شناسهٔ خبر: 49844455 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: فارس | لینک خبر

میز ساده‌ای که عکس علامه بر روی آن گذاشته شده بود

دم در بعضی از خانه‌های روستا، پرچم سیاه برافراشته شده بود و میزی ساده که بر روی آن عکس علامه حسن‌زاده آملی را گذاشته بودند و در کنارش شمعی روشن کرده بودند که بگویند علامه ذوالفنون حسن زاده آملی (رحمت الله علیه) متعلق به تک‌تک مردم این دیار است و ساکنان خانه‌های این شهر داغدار و عزادارند.

صاحب‌خبر -

خبرگزاری فارس مازندران ـ مهرداد محمدی| اربعین ۱۴۰۰ در شهرستان آمل عاشورایی برپا شده بود،انگار اینجا هم کربلا بود. اربعین امسال شهرستان آمل حال و هوای عاشورایی داشت همه جا سیاه‌پوش شده بود.

علاوه بر اندوه اربعین، غمی دیگر نیز در سینه‌ها سنگینی می‌کرد. هر کجا که چشم کار می‌کرد عکس علامه ذوالفنون حسن‌زاده‌آملی، دیده‌ها را به خود خیره می‌کرد.

علامه‌ای که نماد آمل و آملی بود و زن و مرد، پیر و جوان با دیدن عکس‌های این عالم ربانی حال‌شان دگرگون می‌شد و اشک از چشم‌های‌شان جاری. انگار پاهای‌شان سست می‌شد و رمق راه رفتن را از آنها می‌گرفت.

اربعین آمل چقدر غم‌انگیزتر شد. انگار تمام مردم آمل و اطراف آن در این شهرستان جمع شده بودند و جای سوزن انداختن نبود. انگار خورشید در تب از دست دادن علامه می‌سوخت هوا گرم‌تر شده است به گرمای ظهر عاشورا در کربلا. شاید آمل سایه سرش را از دست داده است. مردم دیگر کرونا را فراموش کرده بودند چون غم و درد و مصیبتی بزرگتر بر آنها وارد شده بود؛ درد یتیمی...

همه آمده بودند تا با پیکر مطهر پدر دینی خود وداع کنند. اشک بود، آه بود و فریاد؛ فریادی که از سوز جگر بود. چه بدرقه غم انگیزی!!

خدانگهدار ای آبرودار شهر آمل، ای نام‌آور دیارعلویان، ای علامه ذوالفنون. چه عاشقانه و مخلصانه مردم دیارتان شما را به آرامگاه ابدی‌تان بدرقه کردند. وقتی بالگرد حامل پیکر علامه بر خاک زادگاهش روستای ایرا نشست، انگار کوه‌ها به لرزه درآمده بودند و باد شدیدی خاک‌ها را به حرکت درآورده بود. خیل محبان و عاشقان علامه به سمت بالگرد می‌دویدند. انگار باورشان شد که علامه حسن حسن‌زاده آملی این پیر فرزانه از میان شان پر کشید و به ملکوت اعلاء پیوست.

صدای ناله مردم کوه را به لرزه در می‌آورد و مردم چه عاشقانه پیکر مطهر را به شانه‌های خود گرفتند تا به منزلگاه ابدی‌اش ببرند. تابوت پیکر مطهر علامه را همچون تاج درخشان بر بالای سر خود گرفته و با غرور قدم برمی‌داشتند و به داشتن چنین تاج سری افتخار می‌کردند.

مردم زادگاهش روستای ایرا چه عاشقانه و مخلصانه به مهمانان خسته و د‌ل‌شکسته علامه خدمت می‌کردند؛ عده‌ای از بانوان ایرایی بساط چای و پذیرایی را مهیا کرده بودند. عده‌ای هم در خانه‌های‌شان را به روی مسافران غریب و دلشکسته باز کرده بودند. ارادت و خدمت که وسیله نمی‌خواهد بلکه عشق می‌خواهد.

هر کسی به نوعی به مهمانان علامه ابراز ارادت می‌کرد. نمونه‌اش من برای ارسال خبر دچار مشکل اینترنتی شده بودم و شخصی متوجه این مشکل شد و مرا به خانه‌اش دعوت کرد. هم از من پذیرایی کرد و هم اینترنتش را در اختیار من گذاشت تا بتوانم خبر را ارسال کنم. آری آنها از طایفه این علامه گرانقدر بودند و درس مهمان‌نوازی را از این علامه آموخته بودند.

دم در بعضی از خانه‌های روستا، پرچم سیاه برافراشته شده بود و میزی ساده که بر روی آن عکس علامه حسن‌زاده آملی را گذاشته بودند و در کنارش شمعی روشن کرده بودند که بگویند علامه ذوالفنون حسن زاده آملی (رحمت الله علیه) متعلق به تک‌تک مردم این دیار است و ساکنان خانه‌های این شهر داغدار و عزادارند.

روز ششم مهر است که مهربان‌ترین پدر این دیار را به خاک می‌سپاریم. عشق به خانواده را می‌توان در وجود پاک این علامه بزرگوار ملاحظه کرد. همسر محترم ایشان در یکی از اتاق‌های منزل‌شان که معروف به بیت‌الرحمه است به خاک سپرده شده و علامه علت این کار را اینگونه اعلام کردند؛ «  دوست دارم بیشتر به همسرم خدمت کنم»...

و در آخر هم بنا به وصیت‌نامه آن علامه گرانقدر پیکر ایشان را در جوار همسر محترمش به خاک سپردند. چه کسی جز حسن‌زاده آملی می تواند الگویی ماندگار برای همه نسل‌ها و عصرها باشد که هم علامه دهر و هم علامه ذوالفنون باشد و هم اینگونه به خانه و خانواده عشق بورزد و همچنین عاشق مردمان دیارش باشد. چه برازنده است لقب ذوالفنون برای این مرد بزرگ دیار علویان...

چگونه می‌شود این گوهر با ارزش را به خاک سپرد این تاج سر، این نگین با ارزش، این جواهر گرانقدر که نزد زمین یان به امانت بوده است و اکنون به نزد معبودش باز می‌گردد. هر چند آنقدر که باید و شاید قدردان این گوهر گرانقدر نبودیم ولی امیدواریم که بتوانیم ادامه دهنده راه این علامه بزرگوار باشیم.

انتهای پیام/۸۶۰۶۴/ج

نظر شما