شناسهٔ خبر: 866448 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: برهان | لینک خبر

محمدرضا مرادی/ بررسی جایگاه ایران در حل مسایل منطقه‌ای؛

روش‌شناسی الگوپذیری جوانان از عالمان

صاحب‌خبر -

در بین عوامل مؤثر در انتقال ارزش‌ها و تربیت انسان‌ها به ویژه نسل جوان، الگو از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. چنانچه در معرفی الگو، انحرافی صورت پذیرد و یا زوایای مختلف الگوپذیری با نگاهی موشکافانه و دقیق مورد بررسی واقع نشود، این عامل سازنده‌ی شخصیت در جهت کمال، خود می‌تواند به عاملی مخرب تبدیل شود.

نویسنده: علی فلاح‌رفیع

در بین عوامل مؤثر در انتقال ارزش‌ها و تربیت انسان‌ها به ویژه نسل جوان، الگو از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. چنانچه در معرفی الگو، انحرافی صورت پذیرد و یا زوایای مختلف الگوپذیری با نگاهی موشکافانه و دقیق مورد بررسی واقع نشود، این عامل سازنده‌ی شخصیت در جهت کمال، خود می‌تواند به عاملی مخرب تبدیل شود.

در تمامی اعصار تاریخی به ویژه تاریخ اسلام، الگوهای دینی نقش اساسی در تعلیم و تربیت و شکل‌گیری شخصیت انسان‌ها و حتی اقوام داشته‌اند. در دوران معاصر به علت حاکمیت نظام اسلامی در ایران و داعیه‌ی رهبری جهانی از سوی آن، نقش عالمان دینی به عنوان الگوهای مجسم بسیار حساس‌تر از دوره‌های پیشین است. جایگاه ویژه‌ی علم و عالمان دینی در آموزه‌های اسلامی و لزوم بهره‌مندی از فضایل معرفتی و معنوی آنان اهمیت این موضوع را مضاعف کرده است.

الگوسازی عالمان وارسته و اندیشمندان عارف مسلک مسلمان برای نسل جوان امروز مستلزم روش‌شناسی مؤلفه‌های گوناگونی است که موجودیت آن مؤلفه‌ها و شکل‌گیری آن‌ها، بنیان مرصوصی را فراهم می‌سازد که الگو شدن عالمان و الگوپذیری از سوی جوانان، به فرهنگ و امری ماندگار در جامعه تبدیل می‌گردد. در بخش نخست این مطلب به مهم‌ترین مؤلفه‌های مؤثر در روش‌شناسی مرتبط با الگو و الگوپذیری اشاره می‌شود. در بخش دوم و نهایی به مؤلفه‌های مرتبط با الگوپذیران اشاره خواهد شد.

۱. باورمندی

این نکته که عالمان می‌بایست به آنچه می‌گویند و می‌نمایند باور قلبی داشته باشند، حقیقتی انکارناپذیر است؛ چرا که امور دروغین و خلاف واقع دیر یا زود یا بر ملاء می‌شوند و یا تأثیر خود را از دست می‌دهند. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرماید: «ما أضَمر احدٌ شیئاً الا ظهر فی فَلَتات لِسانه و صَفَحات وجهه؛ آدمی هیچ چیز را پنهان نمی‌کند مگر اینکه در لغزش‌های زبان و رنگ و رخساره او نمایان می‌شود.»[۱]بر این اساس آنجا که امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) سخن از تأسی به پیامبر گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به میان آورد، دلیل آن را باور قلبی حضرت می‌داند:

«فَأعرض عن الدنیا بقلبه، و امات ذکرها من نفسه» (لطفاً منبع ذکر گردد.) پیامبر گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) با قلب خود از دنیا روی گردانید و یادش را از جان خود ریشه کن کرد. این اعراض با زبان و گفتار صرف نبود. حضرت زبان به ذم دنیا و دل به مدح آن نداشت، بلکه با تمام وجود ذم دنیا را باور کرده بود.

یکی از رموز تأثیرگذاری امام خمینی(رحمت‌الله‌علیه) بر جوانان و اقبال و علاقه‌ی قلبی آنان به وی، باور قلبی امام به سخنانش بود. قلب آدمی سر منشأ تمامی رفتارها، گفتارها، خصلت‌ها و اوصاف اوست. قلب همچون چشمه‌ی جوشانی است که سرزمین وجود آدمی توسط آن آبیاری می‌شود.

اگر از این چشمه آبی گوارا و مصفا خارج شود، تمام وجود آدمی را سرسبز و کام عطشان او و همه‌ی تشنگان را سیراب می‌کند و چنانچه از آن آبی گل آلود و متعفن بیرون آید، جز لایه‌ای سخت و خشن بر جای نمی‌نهد که حاصلش قطعات خشک و بُرنده‌ای است که بر جان وی و دیگر آدمیان زخمه می‌زند.

۲. عمل گرایی

یکی از بهترین نشانه‌های باورمندی، عمل آدمی است. چنانچه بیان شد باورها ریشه و بنیان اعمال آدمی‌اند. باوری که ثمره‌ی عمل در پی نداشته باشد، باور نیست. اگر عالمان به آنچه از باورشان به زبان جاری می‌کنند لباس عمل نپوشانند دیر یا زود نوع مردمان حقیقت طلب از اطراف آنان پراکنده می‌شوند. مردم می‌بایست ادعای عالمان را در عمل ببینند تا اقبال قلبی به آنان نشان دهند. نیم جو کردار به از صد من گفتار است.

از این رو حضرت پس از اینکه فرمودند: «ولقد کان فی رسول الله (صلی الله علیه وآله) کافٍ لک فی الأسوه …» برای تو کافی است که راه و رسم پیامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را اطاعت نمایی …، فرمود: «چرا که پیامبر گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از پستان دنیا شیر نخورد و از زیورهای آن فاصله گرفت.» در ادامه درباره‌ی راه و رسم زندگی رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: «والمقتصُّ لِأثره قضم الدنیا قضماً …» پیامبر گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند و به دنیا با گوشه‌ی چشم نگریست، دو پهلویش از تمام مردم فرو رفته‌تر و شکمش از همه خالی‌تر بود. دنیا را به او نشان دادند اما نپذیرفت.

کار برای عالمانی که قرار بر اسوه بودن آن‌هاست در اینجا بسیار سخت می‌شود. چه بسا برای برخی عالمان برخورداری از دنیا از راه حلال نیز میسر است، اما چون آنان الگوی جامعه و در معرض دید و قضاوت هستند، نه تنها مستحب این است که آنان از حلال دنیا نیز به متوسط آن اکتفا کنند، بلکه در مواقعی و شرایطی این امر به وجوب می‌رسد و ترک آن چه بسا فعلی حرام باشد. حضرت علی(علیه‌السلام) در خطاب به جابر بن عبدالله انصاری فرمود: «ای جابر! استواری دین و دنیا به چهار امر محقق می‌شود: عالم مستعملٍ علمه. اول به عالمی است که به علم خود عمل کند. بعد فرمود: پس هر گاه عالم علم خود را تباه کند نادان به آموختن روی نیاورد.»[۲]

تجربه به همه‌ی ما نشان داده است که تأثیرگذاری عمل بسیار بیش از سخن بوده است. عامل بودن عالمان به عمل خود، موجب اقبال جوانان به آنان و الگوپذیری از آنان است. تأثیر وجود انبیا و اولیای الهی که امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در این خطبه به آن‌ها اشاره می‌کند، در تعالی بخشی به اخلاق انسان‌ها و زنده کردن ارزش‌های والای انسان در بین مردم، بسیار بیشتر از تأثیر قوانین وضع شده از سوی مراجع قانون‌گذار و حتی بسیار مؤثرتر از پندواندرزها و دیگر وسائل توجیه کننده‌ی مردم به سوی کمال بوده است.

چرا که «نخست اصول و قوانین مقرره برای اداره‌ی حقوقی جوامع وضع می‌گردد و معمولاً الزامی برای تکامل شخصیتی و روحی آنان ندارد و تنها برای دفع مزاحمت‌ها به‌کار می‌رود. دوم فراوان دیده‌اند که این قوانین و نظامات حقوقی همانند تارهای عنکبوت بوده است که تنها مگس‌ها را به تور می‌اندازد نه شیر و ببر و پلنگ و اژدها را. از طرف دیگر پندواندرزها اگر چه با دل‌های مردم سروکار دارد و در طول تاریخ آثاری هم داشته است، ولی به جهت احتیاج تأثیر به تحریک قطب نمای درون آدمی که وجدان نامیده می‌شود، نتوانسته است تا کنون به‌عنوان اصول الزامی و ضروری، بشریت را به‌طور جدّی و فراوان نجات بدهد.»[۳]

اگر یک صد مجلد کتاب درباره‌ی تواضع و فروتنی و ارزش آن، مورد مطالعه و تحقیق قرار بگیرد و حتی لذت بسیار فراوان از آن مطالعه و تحقیق نصیب ما گردد، آن اثر را ندارد که با چشمان خودمان مشاهده کنیم که پیامبر گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) روی زمین، مانند بنده‌ها نشسته است، کفش خود را با دست مبارک خویش پینه می‌زند و لباس خود را وصله می‌دوزد و حتی بر الاغ برهنه سوار می‌شود.

آری، برای آن معلم حقیقی و مربی الهی که می‌خواهد دنیا را عملاً برای انسان‌های روی زمین ارزیابی فرماید، لازم است که از زر و زیور دنیا و اشتغال روحی حتی به تصویرها، چشم پوشی فرماید تا عملاً اثبات کند که عمر آدمی کوتاه‌تر و ارزش روح او بالاتر از آن است که لحظات آن عمر گران‌بها و نقدینه‌ی بی‌نظیر آن روح را صرف مقداری تماشای صورت نماید و از صورت‌گر اصل که خداست، غافل بماند.»[۴]

اگر یک صد مجلد کتاب درباره‌ی تواضع و فروتنی و ارزش آن، مورد مطالعه و تحقیق قرار بگیرد و حتی لذت بسیار فراوان از آن مطالعه و تحقیق نصیب ما گردد، آن اثر را ندارد که با چشمان خودمان مشاهده کنیم که پیامبر گرامی اسلام(ص) روی زمین نشسته است، کفش خود را با دست مبارک خویش پینه می‌زند، لباس خود را وصله می‌دوزد.

۳. اخلاص

آنچه به عمل آدمی ارزش می‌دهد، اخلاص است. عملی که عاری از اخلاص باشد تأثیر چندانی در مردمان نخواهد گذاشت. اخلاص اکسیری است که در هر عملی یافت شود آن را همچون طلا گران‌بها و ارزشمند می‌سازد. عمل بدون اخلاص همچون جسد بدون روح است. در حدیث قدسی چنین آمده است: «الأخلاص سرٌّ مِن أسراری أستودَعتُه قلب مَن أجبَبتُ مِن عبادی؛ اخلاص سرّی از اسرار من است، آن را در دل هر کسی از بندگانم که دوستش دارم به ودیعت می‌نهم.»[۵]

بر همین اساس است در حدیث معروفی که امام رضا(علیه‌السلام) از پیامبر گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل فرموده‌اند، چنین آمده است: «مَن أخلص لله أربعین صباحاً جَرَت یَنابیع الحکمه مِن قلبه علی لسانه، چهل روز اخلاص ورزیدن موجب جاری شدن چشمه‌های حکمت از قلب آدمی بر زبان اوست»[۶]

۴. عشق و محبت

مقوله‌ی محبت و تأثیرگذاری آن از اعجاب انگیزترین امور در عالم است. محبت در هر سطحی حتی قبل از رسیدن به حد عشق که انباشت و تورمی از محبت و مهربانی‌هاست؛ تأثیر خود را بر روی آدمیان و حتی دیگر موجودات می‌گذارد و ناخودآگاه آن‌ها را به خود جذب می‌کند. محبت ورزیدن به انسان‌ها و علاقه‌ی قلبی به متربیان و متعلمان، هدیه‌ای الهی است که خداوند به انسان‌های برگزیده‌ی خود براساس شایستگی‌های اکتسابی آن‌ها عطا می‌کند. از این رو درباره‌ی پیامبر گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «وبما رحمه من الله لنت لهم ولو کنتَ فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک … ؛ به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان [مردم] نرم (و مهربان) شدی؛ و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می‌شدند… .»[۷]

بنابراین محبت به جوانان و عشق ورزیدن به آنان از دل و جان موجب می‌شود تا زبان و عمل آدمی نیز نرم شود و عملاً بتواند به آنان نزدیک شود، این نزدیکی خود عاملی برای جذب و تحت نفوذ و تأثیر قرار دادن آنان است.

۵. زیبایی‌شناسی کلامی

الگوپذیری جریانی است مستمر که در طول زمان تحقق می‌پذیرد و در زمان نیز استمرار می‌یابد. در این جریان مسئله‌ی ارتباط نقش والایی را ایفاد می‌کند. زبان به عنوان یک عامل مهم در برقراری ارتباط با انسان‌ها، نقش بسیار حیاتی در جریان الگوپذیری دارد. هر چند درباره‌ی مقوله‌ی مهم ارتباط می‌توان از ابعاد گوناگون سخن گفت و از جوانب مختلف همچون علمی، فلسفی، دینی، هنری، اخلاقی و روان‌شناختی، آن را مورد توجه و بحث و بررسی قرار داد؛ لکن ارتباط زبانی با جوانان از بُعد تفهیم و تفاهم در این بین نقش اساسی را به خود اختصاص می‌دهد.

انسان‌ها در عین حال که دارای زبان مشترک فطرت هستند و قرآن کریم نیز براساس همین زبان با آدمیان سخن گفته است: «فأقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها؛ پس روی خود را به سوی دین برگردان. (چرا که این دینی است) براساس فطرت خداوندی که آدمیان را بر آن فطرت آفریده است.»[۸]اما در هر زمان زبان و ادبیات خاصی در فرهنگ‌ها و ملت‌های گوناگون حاکم است که جریان فهم و ارتباط بین آدمیان براساس آن زبان خاص صورت می‌گیرد و حتی مفاهیم معقول را می‌توان با ادبیات حاکم بر جامعه به خوبی به آن‌ها منتقل کرد.

در جریان مأمور شدن حضرت موسی(علیه‌السلام) برای رفتن به دربار فرعون، آن حضرت از خداوند درخواست کرد تا برادرش هارون را به کمک وی بفرستد و استدلال او این بود که «وأخی هارون هو أفصح منی لساناً فأرسله معی ردءاً یُصَدِّقُنی؛ و برادرم هارون زبانش از من فصیح‌تر است؛ او را همراه من بفرست تا یاور من باشد و مرا تصدیق کند.»[۹]

همچنین حضرت موسی(علیه‌السلام) از خداوند درخواست می‌کند تا زبان وی را گویا کند: «وأحلُل عُقدۀً من لسانی یَفقهوا قولی؛ گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.»[۱۰] به این نکته باید توجه داشت که تأثیر زبان‌شناسی قوم و طرح مفاهیم قابل فهم و ساده (که در عین حال با استحکام و استواری سخن منافاتی ندارد) در اثرگذاری و جذب انسان‌ها بدان حد می‌باشد که حضرت رسول(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «نحن معاشر الانبیاء أمرنا أن نُکلَّم الناس علی قدر عقولهم»[۱۱] ما گروه پیامبران مأموریم تا با مردم خود به میزان عقل آن‌ها سخن بگوییم. هم سخن زیبا باید گفت و هم زیبا سخن، هم خوب حرف باید زد و هم حرف خوب باید گفت.

پی‌نوشت‌ها

۲]. نهج البلاغه، حکمت ۳۷۲

۵]. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی ۱۵۹

۸]. سوره‌ی روم، آیه‌ی ۳۰

۹]. سوره‌ی قصص، آیه‌ی ۳۴

نظر شما