شناسهٔ خبر: 6144221 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایلنا | لینک خبر

یادداشتی از قادر باستانی؛

گمراهی فرهنگی در رسانه ملی

ایلنا: امروز صداوسیما از صراط مستقیم و حرفه‌ای خود گمراه شده و افسار حرکت این رسانه به دست گروه‌های افراطی افتاده که هر روز زاویه انحراف را بزرگتر می‌کنند و آن را به سمت تباهی سوق می‌دهند.

صاحب‌خبر -

سازمان صداوسیما نیاز جدی به تغییر رویکرد و اصلاح مسیر دارد. انتقادات عمومی از شوی شبانگاهی ماه‌عسل، باز این سئوال را در ذهن مردم ایجاد کرد که تا کی باید شاهد ندانم‌کاری‌های رسانه ملی باشند. با وجود آنکه در روزهای گذشته معاون سیما به برنامه‌سازان ماه عسل تذکر داد، اما سوژه‌های این برنامه، دست صداوسیما را رو کرده است که چگونه با تغافل از مسایل و مشکلات روزمره جامعه، تلاش می‌کنند افکار عمومی را از واقعیات دور نگه دارند.

مخاطبان صداوسیما حق دارند درباره چپاول اموال دولتی در ده سال گذشته و پرونده‌هایی که در دستگاه قضایی رسیدگی می‌شود، اطلاعات بیشتری کسب کنند، اما آنچه در قاب تلویزیون می‌بینند، زن مدلینگی‌ست که فرهنگ دینی جامعه را به چالش کشیده، یا قصه‌ی پسری که به خاطر خاطرخواهی دختری، خود را از بلندی پرت کرده است. آیا این تخدیر افکار عمومی جامعه نیست؟

مردم در ساعات عرفانی نزدیک افطار، شاهد برنامه‌ای هستند که با مطرح کردن سوژه‌های دارای عنصر استثناء و شگفتی، توجه مردم را از مسایل اصلی جامعه دور نگه می‌دارد. پُربیننده‌ترین ساعت پخش تلویزیون، به جوان جویای نامی سپرده شده است که در همه سوژه‌ها، سعی وافر دارد قهرمان باشد و خود را برتر نشان دهد. او در این برنامه، پروپاگاندایی شخصی برای خود ترتیب داده است.  

و این ویژگی فقط به ماه‌عسل تعلق ندارد. در برنامه‌های دیگر رسانه ملی هم خبری از انعکاس واقعیات جامعه دیده نمی‌شود. درحالی‌که دولت مشکل‌ترین مراحل مذاکرات سیاسی با قدرت‌های جهانی را سپری می‌کند و نیاز جدی به حمایت افکار عمومی جامعه دارد، رسانه ملی با رندی تمام، برنامه‌هایی در تقابل با دولتِ برآمده از آرای مردم، تولید و پخش می‌کند که به عریان‌ترین شکل ممکن، مخاطبان را علیه اقدامات دولت می‌شوراند؛ کاری که ستون پنجم دشمن هم از انجام آن عاجز است.

عملکرد صداوسیما نشان می‌دهد، مسئولان سازمان، به اغلب نارسایی‌ها و ناکامی‌ها؛ به خوبی واقف هستند و برآیند عملکردشان نشان می‌دهد، درصدد اصلاح روند نیز برآمده‌اند، اما می‌توان چنین استنباط کرد که آنها هم مبسوط‌الید نیستد و با فشارهای مختلف درون‌سازمانی و برون‌سازمانی مواجه‌اند.

امروز صداوسیما از صراط مستقیم و حرفه‌ای خود گمراه شده و افسار حرکت این رسانه به دست گروه‌های افراطی افتاده که هر روز زاویه انحراف را بزرگتر می‌کنند و آن را به سمت تباهی سوق می‌دهند. به‌ نظر می‌رسد مدیریت صداوسیما در برابر فشارهای بیرونی توان مقاومت ندارد و خود را تسلیم گروه‌های افراطی کرده است. البته مشکل اصلی اینجاست که این رسانه؛ مردم را ولی‌نعمت خود نمی‌داند که اگر می‌دانست، در برابر فشارها مقاومت می‌نمود و چنین معکوس خواست مردم حرکت نمی‌کرد.

بدیهی است موضع رسانه ملی در خصوص مذاکرات هسته‌ای، نباید تفاوتی با مواضع رسمی نظام داشته باشد؛ اما درحالی‌که رهبر معظم انقلاب از گروه مذاکره‌کننده با بهترین صفات ممکن یاد می‌کنند، در همان حال صداوسیما درگیر پخش مستندهای سیاسی یک‌سویه‌ای است که عملکرد این تیم را به کل زیرسئوال می‌برد و تلویحاً عملکرد هسته‌ای نظام را خائنانه توصیف می‌کند.

 این مستندها در بیرون از صداوسیما تولید شده و مخاطب درباره شناسنامه تهیه‌کننده آن یعنی «گروه رسانه‌ای اوج» اطلاعی ندارد و رسانه ملی نیز آن را برای مخاطب خود بیان نمی‌کند. همین گروه رسانه‌ای ناشناخته و مبهم، سال گذشته تبلیغات شهری صداقت آمریکایی را در خیابان‌های تهران اجرا کرده و تیم مذاکره‌کننده جمهوری اسلامی را افرادی مرعوب و ساده‌لوح جلوه داده بود، با این حال امروز همین گروه به راحتی کار خود را در رسانه ملی پیش می‌برد.

مسئولان رسانه ملی با مخاطب خود روراست نیستند و واقعیت امر را بیان نمی‌کنند. اگر واقعاً فشاری از بیرون وجود ندارد، پس اصول حرفه‌ای کار رسانه‌ای می‌گوید توجه صداوسیما باید به مسایل عمده مبتلابه جامعه، مثل بیکاری فارغ‌التحصیلان، مشکلات اقتصادی جوانان، نرخ طلاق، نرخ اعتیاد، سن فحشا، ضریب فساد اداری، فرار مغزها و نظایر آن معطوف شود، نه آنکه مسایل پیش‌پاافتاده‌ای برجسته شود که مشکل مردم نیست.

دوستی می‌گفت شما که می‌گویید صداوسیما مخاطب خود را از دست داده است، پس برای چه این همه راجع به برنامه‌های آن حساسیت نشان می‌دهید؟!  بله؛ درست است که بخش مهمی از اقشار مختلف مردم ازجمله جوانان از صداوسیما دل کنده و به شبکه‌های اجتماعی در فضای مجازی و تلویزیون‌های ماهواره‌ای دل بسته‌اند، اما صداوسیما مخاطب اقلیت و خاصی دارد که این مخاطبان اهرم‌های مختلف قدرت اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جامعه را در دست دارند و بر روند جاری کشور تاثیرگذار هستند. ضمن اینکه این رسانه  متعلق به نظام است و مجاز نیست برخلاف خواست عمومی مردم که در انتخابات ظهور و بروز پیدا می‌کند، گام بردارد.

قبلاً چنین تصور می‌شد با آمدن آقای محمد سرافراز، روالی که در شبکه‌های برون‌مرزی صداوسیما وجود دارد، در کل سازمان جاری خواهد شد، اما چنین نشد و فقط مسئولان معاونت برون‌مرزی، پُست‌های بالاتر گرفتند، بدون اینکه بتوانند عملاً تغییری در محتوای غیرحرفه‌ای برنامه‌ها ایجاد کنند.

در بخش اطلاع‌رسانی، پژوهش‌ها نشان می‌دهد، اخبار سیاسی‌رسمی و اخبار جنگ و درگیری‌ها بیشترین حجم اخبار را تشکیل می‌دهد. موضوعات فرهنگی، کمترین حجم و موضوعات اقتصادی مبتلابه جامعه، تنها 7/10 درصد از حجم اخبار را دارد. این عدم تعادل در موضوعات خبری قابل‌استفاده، بیانگر ضعف و کاستی در ارضای نیاز خبری مردم است. اخبار بین‌الملل صداوسیما به شکل «ارائه شواهد متعدد در تأیید پیام واحد القایی» تهیه و تدوین می‌شود.

شنونده از قبل می‌تواند حدس بزند که اخبار در مورد اروپا، امریکا، عراق، سوریه و اسراییل، شامل چه مضمونی خواهد بود. مثلاً در اخبار سوریه، خبرها صرفاً در پوشش خبرهای پیروزی ارتش سوریه خلاصه می‌شود. در مورد اخبار مهم داخلی نیز بسیاری از موارد را شنونده باید از فحوای مطالب و لابلای اخبار استنباط کند. عدم ارضای نیاز خبری، مخاطبان صداوسیما را روز به روز تحلیل برده و بازار شبکه‌های خبری ماهواره‌ای را رونق بخشیده است.

استفاده از حواشی خبری برای تسویه‌حساب سیاسی با مخالفان و منتقدان، به کرات در رسانه ملی دیده می‌شود. ایجاد التهاب در بازار و برهم زدن آرامش و ثبات اقتصادی نیز گاهی در اخبار وجود دارد. البته باید گفت، در اخبار رادیو، پیگیری مشکلات مردم، گاهی اثرات مفیدی در رفع معضلات و موانع داشته است. بی‌اعتمادی مخاطب به رسانه، مهم‌ترین مشکل در اخبار صدا وسیماست که با تغییر رویه و رویکرد، می‌تواند اصلاح شود.

رسانه‌ملی، باید نزدیکی سلیقه‌ها، خواسته‌ها و انتظارات عموم مردم را دنبال کند. «همگن‌سازی» شهروندان برای تعامل صحیح، وفاق و همبستگی جامعه و دستیابی به اهداف اجتماعی، وظیفه‌ای غیرقابل‌انکار است.  صداوسیما، با بسط و گسترش مفهوم منش ملی ، شخصیت‌نمایی و شخصیت استانداردشده، به الگوسازی برای رفتار جامعه می‌پردازد. رسانه‌ملی باید توان آن را داشته باشد که سلایق را به هم نزدیک کند و اراده افراد را تحت تاثیر قرار دهد. همگن‌سازی، زمانی به مرحله عملی می‌رسد که رسانه‌ملی بتواند بر شخصیت افراد جامعه موثر باشد.

رسانه ملی، اگر می‌توانست اعتماد مخاطب را به دست آورد، توان آن را داشت که به افراد الگوی رفتاری بدهد و افراد نیز طبق این الگوها رفتار کنند. آنچه آمار رسمی نشان می‌دهد و آنچه مسئولان فرهنگی می‌گویند، نیاز همگن‌سازی، توسط رسانه ملی برآورده نشده است. نمونه آن بحث پوشش زنان و مردان است. میان آنچه در جامعه جریان دارد و آنچه صداوسیما به دنبال تبلیغ آن است، فرسنگ‌ها فاصله وجود دارد و در ده سال اخیر، این شکاف مرتب افزایش یافته است. دلیل آن، مقاوم شدن مخاطب در برابر پیام رسانه‌ملی است.

رویگردان شدن مخاطب از یک رسانه، یک‌شبه اتفاق نمی‌افتد، بلکه فرایندی بطئی و تدریجی را طی می‌کند. بی‌توجهی به سلایق مخاطب، از موضع بالا حرف‌زدن و مردم را مهجور فرض‌نمودن، باعث می‌شود، روند بی‌اعتمادی و رویگردانی سرعت گیرد و به مرحله‌ای برسد که مخاطب هر آنچه رسانه می‌گوید، خلاف آن را عمل می‌کند؛ یعنی وارد فاز مخالفت عامدانه می‌شود.

رسانه‌ملی زمانی می‌تواند سلایق را به هم نزدیک کند که منصف باشد. جانبدارانه عمل نکند. انصاف و جوانمردی و خضوع در برابر حقیقت و آزادمنشی در رفتار رسانه، قابل درک و مشاهده باشد. صداوسیما علیرغم تلاش و کوشش بسیار برای نزدیکی به مخاطب عام، نتوانسته است در این زمینه کارنامه‌ای قابل قبول از خود برجای گذارد. مخاطب حقیقی یا اکثریت خاموش، رها شده و مخاطب خاص یا اقلیت پُرسروصدا، جای آن را گرفته است.

 اکثریت خاموش، گروهی از افراد جامعه هستند که از افکار دیگران تبعیت می‌کنند و نقش تعیین‌کننده و تأثیرگذار در سرنوشت جامعه دارند. اکثریت خاموش، ارتباطی یک‌سویه با رسانه‌ملی داشته و از فرهنگ شفاهی برخوردار است. غفلت این رسانه از نقش گروه‌های مرجع و رهبران فکری، باعث شده اکثریت خاموش، رفتاری متضاد با پروپاگاندای رسانه‌ملی پیشه کنند.

وسایل ارتباط جمعی، غیر از انتقال خبر و اطلاع، باید به تحلیل و تشریح درست رویدادها نیز بپردازند. در این زمینه صداوسیما از کارشناسان و تحلیل‌گرانی بهره می‌برد که چندان مقبول مردم واقع نشده‌اند. در جامعه، کارشناسان مبرز و تحلیل‌گران برجسته‌ای وجود دارد، اما اغلب اینها راه به سازمان ندارند. اگر برنامه‌های یک شبکه بین‌المللی، مثل سی‌ان‌ان را رصد کنید، می‌بینید از گران‌ترین و بهترین کارشناسان در بالاترین سطوح، برای جلب و اقناع مخاطب استفاده می‌کنند. صداوسیما از یک‌سری افراد مشخص و اغلب ناکارآمد بهره می‌گیرد که چندان تأثیری در آگاه‌سازی ملت ندارند. مردم به طنز از این افراد به عنوان «کارشناسان سرجهازی» رسانه‌ملی یاد می‌کنند! افرادی با کمترین صلاحیت‌های علمی و تجربی که مقابل دوربین می‌نشینند و درباره یک موضوع از پیش تعیین شده، حرف‌هایی کلیشه‌ای می‌زنند. وجود تنگ‌نظری نهادینه‌شده، باعث شده است، تهیه‌کنندگان صداوسیما، برای حفظ یک برنامه، به دعوت مکرر از همین افراد تکراری بسنده کنند درمقابل نیاز آگاهی‌بخشی ملت را در غیاب صداوسیما، شبکه‌های ماهواره‌ای دنبال می‌کنند.

در عصر انفجار اطلاعات، انسان تنهاتر شده است. با کاستی روابط سنتی، انسان‌ها در تنهایی بی‌سابقه‌ای به‌سر می‌برند. رادیو و تلویزیون، ابزاری برای احساس تعلق اجتماعی است. در دنیاى جدید، انسان‌ها بدون آنکه یکدیگر را بشناسند، از رسانه استفاده مى‌کنند و همین موجبات بروز تشابه در اندیشه و حتى عمل مردم می‌شود. آنها بدون اینکه تماسى با هم داشته باشند، عادات و آداب مشترکى مى‌یابند.

 ما نیاز داریم از طریق رسانه‌، با درک‌اشتراک، تعلق و پیوند متقابل، احساس‌کنیم که حلقه‌ای از زنجیر جامعه هستیم. رسانه‌ملی، مانند پلى بین افراد جامعه عمل مى‌کند و آنان را از تعلق‌شان به یک کل آگاه مى‌سازد. هرچه مخاطب صداوسیما کمتر می‌شود، به همان نسبت مشارکت اجتماعى، به‌عنوان شاخصى از احساس تعلق به جامعه کاهش مى‌یابد. وظیفه اساسى رسانه ملی، تقویت احساس تعلق اجتماعی است.

حلقه محدود و بسته سیاست‌گذاران صداوسیما و روابط و ضوابط حاکم بر روند برنامه‌سازی در این سازمان و محدودیت‌های تعریف‌شده و تعریف‌نشده، موفقیت رسانه‌ملی در پاسخ به نیاز تعلق اجتماعی را تحت تاثیر قرار داده است. درست این است که همه مردم احساس کنند شهروند درجه‌یک هستند. به قول حسن روحانی، رییس‌جمهور، «یک بام و دو هوا نمی‌شود. چطور شب انتخابات همه را صدا می‌زنیم و قومیت‌ها را با لباس‌های مختلف و افراد را از این جناح و آن جناح و چادری و با حجاب و بدحجاب را ردیف می‌کنیم؛ حال این موضوع باید هر روز باشد، نمی‌شود شب انتخابات، کل ملت ایران را دعوت کنیم و انتخابات که تمام شد ببینیم، ما هستیم و یک قبیله. این موضوع برخلاف توصیه‌های امام(ره) و رهبری است».

واقعیت آن است که رسانه‌ملی نتوانسته به رسالت اجتماعی خود در کاهش انزوای اجتماعی اقلیت‌های فکری، قومی، اجتماعی و فرهنگی و تقویت احساس مشترک آنان با جامعه، ایجاد پیوند و افزایش اعتماد و امید اجتماعی، به خوبی عمل کند. ممکن است سیاست‌های کلان درست تنظیم شده باشد، اما آنچه در عمل مشاهده می‌شود، چنین نتیجه‌ای از رویکرد کلی صداوسیما حاصل نشده است.

یکی از کارکردهای رسانه‌ملی، «اعطای پایگاه اجتماعی» است. زمانی که صداوسیما، شخص یا موضوعی را در برنامه‌ای مانند ماه عسل مطرح می‌کند، این سوژه مورد توجه شهروندان قرار می‌گیرد. آنها با این نتیجه‌گیری که اگر سوژه دارای اهمیت نبود، از رسانه‌‌ملی انعکاس نمی‌یافت، پس بخشی از اعتبار خود را به سوژه منتقل می‌کند و باعث می‌شود شهروندان دارای اشتراک فکری، درخصوص سوژه و نگرش نسبت به آن همراه شوند که راه برای فعالیت‌های اجتماعی مهیا شود. در این زمینه، رسانه ملی عادلانه عمل نکرده است.

 یک کارکرد مهم دیگر برای صداوسیما، ایجاد همبستگی میان اجزای جامعه، از طریق برقراری ارتباط صحیح و منطقی بین تمامی اجزای جامعه، یعنی میان خود شهروندان و همچنین میان شهروندان با حاکمیت است. به تعبیر هابرماس، در هر اجتماع سه حوزه خصوصی، عمومی و حاکمیت وجود دارد. در عرصه خصوصی، افکار و عقاید شخصی شکل می‌گیرد و ابتکارات و خلاقیت‌های جدید به‌صورت فردی در حوزه کوچک ساخته و پرورده می‌شوند. سپس این عقاید و ابتکارات به حوزه عمومی آورده می‌شود. در حوزه عمومی، جامعه به‌صورت آزادانه، خردمندانه و به دور از هر نوع سلطه، به گفت‌وگو می‌پردازد و در روابط خود تصمیم‌گیری می‌کند. درنهایت تصمیمات مورد اجماع حوزه عمومی، تبدیل به هنجار و ارزش می‌شود و مورد تبعیت و پیروی شهروندان قرار می‌گیرد و بخش دیگر که نیاز به امکانات و پشتیبانی دارد، با استفاده از سازوکارهایی، در دستور کار حاکمیت برای قانونی‌شدن واقع می‌شود.

رسانه‌ملی، ابزار ارتباط بین این سه حوزه و به‌خصوص یک وسیله ارتباطی در خود حوزه عمومی، بین شهروندان است. صداوسیما نتوانسته است چنین همبستگی را ایجاد کند و بیشتر سمت حاکمیت را گرفته است. مثلاً پژوهش‌ها نشان می‌دهد، از کل اخبار داخلی، فقط 13 درصد آن غیر‌حکومتی است. به تعبیر دیگر اخبار حکومتی، هفت برابر اخبار شهروندی است و نوع ارتباط بین مردم و مسئولان در اخبار صداوسیما، به‌ صورت عمودی و از بالا به پایین دیده می‌شود.

صداوسیما به هدف برقراری ارتباط متعادل و افقی بین شهروندان و مسئولان دست نیافته و فاصله زیادی با این هدف دارد. سخن آخر اینکه صداوسیما در شرایط انحصار فعالیت می‌کند. چه بسا بخش بزرگی از عملکرد فعلی سازمان، اگر در شرایط رقابتی بود، جنبه مثبت و اثربخش پیدا می‌کرد. شاید در شرایط رقابتی، فشارهای متعدد وارده به سازمان از طرف گروه‌های مختلف ذی‌نفوذ نیز کمتر می‌شد و در عملکرد آن تاثیر می‌گذاشت. سازمان صداوسیما در این زمینه، قدم‌های کُند اما پیوسته‌ای برای بازکردن پای بخش خصوصی در تاسیس و اداره شبکه‌های رادیو تلویزیونی برداشته‌ است.

 مشکل مهم صداوسیما، بی‌اعتمادی مخاطب است. تحولات سریع فناوری و سرعت کُند اصلاحات در صداوسیما، آینده خوبی برای عملکرد سازمان نشان نمی‌دهد. بهتر آن است، خروج از شرایط انحصار با سرعت مناسبی به سرانجام برسد و آن موقع است که موفقیت‌های سازمان صدا و سیما بیشتر جلوه‌گر خواهد شد.

سازمان صداوسیما باید تلاش کند فاصله خود را با مردم کم کند. مراکز تحقیقاتی کشور، تحلیل محتوای مطالب رد و بدل شده در شبکه‌های اجتماعی، مخصوصاً گروه‌های جوانان را رصد کنند و نتیجه را به مسئولان رسانه ملی بدهند، تا آنها بهتر به بُعد فاصله خود با مردم واقف شوند و رویه خود را به شکل مؤثر اصلاح کنند و به صراط مستقیم بازگردند.

قادر باستانی؛ کارشناس رسانه و استاد دانشگاه

نظر شما