شناسهٔ خبر: 8955481 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: آرمان امروز | لینک خبر

شعر امروز و مقوله‌اي به‌نام اليناسيون

عابدين پاپي

صاحب‌خبر -
 
شعر از دو «من» وجودي تشكيل مي‌شود؛ نخست «من» مجازي شعر است و در ثاني «من» حقيقي آن. «من» مجازي شعر شامل تيپ و ظاهر يا به اصطلاح‌‌ همان ساختار شعر مي‌شود و به تعبيري ديگر مي‌توان اين «من» مجازي را لباسيسم ظاهر شعر نيز نام نهاد. من حقيقي شعر شامل آيدتيك (درون‌بيني ذات شهود شعر) است كه ذاتا «با درونيات معنوي و فلسفي شاعر كلافي عميق خورده و از شاعر، انساني وارسته و خودآگاه را ساخته است. بنابراين گفتماني به‌نام شعر با مقوله‌ اليناسيون داراي وجه اشتراكاتي است، زيرا كه اليناسيون نقطه‌ مقابل هر پديده‌اي است كه خود را به عنوان يك پارادايم به جامعه معرفي مي‌كند و مسلما شعر نيز پديده‌اي است كه تفاوت آن با ديگر پديده‌ها اين است كه در حال صيرورت (شدن) است و اليناسيون نيز ضد پديده‌اي به شمار مي‌رود كه در مقابل هر پديده قد علم مي‌كند و در نيل به آلترناتيو بودن خود به جاي آن پديده مي‌كوشد و چنين هم مي‌توان ابراز کرد كه اليناسيون ضد پديده‌اي است كه خود را به جاي پديده معرفي مي‌كند. با اتيمولوژي واژه‌ اليناسيون مي‌توان چنين دريافت كه از ريشه‌ «الينه» (aliner) بارور شده است و شايد به همين معني است كه در قديم‌الايام به كسي كه ديوانه مي‌شده يا به اصطلاح از خود به در رفته يا خودش را فراموش كرده، تعبير الينه را بر آن گذاشته‌اند. البته در زبان فارسي به معني مجنون نيز به‌كار رفته است و به كسي كه الينه شده و عقل و احساس و شخصيت‌اش را خورده و جانشين هويت انساني و شخصيت فردي او شده نيز اطلاق مي‌شده است. براي نخستين‌بار، هگل اين اصطلاح را در قرن نوزدهم وارد فلسفه خودش كرد و پس از او شاگردش ماركس آن را در جامعه‌شناسي به‌كار بست و گسترده‌ آن نيز در ارتباط با مناسبات اجتماعي روز، در علم روان‌شناسي و انسان‌شناسي مشهود و نمايان گرديد. در مقوله‌ اليناسيون آنچه كه متبادر به ذهن است و خود را در جامعه به تصوير مي‌آورد، طرحي اصلي به نام «خود» است. به گونه‌اي كه انسان به شكلي بيمار مي‌شود كه (خود خويش) را گم مي‌كند و شخصيت و هويت واقعي و حقيقي خود را به فراموشي مي‌سپارد و در خيلي از زوايا و به صورت ناخودآگاه تن به تحميل شدن من مجازي و اغياري را مي‌دهد كه با وجود حقيقي آن سنخيتي ندارد. شايد بتوان گفت انسان وقتي الينه مي‌شود، به چيزي غير از آن بن‌مايه‌ اصلي خويش تبديل شده كه مي‌توان اين تبديل شدن را هم «مسخ شدگي» ناميد. نمونه‌اش فيلم زيبا و كارآمد گاو كه در آن مشهدي حسن خود را «گاو مشهدي حسن» حس مي‌كرد و ... . با اين تعابير، مي‌توان پنداشت كه در دنياي امروز اليناسيون در اشكال متفاوت‌تري خود را نشان مي‌دهد، يعني اگر انسان در زمان قديم رفتارهاي خرافي و انحرافي و جادو يا چيزي شبيه اين نشانه‌ها را به جاي (خودِ) اصلي و حقيقي و سالم‌اش احساس مي‌كرد، امروزه نشانه‌هايي ديگر چون: ماشينيسم، تكنوكراسي، بوروكراسي و ايده‌هاي آبزورد (absurd) يا به زبان فارسي بيهوده و عبث و شيزوفرني، جايگزين پارامترهاي قبلي شده‌اند كه اين محور جايگزيني در همه‌ زمينه‌هاي علمي‌ و هنري رخ داده است، زيرا كه دنياي امروز (پست كريتيكال) به‌دنبال الينه كردن دنياي مدرن است و راهي جز الينه كردن با مولفه‌هايي كه ذكر آن رفت را لازم و ضروري نمي‌بيند. طبيعي است كه بگویيم: كار اليناسيون تسخير افكار و ايده‌هاي اجتماعي ـ هنري است و آن‌قدر با برنامه‌ريزي‌هاي حساب‌شده، طي طريق مي‌كند كه يك متفكر و فيلسوف يا شاعر را از حالتي به حالت ديگر در مي‌آورد. برای مثال، ماركس عالم و فيلسوف را به ماركسي سياسي تبديل مي‌كند و عالميت و فلسفيدن ماركس را در عالم معنا به عالم سياست ترجيح مي‌دهد. مي‌توان چنين پنداشت كه اليناسيون از زهدان تفكر يك متفكر‌زاده مي‌شود و به مرور زمان رشد و شكوفا مي‌شود، ولي همين فرزند خلف به مرور زمان و بر اساس شرايط و اوضاع اجتماعي و سياسي و... به فرزندي ناخلف تبديل مي‌شود و در مقابل ‌زاده‌ خود مي‌ايستد و جالب اينجاست كه خود متفكر كه اين پديده را به وجود مي‌آورد نيز در مقوله اليناسيون غرق و تسليم آن مي‌شود؟!به هر روي شعر و ادبيات نيز يكي از پديده‌هايي است كه در ازمنه‌هاي تاريخ تا به امروز لباس‌هاي زيادي را عوض كرده است و البته در هر برهه‌اي از زمان با شمايلي ديگر خود را به منصه‌ ظهور رسانده است. با اين وجود شايد بتوان گفت شعر و ادبيات به عنوان پديده‌هايي پايه و بنيادي در خودساختگي موجودي به‌نام انسان نقشي اساسي را بر عهده گرفته‌اند و بي‌ترديد اليناسيون به عنوان ضد پديده‌اي به‌نام از خود بيگانه كردن همين انسان قد علم مي‌كند و در مقابل پديده‌اي به‌نام شعر به مبارزه مي‌پردازد. با اين تفاسير زندگي هر شاعر يا هنرمند و... مي‌تواند داراي سه مرحله باشد. در مرحله اول، مطيع و غرق در ميراث گذشتگان است. در اين مرحله شاعر يا هنرمند سعي بر آن دارد تا كه هر آنچه از ميراث گذشتگان به آن منتقل مي‌شود را سرآمد كار خود قرار دهد و در اين مرحله فرد بسان يك عروسك كوكي و خودكار مي‌ماند كه از خودش هيچ اختياري ندارد (انسان تكراري)، در مرحله‌ دوم عليه آنچه كه بر آن تحميل شده، برمی‌خیزد يعني هم گذشته‌ خودش را و هم ميراث گذشتگان را به بوته‌ نقد مي‌كشاند و در مرحله‌ آخر به دنبال پيدايي، شناخت و آگاهي خود است كه اين مرحله را مي‌توان تكامل انساني ناميد و لذا اين تكامل مي‌تواند در همه‌ زمينه‌هاي هنري، علمي ‌و... باشد. بنابراين در مرحله اول شاعر يا هنرمند به نوعي الينه شده و اين الينه شدن نيز توسط ميراث گذشتگان يا به تعبيري سنت گذشتگان صورت مي‌گيرد. در مرحله‌ دوم نيز ما با نوعي اعتراض و ايستادگي از جانب هنرمند تصادم داريم كه در مقابل الينه‌‌شدن مي‌ايستد و عبور از اين الينه شدن را خواهان است و در مرحله‌ سوم كه به آگاهي و شناخت مي‌رسد و در واقع به آن خود واقعي‌اش دست مي‌يابد، به نوعي بر الينه شدن پيروز و فائق مي‌آيد. با اين حال، مي‌توان ابراز کرد كه شاعر و شعر آن در مرحله سوم بيشتر در معرض تهديد و خطر اليناسيون قرار مي‌گيرد. چه اينكه، جايگاه اصلي و واقعي خودش را به دست آورده و در واقع به نوعي خودساختگي در جهت، جامعه ساختگي رسيده است و در اينجاست كه بايستي به خودساختگي خود تفهيم نمايد كه‌‌ همان الينه‌اي كه برآن پيروز شده، در كمين است و هر لحظه امكان شورش عليه آن را در ذهن خود مي‌پروراند. بدين‌ترتيب شعر امروز ايران گرچه از پارامترهاي خوبي برخوردار است و در جوانبي نيز به آن (خود واقعي‌اش) دست يافته است، اما با توجه به جهان امروز كه جهان مصنوعات، سرمايه‌داري و بورژوازي است و اليناسيون نيز از پارامتر‌هاي خاص آن به شمار مي‌آيد، امكان الينه شدن شعر امروز دور از دسترس نيست، به گونه‌اي كه ما شاهد نيست‌انگاري‌ها و از خود بيگانگي‌هاي مشهودي در شعر و ادبيات امروز هستيم كه در آثار شعراي امروز كم و بيش به چشم مي‌آيد. جهان امروز كه از آن به عنوان پست كريتيكال ياد مي‌كنند، گرچه داراي مولفه‌ها و كاراكترهاي خوبي است و جامعه ما را با جهان ماشينيسم، تكنوكراسيسم و بوروكراسيسم آشنا كرده است، اما از جوانب ديگر نيز تقسيم ماشين گونه اوقات كار و فرم تكنيكي و مكانيكي يافتن كار و هنر انساني و البته تك بعدي شدن كار و پارامترهاي شخصيتي و هنري از جمله عناصري به شمار مي‌آيند كه خطر الينه شدن جامعه هنري، ادبي و اجتماعي را دربردارد. با اين وصف، شعر و ادبيات اين ‌كهن‌بوم راه‌هاي متفاوتي را براي گذر از دالان‌هاي متعدد پشت سر گذاشته تا به نوعي خودساختگي رسيده و اين مهم نيز ريشه در تفكر غني و بسامدگون انديشمندان اين سرزمين از آغاز تاكنون در قالب‌هاي مختلف دارد و بي‌ترديد با پوست‌اندازي‌هايي كه تا به امروز چه از حيث شعر كلاسيك و چه از لحاظ شعر نو در ادبيات ما به انجام رسيده و جايگاه و پايگاه خاصي را به جهان معرفي کرده‌ایم، لذا اين تكامل شعري خود مسببي است كه خطر الينه شدن را بيشتر مي‌كند. لذا يكي از راهكار‌ها در برون‌رفت از اين مهم، گسترش، تداوم و بقاي مقوله‌اي به‌نام نقد در حوزه‌ ادبيات و شعر است كه بايد توسط منتقد معلم و منتقد زيبا‌شناس نسبت به آثار شعرا صورت پذيرد كه اين حركت خود عاملي فرارونده در جهت بازيابي و بازپروري آثار شعر است و البته خطر اليناسيون را در زوايايي خنثي مي‌كند. نكته دیگر التفات اصولي به آثاري است كه در حوزه‌ شعر و ادبيات (كلاسيك و نو) داراي زبان، هويت، تاريخ، اخلاق، هنر و پشتوانه‌ فرهنگي مستقل و سازنده‌اي هستند و اين آثار ادبي و هنري مي‌توانند با ويژگي‌هايي كه از آنها ياد شد، خطر حضور اليناسيون را در عرصه ادب و هنر در جامعه كاهش دهند. 

نظر شما