شناسهٔ خبر: 52237610 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: موج | لینک خبر

دستان پدرانه این مادران را باید بوسید

موج نیوز

مطمئن‌ترین جایگاه بالندگی و رشد کودکان در تمامی دوران‌ها بوده و هست؛ اما گاهی پیش می‌آید که مادری به تنهایی بار یک خانواده را به دوش کشیده و بلعکس، و درست در همین زمان هیچکدام از ما توان درک سنگینی وزنه متحول شده بر دوش سرپرست تنهای خانواده را نخواهیم داشت.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری موج کرمانشاه، خانواده، مطمئن‌ترین جایگاه بالندگی و رشد کودکان در تمامی دوران‌ها بوده و هست، از همان ابتدای تولد یک کودک، پدر و مادر هر کدام با عشقی که مکمل یکدیگر محسوب می شود با پرداخت قسم خود از وظایف خدا دادی که ریشه آن محبت فطری آن دو است به رشد فرزندشان کمک کرده و او را از خامی نجات داده تا در سلول به سلول وی عشق جریان یابد؛ اما گاهی پیش می‌آید که مادری به تنهایی بار یک خانواده را به دوش کشیده و بلعکس، و درست در همین زمان هیچکدام از ما توان درک سنگینی وزنه متحول شده بر دوش سرپرست تنهای خانواده را نخواهیم داشت.

به ساعت مچی ام نگاهی انداختم تنها چند دقیقه دیگر باقی مانده بود تا زمان کاریمان تمام شود اطرافم را مرتب کرده و سریعا تلفنم را برداشتم، شماره خانه را گرفته و منتظر شنیدن صدای پسر کوچکم از پشت تلفن ماندم، اما تمام بوق ها به یک بوق ممتد منتهی شد، دوباره شماره را گرفتم اینبار بعد از شنیدن دومین صدای بوق یک صدا دست مرا کشید از انتظار بیرون کشید. 

خانم میرزایی؛ زمان کاری هنوز تموم نشده‌ها اصلا عادت خوبی نیست که دم به دقیقه گوشی به دست دنبال یک فرصت برای در رفتن از زیر بار مسئولیت هاتان باشید.

دست پاچه وار تلفن را قطع کرده و گوشی همراهم را داخل جیب کاپشنم گذاشتم، گفتم: صبح پسرم بی‌قراری می‌کرد فکر کردم الان بتونم یک خبر ازش بگیرم؛ می‌دونید که کسیو ندارم که ازش مراقبت کنه! سرم را پایین انداختم و گفتم متاسفم.

مسئول فروشگاه چپ چپ نگاهم کرد و با صدایی غضب‌آلود گفت: همیشه همینه اصلا اشتباه ما این بود که یک خانم بچه‌دار را استخدام کردیم؛ به ساعت فروشگاه نگاهی انداخت و بعد هم ادامه داد: هنوز یک ربع تا ساعت ۶ مونده لطفا یک جارو به کف فروشگاه بنداز.

دست هایم را از جیب درآورده و جارو ها را برداشتم و در حالی که نگرانی در صورتم موج می زد شروع به تمیز کردن کف فروشگاه کردم.

چند دقیقه بعد کارها که تمام شد یک قدم به عقب برداشتم تا سریع تر به سمت خانه بروم اما دوباره یک صدای آشنا مرا صدا زد؛ خانم میرزایی عزیز لطفا شما صبر کنید، پلک هایم را روی هم‌فشار دادم و نفس عمیقی کشیده و گفتم: بله.

مسئول فروشگاه با خونسردی تمام به کف فروشگاه اشاره کرد و گفت: این تاسف نتیجه جالبی نداشت، این کیفیت کار کردن، نگرانی های دائم شما ضربه بدی به کسب و کار ما میزند در نتیجه من تصمیم گرفتم که امروز یک اضافه کاری برای شما بزارم اگر محبت کنی چند دقیقه بیشتر تو کارا به من کمک کنی.

چند لحظه مکث کرده و گفتم: خانم ابراهیمی، من تمام تلاشم را کردم اما نمیدونم چرا شما نمیخواید درک کنید که من یک بچه کوچیک دارم و ...

و درست همین لحظه حرف هایم را قطع کردم و گفتم: اما مشکلی نیست؛ چند دقیقه تبدیل به نیم ساعت، بعد هم یک ساعت و ...

درست چند ساعت اضافه‌تر مشغول به کار شده بودم و جسمم آنجا بود اما روحم میان اتاق‌های خانه می‌چرخید تا کودکم را پیدا کند و ذره ای از نگرانی اش کاسته شود، ناگهان با یک صدا روح به جسمم برگشت: کافیه خانم میرزایی خسته نباشید.

با عجله کت و کیفم را برداشتم و با سرعت از فروشگاه بیرون آمدم از شدت نگرانی به هیچ چیزی جز پسرم فکر نمی‌کردم دائما با خودم تکرار می‌کردم: شاید خوابش برده، شاید نشنیده شاید و شاید و شاید از محل کار تا خانه هزار سال برایم طول کشید، به در آپارتمان که رسیدم صاحبخانه مان قدم زنان انتظارم را می کشید، یک نفس عمیق کشیدم و زیر لبی گفتم: همین یکیو فقط کم داشتم.

جلو رفتم و با لبخند سلام کردم، آقای مرادی با عصبانیت سرش را بلند کرد و گفت: به به خانم میرزایی عزیز تلفنتونو که جواب نمی دین، در خونه هم که میایم کسی خونه نیست، میشه بفرمایید ما با شما چه کار باید کنیم؟ بابا بخدا منم پولمو نیاز دارم خانم محترم با دست پاچگی گفتم: بله بله شما حق دارید، شما درست میفرمایید، فقط چند روز دیگه به من فرصت بدین که حقوق بگیرم حتما بهتون پرداخت میکنم.

آقای مرادی دست‌هایش را از جیبش بیرون کشید و گفت: این حرف برای من تکراریه خانم، روز اول از شما پرسیدم توان پرداخت اجاره خانه را دارید؟ شما گفتید از زیر سنگم که شده جور میکنم؛ کو؟ کجاست اون سنگ؟

جواب دادم: پسرم تنهاست، چند ساعته که ازش خبری ندارم لطفا بزارید خیالم از بابت اون راحت بشه چشم.

آقای مرادی اینبار با عصبانیت بیشتر تقریبا صدایش را فریاد کرد و گفت: بهانه همیشگی شما بله بفرمایید داخل و تا چند روز دیگه از زیر بار دادن اجاره خانه فرار کنید.

من هم از آنجا که صبرم سر آمده بود با صدای بلند گفتم: آقا از من نمی‌ترسید، از اون بچه یتیم هم نمی‌ترسید؛ از خدا بترسید، من که هر ماه به هر زحمتی اجاره شما را پرداخت میکنم این ماه دیر حقوق گرفتم چند روز دیگر پرداخت میکنم.

بعد هم به داخل آمده و در را روی هم کوبیدم و با عجله به سمت پله ها رفتم تمام پله ها را دوتا یکی بالا رفتم تا به طبقه چهارم رسیدم، نفس نفس زنان جلوی در آپارتمان رفته نفسم را میان سینه نگه داشته و با سرعت بیرون دادم و در را باز کردم.

صدای زدم: سپهر، مامان کجایی؟ سپهر، عزیزم ببخش دیر شد میدونم قول داده بودم که زودتر برگردم ولی میدونی که مامان کارش دست خودش نیست.

به داخل اتاق رفتم اما سپهر آنجا هم نبود کیفم بی‌اختیار از دستم رها شد، دو پا دیگر قرض کرده و از اتاق به آشپزخانه از آنجا به سرویس بهداشتی هراسان سر می زدم اما خبری نبود، به داخل سالن سر زدم در خانه همسایه ها را زدم اما هیچکس از سپهر حتی خبر هم نداشت.

همینطور که پله‌ها را پایین می آمدم از هر همسایه سوال می‌کردم: پسر منو ندیدین؟ و درست در همین حال صدای پچ پچ اطرافیان مثل همیشه آزارم میداد:

_ آره دیگه، مگه میشه بچه کوچیکو ول کرد و رفت.

_ بخدا که من حتی یک لحظه ام از بچم نمیتونم غافل بشم.

_خب یکیم نیست بگه اگر نمیتوتی مراقب بچه کوچیکت باشی بده به خونواده شوهرت.

به در ورودی آپارتمان که رسیدم تلفن همراهم زنگ خورد سراسیمه گوشی را جواب دادم: الو الو بله؟ چی؟ خانم ابراهیمی این حرفا از کجا اومده؟ الان باید... ناگهان احساس کردم دست کسی پایین کتم را می کشد، به عقب برگشتم؛ اشک میان چشم‌هایم حلقه زد، سپهر؛ مادر کجا بودی؟ تلفن را بدون پاسخ رها کردم و جلوی قد کوچک پسرم زانو زدم و در آغوشش کشیدم، با صدای کودکانه اش گفت: خب دلم برات تنگ شده بود مامان.

یک خانم مسن دست سپهر را رها کرد و آرام گفت فکر کردم گم شده چند بار شما را همراهش اینجا دیده بودم ماشالله بچه شیرینیه تو ذهن آدم میمونه؛ با لبخند سرم را به نشانه تشکر تکان دادم؛ تلفن همراهم را برداشته و گفتم: بله خانم ابراهیمی متوجه شدم از فردا دنبال یک کار دیگر می‌گردم.

این حکایت یکی از هزاران زنی است که با مشکلات سرپرستی خانواده، مادری و... دست و پنجه نرم می‌کند. 

خانم دکتر فرحناز محمدی، مدیرکل بهزیستی استان در حمایت از این قشر از خانواده‌ها با اشاره به حمایت بهزیستی استان از تعداد ۶ هزار و ۳۲۹ زن سرپرست خانوار، اظهار داشت: این مددجویان به دلیل داشتن همسر متوفی، مطلقه بودن، مفقودالاثر بودن، از کارافتادگی و اعتیاد همسر تحت پوشش بهزیستی استان قرار گرفتند.

وی افزود: تعدادی از دختران مجرد، زنان خودسرپرست و خانوارهای دارای کودکان سه قلو و به بالا نیز به دلیل مشکلات متعدد از خدمات دفتر توانمندسازی زنان و خانواده معاونت اجتماعی بهزیستی استان بهره‌مند هستند.

دکتر محمدی با بیان اینکه بهزیستی در تلاش است برای حمایت از زنان سرپرست خانوار آنها را از خدمات بیمه‌ای بهره‌مند سازد، افزود: در این راستا هم اکنون ۲ هزار نفر از زنان سرپرست خانوار تحت پوشش خدمات بیمه روستایی و شهری هستند.

مدیرکل بهزیستی استان کرمانشاه از پرداخت وام اشتغال زایی به ۱۰۵ زن سرپرست خانوار و همچنین پرداخت سرمایه کار بلاعوض به ۱۷ نفر طی ۶ ماهه اول امسال خبر داد و گفت: علاوه بر این خدمات زنان سرپرست خانوار تحت پوشش کمک هزینه معیشت، درمان و خرید لوازم ضروری زندگی را نیز دریافت کرده‌اند.

نظر شما