جا که مرشدان طریقت خود را معرفی می کند، وقتی به نام مبارک حضرت علی می رسد، می گوید:

فقد اخذتُ هذه الطریقه ... من ابیه امیرالمؤمنین ولی ربّ العالمین، علی  بن  ابی طالب علیه و علی اولاده سلام الله و سلام رسوله و هو اخذ من سیدالخلایق اجمعین.[14] (سمنانی، 1380، ص22ـ23؛ محمدی وایقانی، 1381، ص 309)

پی نوشت:

[1]. در مورد نام و القاب وی نک: سمنانی، 1366، ص26 و 380؛ خواندمیر، 1362، ج3، ص220؛ صفا، 1378، ج3، ص798ـ799؛ بیگدلی شاملو، 1366، ج1، ص409؛ حافظ کربلایی، بی تا، ج2، ص96 و 283؛ رازی، بی تا، ج3، ص92؛ ابن عماد حنبلی، 1351، ج6، ص125.

[2]. همه سال های مندرج در مقاله مطابق با تقویم هجری قمری است.

[3]. درباره شرح احوال وی نک: شوشتری، 1377،  ج 2، ص300؛ سمرقندی، 1382، ص112 و 252؛ شیروانی، بی تا، ج 2، ص292؛ صفا، 1378، ج3، ص799ـ800؛ بیگدلی شاملو، 1366، ص4؛ مستوفی قزوینی، 1364، ص675ـ676؛ صدر سمنانی، 1334، ص23ـ24؛ جامی، 1382، ص23.

[4]. در مورد آثار علاءالدوله نک: سمنانی، 1369، ص150؛ عسقلانی،1927م، ص297؛ سرمد محمدی، 1384، ج11، ص347ـ348؛ نصراللهی، 1391، ص90ـ94.

[5]. نک: شیرازی، بی تا، ج2، ص292؛ سمرقندی، 1382، ص212 و 252؛ بیگدلی شاملو، 1378، ص40.

[6]. برای اطلاع بیش تر نک: سمنانی، 1369، ص246، 285، 288، 311 و 346.

[7]. نک: سمنانی، 1366، ص232ـ233؛ 1369، ص144ـ145، 209، 218؛ 1362، ص224ـ231 و 261.

[8]. برای اطلاع بیش تر نک: 1388، ص133ـ135؛ صدر سمنانی، 1334، ص95.

[9]. برای اطلاع بیش تر نک: اسنوی، 1407، ج1، ص352.

[10]. برای اطلاع بیش تر نک: محمدی وایقانی، 1381، ص330ـ340.

[11]. مناظر، مقدمه، ص22ـ23؛ علاءالدوله سمنانی، شرح زندگانی، اندیشه و سلوک ...، ص309.

[12]. نویسنده کتاب علاء الدوله سمنانی، ... در توضیح این مطلب می نویسد: «حسنی بودن، اشاره به سیادت و شجره اوست از طریق جده خود که به حضرت امام حسن† می رسد و کمیلی بودن وی، نشان شیعه بودن وی است؛ چراکه کمیل از شیعیان راستین حضرت علی است؛ به ویژه که صاحب سرّ آن امام همام نیز بوده است. و صادقی و جعفری بودن او نیز دلیلی دیگر بر مذهب و مرام اوست و نشان صریح از تشیع او می تواند باشد». (محمدی وایقانی، 1381، ص327)

[13]. نک: حافظ کربلایی ، بی تا، ج1، ص343ـ344؛ محمدی وایقانی، 1381، ص3ـ11.

[14]. این که شیخ در آثار خود حضرت علی را «امام ما» می خواند و بارها به رأی امام صادق در مسائل فقهی ارجاع می دهد و آن را ملاک عمل می گیرد، اینکه مطابق دیدگاه شیعه، علی را نویسنده کتاب جفر و جامع می داند که حاوی اسرار غیب است و به فرزندان آن حضرت که به درجه امامت می رسند به ودیعت سپرده شده تا آن گاه  که مهدی ظاهر شود و به او برسد و ... همه و همه شواهد و قراینی دیگر در این خصوص است. برای اطلاع بیش تر نک: سمنانی، 1366، ص195ـ196 و 223؛ 1380، ص23ـ24؛ محمدی وایقانی، 1381، ص325ـ326.

مراجع

قرآن کریم

نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم: سرود، 1388.

ابن عماد حنبلی، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب فی اخبار من عبر، ج6، قاهره: مکتب القدسی، 1351.
اسنوی، ابومحمدعبدالرحیم، طبقات الشافعیه، ج1، تصحیح دکتر حافظ عبد العلیم خان، بیروت: دارالندوه الجدیده،1407.
بیگدلی شاملو، لطفعلی بیگ، آتشکده، با تصحیح تحشیه و تطبیق حسن سادات ناصری، تهران: امیرکبیر، 1378.
جامی، عبدالرحمان، نفحات الانس من حضرات القدس، تهران: اطلاعات، 1370.
حافظ کربلایی، حسین، روضات الجنان و جنات الجنان، ج1 و 2، به کوشش جعفر سلطان القرایی، تبریز: بی نا، بی تا.
حاجی خلیفه، مصطفی، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، ج2، بیروت: دارالفکر، 1402.
حقیقت، عبدالرفیع، «شیخ علاءالدوله سمنانی عارف ستم ستیز قرن هفتم و هشتم هجری»، فرهنگ قومس، ش20، سال ششم.
حقیقت، عبدالرفیع، خمخانه وحدت شیخ علاءالدوله سمنانی، تهران: کومش، 1385.
خواندمیر، غیاث الدین، تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر، ج 3، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران: خیام، 1362.
رادفر، ابوالقاسم، «بزرگ عارف و شاعر سمنان علاءالدوله»، فرهنگ قومس، ش20، سال ششم.
رازی، امین احمد، هفت  اقلیم، ج3، به کوشش جواد فاضلی، تهران: کتاب فروشی علی اکبر اعلمی، بی تا.
زرین کوب، عبدالحسین، جست وجو در تصوف ایران، چ 6، تهران: امیرکبیر، 1385.
ــــــــــــــــــــــ ،دنباله جست وجو در تصوف ایران، چ 6، تهران: امیرکبیر، 1385.
سرمد محمدی، حسین، "علاءالدوله سمنانی"، دائرهالمعارف تشیع، ویراستار احمد صدر حاج سیدجوادی، ج11، تهران: نشر شهید سعید محبی، 1384.
سمرقندی، دولتشاه، تذکرهالشعراء دولتشاه سمرقندی، به اهتمام و تصحیح ادوارد براون، تهران: اساطیر، 1382.
سمنانی، علاءالدوله، احمد بن محمد بن احمد، العروه لاهل الخلوه والجلوه، تصحیح نجیب مایل هروی، تهران: مولا، 1362.
ــــــــــــــــــــــ ، چهل مجلس یا رساله اقبالیه، تحریر امیر اقبال شاه بن سابق سجستانی، با مقدمه، تصحیح و تعلیقات نجیب مایل هروی، تهران: ادیب، 1366.
ــــــــــــــــــــــ ، رساله بیان الاحسان لاهل العرفان، تهران: علمی فرهنگی، 1369.
ــــــــــــــــــــــ ، رساله مالابد منه فی الدین، تهران: علمی فرهنگی، 1369.
ــــــــــــــــــــــ ، دیوان کامل اشعار فارسی و عربی شیخ علاءالدوله سمنانی، تصحیح عبدالرفیع حقیقت، تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، 1358.
ــــــــــــــــــــــ ، مصنفات فارسی، به اهتمام نجیب مایل هروی، تهران: علمی فرهنگی، 1369.
ــــــــــــــــــــــ ، مناظر المحاظرللمناظر الحاضر، ترجمه میرزاعابدین قائمی، تهران: گنجینه هنر، 1380.
شوشتری، سیدنورالله، مجالس المؤمنین، ج2، تهران: اسلامیه، 1377.
شیرازی (معصوم علیشاه)، محمد معصوم، طرایق الحقایق، ج2، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران: کتابخانه سنایی، بی تا.
صدرسمنانی، سیدمظفر، شرح احوال و افکار و آثار عارف ربانی ابوالمکارم رکن الدین شیخ علاءالدوله سمنانی، تهران: بی نا، 1334.
صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج 3، تهران: فردوس، 1378.
طباطبایی، سیدحسن، «کار، مردم گرایی و متابعت، سه ویژگی مهم تصوف شیخ علاءالدوله سمنانی»، فصلنامه دانشکده ادبیات و علوم انسانی، ش14 و 15، سال چهارم، 1388.
عبدالحی، ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب فی اخبار من عبر، ج 6، قاهره: مکتبه القدسی، 1351.
عسقلانی، ابن حجر، الدرر الکامنه فی اعیان المائه الثامنه، جزء اول، صیدآباد، بی نا، 1927م.
محمدی وایقانی، کاظم، علاءالدوله سمنانی، شرح زندگانی، اندیشه و سلوک حکیم و عارف قرن هفتم و هشتم هجری قمری، وزیر ارغون شاه مغول، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1381.
مستوفی قزوینی، حمدالله، تاریخ گزیده، به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران: امیرکبیر، 1364.
مصاحب، غلامحسین، دائره المعارف فارسی، چاپ دوم، تهران: امیرکبیر، 1380.
میرخواند، محمد، روضهالصفا، ج 5، تهران: علمی، 1353.
نصراللهی، میثم، بررسی آراء و اندیشه های عرفانی شیخ علاءالدوله سمنانی، قم: نشر ادیان، 1391.

هدایت، رضا قلی، تذکره ریاض العارفین، تهران: کتاب فروشی وصال، بی تا.

نویسندگان:

احسان قدرت اللهی: استادیار ادیان و عرفان تطبیقی، دانشگاه کاشان

مرضیه درویشی: کارشناس ارشد ادیان و عرفان تطبیقی، دانشگاه کاشان

فصلنامه شیعه شناسی شماره 55

ادامه دارد...