شناسهٔ خبر: 54790696 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه همشهری | لینک خبر

شکست توطئه دشمن در مسجد ابوذر

یکی از تلخ‌ترین حوادث انقلاب اسلامی در ششم تیرماه سال 1360رقم خورد. سوء قصد به آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای، امام جمعه تهران و نماینده رهبر کبیر انقلاب اسلامی در شورای‌عالی دفاع. روزنامه همشهری امروز،روزنامه همشهری صبح،صفحه روزنامه همشهری،دانلود روزنامه همشهری امروز،همشهری آنلاین

صاحب‌خبر -

مژگان مهرابی- روزنامه‌نگار

یکی از تلخ‌ترین حوادث انقلاب اسلامی در ششم تیرماه سال 1360رقم خورد. سوء قصد به آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای، امام جمعه تهران و نماینده رهبر کبیر انقلاب اسلامی در شورای‌عالی دفاع. این اتفاق شوم در مسجد ابوذر در خیابان فلاح رخ داد. درست لحظه‌ای که حضرت آقا پشت تریبون قرار گرفتند تا درباره شایعه‌پراکنی منافقان سخنرانی کنند. هنوز دقایقی نگذشته بود که صدای انفجار، گفته‌های آیت‌الله‌خامنه‌ای را نیمه‌تمام گذاشت. بوی دود و رد خون جاری شده روی دیوارها و فرش‌ها خبر از اتفاقی ناگوار می‌داد. دشمن قلب ایشان را نشانه گرفته بود اما معجزه الهی، فتنه منافقان را ابتر گذاشت. خدا خواست ایشان زنده بماند. بماند تا امروز با رهبری مقتدرانه‌اش ایران‌مان سربلند و جاودان باشد. حجت‌الاسلام رضا مطلبی امام‌جماعت وقت مسجد ابوذر ماجرای آن روز را برای ما روایت می‌کند.

مدت زیادی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که ایران با حمله ناجوانمردانه عراق مواجه شد. جنگ نابرابر و تحمیل شده کم کشور را دچار بحران نکرده بود که فتنه مزدوران گروهک مجاهدین هم مزید بر علت شده بود. منافقان خشمگین از فتنه‌های به ثمر نرسیده خود متوسل به اقدامات تروریستی شده بودند. هدف‌شان هم این بود که نیروهای کارآمد و تأثیرگذار انقلاب را از سر راه بردارند تا به‌اصطلاح خودشان جمهوری اسلامی را زمین بزنند. هر روز یکی از افراد برجسته را ترور می‌کردند. شش تیر 1360 نوبت به آیت‌الله خامنه‌ای رسیده بود. مردی که
امام خمینی(ره) دوستش داشت و همچنین مردم. حجت‌الاسلام مطلبی از دغدغه‌های آن روزها می‌گوید: «سال‌های اول بعد از پیروزی انقلاب اسلامی منافقان شایعه‌پراکنی کرده و جو ناامنی را به‌وجود آورده بودند. در واقع هدف‌شان این بود که با بی‌اعتماد کردن مردم آنها را نسبت به جمهوری اسلامی دلزده کنند.» آیت‌الله خامنه‌ای برای شفاف‌سازی‌ اذهان و پاسخ دادن به سؤالات و شبهاتی که در ذهن مردم جا گرفته بود هر شنبه به یکی از مساجد شهر می‌رفتند و بین نماز ظهر و عصر سخنرانی می‌کردند. ساعتی را هم درنظر می‌گرفتند تا مردم به‌خصوص جوانان دغدغه‌های فکری خود را با ایشان در میان بگذارند. روز 6تیر هم قرار بود به مسجد ابوذر بروند. حجت‌الاسلام مطلبی می‌گوید:«قرار بود 31خرداد مسجد ابوذر، میزبان آیت‌الله خامنه‌ای باشد اما چون قضیه عزل بنی‌صدر پیش آمد. آیت‌الله خامنه‌ای با توجه به حساسیت موضوع به مجلس رفتند و برای همین جلسه پرسش و پاسخ به هفته بعد موکول شد.»

سید خدا روی زمین افتاد
روز شنبه؛ ششم تیرماه. هنوز وقت نماز ظهر نشده بود که تعداد زیادی از مردم در مسجد حاضر شدند. دوست داشتند ایشان را ببینند و از دغدغه‌هایشان با او سخن بگویند. جای سوزن انداختن نبود. آیت‌الله خامنه‌ای از حجت‌الاسلام مطلبی خواستند نماز ظهر را اقامه کند اما امام جماعت مسجد ابوذر نپذیرفت و از خود آقا خواست این توفیق را نصیب مردم کند. نماز ظهر تمام شد. طبق برنامه آیت‌الله خامنه‌ای پشت تریبون رفتند. سکوت همه جا را فرا گرفته بود. آقا قبل از سخنرانی کمی مقدمه‌چینی کردند و گفتند:«امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من می‌خواهم به بخشی از آنها پاسخ بدهم.»  در همین حین مرد جوانی وارد شبستان مسجد شد. قدی متوسط داشت. کت و پیراهن چهارخانه صورتی رنگی به تن داشت. فرم لباسش توی ذوق می‌زد. خود را به تریبون رساند و ضبط را آنجا گذاشت. درست مقابل قلب سخنران. دستش را گذاشت روی دکمه Play و از لابه‌لای جمعیت بیرون رفت. یک دقیقه نگذشته بود که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن. آیت‌الله خامنه‌ای گفتند: «بلندگو را تنظیم کنید.» بعد هم خود را کمی عقب کشیدند تا کسی مسئول این کار است بلندگو را تنظیم کند. ایشان صحبت‌هایش را ادامه داد. با جملاتی که حجت‌الاسلام مطلبی آنها را خوب به یاد دارد:«زن در زمان امیرالمومنین(ع) مثل همه جوامع بشری مظلوم بود. نه می‌گذاشتند درس بخواند و نه می‌گذاشتند در اجتماع وارد شود. و در مسائل سیاسی تبحر پیدا کند. نه ممکن بود در میدان‌های...» جمله آقا با صدای انفجار ناتمام ماند. دیوارهای مسجد به‌خود لرزید. سیدخدا روی زمین افتاد. غرق در خون. انگار قیامتی برپا شد. محافظ آقا و چند تن از پاسداران به سمت آقا دویدند. ایشان را روی دست گرفته و به بیرون بردند.

مردم پشت در بیمارستان
آیت‌الله خامنه‌ای شرایط خوبی نداشتند. وسعت جراحت‌شان زیاد بود. دست راست ورم کرده و بی‌حرکت، بخشی از سینه‌شان سوخته و نبض‌شان هم یکی در میان می‌زد. باید ایشان را به یک مرکز درمانی می‌رساندند. نزدیک‌ترین جا درمانگاهی بود در خیابان قزوین. پزشکان با دیدن او گفتند که نمی‌توانند کاری انجام دهند و بهتر است ایشان را به بیمارستان بهارلو برسانند. دوباره حضرت آقا را سوار بر ماشین کرده و همراه با یک پرستار به بیمارستان بهارلو بردند. خبر سوءقصد به آیت‌الله خامنه‌ای خیلی زود آن هم از طریق رادیو منتشر شد. همین خبر مردم را روانه میدان راه‌آهن کرده بود تا خود را به پشت در بسته بیمارستان بهارلو برسانند. همه دلواپس از جراحت وارد شده برای سلامتی ایشان دعا می‌کردند. خیلی‌ها هم برای اهدای خون آمده بودند. خبردار شده بودند خون زیادی از حضرت آقا رفته و ایشان نیاز به خون دارند.

دشمن قلب آقا را نشانه گرفته بود
اما در اتاق عمل چه گذشت. دکتر محجوبی با پیکر غرق به خونی مواجه شد که رنگ به‌صورت نداشت. با دیدن شریان‌های قطع شده دست راست آقا؛ سریع دست به‌کار شد و فقط توانست جلوی خونریزی را بگیرد و گفت: «بهتر است ایشان را به بیمارستان شهیدرضایی(شهید‌رجایی فعلی) منتقل کنید.» حضرت آقا را باید سریع به بیمارستان شهید‌رجایی می‌رساندند اما ازدحام جمعیت بیرون جلوی در بیمارستان اجازه این کار را نمی‌داد. بهترین کار استفاده از بالگرد بود. 2بالگرد در حیاط بیمارستان فرود آمدند. از آنجا که احتمال توطئه منافقان می‌رفت، یکی از پرسنل روی تخت خوابید و صورتش با ملحفه پوشانده، بعد هم سوار بر بالگرد از بیمارستان خارج شد. با این کار مردم به تصور اینکه حضرت آقا را منتقل کردند متفرق شدند. مدتی بعد ایشان با بالگرد دوم به بیمارستان شهید رجایی انتقال داده شد. عمل جراحی تا ساعت‌های پایانی شب طول کشید. به خواست خدا ایشان زنده ماندند. حجت‌الاسلام مطلبی می‌گوید: «دشمن با گذاشتن ضبط صوت قلب حضرت آقا را نشانه گرفته بود. اما بمب عمل نکرد و فقط چاشنی آن منفجر شده بود. ضبط صوت را پیدا کردیم دو تکه شده بود. داخل آن با رنگ قرمز نوشته شده بود: «عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی.»

خیال‌شان راحت شد  همه سالم هستند
حضرت آقا وقتی به هوش آمدند نخستین سؤالی که پرسیدند این بود که آیا کس دیگری هم در این حادثه آسیب دیده است؟ و بعد که خیالشان راحت شد همه سالم هستند از وضعیت خودشان پرسیدند. پزشکان گفتند: «ممکن است دست شما کار نکند.» آقا هم جواب دادند: «عیبی ندارد زبانم کار می‌کند کافی است.» بعد هم از همان روز شروع به تمرین کردند تا بتوانند با دست چپ بنویسند.

مکث
سر خُمّ می‌سلامت، شکند اگر سبویی

بعد از سوء‌قصد به جان آیت‌الله خامنه‌ای، امام خمینی(ره) در پیامی ابراز کردند:«خداوند متعال را شکر که دشمنان اسلام را از گروه‌ها و اشخاص احمق قرار داده است. من به شما خامنه‌ای عزیز، تبریک می‌گویم که در جبهه‌های نبرد با لباس سربازی و در پشت جبهه با لباس روحانی به این مظلوم خدمت  کرده و از خداوند تعالی سلامت شما را برای ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم.» آیت‌الله خامنه‌ای هم بعد از گذشت چند روز از حادثه ترور در پاسخ به پیام امام‌خمینی(ره) گفتند: «به فضل الهی و به کمک و تلاش بی‌دریغ کارکنان عزیز این بیمارستان خودم را در وضع بسیار مناسب و خوبی می‌بینم. هر وقت به یاد این می‌افتم که این حادثه موجب شده امام‌عظیم‌الشأن ما اظهار لطف کنند و در پیام‌شان اظهار دلسوزی بکنند و ملت بزرگ و قهرمان ما دست به دعا بردارد و دعا کنند در خودم احساس شرمندگی می‌کنم. من بدین‌ وسیله از همین‌جا سلام و ارادت بی‌پایان خودم را خدمت امام امت عرض می‌کنم. توقعی ندارم کمترین رنجشی به‌خاطر ایشان بنشیند. ما معتقدیم که «سر خُمّ می‌سلامت، شکند اگر سبویی.»

نظر شما