شناسهٔ خبر: 61544282 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: عصر ایران | لینک خبر

با سعدی در گلستان؛ حکایت پنجم: بمیر تا برهی ای حسود کاین رنجی است/ که‌از مشقت آن جز به مرگ نتوان رَست (+صدا)

بنا بر روال هفته‌های گذشته حکایتی از گلستان سعدی را در عصر ایران باز می‌خوانیم. گلستان خوانی هم نگاه و حکمت سعدی را می‌آموزد و هم تمرین خوبی برای سخن‌وری است.

صاحب‌خبر -

عصر ایران ؛ گلستان خوانی : حکایت پنجم - سرهنگ زاده ای را بر در سرای اغلمش دیدم که عقل و کیاستی و فهم و فراستی زاید الوصف داشت هم از عهد خردی آثار بزرگی در ناصیه او پیدا.

بالای سرش ز هوشمندی

می‌تافت ستاره بلندی

متن این حکایت را با خوانش مهرداد خدیر بشنوید

فی الجمله مقبول نظر سلطان آمد که جمال صورت و معنی داشت و خردمندان گفته‌اند توانگری به هنر است نه به مال و بزرگی به عقل نه به سال. ابنای جنس او بر منصب او حسد بردند و به خیانتی متهم کردند و در کشتن او سعی بی فایده نمودند.

 

دشمن چه زند چو مهربان باشد دوست

ملک پرسید که موجب خصمی اینان در حق تو چیست؟ گفت در سایه دولت خداوندی دام مُلکُه همگنان را راضی کردم مگر حسود را که راضی نمی‌شود الاّ به زوال نعمت من و اقبال و دولت خداوند باد.

 

توانم آنکه نیازارم اندرون کسی

حسود را چه کنم کو ز خود به رنج در است

 

بمیر تا برهی ای حسود کاین رنجیست

که از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

 

شوربختان به آرزو خواهند

مقبلان را زوال نعمت و جاه

 

گر نبیند به روز شپّره چشم

چشمه آفتاب را چه گناه

 

راست خواهی هزار چشم چنان

کور بهتر که آفتاب سیاه