شناسهٔ خبر: 49608465 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: دفاع پرس | لینک خبر

شهید «مصیب اعتمادی»:

شب‌ها همیشه خواب جبهه و شرکت در آن را می‌دیدم

شهید «مصیب اعتمادی» در دست‌نوشته‌های خود نوشته است: «شب‌ها همیشه خواب جبهه و شرکت در آن را می‌دیدم و طاقتم طاق شده بود، از خانواده خواهش کردم با اصرار زیاد پذیرفتند و اعزام شدم».

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از اراک، استان مرکزی شش هزار و ۲۰۰ شهید را تقدیم انقلاب اسلامی ایران کرده است که از این تعداد شهدا، عده کثیری از شهدای بزرگوار عملیات «محرم» هستند. «مصیب اعتمادی» از جمله این شهداست که در سن ۱۵ سالگی از خاک به افلاک پر کشید.

زندگی‌نامه شهید «مصیب اعتمادی»

«مصیب اعتمادی» اولین‌ روز از سال ۱۳۴۶ در روستای «آسیابک» از توابع شهرستان «ساوه» در خانواده‌ای مذهبی و عاشق اهل بیت (ع) دیده به جهان گشود. وی دوران جوانی و نوجوانی‌اش را در روستا گذراند و تا اول راهنمایی درس خواند. در زمان پیروزی انقلاب اسلامی سن و سالی نداشت؛ ولی در جشن‌های پیروزی انقلاب اسلامی حضوری فعال داشت. او درد مردم روستا را دیده و از نزدیک لمس کرده بود و برای رفع مشکلات مردم روستا در حد توانش وقت می‌گذاشت و هزینه می‌کرد.

جنگ تحمیلی که آغاز شد، «مصیب» ۱۴ سال بیشتر نداشت که به‌عنوان بسیجی گردان ولی عصر (عج) عازم جبهه شد تا نامش در دفتر دفاع از دین و میهن ثبت شود. حدود سه ماه در جبهه حضور داشت و در نهایت یازدهم آبان‌ سال ۱۳۶۱ در عملیات «محرم» و در منطقه عملیاتی «عین‌خوش» بر اثر جراحات وارده بر بدنش به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش را پس از تشییع در روستای محل تولدش به خاک سپردند.

نجوای شهید «مصیب اعتمادی»

یاد آن روز‌ها به خیر، یک روز در زیر آفتاب گرم و سوزان هنگامی که اسلحه خود را تمیز می‌کرد، لب به سخن گشود، از شهادت گفت، از پرواز و ملکوت گفت. از عهد و وفا و حمایت، از ولایت و رهبری گفت. از نماز و اخلاص و احترام به پدر و مادر گفت. از نور شهادت و مرگ با عزّت سخن راند. گفتم چه انگیزه‌ شرکت تو در این سن و سال کم به جبهه شد؟ فرمود: «شب‌ها همیشه خواب جبهه و شرکت در آن را می‌دیدم و طاقتم طاق شده بود، از خانواده خواهش کردم با اصرار زیاد پذیرفتند و اعزام شدم. من وقتی از سیمای جمهوری اسلامی، جوانان پرشور را پشت سنگر‌ها در دفاع از اسلام و قرآن دیدم، مصمم شدم که به اینان پیوندم. از نشستن، استراحت و زندگی یکنواخت بیزارم. راستی چگونه می‌توانم بنشینم و شاهد هجوم وحشیانه دشمن به مرز و بوم کشورم باشم؟ من مطلع نبودم که جبهه این قدر صفا و محبت و شور و ایمان می‌آفریند، کاش زودتر می‌آمدم».

انتهای پیام/

نظر شما