شناسهٔ خبر: 58553871 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: دفاع پرس | لینک خبر

۴۴ سال افتخار/ اول مردم به ارتشی‌ها گل دادند یا برعکس؟

ژنرال هایزر آمریکایی در خاطراتش از روز‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی می‌نویسد: «به دستور خمینی، حمله جدیدی به ارتش انجام شد که سلاح به کار گرفته در آن، عشق و مهربانی بود. راهپیمایان با خود شاخه‌های گل حمل می‌کردند و آن‌ها را در لوله تفنگ سربازان می‌گذاشتند و بر لوله توپ و تانک‌ها حلقه گل می‌آویختند. این شیوه دوستی و برادری، یک تهدید جدیدی بود. به‌خصوص در رابطه با سربازان جوان، خطرناک‌تر بود».

صاحب‌خبر -

به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، در آلبوم عکس‌های فراموش‌نشدنی انقلاب ۵۷، بعضی تصاویر فراتر از رسالت معمول یک عکس برای ثبت یک موقعیت خاص، از همان اول انگار قرار بوده شاهد باشند؛ گواهِ یک نقطه عطف در جریان مبارزات مردم ایران علیه رژیم پهلوی. عکس‌های اهدای گل توسط مردم به ارتشی‌ها و پیوستن ارتش به ملت، یکی از همان شاهدان تاریخی است از یکی از نقاط عطفی که بدون شک به پیروزی انقلاب مردم علیه طاغوت سرعت داد. اما کسی می‌داند اول مردم به ارتشی‌ها گل دادند یا برعکس؟! درحالی‌که روایت غالب، از ابتکار مردم در باز کردن باب محبت بین ملت و ارتش حکایت دارد، اما با مرور خاطرات یکی از دانشجویان دانشگاه افسری که آن روز‌ها به اجبار در آن سوی خط و در مقابل مردم قرار داشت، به روایت جالب دیگری در این زمینه می‌رسیم. این روز‌ها در چهل و چهارمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، مرور ماجرای گل دادن مردم به ارتشی‌ها (یا برعکس)، خالی از لطف نیست.

تفرقه بینداز و حکومت کن؛ نسخه سال ۵۷!

مبارزات مردم ایران علیه طاغوت که اوج گرفت و زمام کار از دست رژیم پهلوی خارج شد، برای شاه و حامیان خارجی و مزدوران داخلی‌اش چاره‌ای جز این باقی نماند که دوباره به سیاست تفرقه و بینداز و حکومت کن متوسل شوند؛ این بار میان مردم و ارتش. اول با اعلام حکومت نظامی و لشکرکشی خیابانی و قرار دادن نیرو‌های ارتش در مقابل مردم، چهره ارتش را در مقابل مردم مخدوش و آن‌ها را خائن به ملت معرفی کردند و بعد از نشاندن کینه ارتش در دل مردم، از آن طرف به ارتش القا کردند که مردم تشنه به خون ارتشی‌ها هستند. اولین کسی که به این توطئه خطرناک پی برد و با هشدار دادن به مردم و نظامیان، با جدیت تمام برای خنثی کردن آن تلاش کرد، امام خمینی بود.

در کتاب «یک سال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه»، منتشر شده توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی، در این باره آمده است: «با اعلام حکومت نظامی و ورود نیرو‌های ارتشی در درگیری‌های خیابانی، یک تنفر عمومی از ارتش در بین مردم پیدا شده بود؛ حتی بیمارستان‌ها و پزشکان از پذیرفتن نظامیان خودداری می‌کردند. امام خمینی نیز به این موضوع آگاهی داشتند که الان ارتش در بین مردم بدنام است، ولی عامل این بدنامی را شخص شاه می‌دانستند که برای مقاصد خودش و ارباب‌هایش، ارتش را بدنام کرده است. با این حال، امام خمینی تلاش می‌کردند که ارتش را بی‌طرف نگه دارند.»

فرمان برادری ملت و ارتش از نوفل لوشاتو صادر شد!

چند روز قبل از فرار شاه، از گوشه و کنار، خبر‌های نگران‌کننده‌ای از تصمیم بعضی گروه‌ها مبنی بر حمله به نظامیان که می‌توانست زمینه‌ساز درگیری‌های مسلحانه داخلی بی‌پایان باشد، شنیده می‌شد. رابطان خبری مثل همیشه به موقع دست به کار شده و این موضوع را هم به سرعت به اطلاع امام که در نوفل لوشاتو سکونت داشتند، رسانده بودند. اینطور بود که امام خمینی در تاریخ ۲۳ دی ماه ۱۳۵۷ با صدور پیامی ضمن آگاهی بخشی نسبت به دسیسه حمله به نظامیان، هر دو طرف را به خویشتن‌داری توصیه کرده و از یک طرف به مردم هشدار دادند که: «مردم موظفند با نیرو‌های انتظامی و ارتش با برادری و مهربانی رفتار کنند و اگر اشرار قصد حمله به آنان را داشتند، از برادران خود دفاع کنند»؛ و از طرف دیگر از ارتشیان خواستند که: «با ملت به طور برادری رفتار کنند». همه انگار منتظر این فرمان آشتی و برادری بودند. پیام امام، مثل آب روی آتش، شعله‌های کینه و دشمنی میان مردم و ارتش را خاموش و آن توطئه خطرناک را در نطفه خفه کرد.

روزی که پای گُل، به تظاهرات انقلابی باز شد

در بخشی از کتاب «یک سال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه» درباره آثار پیام امام درباره برادری ملت و ارتش آمده است: «سازمان ملی پزشکان در اعلامیه‌ای رسمی اعلام کرد به دنبال فرمان امام خمینی، پزشکان، ارتشیان و خانواده آن‌ها را می‌پذیرند. به دنبال این پیام، سیاست گل و بوسه با نیرو‌های فرمانداری نظامی در خیابان‌ها، جزئی از تظاهرات گردید. در تظاهرات روز بعد (۲۴ دی ماه) تهران شاهد گلباران و روبوسی مردم با سربازان بود. روزنامه اطلاعات هم نوشت: به دنبال هشدار امام خمینی، هزاران نفر در خیابان‌های تهران تظاهرات کردند و به سربازان گل دادند و عکس‌های امام خمینی را روی کامیون‌های نظامی نصب کردند. در تظاهرات روز بعد نیز همین کار تکرار شد.»

عصبانیت ژنرال آمریکایی از تاکتیک امام خمینی/ سلاح این حمله، عشق و مهربانی است!

همان پیام کوتاه، هرچه شاه و مشاوران خارجی‌اش برای مقابله با مبارزات مردم رشته بودند را پنبه کرد. تدبیر رهبر انقلاب مردم ایران آنقدر هوشمندانه بود که ارتشبد قره‌باغی، رئیس ستاد مشترک ارتش نتوانست نسبت به پیام امام خمینی بی‌تفاوت بماند و هشدار ایشان درباره مراقبت از جان نظامیان را مورد ستایش قرار داد. اما آن طرف قضیه، ژنرال هایزر، فرستاده نظامی جیمی کارتر، رییس جمهور آمریکا که ۱۴ دی ۵۷ با هدف تلاش برای حفظ رژیم شاهنشاهی وارد ایران شده بود، از این تدبیر امام خمینی حسابی عصبانی شده بود. او که هرگز انتظار اتخاذ چنین تاکتیکی را از سوی امام خمینی نداشت، آن حرکت را یک «حمله» نام گذاشت.

هایزر در خاطراتش درباره آن اتفاق سرنوشت‌ساز اینطور می‌نویسد: «به دستور خمینی، حمله جدیدی به ارتش انجام شده بود که سلاح به کار گرفته در آن، عشق و مهربانی بود. راهپیمایان با خود شاخه‌های گل حمل کرده بودند که آن‌ها را در داخل لوله تفنگ سربازان گذاشته بودند و بر لوله توپ و تانک‌ها حلقه گل آویخته بودند. این شیوه دوستی و برادری، یک تهدید جدیدی بود. به‌خصوص در رابطه با سربازان جوان، خطرناک‌تر بود».

ژنرال آمریکایی در جملات بعدی، عصبانیتش را از تاکتیک امام خمینی پنهان نمی‌کند و می‌افزاید: «باید قبول کنم که نسبت به پیروزی خمینی بر ارتش و استراتژی جدید او در زمینه طرفداری از ارتش، زخم خورده بودم. باید سریعاً می‌جنبیدم، در غیر این صورت ارتش را از دست می‌دادیم...»

ژنرال کهنه‌کار مورد اعتماد کارتر انگار نمی‌خواست باور کند برای آن‌ها همه‌چیز از دست رفته است. اما چند روز بعد با فرار محمدرضا پهلوی از ایران، شمارش معکوس برای سقوط رژیم پهلوی شروع شد و خود هایزر هم دو روز بعد از بازگشت امام خمینی به وطن، در ۱۴ بهمن ۵۷ دست خالی ایران را ترک کرد.

اول، نظامی‌ها به مردم گل دادند

اما بشنوید از روایت دوم در ماجرای تبادل گل میان مردم و نظامیان در مبارزات انقلاب. جهانی، یکی از دانشجویان دانشگاه افسری در مقطع پیروزی انقلاب اسلامی، در این باره می‌گوید: «به موازات پررنگ شدن مبارزات مردم در خیابان‌ها، رفت‌وآمد افسران عالی‌رتبه ارتش و نیرو‌های ساواک و ضد اطلاعات به دانشگاه شروع شد. آن‌ها به میان ما می‌آمدند و در سخنرانی‌هایشان می‌گفتند: آینده این کشور متعلق به شماست. شما مقامات عالی‌رتبه ارتش در آینده هستید. باید بیایید درمقابل این اراذل و اوباش! و خودفروخته‌هایی که به خیابان‌ها می‌آیند، بایستید. باید تلاش کنید قطار تحرکات این افراد را یا متوقف و یا از ریل خارج کنید... برخلاف تصور ما که این حرف‌ها را هشدار‌هایی برای جلوگیری از پیوستن دانشجویان افسری به صف مردم تلقی کرده بودیم، مدتی بعد واقعاً اعلام شد ما هم باید برای مقابله با مردم به خیابان‌ها برویم. به‌این‌ترتیب، مسئولیت تأمین امنیت سفارت‌خانه‌ها، میادین، مجسمه‌ها و پمپ‌بنزین‌ها و زیرنظر گرفتن تردد مردم به ویژه روحانیون در پایانه‌های مسافربری به ما واگذار شد.

اما هرچه گذشت، تردید ما نسبت به حرف‌های نیرو‌های مافوق‌مان بیشتر شد، چون اعضای خانواده‌های خودمان هم در میان تظاهرات‌کنندگان بودند. اینطور بود که کم‌کم مقامات عالی‌رتبه ارتش در گشت‌زنی‌های نظارتی‌شان، متوجه موارد تخلف از دستورات در میان نظامیان شدند. مثلاً می‌دیدند نیرو‌هایی که باید پای مجسمه‌ها شبانه‌روزی نگهبانی دهند، همان‌جا خوابیده‌اند. یا در پایانه‌های مسافربری که قرار بود نیرو‌های ما به‌صورت ناشناس در میان مسافران پخش شوند و افراد ضدحکومت را شناسایی کنند، با مردم صمیمی شده‌اند و روزشان با صحبت و خوش‌وبش با مسافران می‌گذرد. بدتر از همه، دیده بودند نظامیان به مردم در خیابان‌ها گل می‌دهند!

بله. اول نظامیان به مردم گل دادند و بعد‌ها باب شد که مردم با تقدیم گل به نظامی‌ها، نسبت به آن‌ها اعلام برادری کردند. آن روز‌ها یک دانشجوی سیاسی در میان ما بود به نام «قاسم فراوان»؛ دانشجوی شجاعی که از مدت‌ها قبل وارد مبارزات سیاسی و انقلابی شده بود و بار‌ها هم تاوان این حرکت‌ها را داده و حتی خلع اسلحه شده بود. از وقتی مرحوم آیت‌الله طالقانی از زندان آزاد شد و گروهی از دانشجویان امور دفتر ایشان را به دست گرفتند، قاسم هم با آن‌ها ارتباط برقرار کرد و شد رابط ما و دفتر آیت‌الله. در یکی از جلسات، دانشجویان دفتر آیت‌الله ایده جالبی مطرح کرده بودند. آن‌ها پیشنهاد کرده بودند نظامیان برای ابراز همدلی با مردم، در لوله تفنگ‌هایشان گل بگذارند و به مردم تقدیم کنند.

قاسم و به دنبال او، بقیه نظامی‌ها هم از این ایده استقبال کردند. از آن روز به بعد، صبح به صبح یک نفر جلوی دانشگاه افسری شاهنشاهی ایران (دانشگاه افسری امام علی (ع) فعلی) می‌آمد و مخفیانه گل‌هایی را که زیر کاپشنش قایم کرده بود، تحویل قاسم فراوان می‌داد. او هم در گشت‌زنی روزانه‌اش با جیپ پادگان، به نقاط استقرار ما سر می‌زد و سهمیه گل‌مان را می‌داد. اوایل وقتی گل را در لوله تفنگ می‌گذاشتیم و به طرف مردم می‌گرفتیم، اعتماد نمی‌کردند، اما کم‌کم باورشان شد ما هم از خودشان هستیم و به همین دلیل استقبال می‌کردند و گل‌ها را برمی‌داشتند.»

منبع: فارس

انتهای پیام/ ۱۳۴

نظر شما