شناسهٔ خبر: 57502324 - سرویس علمی-فناوری
نسخه قابل چاپ منبع: ایسنا | لینک خبر

جامعه‌شناس کنشگر رویِ زمین واقعیت کنار مردم می‌نشیند/نمی‌توان با جامعه‌شناسی دستوری رفتار کرد

دینا قالیباف

اگرچه سال‌ها از تأسیس آکادمیک رشته‌ جامعه‌شناسی سپری می‌شود، اما برخی منتقدان عقیده دارند که امروزه جامعه‌شناسان نمی‌توانند از مسائل جامعه گره‌گشایی کنند. در همین راستا برخی اساتید مانند دکتر مهدی مالمیر عقیده دارند که جامعه‌شناسی کار خودش را انجام داده، اما صدای آن شنیده نشده است. با این وجود آیا می‌توان نتیجه گرفت که جامعه‌شناسان از جامعه دور شده‌اند؟

صاحب‌خبر -

به گزارش ایسنا، علم جامعه‌شناسی سال‌هاست به‌عنوان یک رشته‌ آکادمیک تأسیس شده و در دوره‌های مختلفِ تاریخی، به ویژه دوران معاصر چالش‌های متعددی را پشت سر گذاشته است. این رشته همواره با فشارهایی برای ارائه راه‌حل درباره‌ مسائل و بحران‌های اجتماعی مواجه بوده که انتقاداتی را مبنی بر ناکارآمد بودن جامعه‌شناسی به همراه داشته است.

انجمن علمی جامعه‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی در نشستی با حضورِ دکتر رضا نجف‌زاده (استادیار علوم و اندیشه سیاسی)، دکتر میثم سفیدخوش (استادیار فلسفه) و دکتر مهدی مالمیر (استادیار جامعه‌شناسی) با به بحث گذاشتن انتقاداتی از این دست، نشستی را در سه محور به مناسبت روز علوم اجتماعی در تقویم دانشگاهی ایران (۱۲ آذر) مصادف با تولدِ دکتر «غلامحسین صدیقی»، بنیان‌گذار آکادمیک جامعه‌شناسی در ایران برگزار کرده است. «تصویری از جامعه امروز ایران» و «ایده دانشگاه و نسبت دانشگاه با وضعیت کنونی» از جمله محورهای این نشست بود.

جامعه‌شناس کنشگر رویِ زمین واقعیت کنار مردم می‌نشیند/نمی‌توان با جامعه‌شناسی دستوری رفتار کرد

میراثِ «غلامحسین صدیقی» برای جامعه‌شناسی

رضا نجف‌زاده، استادیار علوم و اندیشه سیاسی دانشگاه شهید بهشتی در ابتدای این نشست، «غلامحسین صدیقی» را کنشگری میهن دوست معرفی می‌کند و درباره‌ او می‌گوید: «دکتر غلامحسین صدیقی از جمله پایه‌گذاران دانشی است که اساسا ماهیت چند وجهی داشته و رساله‌ دکتری که در سال ۱۹۳۸ در پاریس و بعدها در ایران از آن دفاع می‌کند و منتشر می‌شود، خودش نوعی شکایت از جامعه‌شناسی تاریخی است که ریشه در بنیادهای فلسفی دارد و از امر سیاسی هم جدا نیست.»

وی با اشاره به کنشگر بودنِ صدیقی اضافه می‌کند: «او با تأکید بر عنصرِ میهن، جامعه‌شناسی مبتنی بر مکتب ملی را پایه‌گذاری می‌کند. در دوران جدید ایران ایشان یکی از مترجم‌ها و شارحان ارسطو است و این خودش از شکل‌گیری نوعی جامعه‌شناسی نظری و فلسفی حکایت می‌کند که نسبت به امر سیاسی بی‌تفاوت نیست. جامعه‌شناسی صدیقی را شاید بتوان نوعی جامعه‌شناسی سقراطی دانست که همواره از نوعی حقیقت‌گویی در مقابل قدرت برخوردار بوده و نقد دانشگاهی را با نقد سیاسی همراه می‌دانسته است.»

این استاد دانشگاه در ادامه مطرح می‌کند: «جامعه‌شناسی سیاسی معطوف به امر ملی و دموکراسی و آزادی بود، اما امر ملی‌ای که صدیقی از آن بحث می‌کند، با امر ملی رسمی و شاهانه در تضاد است. چه خوب مرحوم یحی مهدوی، رفیق و هم دانشکده‌ای او در مقدمه بر رساله‌ دکتری صدیقی نوشته است: صدیقی معتقد بود تاریخ ایران نوعی مصیبت‌نامه‌یِ دراز آهنگ است.»

نجف‌زاده در ادامه با اشاره به دورانی که دانشگاه تهران پذیرای علوم اپوزوسیون بوده، می‌گوید: «جامعه‌شناسی‌ای که صدیقی تأسیس می‌کند با جامعه‌شناسی شاه‌دوستانه تفاوت ماهوی دارد و ظهور آن نتیجه‌ی پذیرش علوم ضدشاهی است. درواقع علمی رسمی با حذف، طرد و سلب اعتبار کار می‌کرد که نمی‌توانست با مختصات جامعه‌شناسی معطوف به آزادی سازگار باشد. این کش و قوس بینِ جامعه‌شناسی‌ها و علم‌ها نهایتا تبدیل به کشمکش بین نهاد دانشگاه و زندان شد.»

وی با اشاره به علتِ سقوط نظام‌های سیاسی بیان می‌کند: «به نظر می‌رسد یکی از دلایلی که باعث سقوط نظام‌ها می‌شود، نداشتن تفکر جامعه‌شناختی است. در همان مقطع پیشنهادهای خیلی خوبی از سوی کارگزاران جامعه‌شناسی خوانده برای شناخت جنبش ایران در دهه ۱۳۵۰ مطرح می‌شود که استادان خیلی موجهی هم در این شوراها حضور دارند و برخی مشخصا از کارگزاران قدرت هستند؛ اما توجهی به آن‌ها نمی‌شود.»

این استاد دانشگاه، جامعه‌شناسی را نظام تشخیص و پیش‌بینی بحران تعریف می‌کند و فروپاشی زیستِ قدرت شاهی را نتیجه‌ی نابینایی جامعه‌شناختی در آن مقطع می‌داند.

نجف‌زاده در ادامه به مقاله‌ای از «احسان نراقی» که در سال ۱۳۵۲ منتشر شده اشاره می‌کند و می‌گوید: «این مقاله نمودی از بحران در علوم اجتماعی است و او جملاتی را بیان می‌کند که اگر ما ندانیم آنان را احسان نراقی نوشته، تصور می‌کنیم که در سال‌های اخیر نوشته شده است: اصولا باید گفت اعتراضِ نسل جوان به آموزش از نشانه‌های بحران علوم اجتماعی است، زیرا شیوه‌های شناخت دانش رسمی مورد شک قرار گرفته است.»

وی در آخر خاطرنشان می‌کند: «همچنان به نظر می‌رسد که سهم علوم اجتماعی در حاشیه است. فکر می‌کنم مطالعات بدن، کودک و نوجوان در علوم اجتماعی یک آغازهایی را پشت سر گذاشته، اما کافی نبوده است. این حاشیه باید از حالتِ انتظار علم رسمی خارج شود. حجم عظیمی از متن‌ها و نوشته‌ها درحال تولید شدن است که از درخشش حاشیه حکایت دارند.»

دانشگاه باید تنها و آزاد باشد؟

در بخش دوم این نشست میثم سفیدخودش، استادیار فلسفه دانشگاه شهید بهشتی با واکاویِ نسبت دانشگاه با وضعیت کنونی، به دو ویژگی اساسی که یک دانشگاه باید داشته باشد، اشاره می‌کند و می‌افزاید: «دانشگاهی که ما می‌خواهیم تأسیس کنیم دو ویژگی اساسی دارد؛ تنهایی و آزادی. تنهایی به معنی خدمتگذار نبودن است. دانشگاه باید یک قدم فاصله بگیرد و به واقعیت نگاه کند تا به روایت درستی از حقیقت در هر زمینه‌ای دست پیدا کند. آزاد باشد تا نگران این نباشد که آشکار کردن حقیقت هزینه‌بر است و به فکر مخدوش کردن آن بیفتد.»

وی ادامه می‌دهد: «بعد از جنگ جهانی دوم دانشگاه درآمدزا و کارآفرین به جنگِ با دانشگاه جست‌وجوگر حقیقت رفته و در ایران هم طرفدار پیدار کرده است. آن چیزی که در تجربه تاریخی مدرن تحت عنوان دانشگاه شناخته می‌شود، دو امکان پیش‌رو می‌گذارد: یا دارالفنون یا تهران. با تأسیس دارالفنون و اَشکال بعدی دانشگاه در ایران، از همان آغاز خدمتگذاری در کانون انتظارات از دانشگاه قرار گرفت. حتی اگر در میان رشته‌ها نقاشی وجود دارد، برای این است که نقاش تصویر شاه را به تصویر بکشد تا باعث روحیه‌ی ارتش شود و در لشکریان غرور ایجاد کند.»

سفیدخوش تأسیس دانشگاه تهران را فاصله‌ای با ایده‌ی خدمتگذاری می‌داند: «مفهومی در دانشگاه شکل گرفته بود که برنامه‌ی جست‌وجوگری حقیقت را سرلوحه قرار می‌داد. اینکه همه ما معتقد هستیم دانشگاه کار خود را انجام نمی‌دهد، یک علت فلسفی مهم دارد و آن هم این است که دانشگاه حقیقت را به مثابه جوهر یا جوهریت می‌بیند. جوهریت یعنی ایستایی و دو ویژگی مهم دارد: عدم رابطه و تحرک. این نوع نگاه یک بحران فلسفی ایجاد می‌کند که تا حل نشدن آن، دانشگاهِ جست‌وجوگر حقیقت که تنها روایت را مطرح می‌کند، در ایران نمی‌تواند کار کند.»

جامعه‌شناس کنشگر رویِ زمین واقعیت کنار مردم می‌نشیند/نمی‌توان با جامعه‌شناسی دستوری رفتار کرد


جامعه‌شناسی در دوران ناپلئونی روایت می‌کند

مهدی مالمیر، استادیار جامعه‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی در بخش سوم این نشست با ارائه‌ی یک جمع‌بندی، برخی انتقادات وارد شده به جامعه‌شناسان را به بحث گذاشت و اظهار کرد: «قصد من تطهیر جامعه‌شناسی نیست، اگرچه می‌دانم جامعه‌شناسی در جامعه ایران در معرض انتقاداتی هست. از جمله اینکه برخی می‌گویند جامعه‌شناسی ناکارآمد است و نمی‌تواند حل مسأله کند. چرا می‌گوییم جامعه‌شناسی ناکارآمد است؟»

وی با اشاره به این نکته که جامعه‌شناسی کار خودش را انجام داده، می‌گوید: «گویا پیش‌فرضی که وجود دارد، این است که جامعه‌شناس همان پزشکی است که هم باید بیماری را تشخیص دهد و هم درمان کند. غافل از اینکه وقتی از پدیده‌های اجتماعی صحبت می‌کنیم، دیگر بدن انسان نیست. بیماری اجتماعی و چیزی که ما تحت عنوان مسائل اجتماعی از آن نام می‌بریم، مسائل پیچیده‌ای هستند که باید فهم درست آنان اتفاق بیفتد. درمان این مسائل اصلا در اختیار اجتماعِ علمی جامعه‌شناس نیست.»

این استاد دانشگاه در ادامه اظهار نظر می‌کند: «مسأله در اینجا کانتکست است. جامعه‌شناسی می‌خواهد روایت ارائه کند، اما در کانتکستی که ناپلئون وجود دارد. نهایتا جامعه‌شناسیِ سیاست‌گذار است که دولت و کارفرما برای مثال از او برای جمع کردن اعتراضات کمک می‌خواهند. این رابطه ارگانیک نیست و جامعه‌شناسی باید خواسته‌های کارفرما را برطرف کند. وقتی جامعه پویا است، جامعه شناسی هم باید اُرگانیک باشد.»

وی با اشاره به جامعه‌شناس‌های مکانیکی‌ای که دانشگاه تولید کرده، می‌گوید: «جامعه‌شناس رابطه‌ی اُرگانیک خود با جامعه را از دست داده است. جامعه‌شناسی از جامعه دور افتاده و پشت درهای بسته می‌خواهد کار علمی انجام دهد. البته یک مدل سومی هم می‌توان در نظر داشت که فعال است. جامعه‌شناسی می‌تواند در کار پیگیری واقعیت و حقیقت بیفتد و مسائل را از زاویه دید مردم بررسی کند. جامعه‌شناس کنشگر رویِ زمین واقعیت کنار مردم می‌نشیند.»

مالمیر اضافه می‌کند: «وضعیت کنونی عرصه را برای بروز و ظهور دسته‌ی سوم گرفته که علل دور و نزدیکی دارد. قسمتی از آن به نهاد دانشگاه برمی‌گردد و مقداری هم به ساختارهای کلان. دانشگاه می‌تواند به قدرت کمک کند اما نمی‌توان با جامعه‌شناسی دستوری رفتار کرد. یک فضای دانشگاهی حتما به آزادی فکر و اندیشه نیاز دارد و اگر ساختار چنین اجازه‌ای ندهد، نمی‌توان تولید نظریه کرد.»

وی در آخر با اشاره به این نکته که همه‌ی ناکارآمدی‌ها از جامعه‌شناسی نیست، خاطرنشان می‌کند: «ما به یک دانشگاهِ خردورز نیاز داریم که به دنبال تولید بینش باشد. منطقِ خردورزی از دانشگاه گرفته شده است. ما جایی می‌توانیم از یک جامعه‌شناسی موفق و برازنده صحبت کنیم که نیروهای قدرت کاری با این نهاد نداشته باشند.»

انتهای پیام

نظر شما