کم کم دهه ی شصتیها پذیرفتند همین شد که سرشان را انداختند پایین و رفتند سراغ سرنوشتشان؛ توانستند مهاجرت کردند، نتوانستند هم لا به لای دیگر روزمرههای مان، محو شدند.
جایی صحبت از دهه ی هفتادیها به آن گونه که از دهه شصتیها میگفتند نبود اما، دهه ی هشتادیها به ناگاه تمامِ ذهن جامعه شناسان، رفتارشناسان، برنامه نویسان و مدیران و حتی سیاست ورزان را به خود مشغول کردند که با این نسلِ سرکش غرق
در دنیای ارتباطاتِ تکنولوژی زده چه باید کرد.
در کنار چالشهای دهه ی شصتیها و هفتادیها و هشتادی ها، البته کم نبودند دلسوزانی که هشدارها دادند بابت تغییر رویکردها، توجه به سلیقه ها، چندصدایی شدن رسانه ملی و تقویت فضای گفتمانی اما، چون دور، دورِ یک سویه نگری و یک دست شدگی قدرت بود، هیچ انگاشتنِ واقعیتهای خزیده، زیر پوسته جامعه به عادیترین کار ممکن تبدیل شد.
اعتراضات دی ماه 96 و آبان 98 این زنگ خطر را به وجود آورد که یک دهه (تابستان 78 تا تابستان 88) طول کشید تا جامعه برای فریاد زدن خیابان را برگزیند اما این فاصله ی ده ساله اینک به هشت سال و دو سال تبدیل شده است اما بهانه ی اعتراضات چون گرانی بود و بنزین و دلخواه یک جناح خاص(!) باز هم جدی انگاشته نشد و رسیدیم به اواخر تابستان 1401.
اعتراضات سراسری 1401 البته خیلی وقت بود که شروع شده بود اما پیوند ناگسستنی نسل هشتاد و نودی با رسانه و فضای مجازی این خشم را بالاخره در یک جایی خالی میکرد اما تکانه ی شدید گرانیهایی که از اواخر 1400 شروع شده بود بیشک بییا با بهانه، 1401 به پایان نرسیده خودش را آفتابی میکرد اما مرگ «مهسا امینی» و چندین و چند حادثه ی تقریباً مشابه باعث شد تا گرانی و تورم و نادیده انگاری چندین نسل به ناگاه به اعتراض تبدیل شود و این بار خیابان اگر نبود که این اعتراضات را به جایی ختم کند معلوم نبود چه رخدادهایی را باید به تصویر میکشیدیم.
78 دانشجویان بودند و فضای خاص سیاسی، 88 مردم بودند و مسئله ی انتخابات، 96 و 98 بازهم مردم بودند و گرانی اما 1401 نسلی علیه نسلهای پیش بود.
نسلهای پیشین که عادت کرده بودند دستور بدهند و اطاعت درو کنند به ناگاه با نسلی مواجه شدند که هم راه درست اعتراض را بلد بودند هم جدا کردن مسیر خود از باقی موضوعهای
سیاسی ـ اجتماعی.
دردهای بسیاری رخ نمود و زخمهای بیشماری سرباز کرد؛ از سلبریتیهایی که باید آموزش ببینند تا مسئولانی که در هنگامه ی بحران، هنوز هم طریقه ی حرف زدن شان با زمان گذشته هیچ تفاوتی ندارد. به واقع کلمه، حاکمیت در میانه ی میدانی وسیع که پر بود از اعتراضاتی بحق و اغتشاشاتی نگرانکننده که چه باید کرد با نسلی که درست میگوید و نسلی که میخواهد حرفهای درست این نسل را مصادره کند.
سران سه قوه، در یک موضعگیری هوشمندانه، اعتراض را رسماً به رسمیت شناختند و تاکید کردند «اغتشاش» را تاب نخواهند آورد و این یعنی، نسل جدید فرصت پیدا کرده تا اعتراضات خود را علنی فریاد بزند بیآن که هنجارها را بشکند یا قانون را زیر پا گذارد.
در این میانه اما برخی که صندلی به امانت نزدشان بود یا قلم در اختیارشان، گاهی عوض آب، بنزین روی آتش نسل جوانی پاشیدند که شنیده شدنِ اعتراضات شان قدم اول بود اما این نسل با شنیده شدن اعتراضات قطعاً آرام نمیگرفت اما دیگر خشمگین نبود و تازه میآمد تا اعتراضات خود را در بستری آرام طرح
کند.فضا، فضای خاصی است هم مسئولان، هم صدا و سیما و هم طبقه نخبه پذیرفتند مقصر هستند اما به مرحلهای از رشد و آگاهی نرسیده بودند که اعتراف کنند فقط تلاش کردند با تغییراتی آنی در موضعگیریها و برنامهها، چنین کنند که باید سالها قبل بدان جامه عمل میپوشیدند.
فضا، فیالحال بهترین زمان برای شنیدن اعتراضات است اعتراضاتی که باید شنیده شودا پس: «حالا که اعتراضات را به رسمیت شناختید حرف معترضین را هم بشنوید» شنیدن اعتراض گامی مهم، بلند و مثبت است برای اندیشیدن به چگونه برداشتن گامهای بعدی.
بهترین زمان برای شنیدن است شنیدن حرفهای نسلی که میانهای با نشنیدن و نادیده انگاری ندارد!
نظر شما