شناسهٔ خبر: 50422509 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه خراسان | لینک خبر

چرا ماکرون، رئیس‌جمهور فرانسه باید از الجزایری‌ها عذرخواهی کند؟ در جریان قتل‌عام مسلمانان آفریقایی ساکن پاریس در 17 اکتبر 1961، صدها نفر توسط پلیس نژادپرست فرانسه کشته شدند

حمام خون پشت درهای «الیزه»

صاحب‌خبر - جواد نوائیان رودسری – ما عادت کرده‌ایم که وقتی سخن از جنایات استعمارگران به میان می‌آید، فوری به یاد انگلیسی‌ها می‌افتیم؛ البته این رویکرد چندان هم بی‌مناسبت با تاریخ سرزمین‌مان نیست؛ اما تاریخ استعمار تنها به انگلیس خلاصه نمی‌شود؛ نباید از یاد ببریم که فرانسه، با همه ادعایی که به عنوان مهد آزادی و دموکراسی دارد، در عرصه جنایت علیه کشورهای استعمارزده، اگر بیش از انگلیس متهم نباشد، کمتر از آن نیست. فرانسوی‌ها به‎ویژه در کشورهای آفریقایی و به‎خصوص در نوار شمالی صحرای بزرگ، در الجزایر، دست به جنایاتی بی‌سابقه زدند؛ شیوه‌هایی که آن‎ها برای کشتار به کار می‌گرفتند، دست‌کمی از روش‌های داعش برای سلاخی مردم مظلوم عراق و سوریه نداشت. به‎تازگی، امانوئل ماکرون در مراسمی که به یاد قربانیان کشتار 17 اکتبر 1961/ 25 مهر 1340 در پاریس برگزار شده‌بود، شرکت کرد و این اقدام را، «غیرقابل توجیه» نامید. او نخستین رئیس‌جمهور فرانسه است که با گذشت 60 سال از آن واقعه هولناک و زیر فشار افکار بین‌المللی، تن به این کار داده است. فرانسوی‌ها عادت دارند به هر جنایتی که علیه اهالی دیگر مناطق جهان دست می‌زنند، عنوان وطن‌دوستی و میهن‌پرستی بدهند و با عَلَم کردن پرچم ناسیونالیسم، هر رفتار وحشیانه‌ای را توجیه کنند؛ حتی اگر این جنایت در چند قدمی کاخ الیزه و مقابل چشمان خبرنگارانی از سراسر دنیا اتفاق افتاده باشد. حقیقت ماجرا چیست؟ این‌که در 17 اکتبر 1961 چه اتفاقی افتاد، نیاز به دانستن مقدماتی دارد. الجزایر، از قرن نوزدهم و پس از شکست عبدالقادر الجزایری از نیروهای فرانسه، به مستعمره تبدیل شد. گزارش‌های تاریخی می‌گوید که الجزایری‌ها، طی 130 سال و برای رسیدن به آزادی، شش‎میلیون نفر از فرزندانشان را از دست دادند؛ یعنی هر سال 46 هزار و 154 نفر، ماهی سه‎هزار و 763 نفر و روزی 125 کشته؛ حتی فکرش هم تن انسان را می‌لرزاند، این‌که طی 130 سال، روزانه 125 نفر به قتل رسیده باشند. فرانسوی‌ها از هر راهی برای سرکوب میهن‌دوستی و آزادی‌خواهی الجزایری‌ها استفاده می‌کردند؛ از تطمیع و تغییر فرهنگ بگیرید تا داغ و درفش و چوبه دار. فرانتس فانون، اندیشمند سیاه‎پوست فرانسوی، در کتاب «استعمار میرا» به‎تفصیل درباره این جنایات صحبت کرده‌است. هنگامی که طی جنگ جهانی دوم، فرانسه علیه آلمان وارد جنگ شد و به اشغال نازی‌ها درآمد، ارتش آزادیبخش فرانسه از الجزایری‌ها خواست تا در مقابل اعطای استقلال به آن‎ها، به جنگ علیه نازی‌ها بپردازند. جبهه آزادیبخش الجزایر پذیرفت و در جنگ علیه آلمان نازی شرکت کرد؛ اما بعد از جنگ جهانی دوم و شکست قطعی آلمان، فرانسوی‌ها زیر قولشان زدند و برای سرکوب الجزایری‌ها به کشتارهای وحشیانه رو آوردند؛ درست در همین زمان بود که مبارزه به صورت مسلحانه و گسترده از طریق عملیات‌های چریکی و بمب‌گذاری توسط مبارزان الجزایری ادامه یافت؛ از سال 1954، جنگ با استعمار فرانسه وارد مرحله جدیدی شد؛ چریک‌های الجزایری حتی در داخل فرانسه هم دست به عملیات مسلحانه می‌زدند تا دولت استعماری این کشور را وادار به عمل به قول و عهد خودش کنند. پاپون؛ مردی که زیاد می‌کُشت! «رنه کوتی»، رئیس‌جمهور وقت فرانسه، برای مهار فعالیت الجزایری‌ها در داخل خاک فرانسه، به خشونت افسارگسیخته رو آورد؛ خشونتی از جنس خشونت نازی‌ها در دوران اشغال اروپا! در مارس 1958، موریس پاپون به عنوان رئیس‌پلیس پاریس منصوب شد؛ یک وابسته به جریان راست افراطی که به‎شدت نژادپرست بود و در زمان اشغال فرانسه توسط آلمان‌ها، در پلیس ویشی، منطقه به‎ظاهر آزاد فرانسه، خدمت می‌کرد؛ پاپون سخت دلبسته تفکرات نازی‌ها بود و احتمالاً دوره‌های آموزشی پلیس را زیر نظر آن‎ها گذراند. او سابقه حضور در الجزایر را هم داشت؛ زمانی بخشدار منطقه کنستانتین در جنوب الجزیره بود؛ جایی که دستور داد آزادی‎خواهان الجزایری را جلوی چشم خانواده‌هایشان، زنده‌زنده بسوزانند. پاپون مأمور شده‌بود تحرکات جبهه آزادیبخش الجزایر را در پاریس محدود کند. استخدام پلیس‌های جدید، از نیروهای بازگشته از مستعمرات آغاز شد. این نیروهای جدید، آشکارا نفرت خود را از غیرفرانسوی‌ها و به‎ویژه مسلمانان الجزایری و مراکشی بروز می‌دادند؛ پاپون با حمایت دولتمردان فرانسه، یک نژادپرستی سازمان‌یافته را در پلیس پایتخت مستقر کرد. پس از عملیات جبهه آزادیبخش الجزایر، در 25 آگوست 1958، نیروهای پلیس فرانسه، با هدایت پاپون وارد عمل شدند؛ بیش از پنج‎هزار الجزایری و مراکشی را که همه آن‎ها تابعیت فرانسوی هم داشتند، در پاریس بازداشت کردند. مادلین لیفاورد، از اعضای سازمان پارتیزانی فرانسه که علیه نازی‌ها جنگید و طرفدار استقلال الجزایر بود، در روزنامه «اومانیته» نوشت که پاپون یک اردوگاه کار اجباری را در نزدیکی پاریس راه انداخته و به شکنجه وحشیانه اتباع فرانسه مشغول است. گزارش او فاش می‌کرد که مأموران تازه‎استخدام‎شده، به انداختن الجزایری‌های دست‎وپا بسته به داخل رودخانه «سِن» مباهات می‌کردند و از این کار لذت می‌بردند! پاپون به این هم بسنده نکرد؛ او یک سازمان میلیشیا موسوم به «اف.پی.آ» ایجاد کرد که مخفیانه توسط پلیس آموزش می‌دید و اسلحه دریافت می‌کرد تا به جان الجزایری‌های مقیم پاریس بیفتند. پاپون و برخی دیگر از دولتمردان فرانسه، در اجتماع همین نیروهای شبه‌نظامی، سخنرانی‌های هیستریک و نژادپرستانه ایراد می‌کردند تا آن‎ها، برای مأموریت نهایی خود آماده باشند. رنه کوتی که از سوی افکار عمومی فرانسه و به دلیل ناتوانی در مهار این نژادپرستی جنون‌آمیز تحت فشار بود، به بهانه اوج گرفتن جنگ الجزایر، در 8 ژانویه 1959 استعفا کرد و شارل دوگُل، نماد آزادی‎خواهی و ناسیونالیسم فرانسوی جایش را گرفت تا اوضاع را آرام کند، اما این کار تقریباً غیرممکن بود. تا زمانی که فرانسه و جبهه آزادیبخش الجزایر در سال 1962 به توافق نهایی برسند و استقلال الجزایر به رسمیت شناخته شود، پاپون و نیروهایش سلاخی الجزایری‌ها را به صورت امری عادی و عمومی درآورده‌بودند. ژاک لوک اینائوری، مورخ و پژوهشگر فرانسوی معتقد است که پاپون به نیروهای پلیس و میلیشیای «اف.پی.آ» کُدهایی برای آغاز قتل عام می‌داد؛ او در سخنرانی خود در ماه آگوست سال 1961، بی‌پرده از قتل الجزایری‌ها در شمار بالا سخن به میان آورد. سلاخ‌ها در چند صد متری الیزه در ماه اکتبر سال 1961، مقدمات یک مذاکره جدی برای اعطای استقلال به الجزایر فراهم شد. راست افراطی فرانسه به‎شدت از این موضوع ناراحت بود؛ آن‎ها به دنبال راهی برای برهم‎زدن این توافق بودند. درست در همین زمان، الجزایری‌های مقیم پاریس که عموماً تابعیت فرانسوی هم داشتند، تصمیم به برپایی یک راهپیمایی مسالمت‌آمیز در حمایت از استقلال الجزایر، در روز 17 اکتبر گرفتند. هیچ خشونتی در کار نبود؛ آن‎ها به سمت کاخ الیزه در حرکت بودند که با واحدهای پلیس ضد شورش و دسته‌های میلیشیای «اف.پی.آ» روبه‌رو شدند؛ بهانه‌ای لازم نبود؛ سلاخی خیلی سریع آغاز شد. خشونتی افسارگسیخته که چند ساعت ادامه یافت و به سرعت قربانیان بخت‎برگشته را به کام مرگ کشید. آمار کشته‌ها هیچ‌گاه دقیقاً معلوم نشد. دولت فرانسه اخیراً رقم 100 نفر را قبول کرده‌است؛ اما پژوهشگرانی مانند ژاک لوک اینائوری از 300 تا 500 قربانی سخن به میان آورده‌اند و الجزایری‌ها از دوهزار کشته سخن می‌گویند. مقصران این فاجعه دهشتناک در چند صدمتری کاخ الیزه، محل استقرار رئیس‌جمهور فرانسه، هیچ‎گاه به شکل جدی مورد بازخواست قرار نگرفتند. تعدادی از اجساد به رودخانه سن انداخته شده‌بود و حالا، بعد از 60 سال، امانوئل ماکرون تنها پذیرفته است که آن را «غیرقابل توجیه» بداند!

نظر شما