شناسهٔ خبر: 54236058 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: برنا | لینک خبر

معرفی کتاب؛

«سانسور و آزادی مطبوعات» کتابی درباره نقش مخرب سانسور

کارل هاینریش مارکس فیلسوف ، اقتصاددان ، مورخ ، جامعه شناس ، نظریه پرداز سیاسی ، روزنامه نگار و انقلابی سوسیالیست آلمانی بود. «سانسور و آزادی مطبوعات» یکی از آثار

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری برنا، کارل مارکس متولد تریر آلمان است و در دانشگاه حقوق و فلسفه خوانده است. وی در سال 1843 با جنی فون وستفالن ازدواج کرد. مارکس به دلیل انتشارات سیاسی خود از کشور خود رانده شد و با همسر و فرزندانش در لندن برای مدت چند دهه در تبعید به سر برد. در آنجا به توسعه فکر خود با همکاری فریدریش انگلس متفکر آلمانی ادامه داد و نوشتارهای خود را منتشر کرد. اندیشه سیاسی و فلسفی مارکس تأثیر بسزایی در تاریخ تفکر داشته است.

نظریه های انتقادی مارکس در مورد جامعه ، اقتصاد و سیاست که در مجموع به عنوان مارکسیسم شناخته می شوند ، بر این اصل بنا شده اند که جوامع بشری می توانند از طریق مبارزه طبقاتی پیشرفت کنند. مارکس با به کارگیری یک رویکرد انتقادی موسوم به ماتریالیسم تاریخی ، پیش بینی کرد که سرمایه داری مانند سیستم های اقتصادی اجتماعی قبلی ، تنش های درونی ایجاد می کند و این منجر به نابودی خود و جایگزینی آن با سیستم جدیدی می شود که به آن شیوه تولید سوسیالیستی می گویند. از نظر مارکس ، تضادهای طبقاتی در سرمایه داری ، تا حدی به دلیل بی ثباتی و ماهیت مستعد بحرانی آن است.این امر توسعه آگاهی طبقاتی طبقه کارگر را به وجود می آورد ، که منجر به تسخیر قدرت سیاسی آنها و سرانجام استقرار یک جامعه بی طبقه و کمونیستی است .

او استدلال کرد که طبقه کارگر باید اقدام انقلابی سازمان یافته پرولتری را برای سرنگونی سرمایه داری و ایجاد رهایی اقتصادی-اجتماعی انجام دهد.

مارکس در این کتاب «سانسور و آزادی مطبوعات» به چالش های پیش روی مطبوعات می پردازد. این کتاب حاوی چندین مقاله است که می تواند برای خواننده فارسی زبان بسیار الهام بخش باشد.

بخش‌هایی از کتاب:

سانسور مبارزه را نابود نمی‌کند. بلکه آن را یک‌جانبه می‌کند، مبارزه‌ای آشکار را به مبارزه‌ای پنهان تبدیل می‌کند، مبارزه بر سر اصول را به مبارزه‌ی اصولِ بدون قدرت با قدرتی بدون اصول تبدیل می‌کند. سانسورِ حقیقی که بر ذات آزادی مطبوعات استوار است، همانا نقد است. این دادگاهی است که آزادی مطبوعات از خودش ایجاد می‌کند. سانسور نقدی است که در انحصار حکومت قرار می‌گیرد. اما آیا هنگامی که سانسور نه علنی بلکه سرپوشیده است؛ هنگامی که نه تئوریک بلکه عملی است؛ هنگامی که نه فراتر از احزاب بلکه خود یک حزب است؛ هنگامی که نه چون چاقوی تیز خرد بلکه قیچی کند خودسرانگی است؛ هنگامی که نقد می‌کند اما خود بدان تسلیم نمی‌شود؛ هنگامی که در جریان تحقق خویش خود را انکار می‌کند؛ و سرانجام هنگامی که آن قدر غیرانتقادی است که به نادرست فرد را جایگزین خرد عمومی، فرمان‌های مستبدانه را جایگزین اظهارات منطقی و لکه‌های مرکب را جایگزین لکه‌های نور خورشید، محذوفات نادرست سانسورچی را جایگزین ساختارهای ریاضی، و قدرت زمخت را جایگزین استدلال‌های تعیین‌کننده می‌کند، خصوصیت منطقی خود را از دست نمی‌دهد؟

انتهای پیام //

نظر شما