احمد ابوالفتحی
نویسنده و منتقد
در جایی از فیلم خورشید، کودکان کار فیلم که بهانگیزه یافتن گنج به مدرسه رفتهاند، در حالی که لاستیکهای مستعمل را بار نیسان میکنند مشغول حفظ کردن شعر کتاب درسیشان هستند. شعری با این مضمون که ما کودکان باید درس بخوانیم و بازی کنیم.
این شیوه پرداختن به مسأله فقر و کار کودکان بسیار آشنا و دستمالی شده است. همینطور نوع ابراز عشق نوجوان فیلم به دختری که به او علاقهمند است و... با وجود این برخورد کلیشهای و آشنا، فیلم تازه مجید مجیدی، اگر که خط اصلی روایتش را برای دقایقی طولانی به امان خدا رها نمیکرد و بهسراغ خطوط روایی فرعی کممایه نمیرفت میتوانست فیلمی متوسط باشد، چرا که نمودهایی از نگاه متفاوت را هم در آن میشود دید. مثلاً نوع رابطه ناظم مدرسه (با بازی جواد عزتی) با کودکان که از موضع بالا نیست و نگاهی برابر به آنها دارد یا حتی نوع رابطه مستخدم مدرسه با شخصیت اصلی اثر، موقعیتهایی را در فیلم شکل داده که میتوانند بهیاد ماندنی شوند اما در حالت فعلی این چند موقعیت روایی جاندار نتوانسته اثر را ارتقای سطح بدهد.
در حالت فعلی، خورشید فیلمی است که از نیمه به بعد تحملش بسیار سخت میشود و این برای اثری که بر پایه خط روایی هزاران بار امتحانشده جستوجوی گنج شکل گرفته است، دستاوردی بزرگ محسوب میشود. ملالانگیز کردن داستان چند نوجوان که بهدنبال گنج میگردند بواقع هنر میخواهد.
داستان مجیدی از جمله از آنجا ضربه خورده که او تصور کرده است برای اجتماعی شدن اثرش میتواند هر جا دلش خواست چند سکانس خیلی اجتماعی نظیر بیرون کشیدن دختربچه افغانستانی از بازداشتگاه به اثرش اضافه کند. آن سکانس بهخودی خود به فیلم ضربه نمیزد اگر در جای درستی قرار گرفته بود. در موقعیت فعلی فیلم، آن خط فرعی نقش آبسرد را برای روایتی که تازه دارد گرم میشود ایفا میکند و بعد از آن سکانس، فیلم گرم نمیشود که نمیشود.
اما اگر آن خردهروایتهای اجتماعیساز هم نبودند فیلم مجیدی نمیتوانست از سطح متوسط بالاتر برود. چرا که این فیلم از اساس فیلم صادقانهای نیست. مثلاً درباره مسأله کودکان کار آدرس غلط میدهد. نقش حکومت در وضع موجود این کودکان در حد چند تماس تلفنی جواد عزتی به چند مدیر گویا دولتی و بالاخره راضی کردن آنها برای کمک به کودکان تقلیل یافته است. حتی به تلویح این پرسش مطرح نشده که چرا این کودکان از هرگونه حمایت اجتماعی از سوی دولت محروم هستند و در عوض کمکاری خیرین در یاریرسانی به کودکان پررنگ شده است. قرار دادن حکومت که موظف به تأمین امکان تحصیل رایگان برای همه کودکان است در گوشه امن از صداقت بهدور است.
فیلم مسأله مهاجران افغانستانی را هم صادقانه طرح نکرده است. در نهایت این خودِ آنها هستند که تصمیم گرفتهاند برگردند و کودک تیزهوش شان را از امکان پیشرفت محروم کنند. گویا کسی آنها را مجبور به بازگشت نکرده است. نه دولت و نه فلاکتی که از سراپای سبک زندگیشان میبارد. مقصر خودشان هستند اگر میخواهند بروند. مقصر عدم تحصیل کودکان کار هم مالک بیرحم مدرسه و خیرین کمکار هستند. این طرز بیان مسأله آدرس غلط دادن است و خورشید آدرس غلط میدهد. گفتنی است که فیلم خورشید بهتازگی بهشکل آنلاین اکران شده است.
∎
نویسنده و منتقد
در جایی از فیلم خورشید، کودکان کار فیلم که بهانگیزه یافتن گنج به مدرسه رفتهاند، در حالی که لاستیکهای مستعمل را بار نیسان میکنند مشغول حفظ کردن شعر کتاب درسیشان هستند. شعری با این مضمون که ما کودکان باید درس بخوانیم و بازی کنیم.
این شیوه پرداختن به مسأله فقر و کار کودکان بسیار آشنا و دستمالی شده است. همینطور نوع ابراز عشق نوجوان فیلم به دختری که به او علاقهمند است و... با وجود این برخورد کلیشهای و آشنا، فیلم تازه مجید مجیدی، اگر که خط اصلی روایتش را برای دقایقی طولانی به امان خدا رها نمیکرد و بهسراغ خطوط روایی فرعی کممایه نمیرفت میتوانست فیلمی متوسط باشد، چرا که نمودهایی از نگاه متفاوت را هم در آن میشود دید. مثلاً نوع رابطه ناظم مدرسه (با بازی جواد عزتی) با کودکان که از موضع بالا نیست و نگاهی برابر به آنها دارد یا حتی نوع رابطه مستخدم مدرسه با شخصیت اصلی اثر، موقعیتهایی را در فیلم شکل داده که میتوانند بهیاد ماندنی شوند اما در حالت فعلی این چند موقعیت روایی جاندار نتوانسته اثر را ارتقای سطح بدهد.
در حالت فعلی، خورشید فیلمی است که از نیمه به بعد تحملش بسیار سخت میشود و این برای اثری که بر پایه خط روایی هزاران بار امتحانشده جستوجوی گنج شکل گرفته است، دستاوردی بزرگ محسوب میشود. ملالانگیز کردن داستان چند نوجوان که بهدنبال گنج میگردند بواقع هنر میخواهد.
داستان مجیدی از جمله از آنجا ضربه خورده که او تصور کرده است برای اجتماعی شدن اثرش میتواند هر جا دلش خواست چند سکانس خیلی اجتماعی نظیر بیرون کشیدن دختربچه افغانستانی از بازداشتگاه به اثرش اضافه کند. آن سکانس بهخودی خود به فیلم ضربه نمیزد اگر در جای درستی قرار گرفته بود. در موقعیت فعلی فیلم، آن خط فرعی نقش آبسرد را برای روایتی که تازه دارد گرم میشود ایفا میکند و بعد از آن سکانس، فیلم گرم نمیشود که نمیشود.
اما اگر آن خردهروایتهای اجتماعیساز هم نبودند فیلم مجیدی نمیتوانست از سطح متوسط بالاتر برود. چرا که این فیلم از اساس فیلم صادقانهای نیست. مثلاً درباره مسأله کودکان کار آدرس غلط میدهد. نقش حکومت در وضع موجود این کودکان در حد چند تماس تلفنی جواد عزتی به چند مدیر گویا دولتی و بالاخره راضی کردن آنها برای کمک به کودکان تقلیل یافته است. حتی به تلویح این پرسش مطرح نشده که چرا این کودکان از هرگونه حمایت اجتماعی از سوی دولت محروم هستند و در عوض کمکاری خیرین در یاریرسانی به کودکان پررنگ شده است. قرار دادن حکومت که موظف به تأمین امکان تحصیل رایگان برای همه کودکان است در گوشه امن از صداقت بهدور است.
فیلم مسأله مهاجران افغانستانی را هم صادقانه طرح نکرده است. در نهایت این خودِ آنها هستند که تصمیم گرفتهاند برگردند و کودک تیزهوش شان را از امکان پیشرفت محروم کنند. گویا کسی آنها را مجبور به بازگشت نکرده است. نه دولت و نه فلاکتی که از سراپای سبک زندگیشان میبارد. مقصر خودشان هستند اگر میخواهند بروند. مقصر عدم تحصیل کودکان کار هم مالک بیرحم مدرسه و خیرین کمکار هستند. این طرز بیان مسأله آدرس غلط دادن است و خورشید آدرس غلط میدهد. گفتنی است که فیلم خورشید بهتازگی بهشکل آنلاین اکران شده است.
نظر شما