شناسهٔ خبر: 22513688 - سرویس اجتماعی
منبع: جام‌جم آنلاین | لینک خبر

چشمان نگران در انتظار خانواده‌ها

صبح سه‌شنبه 23 آبان، بیمارستان امام خمینی (ره) تهران. زنان و مردان که از زلزله زدگان مصدوم غرب کشور هستند، در بخش اورژانس بیمارستان بستری شده‌اند.

صاحب‌خبر -

دست و پا و سرهایشان شکسته و باندپیچی شده است. به پهنای صورت اشک می‌ریزند و دل نگران خانواده‌هایشان هستند. در میان آنها زن جوانی است که خیلی گریه می‌کند. آرام‌تر که می‌شود، با او حرف می‌زنم. زن جوان می‌گوید: من، شوهرم و والدین او به زیارت کربلا رفته بودیم. یکشنبه بازگشتیم و شب را مهمان داشتیم. آنها که رفتند، خواستیم رختخواب پهن کنیم که خانه یکباره تکان‌های بدی خورد و دیوار و سقف شکافت. بیرون زدیم تا خود را نجات دهیم. تکان‌های ساختمان بیشترشد.

هق‌هق گریه امانش نمی‌دهد. بسختی خودش را کنترل می‌کند و ادامه می‌دهد: مهمانان، من و مادرشوهرم را که هنگام فرار مصدوم شدیم، نجات دادند. راننده‌ای، ما و چند زن و بچه مصدوم را به بیمارستان منتقل کرد. تا ظهر دوشنبه از آنها خبر نداشتیم اما بعدازظهر به ما خبر دادند، شوهرم و پدرش و چند نفر از همسایه‌ها فوت شده‌اند. مادرشوهرم در بیمارستان کرمانشاه است و من به تهران منتقل شدم. زلزله عشق، امید و آینده‌ام را گرفت و مرا که عروس دو ساله بودم، به خاک سیاه نشاند.

آن طرف‌تر مرد جوانی بستری است. گریه می‌کند و فریاد می‌زند، چه کنم. پدرم 10 سال پیش فوت شد و مادرم با یتیمی مرا بزرگ کرد. می‌خواست تا چند هفته دیگر برایم به خواستگاری برود و رخت دامادی به تنم کند، اما امروز زیر آوار زلزله جان داد. کاش من هم در زلزله می‌مردم.

سری هم به بیمارستان سینای پایتخت می‌زنم. 16 زن و مرد در بخش اورژانس بستری شده‌اند. غم و ناراحتی برچهره پرستاران آنجا هم نشسته است. هر فردی که برای یافتن ردی از اعضای خانواده مصدوم شده‌اش در زلزله آنجا می‌آید، بدرستی پاسخش را می‌دهند. پسر جوان دست و پایش شکسته و در ردیف اول روی تخت دراز کشیده است. آرام و قرار ندارد.

می‌گوید: زمانی که زلزله شد، برای عیادت مادربزرگ به خانه قدیمی آنها رفته بودم که ناگهان خانه آوار شد و بیهوش شدم. بعد از به هوش آمدن، از مادربزرگ، والدین و خواهر و برادرم خبری نیافتم. نمی‌دانم آنها زنده هستند یا فوت شده‌اند. بقیه بیماران آنجا نیز شرایط مشابهی دارند و به سلامت خود فکر نمی‌کنند و نگران خانواده و اقوام خود هستند. هنگام خروج از بخش اورژانس نگاهم به زن جوانی می‌افتد که از پرستاران سراغ زنی را در میان مصدومان زلزله می‌گیرد. نام زنی را می‌گوید اما نام در فهرست بیمارستان سینا نیست. پرستاران از زن نگران می‌خواهند که به بیمارستان‌های دیگر سری بزند. شاید مصدومش را آنجا پیدا کند. دنبالش راه می‌افتم و در محوطه بیمارستان به او نزدیک می‌شوم. با هم حرف می‌زنیم و متوجه می‌شوم، خواهرش یک سال پیش ازدواج کرده و برای زندگی به سر پل ذهاب رفته است. یکشنبه‌شب از شبکه خبر شنیده که آنجا زلزله شده و آرامش از خانواده‌اش رفته است. همان موقع به خانه و تلفن همراه خواهرو دامادشان زنگ می‌زند که کسی جواب نمی‌دهد. خانواده‌اش نیمه‌شب به پل سر ذهاب سفر می‌کنند،‌ اما روز بعد با رسیدن به آنجا متوجه می‌شوند، خانه خواهرش تخریب و دامادخانواده فوت شده اما از خواهرش خبری نیست. خانواده اش در میان آواره‌های شهر، دخترشان را جست‌وجو می‌کنند و او برای یافتن ردی از خواهرش بیمارستان‌های تهران را زیر پا می‌گذارد.

معصومه ملکی - حوادث