شناسهٔ خبر: 57420191 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: ایسنا | لینک خبر

/گزارشی درباره پرستاران بیمارستان روان‌پزشکی مشهد/

زندگی با رهاشدگان

اکرم مقدسی

در بین تمام پرستاران شاید بتوان پرستاری در بیمارستان روان را سخت‌تر از بیمارستان‌های دیگر دانست؛ مکانی که نیاز به پرستارانی با روحیه‌ای خاص دارد؛ پرستارانی که باید از افرادی مراقبت کنند که حتی خانواده‌هایشان هم  برخی از آنها را رها کرده‌اند. 

صاحب‌خبر -

پرستاران بیمارستان روان‌پزشکی مشهد که اکثرا حضور در بیمارستان‌های دیگر را نیز تجربه کرده‌اند، اعتقاد دارند کار در این مکان تاثیرات زیادی بر روان آن‌ها می‌گذارد که تا مدت‌ها اثر آن باقی می‌ماند. این پرستاران تجربه‌های بسیاری از شادی پس از بهبود بیماران و هچنین درگیری و کتک خوردن از  آنها دارند.

«بدون اغراق می‌گویم هیچ جمله و هیچ کلمه‌ای نمی‌تواند بیمارستان روان را برای جامعه و حتی قشر همکار خودمان توصیف کند. تا زمانی که در این بیمارستان حضور نداشته باشید، هیچ چیز برایتان قابل لمس نیست».همزمان که اینها را می‌گوید، آمبولانسی سر می‌رسد. بیمار، خانمی است که  مدام در حال جیغ زدن است؛ جیغ‌هایی که تا انتهای حضور من در بخش اورژانس قطع نمی‌شود.

رضا باقرزاده، پرستار بخش اورژانس بیمارستان ابن سیناست که از سال ۹۷ مشغول به کار شده و از سال ۹۹ در این مرکز شروع به فعالیت کرده است. او از سختی‌های کارش می‌گوید: «ما با رسوب روانی ماندگار در ذهنمان روبه‌رو هستیم که آن را با خود به خانه می‌بریم. این سروصدایی که می‌شنوید زمانی که شیفت ما تمام می‌شود، از ذهنمان پاک نمی‌شود. این تنها یک صداست. ما همچنین تصویرهایی را می‌بینیم که هیچ‌گاه  فراموش نمی‌کنیم».

بیش از ۵ بار از بیماران کتک خوردم

او با بیان اینکه «بیمارستان ابن‌سینای مشهد تنها مرکز شمال شرق ایران است و زمانی که مورد تخصصی می‌شود، از گلستان تا سیستان به ما مراجعه می‌کنند»، ادامه می‌دهد: «عنوان سختی کار در این بیمارستان چیزی را تغییر نمی‌دهد و تنها یک چارت قانونی است. اینجا احتمال کتک خوردن وجود دارد. من بیش از ۵ بار از بیماران کتک خوردم، از پشت سر به همکار خانم ما لیوان پرت کردند. کار ما نه تنها خدمت، بلکه عبادت است. زمانی که مریضی به خانوده من فحش می‌دهد و من صبوری می‌کنم، این قطعا عبادت است».

این پرستار بیمارستان ابن سینا بیان می‌کند: «۴ روز پیش مریض در بدو پذیرش بی‌قرار شد و قصد داشت سر خود را به میله تخت بکوبد که من سریع دویدم تا جلوی این کار را بگیرم، هنوز زانوی من درد می‌کند. یک بار مریضی ۸ نفر از همکاران ما را کتک زد و ما  بعدا فهمیدیم برای مبارزات بوکس رینگ آزاد، هورمون استروئید و بعد از آن ال‌اس‌دی مصرف کرده است. این یک مورد از ۱۰۰ مورد بوده، کم‌لطفی‌ها بماند که بسیار است».

زندگی با رهاشدگان

وی می‌گوید: «اگر بگویم این تاثیرات را مدیریت می‌کنیم و در خانه از بین می‌رود، دروغ است. همه همکاران ما در خانه خلقشان پایین است. من سعی می‌کنم با موسیقی و شوخ‌طبعی‌ای که دارم کمی اوضاع را بهتر کنم. من به آرام‌بخش کلامی معروف هستم، بی‌قرارترین همراهان بیمار را با جادوی کلمات آرام کردم».

اگر ساقی‌های مشهد را جمع کنند، مراجعات ما کم می‌شود

باقرزاده در خصوص افزایش بیماران روانپزشکی عنوان می‌کند: «آنچه من براساس تجربه مشاهده کردم این است که مواد مخدر صنعتی افزایش زیادی پیدا کرده است. اگر ساقی‌های مشهد را جمع کنند، مراجعات ما کم می‌شود. بعد از کرونا نیز عارضه روانی افزایش پیدا کرد. دو سال قرنطینه و عدم رفت‌وآمد و ارتباط، تاثیر خود را بر مردم گذاشت و ما دو سال آسیب دیدیم».

این پرستار بیمارستان ابن سینا در خصوص کمبود تجهیزات تصریح می‌کند: «ما از نظر تجهیزات مظلوم واقع شدیم. یک دستگاه سونوگرافی نداریم و بیمار با این حجم ریسک را به بیمارستان‌های دیگر انتقال می‌دهیم؛ در نتیجه تعداد زیادی از همکاران را باید برای این کار مشغول کنیم. همچنین پرستاران بیمارستان‌های دیگر نیز به دلیل نداشتن تجربه با استرس کار می‌کنند».

من میوه کرم‌خورده‌ام

وی ادامه می‌دهد: «شیرین‌ترین خاطره‌ای که داشتم، درسی بود که یک بیمار به من داد. ما برای انجام سونوگرافی در حال انتقال بیمار به بیمارستان امام رضا(ع) بودیم که در مسیر داخل آمبولانس به من گفت: شما پرستاری؟ گفتم: بله. گفت: خیلی به خودت می‌بالی که پرستار هستی؟ گفتم: نه، در من بالیدن می‌بینی؟ گفت: نه به من به دید جانی نگاه می‌کنی. گفتم: نه این‌گونه نیست. من عاشق این لباس هستم، عاشقانه پرستاری کردم و خواهم کرد. من اول دبیرستان روپوش سفید را فقط با پرستاری می‌شناختم. گفت: ما درخت آدمیت داریم، این درخت میوه می‌دهد. یک میوه سالم که تو هستی و یک میوه هم مثل من کرم‌خورده است. آیا میوه کرم‌خورده را دور می‌اندازی یا قسمت کرم‌خورده آن را جدا می‌کنی؟ گفتم: قاعدتا قسمت کرم‌خورده را دور می‌ریزم، در نهایت میوه است. گفت: من هم در نهایت میوه هستم، یک گوشه من کرم‌خورده است. من تاکنون از مریض روان چنین چیزی نشنیده بودم. چیزی به من گفت که در هیچ مکتبی نشنیدم. بعد از آن حرف ویران شدم».

باقرزاده  همچنین در مورد بدترین خاطره دوران کاری‌اش عنوان می‌کند: «من ۶۹ کیلو وزن و ۱۶۷ سانت قد دارم که معادل یک بچه دبیرستانی است. بیماری با ۱۹۵ سانت قد و ۱۱۰ کیلو وزن که کاملا بی‌قرار بود، ساعت ۳ شب به بیمارستان آورده شد. من با دو همکار دیگرم که آن‌ها نیز همین ابعاد را دارند شیفت بودیم. درهای اورژانس دستگیره ندارد و بیمار نمی‌تواند خارج شود. بعد از اینکه بیمار تلاش کرد و نتوانست خارج شود، درگیری اتفاق افتاد. ما در این زمان‌ها باید بیمار را ثابت نگه داریم و حق درگیری نداریم. بیمار واقعا ما را زد، بعد از پایان این موضوع هیچ کدام از لباس‌های ما سالم نبود و تمام بدن ما درد می‌کرد. آن شب بدترین شب زندگی کاری من بود».

 در بخش سالمندان آقای بیمارستان ابن‌سینا برخی منتظر ویزیت دکتر هستند، برخی بی‌هدف راه می‌روند و برخی تلویزیون تماشا می‌کنند؛ پیرمردهایی که بیشتر آنها توسط خانواده رها شدند.

خانواده‌ها از بیماران روان حمایت و مراقبت نمی‌کنند

خانم عرب‌نوری با ۱۵ سال سابقه کار پرستاری و ۵ سال سابقه حضور در بیمارستان روان یکی از پرستارهای این بخش است. او در مورد اولین روزی که به این بیمارستان آمده است، اظهار می‌کند: «اولین روز کاری که به بیمارستان ابن سینا آمدم، من را به بخش اورژانس بردند و یک‌باره با بیمارانی مواجه شدم که در بدترین حالت بودند و با اینکه ۱۰ سال سابقه داشتم، شوکه شدم».

وی بیان می‌کند: «واقعا کار با بیمار روان با بیمار بالین تفاوت می‌کند. بیماران ما اکثرا از سمت خانواده حمایت نمی‌شوند و حوصله بیمار روان را ندارند. خانواده در بدترین شرایط تا آخرین لحظه از بیمار بالین مراقبت می‌کند اما برای بیمار روان اینگونه نیست و چندان مراقبت نمی‌کنند».

عرب‌نوری اضافه می‌کند: «در این بیمارستان بیمارانی وجود دارند که مظلوم واقع می‌شوند؛ بنابراین نگاه پرستار باید با نگاه پرستار بالین متفاوت باشد. باید با محبت و همدلی با بیمار برخورد کند. در بخش سالمندان نیز ما هم بخش بالین و هم روان را داریم که باید هر دو را در نظر بگیریم».

پرستاری از بیماران روانی محبت خاص و نگرش متفاوت‌ می‌خواهد

این پرستار بیمارستان ابن سینا می‌گوید: «پرستاری یک شغل خاص است و پرستاری بیمار روان خاص‌تر است؛ بنابراین محبت خاص و نگرش متفاوت‌تر می‌خواهد. گاهی بیمار صبح تا ظهر ده‌ها بار سوالی تکراری می‌پرسد که باید به قدری صبور باشی که هر بار بتوانی خوب برخورد کنی».

وی خاطرنشان می‌کند: «بیمار مجموعه‌ای از مشکلات دارد که این مسائل موجب می‌شود سختی کار پرستار بیشتر باشد. ممکن است بیمار مشکلات دندانپزشکی، بینایی و شنوایی داشته باشد که خانواده به آن توجه نکرده و اکنون پرستار باید به آن‌ها رسیدگی کند».

عرب‌نوری در خصوص تاثیرات کار در بیمارستان روان بر خودش عنوان می‌کند: «بعد از یک مقطع زمانی طولانی کار کردن در چنین مراکزی خواه ناخواه تاثیر خود را می‌گذارد؛ پرستار انرژی منفی پیدا می‌کند و حس روز اول را ندارد. ما بین همکارانمان می‌بینیم که دیگر نمی‌توانند مانند سال‌های اول باشند، اما اگر پرستار سعه صدر داشته باشد، انسانی با نگرش مثبت باشد و هم و غم خود را برای بیمار بگذارد، بهترین عملکرد را خواهد داشت».

زندگی با رهاشدگان عکس از آرشیو

این پرستار بیمارستان ابن سینا ادامه می‌دهد: «زمانی که پرستار با بیمار بالین کار می‌کند بعد از کار با چند ساعت استراحت در خانه خستگی‌اش برطرف می‌شود، اما پرستار در بیمارستان روان از نظر فکری به هم می‌ریزد و وقتی به خانه می‌رود هنوز به صورت ناخودآگاه حرف‌ها و کارهای بیمار را مرور می‌کند».

بخش جانبازان اعصاب و روان یکی دیگر از بخش‌های بیمارستان ابن‌سیناست. در تمام لحظاتی که در سالن با پرستاران مشغول گفت‌وگو هستم، صدای یکی از بیماران می‌آید که «من امروز بلایی سر خودم می‌آورم».

کار با بیماران روان فرسایش روحی دارد

فرشته نصرالهی،  ۴۰ ساله است و  بیش از ۱۴ سال سابقه کار دارد. از سال ۹۰ در اورژانس، بخش حاد مردان و بخش اطفال بیمارستان ابن سینا و اکنون در بخش جانبازان اعصاب و روان مشغول است. او اظهار می‌کند: «کار در این بیمارستان کاملا متفاوت است. در ابتدا که قرار بود به این بیمارستان بیایم برایم سخت بود؛ زیرا محیط، نحوه کار، بیماران و نیازهایشان متفاوت است».

وی اضافه می‌کند: «اولین روز ورود به بیمارستان ابن سینا وارد اورژانس شدم که بسیار قدیمی بود. بیماران بی‌قراری داشتند و صحنه‌های جالبی را مشاهده نکردم. روزهای اول با دیدن فیکس کردن بیماران ناراحت می‌شدم و دعوا می‌کردم که چرا فیکس می‌‎کنید؟ گناه دارند اما بعد متوجه شدم چاره‌ای‌ ندارند، زیرا اگر این کار را نکنند هم به خودشان و هم دیگران آسیب می‌رسانند».

 پایم را در شکمم خم کردم تا بچه‌ام آسیب نبیند

نصرالهی بیان می‌کند: «با اینکه کار جسمی در بیمارستان روان کمتر از بیمارستان‌های دیگر است اما بار روانی بیشتر است. گاهی اوقات ما تصور می‌کنیم کار در این بیمارستان عادی شده اما اینگونه نیست. کار با بیماران روان فرسایش روحی دارد».

این پرستار بیمارستان ابن سینا خاطرنشان می‌کند: «در اورژانس بیماران بی‌قرار هستند، فیکس می‌شوند، سروصدا زیاد است و فحاشی دارند اما ما فقط باید سکوت کنیم. زمانی که بخش اطفال رفتم، بسیار سخت بود، مخصوصا بیمارانی که باید ترک می‌کردند. یک کودک ۴ ساله بیمار بخش بود که برای ترک اعتیاد بستری شده بود، چون خودم دختر دارم هم‌ذات‌پنداری می‌کردم؛ بنابراین برایم وقعا سخت بود و از نظر روحی اذیت می‌شدم. همچنین وقتی مشاهده می‌کردم دختران نوجوانی که باید آینده کشور را بسازند با چه مشکلاتی مراجعه می‌کنند و بیشتر آن‌ها خانواده خوبی ندارند و اقدام به خودکشی کرده‌اند، برایم ناراحت‌کننده بود».

وی در خصوص تاثیرات کار در بیمارستان روان می‌گوید: «زمانی که من به خانه می‌روم، تلویزیون روشن نمی‌کنم، همیشه تمایل دارم سکوت باشد؛ زیرا در بیمارستان سروصدا زیاد است. بیشتر کتاب می‌خوانم چون به من آرامش می‌دهد».

نصرالهی در خصوص خاطرات بد کار کردن در بیمارستان روان عنوان می‌کند: « من در زمان بارداری در بخش اورژانس بودم. دختری ریزاندام بستری شده بود که بی‌قرار بود اما پرخاشگر نبود. دکتر برای او آمپول تجویز کرد و وقتی من برای تزریق رفتم تا آمپول را در دست من دید آن را گرفت و شکست، بعد به سمت من آمد و من برای اینکه بچه آسیبی نبیند پایم را در شکمم خم کردم. او نیز تمام دست من را با ناخن زخم کرد. بیماران روان در زمان بی‌قراری زور زیادی پیدا می‌کنند. ما در نهایت ۳ نفره توانستیم بیمار را مهار کنیم».

اکثر پرستارانی که تجربه کار کردن در بخش اطفال بیمارستان ابن‌سینا را دارند، کار کردن در این بخش را بسیار سخت می‌دانند. بیشتر کودکانی که مشاهده می‌کنم یا در اتاق خود یا در حیاط کوچکی مشغول هواخوری هستند. همچنین برخی از آنها تلاش می‌کنند که با خانواده خود تماس بگیرند.

اعتیاد کودکان در سنین پایین هنوز برای ما طبیعی نشده است

خانم نوروزیان، ۳۵ساله که از ۱۲ سال سابقه کاری خود ۱۰ سال را در بیمارستان ابن سینا سپری کرده است، اظهار می‌کند: «من پرستاری را دوست داشتم و تمام انتخاب‌های من در دانشگاه، پرستاری بود. زمانی هم که آزمون استخدامی قبول شدم، ۱۰۰ نفر اول حق انتخاب داشتند، من نیز بیمارستان ابن سینا را انتخاب کردم اما شاید همه همکاران ما این بیمارستان را دوست نداشته باشند؛ زیرا دید خوبی نسبت به این بیمارستان وجود ندارد و همه هم نمی‌توانند با بیمار روان کار کنند اما من تمایل داشتم و پشیمان هم نشدم».

وی در خصوص علت انتخاب بیمارستان ابن سینا می‌گوید: «یکی از علت‌های اینکه این بیمارستان را برای کار انتخاب کردم این بود که در بیمارستان‌های جسمی، فشار کارهای فیزیکی برای زنان بسیار زیاد است. علت دیگر هم این بود که در زمان طرح درگیر سرطان پدرم و شیمی‌درمانی بودم؛ بنابراین برایم سخت بود که در بیمارستان جسمی کار کنم».

نوروزیان در خصوص اثرات کار در بیمارستان روان عنوان می‌کند: «ما طولانی‌مدت کار می‌کنیم و شاید چندان متوجه اثرات کار در این محیط نشویم اما استهلاک روحی و روانی پرسنل در بیمارستان روان زیادتر از بیمارستان‌های جسمی است. بیرون از محیط کار تحمل سروصدا برای ما بسیار سخت است؛ زیرا سروصدا و مراجعه حضوری و تماس تلفنی خانواده‌ها زیاد است. زمانی که بچه‌ها در خانه صدای تلویزیون را زیاد می‌کنند، به آن‌ها تذکر می‌دهم که صدا را کم کنند».

زندگی با رهاشدگان عکس از آرشیو

این پرستار بیمارستان ابن سینا در خصوص کار در بخش اطفال بیان می‌کند: «من از ابتدای ورودم به بیمارستان ابن سینا در بخش اطفال کودکان مشغول بودم. خودم هم دو پسر دارم؛ بنابراین راحت‌تر می‌توانم کار کنم. در بخش اطفال شیطنت‌ها، شلوغی و سروصدا خیلی بیشتر است. افرادی که در این بخش مشغول هستند باید بتوانند بهتر با کودکان برخورد کنند».

وی تصریح می‌کند: «بیشتر بستری‌های بخش اطفال به دلیل ترک اعتیاد، اضطراب، افسردگی، اختلالات خلقی، وسواس، اختلالات سایکوتیک، اوتیسم و ADHD است. در سه، چهار سال اخیر تعداد کودکانی که درگیر اعتیاد هستند افزایش پیدا کرده و یک‌سوم یا نصف بیماران ما را کودکان درگیر اعتیاد با مصرف بالا تشکیل می‌دهند».

نوروزیان ادامه می‌دهد: «خاطرات بد ما بیشتر درباره کودکانی  است که در سنین کم برای اعتیاد بستری می‌شوند. ما از سن ۷ سال بیمار داریم که این بسیار سخت و دردناک است. بچه‌هایی که الان باید درس بخوانند، بازی کنند و فعال باشند، درگیر اعتیاد هستند.این هنوز برای ما طبیعی نشده که چرا بچه‌ها در سن کم باید درگیر اعتیاد باشند».

آخرین تصویری که پس از مصاحبه با پرستاران مشاهده می‌کنم کودک بستری در بخش اطفال است که تنها روی صندلی از پشت فنس‌ها به بیرون زل زده است.

انتهای پیام

نظر شما