شناسهٔ خبر: 50424716 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: شما نیوز | لینک خبر

اخبار حوادث

عشقی خیابانی دختر 17 ساله با وعده پوچ ازدواج | بی عفتی سرانجام عشقی خیابانی دختر 17 ساله

با آن که من به خاطر محراب از خانه فرار کردم و به عشق پوشالی او دل باختم اما اکنون مدعی است که نمی تواند با دختری مثل من ازدواج کند چرا که ....

صاحب‌خبر -

به گزارش شمانیوزعشق خیابانی دختر 17 ساله را بی آبرو کرد. عشق خیابانی باعث بی عفتی دختر 17 ساله شد. عشق خیابانی باعث فرار دختر ساده شد. عشق خیابانی با وعده پوچ ازدواج شکل گرفت.

این ها بخشی از اظهارات دختر 17 ساله ای است که در پی عشقی خیابانی از خانه فرار کرده و اسیر پسر هوسرانی شده بود که اکنون حاضر نیست به هیچ وجه با او ازدواج کند.

 این دختر جوان که با دستورات قضایی و تلاش های پلیس مشهد از نیشابور به مشهد منتقل شده است، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری امام رضا(ع) مشهد گفت: پدرم مردی کارگر است و هر روز صبح سرگذر می رود تا مخارج یک روزمان را تامین کند.

با آن که در یکی از روستاهای اطراف مشهد زندگی می کنیم اما از زمانی که به خاطر دارم همواره فقر و بی پولی گریبان‌گیرمان بوده است.

 از سوی دیگر هیچ گاه با مادرم رابطه خوبی نداشتم. او همواره از سر تا پای من ایراد می گرفت حتی از نحوه سخن گفتن، نوع پوشش و غذاخوردنم.

آزاد نبودم و سرزنش می شدم. دیگر از این وضعیت خسته شده بودم و به دنبال همدم و همراهی می گشتم تا زودتر ازدواج کنم و مستقل باشم.

در همین روزها با پسری خوش تیپ و خوش قیافه در شبکه اجتماعی اینستاگرام آشنا شدم. «محراب» با محبت و دلسوزی به حرف هایم گوش می داد و سنگ صبورم بود به طوری که خیلی زود عاشقش شدم و به او دل باختم. وقتی از سختی های زندگی و رفتارهای مادرم برایش سخن می گفتم خیلی ناراحت می شد.

او به من قول داد وقتی زندگی مشترکمان را آغاز کنیم مرا خوشبخت خواهد کرد و آن قدر محبت می کند تا این روزهای سخت را فراموش کنم. حالا دیگر همه حرف های من و محراب درباره زندگی مشترکمان بود به طوری که حتی نام فرزندانمان را انتخاب کرده بودیم.

خلاصه من ساعت های عمرم را فقط به گفت و گو با محراب می گذراندم تا این که روزی مادرم متوجه این ارتباط مخفیانه شد و مرا به باد کتک گرفت. وقتی پدرم شب هنگام از سرکار به خانه بازگشت او ماجرا را برای پدرم بازگو کرد. پدرم نیز با شنیدن این ماجرا کمربندش را کشید و به جانم افتاد به طوری که حتی نمی توانستم راه بروم. آن شب پدر و مادرم مرا در انباری کوچک و سرد داخل حیاط زندانی کردند.

اگرچه تا صبح از سرما به خود لرزیدم ولی صبح زود با یک میله در انباری را گشودم و از خانه فرار کردم. بدون تامل سراغ محراب رفتم و ماجرا را برایش بازگو کردم.  چند ساعت بعد محراب پیشنهاد داد با هم از مشهد فرار کنیم و به منزل یکی از دوستانش در نیشابور برویم.

من هم که دل باخته محراب بودم به راحتی پیشنهادش را پذیرفتم و به امید ازدواج با او به نیشابور رفتم، اما زمانی که چند روز در آن مخفیگاه بودیم تازه فهمیدم که محراب به هیچ وجه قصد ندارد با من ازدواج کند و هدف او از فراری دادن من فقط رسیدن به هوس های شیطانی است. این گونه بود که از رفتارهایم پشیمان شدم و قصد داشتم به مشهد بازگردم ولی محراب دیگر اجازه نمی داد و مرا آن جا زندانی کرده بود.

عشق خیابانی

از سوی دیگر با شکایت پدر و مادرم، محراب متوجه پیگیری پلیس شد و مرا رها کرد اما وقتی ماموران کلانتری امام رضا(ع) محراب را نیز به مشهد منتقل کردند، او با وقاحت تمام در برابر من ایستاد و با بیان این که به هیچ وجه حاضر نیست با من ازدواج کند، به نیروهای انتظامی گفت: کسی که به همین راحتی از خانه پدر و مادرش فرار کند نمی تواند شریک خوبی برای زندگی من باشد چرا که احتمال دارد با بروز هر مشکلی در زندگی از خانه من هم فرار کند.

 از سوی دیگر نیز من از خانواده سرشناسی هستم و حاضر نمی شوم با چنین دختری ازدواج کنم و...

این پسر جوان در حالی با دستور قضایی روانه زندان شد که دختر 17 ساله با شرمندگی به آغوش مادرش پناه برد.

 بررسی های بیشتر برای ریشه یابی این ماجرا با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ شریفی (رئیس کلانتری امام رضا(ع)) در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

منبع: خراسان

نظر شما