شناسهٔ خبر: 52053776 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ منبع: ایران آنلاین | لینک خبر

چرا ایالات‌متحده در حال باخت و روسیه و ایران در حال پیروزی در منطقه هستند؟

باراک اوباما رئیس‌جمهور امریکا در سال 20۱۵ در یک کنفرانس مطبوعاتی پیش‌بینی کرد که مداخله روسیه در سوریه با ذلت و خواری به پایان خواهد رسید و مسکو نیز در باتلاق گرفتار خواهد شد.

صاحب‌خبر -

روزنامه ایران:باراک اوباما رئیس‌جمهور امریکا در سال 20۱۵ در یک کنفرانس مطبوعاتی پیش‌بینی کرد که مداخله روسیه در سوریه با ذلت و خواری به پایان خواهد رسید و مسکو نیز در باتلاق گرفتار خواهد شد. با این‌ حال، عملیات‌های نظامی ارتش روسیه به‌جای آن‌که تکراری از تجربه سخت امریکا در منطقه خاورمیانه و جنگ‌های اخیر آن باشد، به بشار اسد رئیس‌جمهوری سوریه این امکان را داد تا ابتکار عمل را به‌دست گرفته و حلب را بازپس گیرد. از زمان حملات ۱۱ سپتامبر جنگ‌های بزرگ امریکا در افغانستان، عراق و لیبی همگی شکست‌های استراتژیک بوده‌اند. با این‌ حال در طول همین دوران، رقبای امریکا در منطقه یعنی روسیه و ایران پیروزی‌های قابل‌توجهی را در مبارزات خود در گرجستان، اوکراین، سوریه و عراق به دست آورده‌اند.

حال این سؤال مطرح می‌شود که چرا ایالات‌متحده درحال شکست است؛ آن‌ هم درحالی‌ که روسیه و ایران درحال پیروزی هستند؟
پاسخ به این سؤال در میزان هزینه‌های نظامی نیست زیرا ایالات‌متحده در این مسأله مزیت بالایی در بودجه دفاعی خود دارد. درعوض توضیح مناسب برای این شکست، توضیح مربوط به مسائل فرهنگی است. جنگ‌ها امروز عمدتاً جنگ‌های داخلی هستند و زمانی‌ که دولت‌ها در مسائل و چالش‌ها و درگیری‌های خارجی مداخله می‌کنند، فاکتورهای فرهنگی عوامل قوی‌تری در نتایج میدان نبرد هستند تا منابع مادی.
همین مسأله ایالات‌متحده را از ۳ منظر در وضعیت ضعیف قرار می‌دهد؛ اول این‌که فرهنگ داخلی عام آرمانگرایانه امریکا، دیدگاه جنگ صلیبی را برای جنگ‌ها در نظر گرفته و تشویق می‌کند و چشم‌اندازی با اهداف غیرواقعی را برای ایالات‌متحده متجسم می‌سازد. این در حالی است که فرهنگ داخلی روسیه و ایران رویکردهای عمل‌گرایانه را تحریک می‌کنند. دوم فرهنگ نظامی ایالات‌متحده است که جنگ بین‌دولتی متعارف را بر مداخله در درگیری‌های داخلی در کشور خارجی ترجیح می‌دهد، درحالی‌که روسیه و ایران دیدگاه گسترده‌تری نسبت‌ به مأموریت نظامی خود دارند. سوم این است که واشنگتن اغلب در کشورهای دوردست که در آن شکافی فرهنگی بین امریکا و فرهنگ کشور هدف وجود دارد، مداخله می‌کند، درحالی‌که روسیه و ایران معمولاً در کشورهای مجاور که از شبکه‌های اجتماعی، مذهبی و اقتصادی گسترده‌تری برخوردار هستند، مداخله نظامی می‌کنند.

جنگ مدرن
پس‌ از سال ۱۹۴۵، ماهیت درگیری‌های جهانی، از جنگ بین دولت‌ها به جنگ داخلی تغییر کرد. در این دوره جدید، ایالات متحده با سلسله اتفاقات تلخی از بن‌بست‌ها و شکست‌های نظامی از ویتنام تا افغانستان روبه‌رو شد. با این‌ حال مداخله در درگیری‌های داخلی در یک کشور خارجی همیشه محکوم به شکست نیست. از زمان حملات ۱۱ سپتامبر، هم روسیه و هم ایران به این موفقیت در مداخله در جنگ‌های داخلی کشورهای خارجی دست یافته‌اند. تجربیات متفاوت امریکا، روسیه و ایران آشکارکننده اهمیت محوری فرهنگ-به‌جای قدرت-در شکل دادن به موفقیت در جنگ مدرن را آشکار می‌سازد.

عصر جنگ‌های داخلی
محیط درگیری معاصر، تحت سلطه جنگ‌های داخلی بین‌المللی قرار گرفته‌ است. دیوید آرمیتاژ، تاریخ‌دان توضیح داده‌ است که چگونه در دهه‌های اخیر، جنگ داخلی به «گسترده‌ترین، مخرب‌ترین و مشخص‌ترین شکل خشونت سازمان‌یافته انسانی تبدیل شده‌ است». پس‌ از سال ۱۹۴۵، ترکیبی از بازدارندگی هسته‌ای، دموکراسی‌سازی، تجارت و مؤسسات بین‌المللی تعدادی از جنگ‌های بین‌دولتی را سرکوب کرده‌اند. با این‌ حال پیشران‌های درگیری مانند فقر، همچنان شایع و رایج باقی مانده‌اند و تعداد جنگ‌های داخلی از دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی افزایش پیدا کرده و بعد از پایان جنگ سرد نیز دوباره اوج گرفت. این نوع جنگ‌ها به نوعی در اواخر دهه ۹۰ میلادی کاهش پیدا کرد و بار دیگر بعد از مسأله بهار عربی در سال 20۱۱ اوج جدیدی گرفت. بنابراین می‌توان مشاهده کرد که در حدود ۹ جنگ از بین ۱۰ درگیری‌ای که بعد از جنگ سرد در دنیا به‌وجود آمده است، جنگ‌های داخلی بودند؛ جنگ‌هایی شامل درگیری‌های رخ داده در سوریه، عراق، لیبی، یمن، سومالی و اوکراین.
امروز دخالت خارجی در جنگ‌های داخلی، چه به‌طور مستقیم از طریق استقرار نیروها یا استفاده از نیروی هوایی، یا به‌طور غیرمستقیم از طریق ارائه کمک‌های مادی به گروه‌های محلی (به‌منظور به راه انداختن جنگ نیابتی) در همه‌جا وجود دارد. در سال 20۱۹ دولت‌های خارجی با نیروهای نظامی خود در ۲۲ جنگ از ۵۲ جنگ و درگیری داخلی در سراسر جهان مداخله کرده‌اند که این میزان به بالاترین رقم مداخله مستقیم از زمان جنگ جهانی دوم رسیده‌ است. درهمین‌ حال حمایت‌های غیرمستقیم از گروه‌های حاضر در جنگ‌های داخلی، مانند تهیه تجهیزات نظامی، بیشتر نیز شده‌ است. در طول ۲ قرن گذشته احتمال این‌که یک گروه شورشی از کمک‌های خارجی استفاده کند از حدود ۲۰ درصد به نزدیک ۸۰ درصد افزایش پیدا کرده‌ است. افزایش هزینه جنگ‌های درون‌کشوری و بین‌کشوری دولت‌ها را تشویق کرده‌ تا از ابزارهای جایگزین دیگری مانند حمایت از شورشیان یا مخالفان و گروه‌های اپوزیسیون یک دولت استفاده کنند.

باتلاق امریکایی
دوران جنگ‌های داخلی بین‌المللی شده که از سال ۱۹۴۵ آغاز شده بود، درعین‌حال عصر شکست نظامی امریکا نیز بوده‌ است. اگر پیروزی را بر اساس دستیابی به اهداف اصلی سیاسی با نسبت مطلوب به هزینه‌ها و منافع تعریف کنیم، ایالات‌متحده تقریباً در تمام جنگ‌های بزرگ قبل‌ از سال ۱۹۴۵ پیروز شد. اما پس‌ از سال ۱۹۴۵ تنها به یک موفقیت واضح و دقیق دست یافت و آن جنگ خلیج‌فارس در سال ۱۹۹۱ بود. برای نمایش این تجربه سخت، می‌توانیم بر ۳ مداخله عمده واشنگتن با نیروهای زمینی یا هوایی از زمان حملات ۱۱ سپتامبر تمرکز کنیم؛ جنگ افغانستان، عراق و لیبی.
در سال ۲۰۰۱ ایالات متحده با به‌کارگیری ترکیبی از نیروهای هوایی و تعداد کمی از نیروهای ویژه و به‌همراه همکاری متحدان محلی، قاطعانه در جنگ داخلی جاری در افغانستان مداخله کرد تا طالبان را در نهایت از جنوب به سمت مرز پاکستان فراری دهد. طالبان اما در پناهگاه‌های پاکستان به احیای خود دست زدند و درگیری در نهایت به بن‌بست رسید. در سال 20۱۹ واشنگتن‌پست اسنادی را با نام «اسناد افغانستان» منتشر کرد. براساس این اسناد، بررسی داخلی دولت ایالات‌متحده در مورد این جنگ، آن را کارزار نظامی‌ای توصیف کرد که با سوءمدیریت، فساد، جاه‌طلبی بیش‌ازحد و تغییر گاه‌ و بیگاه اهداف خدشه‌دار شده بود. در روزهای ابتدایی سال 20۲۱ میلادی بایدن اعلام کرد که نیروهای امریکایی قبل‌ از ۱۱ سپتامبر سال 2021 از افغانستان خارج خواهند شد. در ماه اوت اما طالبان پیشروی برق‌آسایی را آغاز کرد و سراسر افغانستان را درنوردید و درنهایت کابل را به تصرف خود درآورد. پس‌از ۲ دهه جنگ، بیش‌ا ز 2300 تلفات نیروهای نظامی امریکایی و همچنین کشته شدن ده‌ها هزار سرباز و غیرنظامی افغانستانی و درعین‌ حال بیش‌ از ۹۰۰ میلیارد دلار هزینه برای جنگ، جنگ افغانستان یک شکست بزرگ برای امریکا شد. جنگ عراق با کشته شدن ۴۵۰۰ سرباز امریکایی و هزینه‌ای بین یک تا ۲ تریلیون دلار برای امریکا، پرهزینه‌تر نیز بود. استراتژی «موج خروشان» در سال 200۷ که با افزایش تعداد و سطح نیروهای نظامی امریکا برای دستیابی به شورشیان سنی، قرار بود ایجاد درگیری و جنگ در عراق را کاهش داده و تلاش‌ها برای جنگ داخلی را سرکوب کند، تا ۴ سال بیشتر دوام نیاورد و با عقب‌نشینی نیروهای رزمی ایالات‌متحده در اواخر سال 20۱۱، وضعیت عراق به‌شدت شکننده شد. ۳ سال بعد، شورشیان داعش به شمال عراق حمله کرده و دولت را به‌آسانی شکست دادند و واشنگتن ۳ هزار سرباز امریکایی را دوباره به این کشور بازگرداند. اخیراً تاریخچه دوجلدی جنگ عراق که توسط دانشکده جنگ ارتش تهیه‌ شده است، این جنگ را «شکست ایالات‌متحده در دستیابی به اهداف استراتژیک خود» توصیف کرد و به این نتیجه رسید که هزینه‌های مادی و انسانی این درگیری به‌شدت سرسام‌آور بود.
در پی بهار عربی در سال 20۱۱، شورش مسلحانه علیه رژیم معمر قذافی در لیبی آغاز شد. واشنگتن به‌منظور جلوگیری از بحران انسانی فزاینده، یک ائتلافی بین‌المللی تشکیل داد که هدفش افزایش سرعت برای سرنگونی قذافی بود. پس‌ از تغییر رژیم، لیبی در هرج‌ و مرج فرو رفته و سیستم سیاسی آن از هم فروپاشید؛ زیرا شبه‌نظامیان رقیب برای کسب قدرت با هم رقابت می‌کردند. براساس گزارش بانک جهانی، تولید ناخالص داخلی لیبی از سال 20۱۲ تا 20۱۶ حدود دوسوم کاهش یافت. اوباما در همین خصوص گفت: «شکست در برنامه‌ریزی برای آینده در لیبی»، «بدترین اشتباه» دوران ریاست‌جمهوری‌اش بوده‌ است.

موفقیت روسیه و ایران
درهمین‌ حال در طول ۲ دهه گذشته روسیه و ایران در مداخله در جنگ‌های داخلی کشورهای خارجی، از موفقیت بسیار بیشتری برخوردار بوده‌اند. مسکو به‌ دنبال برقراری مجدد حوزه نفوذ خود در منطقه پیرامونی‌اش و همچنین مخالفت با نظم جهانی تحت رهبری غرب، مقاومت در برابر «انقلاب‌های رنگی» مانند انقلاب گرجستان در سال 2003، اوکراین در سال 2004 و رد کردن نظرات اوباما که ادعا می‌کرد روسیه صرفاً یک «قدرت منطقه‌ای» ‌است که «از روی ضعف» عمل می‌کند، را در دستور کار قرار داد. از ۱۱ سپتامبر، روسیه ۳ مداخله عمده در درگیری‌های داخلی در کشورهای خارجی انجام داده‌ است. در سال 2008، مسکو برای جلوگیری از اعمال کنترل مجدد گرجستان بر جمهوری‌های جدایی‌طلب اوستیای جنوبی و آبخازیا در یک درگیری نظامی پنج‌ روزه شرکت کرد. روسیه در این درگیری‌ها اتفاقاً به موفقیتی سریع در میدان نبرد دست یافت و نفوذ خود را در جمهوری‌های مورد مناقشه (که مسکو آنها را به‌عنوان کشورهای مستقل به رسمیت شناخت) تقویت کرد و عملاً به چشم‌انداز کوتاه‌مدت گرجستان برای پیوستن به ناتو پایان داد. در این‌ میان هزینه‌های بین‌المللی کمی نیز برای روسیه وجود داشت و سال بعد، اوباما با وجود تمام این مسائل، خواستار پیگیری سیاست «تنظیم مجدد[1]» برای روابط با روسیه شد.


در سال 20۱۴ در پی اعتراضات گسترده، ویکتور یانوکوویچ، رئیس‌جمهور طرفدار روسیه در اوکراین از قدرت ساقط‌ شده و از کشور گریخت. مسکو با ارسال نیرو و حمایت مادی به شورشیان جدایی‌طلب در شرق اوکراین و الحاق کریمه به خاک خود به این اعتراضات پاسخ داد. تراز سود و زیان ناشی از مداخله روسیه در اوکراین چندان ساده نیست و پیامدهای سیاسی آن هنوز مشخص نشده‌ است. اما به راحتی می‌توان مشاهده کرد که اقدامات پوتین باعث تشدید احساسات ضد روسی در اوکراین شد و ایالات متحده و اتحادیه اروپا تحریم‌هایی را علیه روسیه اعمال کردند. با این‌ حال روسیه منطقه استراتژیک کریمه را به تصرف خود درآورد و پایگاه دریایی خود در دریای سیاه در «سواستوپل» را با حداقل هزینه مادی ایمن کرد. نفوذ روسیه بر نیروهای جدایی‌طلب شرق اوکراین نیز به اهرم قابل‌توجهی در دست مسکو برای اثرگذاری بر آینده اوکراین تبدیل شد.


سال بعد، در تابستان سال 20۱۵ نظام بشار اسد در سوریه در برابر شورشی چهارساله درحال فروپاشی بود. پوتین برای نجات متحد خود و تنها پایگاه نظامی‌اش در خارج از اتحاد جماهیر شوروی سابق -یعنی پایگاهش در بندر طرطوس- نیروهای هوایی و زمینی خود را در سوریه مستقر کرد و ده‌ها حمله هوایی روزانه را علیه داعش و درعین‌ حال سایر گروه‌های شورشی سوری انجام داد.
مداخله روسیه به تغییر توازن قوا در جنگ و واگذاری ابتکار عمل نظامی به اسد کمک کرد. در سال 20۱۶، عملیات ایالات‌متحده علیه داعش روزانه به‌صورت متوسط بیش‌ از ۱۱ میلیون دلار هزینه داشت؛ درحالی‌ که عملیات هوایی روسیه در سوریه یک‌سوم از این مبلغ را هزینه می‌کرد.


ایران نیز از مداخله در جنگ‌های داخلی کشورهای خارجی سود بسیار بیشتری نسبت‌ به ایالات‌متحده به دست آورد. اهداف اصلی تهران شامل بازدارندگی از تهدیدات ایالات‌متحده، اسرائیل و رقبایی مانند عربستان سعودی بود. ایران همچنین تلاش داشت از مداخله خارجی در داخل ایران ممانعت کرده و اجازه ندهد خاطره دخالت امریکا در سرنگونی محمد مصدق نخست‌وزیر ایران در سال ۱۹۵۳، دوباره تکرار شود. ایران همچنین تلاش داشت نفوذ سیاسی خود را از طریق حفاظت از کریدور غربی خود به سمت عراق، سوریه و لبنان و نفوذ اقتصادی به سمت شرق از طریق آسیای مرکزی توسعه دهد. مهم‌ترین مداخلات ایران پس‌ از ۱۱ سپتامبر در عراق و سوریه بود و هر دو منجر به موفقیت‌های استراتژیک برای تهران شده‌اند. پس‌ از آنکه نیروهای ایالات‌متحده در سال 2003 به عراق حمله کردند، ایران به تأثیرگذارترین بازیگر خارجی در عراق تبدیل شد. تهران شبه‌نظامیان عراقی را که با گروه‌های رقیب و همچنین نیروهای امریکایی می‌جنگیدند، آموزش و تأمین می‌کرد. در سال 20۱۴، تهران نیروهای ویژه و نیروی هوایی را مستقر کرد و درعین‌ حال با تأسیس گروه شبه‌نظامی شیعه موسوم به «نیروهای بسیج مردمی» یا حشد الشعبی توانست جلوی پیشروی داعش به سمت شمال عراق را بگیرد. تهران در عین حال با داشتن متحدانی در پارلمان عراق، حق وتوی مؤثری بر انتخاب نخست‌وزیر این کشور به دست آورد. به‌ طور کلی می‌توان گفت با حمله ایالات‌متحده به عراق، بغداد از دشمن ایران به متحدش تبدیل شد و همان طور که یکی از وزرای دارایی سابق عراق در سال 20۱۷ بیان کرد، «نفوذ ایران در عراق غالب شد.»


زمانی‌ که سوریه در سال 20۱۱ وارد جنگ داخلی شد، تهران کمک‌های محدودی را به تنها متحد دیرینه خود در بین دولت‌های عرب ارائه کرد که شامل تجهیزات کنترل شورش، کمک‌های مالی و مشاوره نظامی بود. با گذشت زمان در شرایطی که شورشیان دست برتر را به دست آورده بودند، ایران نیز حمایت‌های خود را افزایش داد و به‌همراه مبارزان حزب‌الله، داوطلبان شیعه (از مناطق دوردست تا افغانستان) و ارسال نیروهای مستشاری و منظم -بخصوص نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی- به حمایت از متحد خود در منطقه پرداخت. هزینه {سیاسی} مداخله ایران در سوریه البته به‌ دلیل تنش با ایالات‌متحده، اسرائیل و عربستان سعودی بالا بود؛ با این‌ حال بازده آن نیز قابل‌ توجه بود: حفظ اسد در قدرت و حفاظت از سنگ‌بنای پل زمینی ایران به دریای مدیترانه.
گزارش سال 20۱۹ مؤسسه بین‌المللی مطالعات استراتژیک به این نتیجه رسید که ایران از جنگ‌های عراق و سوریه در موقعیت بهتری نسبت‌ به هر کشور دیگری ظاهر شده‌ و احتمالاً تنها دراین‌ میان روسیه مستثنی است.

دلایل نتایج متفاوت
چرا ایالات‌متحده در میدان نبرد جنگ داخلی در کشور خارجی نسبت‌ به روسیه و ایران در موقعیت ضعیف‌تری قرار دارد؟ پاسخ در کمبود قدرت نیست. در سال 20۱۸، هزینه‌های دفاعی ایالات‌متحده ۶۴۹ میلیارد دلار بود؛ 61.4 میلیارد دلار روسیه و تنها ۱۳٫۲ دلار ایران. اگر بخواهیم به‌صورت دلاری صحبت کنیم، اقتصاد ایالات‌متحده دلیل اصلی شکست این کشور نیست چراکه روسیه و ایران در شرایطی برنده میدان هستند که اقتصاد ایالات‌متحده ۱۵ برابر بزرگ‌تر از روسیه و ۵۰ برابر بزرگ‌تر از ایران است.


درعوض می‌توان بیان کرد که دلیل اساسی، نتایج متفاوت فرهنگ استراتژیک یا الگوهای متمایز روابط اجتماعی، باورها و ارزش‌هایی است که در یک جامعه آموخته‌ شده و به دست می‌آیند و با انجام جنگ مرتبط هستند. فرهنگ داخلی، فرهنگ نظامی و شکاف فرهنگی بین مداخله‌گر و دولت هدف، ۳پارادایم اصلی هستند که نتایج مداخله در جنگ‌های داخلی را به‌شدت تغییر می‌دهند.
یکی از عناصر اصلی هویت ملی ایالات‌متحده عقیده و تفکر فکری مبتنی بر حقوق فردی و دموکراسی است که امریکایی‌ها گاهی اوقات تصور می‌کنند این مسأله مورد پذیرش جهانی قرار گرفته یا آن‌طورکه الکساندر همیلتون یکی از پدران بنیانگذار ایالات‌متحده گفته‌، این مسأله به دست خدا در آسمان‌ها حک شده‌ است!


آرمان‌گرایی امریکایی، دارایی قدرتمند امریکا و منبع قدرت نرم این کشور برای مبارزه و جذب متحدان در سراسر جهان است. زمانی‌که ایالات متحده در جنگ‌های داخلی کشورهای خارجی دخالت می‌کند، با این‌ حال این آرمان‌گرایی می‌تواند واشنگتن را ترغیب به جنگ‌های بزرگ، با اهداف غیرواقعی کند. مقامات امریکایی شاید بر این تصور باشند که ظلم و استبداد، عشق طبیعی به آزادی را سرکوب می‌کند و حذف یک دیکتاتور باعث شکوفایی دموکراسی می‌شود. هدف ایالات متحده در افغانستان تشکیل دولت مستقل، میانه‌رو و دموکراتیک در این کشور بود که بتواند به‌صورت مستقل از حاکمیت خود در سراسر افغانستان استفاده کند اما ایجاد لیبرال‌ دموکراسی پایدار، حتی در طول یک نسل غیر قابل اجرا بود زیرا افغانستان از سال 2001 به بعد توسط دهه‌ها جنگ ویران‌شده و نرخ باسوادی کمتری نسبت به امریکا در دهه ۱۶۰۰ میلادی داشت. در عراق، این هدف جسورانه‌تر بود. همان‌طور که جورج بوش گفته بود: «یک عراق آزاد، دموکراتیک و صلح‌آمیز، امریکایی‌ها و دوستان ما را تهدید نمی‌کند و می‌تواند الگوی امیدوارکننده‌ای برای کل منطقه باشد و سایر کشورها را به انتخاب آزادی سوق دهد.» دولت اوباما در خصوص ایجاد ترسیم اهداف در لیبی بیشتر مراقب بود و اهداف محدود شده‌ای را برای خود در نظر گرفته بود. با این‌ حال در طول جنگ، اهداف ایالات‌متحده به سمت حفاظت از شهروندان غیرنظامی و همچنین ساقط کردن رژیم قذافی پیش رفت و اوباما «لیبی با دولت فراگیر، بردبار و دموکراتیک را برای جهان تصویر می‌کرد که می‌توانست نتیجه نهایی از بین بردن رهبری قذافی باشد.» آرمان‌گرایی درعین‌حال می‌تواند دیدگاهی دوگانه از مبارزات را به‌عنوان خیر علیه شر تشویق کند که ذاتاً همیشه درست نیست و مذاکره با دشمنان و دستیابی به موفقیت‌های نسبی در چالش‌های روابط خارجی را دشوار می‌سازد. در افغانستان ایالات‌متحده در ابتدا از ایجاد تمایز بین القاعده و طالبان خودداری می‌کرد؛ آن‌هم در شرایطی که القاعده به‌ دنبال خلافت بین‌المللی بود و اهداف طالبان تنها محدود به افغانستان و پاکستان شده بود. واشنگتن از ابتدای سال 20۱۱ میلادی شروع به گفت‌و‌گو با طالبان کرد؛ درواقع یک دهه بعد از این‌که جنگ شروع‌ شده بود...


در مقابل، هویت‌های ملی روسیه و ایران اولویتی برای تفکر لیبرالی قائل نیست و این می‌تواند قدرت نرم آنها را زیر سؤال ببرد اما اجازه می‌دهد تا یک موضع عمل‌گرایانه‌تر در خصوص وقایع داشته باشند. این مسأله می‌تواند بازگشت سرمایه را در درگیری‌ها در جنگ‌های داخلی کشورهای خارجی به حداکثر برساند. اهداف روسیه در زمان جنگ معمولاً غیر لیبرال، محدود و واقع‌بینانه هستند. مسکو به‌جای دنبال کردن ملت‌سازی به سبک غربی، به‌دنبال نظام سیاسی مطلوبی است که از خطوط قرمز روسیه محافظت کند؛ خطوط قرمزی مانند دور نگه‌داشتن کشورهای پیرامونی آن از ناتو و اتحادیه اروپا.


نکته جالب‌ توجه این است که مسکو یکی از بازیگران اصلی در خاورمیانه است که با همه به مذاکره می‌نشیند: از اسرائیل و مصر گرفته تا حماس و تشکیلات خودگردان، ایران و عراق و سوریه و همچنین ترکیه و حزب‌الله و درعین‌ حال کردهای سوریه و عراق. مداخله مسکو در گرجستان یک عملیات محدود و حساب‌شده برای مجازات تفلیس و تقویت کنترل اراضی روسیه بود. مسکو با کسب پیروزی آشکار در میدان نبرد، نیروهای خود را به مناطق مورد مناقشه عقب برد و اهداف خود را گسترش نداد. به‌ همین‌ ترتیب استقرار روسیه در سوریه یک عملیات محدود برای حمایت از بشار اسد و آزمایش فناوری‌های نظامی و کسب جایگاه بین‌المللی بود. مسکو با دستیابی به این اهداف تا حد زیادی در سال 20۱۶ عقب‌نشینی نسبی روسیه را اعلام کرد. این نوع مأموریت‌ها با تعریف محدود ممکن است برای امریکایی‌ها که جنگ را از منظر خیر در مقابل شر یا به‌صورت جنگ‌های صلیبی می‌بینند، مضحک به‌نظر برسد. اهداف ایران نیز عموماً به‌جای جنگ‌های صلیبی، عمل‌گرایانه بوده‌ است... ایران همچنین نقشی کلیدی در گفت‌و‌گوهای صلح در افغانستان ایفا کرد آن‌هم در شرایطی که با دشمن سابق خود طالبان نیز روابط برقرار می‌کند. ایران امروز یک بازیگر تأثیرگذار در غرب افغانستان و بخصوص در حوزه هرات یا «ایران کوچک» است.


خلاصه آن که فرهنگ ایدئولوژیک امریکا، روحیه جنگ صلیبی را در زمان جنگ تحریک می‌کند. برای مثال نگاه درست به لشکرکشی‌های نظامی می‌تواند در جنگ بین دولت‌ها خطرناک باشد و دستیابی به نتیجه‌ای جز تسلیم بی‌قید و شرط دشمن را دشوار سازد. اما آرمان‌گرایی امریکایی زمانی خطرناک‌تر می‌شود که بدانیم چرا امریکا شکست می‌خورد و روسیه و ایران درحال پیروزی هستند. ایالات‌ متحده وارد جنگ‌های داخلی کشورهای خارجی می‌شود زیرا اهداف غیرممکن را تشویق می‌کند و مدلی بسیار ساده‌ شده را برای یک مبارزه پیچیده به بازیگران تحمیل می‌کند. این کار باعث می‌شود که پروسه ایجاد اتفاق و معامله و توافق بر سر ضروریات در یک چالش مرتبط با جنگ داخلی بسیار سخت شود و این مسأله است که امریکایی‌ها به‌ندرت آن را درک می‌کنند. روسیه و ایران از لحاظ نظامی ضعیف‌تر از امریکا هستند اما همین مسأله مزیت آنها است که باعث می‌شود دید واضح‌تری از آنچه در جنگ قابل‌ دستیابی است به دست بیاورند.
[1] Reset policy
 

انتهای پیام/

نظر شما