شناسهٔ خبر: 54778910 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: همشهری آنلاین | لینک خبر

برای انقلاب سفید، خون بی‌گناهان را می‌ریختند! | گستره‌ سرکوب و خشونت رژیم پهلوی، در آینه خاطرات کارگزاران آن

در سالیان پس از پیروزی انقلاب اسلامی، افرادی از خاندان پهلوی یا وابستگان به این تیره، تلاش کرده‌اند تا در اظهارات خویش، رفتار رژیم گذشته با معترضان را، همراه با نرمش و بدون استفاده از خشونت نشان دهند! در مقال پی آمده، تلاش شده است تا با بررسی خاطرات و اسناد به‌جای مانده، صحت این ادعا مورد صحت‌سنجی قرار گیرد. امید آنکه مفید و مقبول آید.

صاحب‌خبر -

مریم صادقی‌پری - همشهری آنلاین: پهلوی دوم در کتاب «پاسخ به تاریخ»، آنجا که قصد دارد علت فروپاشی سلطنتش را بیان کند، عنوان می‌کند: «امروزه بعضی‌ها مرا سرزنش می‌کنند که چرا با اعمال قدرت و شدت، مقررات حکومت نظامی را به دقت اجرا نکردم و امنیت را به هر قیمت که شده، به کشور بازنگرداندم؟ مسلما این کار ممکن بود ولی به چه قیمت؟...» فرح دیبا نیز در کتاب «کهن دیارا»، مدعی می‌شود که در روزهای پایانی رژیم به‌خصوص در روزهای ۱۹ و ۲۰ آذر که مصادف با ایام تاسوعا و عاشورا بود، طرح سرکوب مردم مطرح شد و شاه با آن مخالفت ‌کرد: «آیت‌الله خمینی از مردم خواسته بود که روزهای تاسوعا و عاشورا، در سراسر کشور به تظاهرات بپردازند و یک‌بار دیگر مسئله نحوه مقابله با این تظاهرات مطرح شد چون حکومت نظامی برقرار بود، تیمسار اویسی اعتقاد داشت که باید از به خیابان‌آمدن آشوبگران جلوگیری نمود و آمادگی خود را برای عکس‌العملی شدید اعلام کرد اما همسرم در پیروی از اعتقادات خود، با این پیشنهاد موافقت نکرد...». در این میان پرویز ثابتی مأمور امنیتی رژیم شاه و رئیس اداره کل سوم ساواک نیز در خاطراتش در ادعایی تأمل‌برانگیز و به‌منظور تبرئه خود می‌گوید: «من همانطور که گفتم، با شکنجه و هرگونه اقدام غیرقانونی مخالف بودم و تا آن‌جا که در توان داشتم، از آن جلوگیری می‌کردم. خودم هیچ‌گاه ندیده‌ام که فردی مورد شکنجه قرار گیرد ولی البته در این‌باره بسیار شنیدم!...».

در منطقِ: باید بزنیم!

طرح چنین ادعاهایی در حالی صورت می‌گیرد که شواهد بسیار زیادی در این باره، همچون انبوهی از تصاویر و اسناد، ازجمله اسناد ساواک وجود دارد. علاوه بر این موارد، درمیان خاطرات درباریان و رجال پهلوی، اعترافات شگفت‌انگیزی در رد این ادعاها مطرح شده است. در اواخر دهه‌۱۳۳۰ش، سیاستمداران آمریکایی اوضاع ایران را به‌دلیل رشد ناآرامی سیاسی، نگران‌کننده اعلام و توصیه کردند که حکومت ایران برای اقدام به اصلاحات سیاسی و اقتصادی، تحت فشار قرار گیرد.

در واقع آمریکایی‌ها می‌خواستند در برابر نارضایتی‌های ناشی از سوء‌سیاست شاه و رژیم‌های ضعیف مانند ایران و نیز مقابله با جنگ سرد و تبلیغات شوروی‌، برنامه رفرمی را که خود تهیه کرده بودند، در ایران و سایر کشورهای ناآرام جهان سوم، به وسیله حکومت‌های دست‌نشانده خود به اجرا گذارند. در این بین شاه در اجرای سیاست‌های آمریکا در ایران، با ایستادگی و مقاومت علمای دین به‌ویژه امام‌خمینی مواجه شد. ازاین‌رو رهبران اصلی نهضت به‌ویژه امام را دستگیر، زندانی و محصور کرد و در برابر قیام پانزده خرداد، به کشتار وسیع مردم و دستگیری معترضان پرداخت.

خشونت رژیم در سرکوب مردم، بنا بر اظهارات خود شاه و نخست‌وزیر، با برنامه‌ریزی از قبل صورت گرفته بود. به‌طوری‌که شاه در اوایل سال۱۳۴۲ش، با صراحت تمام از خونریزی سخن گفت! وی در۲۶اردیبهشت، در سخنرانی باشگاه لاینز (باشگاه فراماسونری آمریکایی)، با صراحت تمام اعلام کرد: «انقلاب بزرگ ما که شاید در تاریخ بی‌سابقه باشد، بدون خونریزی و بدون هیچ‌گونه مقاومتی پیش رفته است، ولی اگر هم متأسفانه لازم شود که انقلاب ما با خون یک عده بی‌گناه، یعنی مأمورین دولت و خون یک عده افراد بدبخت و گمراه آغشته شود، این کاری است که چاره‌ای نیست و خواهد شد...».

اسدالله علم نخست‌وزیر وقت هم در گفت‌وگو با شاه یادآور شده بود که در تظاهرات احتمالی آینده «باید بزنیم» و در برابر پرسش شاه که چگونه باید زد پاسخ داده بود: «یعنی با گلوله بزنیم، اگر موفق شدیم که چه بهتر و گرنه مرا مسئول معرفی کنید!...» وی همچنین در مصاحبه با مارگارت لاینگ، اعتراف می‌کند: «هنگامی که از شاهنشاه پرسیدم: آیا اجازه می‌دهید فرمان تیراندازی بدهم؟ جواب داد: بله، نه فقط اجازه می‌دهم بلکه حمایت هم می‌کنم».

حفظ قدرت، در سایه کمیته مشترک

واکنش پهلوی دوم در برابر گروه‌های مخالف، بر سرکوب تمامی آنها متمرکز بود. ایجاد سازمان ساواک با کمک آمریکا و اسرائیل در ایران، در همین راستا انجام گرفت. قلع و قمع ناراضیان به‌نحوی بود که هارولد ایرنبرگر، ساواک را «دوست شکنجه‌گر غرب» لقب داده بود! در این سازمان عناصر بسیاری فعالیت می‌کردند که از هیچ جنایتی برای حفظ منافع اربابان خود فروگذار نبودند و همه آنچه انجام می‌دادند، به دستور و اطلاع شاه بود. فرج‌الله سیفی کمانگر، معروف به کمالی (از شکنجه‌گران معروف کمیته مشترک) در مورد دستور شاه مبنی بر شکنجه زندانیان می‌گوید: «شاه به ساواک دستور داده بود، آنهایی که علیه رژیم فعالیت می‌کنند، باید با شکنجه از آنها اعتراف گرفته شود. این دستور از طریق ساواک مرکز، به کلیه ساواک‌ها به‌طور سری ابلاغ شده بود....»

جو پلیسی و خفقان جامعه ایرانی در آن دوره، در اظهارنظرهای افرادی همچون پروفسور ماروین زونیس (استاد دانشگاه شیکاگو) دیده می‌شود. او در کتاب «شکست شاهانه»، شاه را شریرترین فرمانروای جهان می‌نامد: «براساس گزارش‌های اکید سازمان‌های مدافع حقوق بشر و آمریکایی‌ها و ایرانیان مورد اعتماد، شاه در دهه۱۹۷۰ به‌عنوان شریرترین فرمانروای جهان تصویر شده است...».

در اوایل سال۱۳۵۴ش سازمان عفو بین‌الملل اعلام کرد که ایران یکی از بدترین نقض‌کنندگان حقوق بشر در جهان است. همچنین کمیته بین‌المللی حقوق‌دانان در ژنو، رژیم شاه را متهم کرد که به‌طور مرتب از شکنجه استفاده کرده‌ و حقوق اساسی شهروندان خود را نقض می‌کند. هم از این روی جامعه بین‌الملل حقوق بشر سازمان ملل متحد، با ارسال نامه سرگشاده‌ای به شاه، رژیم او را متهم کرد که به‌طور گسترده‌، حقوق‌ بشر را نادیده گرفته است و از وی خواست تا وضعیت رقت‌بار حقوق بشر در ایران را بهبود بخشد.

حتی روزنامه‌های پرنفوذی که تا پیش از این شاه را مورد ستایش قرار می‌دادند، به‌تدریج انتقاد از سیاست‌های پلیسی وی را آغاز کردند. برای نمونه روزنامه ساندی‌تایمز پس از درج افشاگری‌هایی درباره ساواک چنین نتیجه گرفت که در ایران یک روند سیستماتیک و ثابت از شکنجه، نه‌تنها در برابر مخالفین سیاسی فعال بلکه در برابر روشنفکرانی که به‌خود جرأت انتقاد از رژیم را داده‌اند، اعمال می‌شود. به واقع با فرارسیدن موج اصلی انقلاب اسلامی، گستردگی حرکت مردمی، نقش حـمایت‌های خارجی را بی‌تأثیر ساخته بود.

ضمن اینکه قدرت‌های خارجی نیز توانایی تحـلیل درست قضایا را نداشتند. قدرت سیاسی حـاکم تا قبل از سال۵۶، به میزان زیادی در کنترل حوادث انقلاب موفق بود ولی مرجعیت و تقلید از مهم‌ترین عواملی بود که نه‌تنها ابزار سیاسی، بلکه مهم‌ترین ابزار قدرت رژیم یعنی ابزار نظامی را هم بی‌اثر ساخته بود!

روش‌های بازجویی ما، به شما ربطی ندارد!

انتقاد از روش‌های سرکوب‌گرایانه حکومت شاه، رفته‌رفته به قدری وسعت پیدا کرد که به پای ثابت سؤالات خبرنگاران غربی در مصاحبه با پهلوی دوم تبدیل شد. او حین مصاحبه با مجری یک خبرگزاری خارجی و با مطرح‌شدن سؤالی درباره اخبار شکنجه‌های مخالفان، به‌شدت عصبانی ‌شد و به‌نحوی که گویی کنترل خود را از دست داده است، با کلماتی بی‌منطق تنها طفره رفت و گفت: «اصلا دوست ندارم پاسخ این سؤال را بدهم. ما مجبور نیستیم مردم را شکنجه کنیم. روش‌های پیشرفته‌تری برای بازجویی وجود دارد. این مسئله به‌خودمان مربوط است و به شما ربطی ندارد!...»

در سال۱۳۵۶، حوادثی همچون درگذشت مشکوک آیت‌الله سیدمصطفی خمینی فرزندارشد امام در نجف و انتشار مقاله توهین‌آمیز روزنامه اطلاعات نسبت به امام‌خمینی (ره)، باعث شعله‌ورشدن آتش اعتراضات و شکل‌گیری جریان انقلاب اسلامی شد. در این بین با وجود تبلیغات گسترده در اجرای سیاست حقوق‌بشری کارتر در ایران، بار دیگر همچنان رژیم از سیاست سرکوب و اعمال خشونت برای کنترل اوضاع استفاده کرد. حکومت شاه تصور می‌کرد با سرکوب و کشتاری مانند آنچه در ۱۵خرداد۱۳۴۲ روی داد، مجددا برای یک دوره طولانی مخالفت‌ها را سرکوب کرده و سکوت و خفقان را بر جامعه ایران حاکم گرداند.

هم از این روی در دی‌ماه۵۶ دست به جنایت زد اما این بار نه‌تنها صدای اعتراض مردم خاموش نشد بلکه منجر به شکل‌گیری سلسله چهلم‌ها در شهرهای دیگر همچون تبریز، یزد، اصفهان و مشهد شد. پرویز راجی (آخرین سفیر شاه در لندن)، در خاطرات خود درخصوص راه‌حل رژیم برای خاموش کردن اعتراضات می‌نویسد: «در ملاقات با هوشنگ انصاری (وزیر دارایی) به او گفتم: اعلیحضرت فعلا چاره‌ای ندارد، جز اینکه خونسردی خود را حفظ کند، اوضاع را به حال خود بگذارد و درخصوص خونریزی و خرابکاری مخالفان، دست به تبلیغات بزند تا بلکه طبقات متوسط از خواب غفلت بیدار شده، به عواقب سلطه اجامر و اوباش(!) پی‌ببرند. وقتی کارد به استخوان همه رسید، می‌بایست یک واقعه قهرآمیز، مرگبار و ویران‌گر را بهانه قرار دهد، به عکس‌العمل محکم و چشمگیری دست بزند، ارتش را به صحنه آورد و با هر مقدار خشونت که لازم باشد، به سرکوبی مخالفان بپردازد...».

جیمی کارتر رئیس‌جمهور آمریکا نیز درباره کشتار مردم توسط رژیم شاه آورده است: «در روز هفتم سپتامبر۱۹۷۸ (۱۷شهریور۱۳۵۷)، ۱۰ماه پس از آخرین ملاقاتی که بین ما صورت گرفت، شاه ایران در سرتاسر ایران حکومت نظامی اعلام کرد و در نتیجه بین پلیس و عده کثیری از مسلمانان که دست به تظاهرات زده بودند، برخوردی خونین روی داد. کشته‌شدن صدها نفر توسط پلیس نه‌تنها کمکی به شاه نکرد، بلکه موجب شد تا هم قدرت و هم جمعیت و تعداد تظاهرکنندگان افزایش یابد تا جایی که آنان خواستار برکناری شاه از مقام سلطنت شدند...».
 شاه در روزهای تاسوعا و عاشورا و با هلی‌کوپتر، جمعیت تظاهرکننده را تماشا می‌کرد. به‌گفته‌ غلامرضا پهلوی او که از دیدن سیل جمعیت بسیار عصبانی شده بود، با رئیس ساواک مشاجره کرده بود که چرا ساواک برای بر هم‌زدن این راهپیمایی‌ها کاری نکرده است؟ شاه معتقد بود که ساواک باید اقدامات ایذایی خود را شروع و در میان تظاهرکنندگان بمب منفجر کند تا امنیت این راهپیمایی‌ها از میان برود و مردم دیگر جرأت نکنند به خیابان‌ها بریزند! 

و کلام آخر

این اعترافات در کنار اذعان سفیر وقت انگلیس و آمریکا به‌وجود سرکوب و شکنجه در برخورد با اعتراضات نیز قابل توجه است. ویلیام سولیوان (سفیر آمریکا در ایران)، در خاطراتش از شاه به‌عنوان فرد مستبد و دیکتاتور ستمگر یاد می‌کند: «در گذشته، تصویری که آمریکایی‌ها از شاه داشتند، تصویر یک رهبر روشنفکر و خیرخواه بود که هر چند با قدرت و استبداد حکومت می‌کرد، اما می‌خواست کشورش را از فقر و آشفتگی برهاند. اما امروزه او را به‌عنوان یک دیکتاتور ستمگر که ثروت ملت خود را به یغما برده و خواست‌های سیاسی و مذهبی و فرهنگی آنان را سرکوب می‌نمود، محکوم شناخته می‌شود...».

آنتونی ‌پارسونز (سفیر انگلیس در ایران) در خاطراتش، سیاست رژیم شاه در مواجهه با مخالفان را بر مبنای فشار و اختناق عنوان می‌کند و به بیان برخی از اقدامات رژیم می‌پردازد: «در پرونده‌های مربوط به ایران در وزارت خارجه انگلیس، چند نقطه منفی به چشم می‌خورد. یکی سابقه رژیم شاه در مسائل مربوط به حقوق بشر بود. بازداشت‌های خودسرانه، زندانی‌کردن افراد بدون محاکمه، شکنجه و اعدام‌های سریع و آزار و تعقیب دانشجویان و کارگران مخالف و ناراضی، یک امر عادی به شمار می‌آمد... ما همچنین می‌دانستیم که حکومت استبدادی شاه و فشار و اختناق حاکم بر ایران، موجب عدم‌رضایت و گسترش موج مخالفت میان روشنفکران و دانشجویان ایرانی شده و با توسعه دانشگاه‌ها و مدارس عالی و افزایش تعداد دانشجویان، این مخالفت‌ها ابعاد وسیع‌تری پیدا می‌کند... حکومت پلیسی با بی‌رحمی و خشونت، بر اوضاع مسلط شده بود و شاه با شیوه استبدادی، کنترل امور را به‌طور کامل در دست خود داشت...».

براساس آنچه در این مقال بدان اشارت رفت، گرچه در سال‌های اخیر برخی از رجال پهلوی و درباریان تلاش کردند که چهره خشن رژیم پهلوی را تطهیر کرده و آن را عطوف و مردمی نمایش دهند اما حقیقت آنچنان روشن است که با مراجعه ساده به برخی کتب خاطرات، اسناد و فیلم‌های به‌جا مانده از آن دوران، به‌راحتی می‌توان بدان پی‌برد.

نظر شما