شناسهٔ خبر: 54073630 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: همشهری آنلاین | لینک خبر

١٧١ نفر به زندگی بازگشتند | از اهدای اعضای بدن دخترم پشیمان نیستم | غزاله خیلی بخشنده بود

غزاله کوچک فقط ١٢ سال داشت، اما با اهدای اعضای او، ١٧١ نفر زندگی دوباره پیدا کردند.

صاحب‌خبر -

همشهری آنلاین - رابعه تیموری: همین که مادر غزاله در آپارتمان را به روی ما باز می‌کند، نگاهمان با نگاه معصوم غزاله گره می‌خورد. تصاویر بزرگ غزاله را به زیبایی و داخل سبدهایی پر از گل، در اتاق پذیرایی چیده‌اند. پدر غزاله تاب مرور خاطرات دختر ته تغاری ونازدانه اش را ندارد و این وظیفه را بر عهده مادرش گذاشته است. سنگینی داغ فرزند، روی چهره مهربان مادر جا خوش کرده و آوردن نام غزاله بهانه‌ای می‌شود تا بغض گلویش، روی پهنای صورتش روان شود. مادر غزاله با گریه می‌گوید : « دخترم یک متر و ٨۵ سانتیمتر قد داشت. شنا و والیبال و تنیس کار می‌کرد. طفلک حافظ ۵ جزء قرآن بود وبا آن که فقط ١٢ سال داشت، ٢ بار در اعتکاف مسجد شهرک شرکت کرده بود. »

پدر خانواده منصوبی در ارتش خدمت می‌کند و زمان حادثه آنها در شهرک شهید هاشمی لویزان زندگی می‌کردند. غزاله از طبقه نهم ساختمانی که سکونت داشتند، سقوط کرده است. برای مادر صحبت از آن حادثه تلخ آسان نیست. او تعریف می‌کند : « روز قبل از آن اتفاق، غزاله سرگیجه داشت. بیماری‌اش ویروسی بود و پزشک بیمارستان برایش سرم و آمپول تجویز کرده بود. صبح که می‌خواستم به محل کارم بروم، حالش بهتر شده بود، ولی باز هم دلشوره داشتم. بالاخره طاقت نیاوردم و زودتر از معمول به طرف خانه به راه افتادم. اما ترافیک و ماجراهای مختلف دست به دست هم دادند تا دیر برسم. وقتی رسیدم، دژبان جلو شهرک گفت یک نوجوان از طبقه نهم سقوط کرده است. همان موقع دلم فرو ریخت، اما تصورش را هم نمی‌کردم غزاله من باشد. » به خاطر آوردن و صحبت از آن لحظه تلخ بیتابی مادر را بیشتر می‌کند.

١٧١ نفر به زندگی بازگشتند |  از اهدای اعضای بدن دخترم پشیمان نیستم | غزاله خیلی بخشنده بود

امتحان سخت

مادر خانواده منصوبی پرستار است. او تعریف می‌کند : « وقتی به شهرک رسیدم، حیاط غلغله بود و همه زیر بلوک ما جمع شده بودند. تا چشمم به پنجره باز اتاق غزاله افتاد، بندبند تنم لرزید و فهمیدم نوجوانی که سقوط کرده، دختر من است. بچه‌ام خیلی مهربان بود و همیشه دنبال راهی می‌گشت تا من و پدرش را خوشحال کند. آن روز با آن که حالش خوب نبود، کلی غذا و ژله و سالاد درست کرده بود. وقتی آشپزیش تمام شده، برای تکاندن روفرشی زیردستش به بالکن رفته است. آنجا سرش گیج رفته و از طبقه نهم سقوط کرده است.» 

بانوی پرستار بارها با خانواده‌هایی که بیمار مرگ مغزی داشتند، صحبت کرده تا تسلیم امتحان و مشیت خداوند شوند و به اهدای عضو بیمارشان رضایت دهند، اما این بار قرعه این امتحان سخت به نام خودش افتاده بود. منصوبی می‌گوید: « در پزشکی قانونی همه با هم پچ‌پچ می‌کردند و من نمی‌دانستم موضوع چیست. بالاخره پسرعمه دخترم جلو آمد و گفت زن دایی، پزشکان از شما می‌خواهند اعضای بدن غزاله را اهدا کنید. در آن حال، شنیدن این حرف برایم خیلی سنگین بود و فکر کردن به بخشیدن اعضای غزاله در ذهنم نمی‌گنجید. همسرم تصمیم‌گیری را به عهده من گذاشته بود. من اول به شدت مخالفت کردم، اما نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد. یک لحظه احساس کردم نوری از قلبم عبور کرد و حس خاصی پیدا کردم. همان موقع همه اعضای دخترم را بخشیدم جز صورتش را... غزاله من از طبقه نهم افتاده بود، ولی اصلا شکستگی یا خونریزی نداشت. حتی یک خراش هم برنداشته بود. ١٨ ساعت از فوتش گذشته بود و در علم پزشکی، آماده بودن اعضایش برای پیوند، یک مسئله عجیب بود. »

١٧١ نفر به زندگی بازگشتند |  از اهدای اعضای بدن دخترم پشیمان نیستم | غزاله خیلی بخشنده بود

‌از اهدای اعضای دخترم آرامش گرفتم

نقل شیرین‌کاری‌ها و مهربانی‌های غزاله برای لحظاتی اشک چشم مادر را خشک می‌کند. دوست دارد همه لحظات زندگی دختر نوجوانش را تعریف کند و ساعت‌ها از او بگوید، از شیطنت‌های کودکانه غزاله‌اش، از جنب وجوش و مهربانی او و آرامشی که از اهدای اعضای غزاله به دست آورده است... او محکم و با اطمینان می‌گوید : « هیچ وقت از اهدای اعضای بدن دخترم پشیمان نشدم. غزاله خیلی بخشنده بود و حتی لباس‌های نو و پول توجیبی‌هایش را به دوستان نیازمندش می‌-بخشید. من اطمینان دارم او از این کارم خوشحال شده است. »

در کشور ما هر ٣ ساعت یک بیمار نیازمند پیوند عضو به دلیل نرسیدن عضو پیوندی، جان خود را از دست می‌دهد و ٧۵ درصد اعضای بدن قابل اهدا از افراد مرگ مغزی دفن می‌شوند.

نظر شما