شناسهٔ خبر: 48548470 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: اعتماد آنلاین | لینک خبر

محمدرضا تاجیک، رئیس مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست‌جمهوری در دولت اصلاحات، در یادداشتی مطرح کرد:

جهنم یعنی مردم

محمدرضا تاجیک نوشت: به قول سارتر، «دوزخ، حضور دیگران است»؛ ما در جهنم چشم‌ها زندگی می‌کنیم و دمی هم خلاصی از آن‌ها ممکن نیست. چشم‌ها نام می‌نهند و هویت می‌بخشند. چشم‌ها خیره می‌شوند و تا اعماق نفس رسوخ می‌کنند. چشم‌ها، آینه‌هایی هستند که آن نقش‌ که می‌نمایانند، نقش آن است که می‌نمایانند، نقش آن آینه‌ها نیست.

صاحب‌خبر -

اعتمادآنلاین| محمدرضا تاجیک نوشت: به قول سارتر، «دوزخ، حضور دیگران است»؛ ما در جهنم چشم‌ها زندگی می‌کنیم و دمی هم خلاصی از آن‌ها ممکن نیست. چشم‌ها نام می‌نهند و هویت می‌بخشند. چشم‌ها خیره می‌شوند و تا اعماق نفس رسوخ می‌کنند. چشم‌ها، آینه‌هایی هستند که آن نقش‌ که می‌نمایانند، نقش آن است که می‌نمایانند، نقش آن آینه‌ها نیست.

 

به گزارش مشق نو، متن کامل این یادداشت به شرح زیر است:

 

یک

 

سارتر در نمایشنامه «در بسته»، سه شخصیت را تصویر می‌کند که به سبب زندگی گناه‌آلودشان، پس از مرگ به دوزخ افتاده‌اند. آن‌ها دوزخ را اتاقی بی‌روزن و آینه می‌یابند که در آن بر سه نیمکت آرام نشسته‌اند. مکانی بدون خواب و رویا، بدون چشم برهم‌زدن و بی‌کتاب و پنجره. هیچ آیینه‌ای وجود ندارد تا به کمک آن خودشان را همان‌طوری که دیگران می‌بینند، مشاهده کنند. سه تن، از این‌که از آتش و زخم و درد خبری نیست، درشگفتند. آخر سر درمی‌یابند که خود، هر سه مامور عذاب خویشتن‌اند؛ رنج ابژه و شیء‌واره شدن در زیر نگاه خیره دیگری! این نگاه دیگران است که عذاب‌شان می‌دهد و نه سوز و زخم یک بدنِ شکنجه و مثله‌شده! به قول سارتر، «دوزخ، حضور دیگران است»؛ ما در جهنم چشم‌ها زندگی می‌کنیم و دمی هم خلاصی از آن‌ها ممکن نیست. چشم‌ها نام می‌نهند و هویت می‌بخشند. چشم‌ها خیره می‌شوند و تا اعماق نفس رسوخ می‌کنند. چشم‌ها، آینه‌هایی هستند که آن نقش‌ که می‌نمایانند، نقش آن است که می‌نمایانند، نقش آن آینه‌ها نیست. چشم‌ها آینه‌هایی هستند که آن تصویر «دیگریِ درون» را به نمایش می‌گذارند که با نگاه خیره بر خود، خود را استیضاح می‌کنند، متهم می‌کنند، مجازات می‌کنند. چشم‌ها آتش هستند و می‌سوزانند. چشم‌ها نقاش نقش‌ها هستند؛ نقش‌هایی از سیل و خیل «نشنیدن»ها، «ندیدن»ها، «نکردن»ها، «نگفتن»ها، از چشم‌های در انتظار خمیازه‌ای دیگر، از ذهن‌های زنگ‌زده بیمار، از زبان‌های هرز و هرزه، از تابلوهای خالی، از گفتن‌های سیاه، تاریک و ظلمانی، از رنگ‌های بی‌رنگی و هررنگی. چشم‌ها جهنم هستند.

 

دو

 

امروز، چشم مردمانِ در رنج، جهنم آنانی است که به‌نام بهشت، جهنمی برپا کردند، و به‌نام «راحت و شهر و آبادی»، منجنیق آسمان و زمین شدند و بلا باریدند. امروز، جهنم یعنی مردمان: مردمانی که زندگی نمی‌دانند و نمی‌توانند، مردمانی که به «حیات برهنه» فروکاسته شده‌اند، مردمانی که غمِ «بودن» (زنده‌بودن) دارند نه «زیستن» (زندگی‌کردن)، مردمانی که رنج و سختی کسب‌و‌کار آنان شده است، مرمانی که، با بیانی هایدگری، همان «بودن-برای (یا به‌سوی-) مرگ» هستند، مردمانی که دیریست حداقل را تقاضا می‌کنند، اما با سرکوبی حداکثری مواجه می‌شوند. این مردمان، همه چشم شده‌اند و همه جهنم. خیره می‌نگرند، و با نگاه می‌گویند: این رسم تدبیر منزل نیست که هر چه می‌کنید از علاج و دوا، رنج ما افزون می‌شود و حاجت ناروا. این مرام حکومت‌داری نیست که خود را بسیج عالمی بپندارید و هر الم را در کف خود مرهمی فرض کنید، اما هر بار غلط کنید راه، در عرصه تدبیرتان کار از کار برنخیزد و مشکل از کس حل نشود بی‌قیل و قال. این جهل و ناتوانی از شمایان قابل توجیه و پذیرش نیست که نمی‌توانید رنگ و رو و نبض و قاروره جامعه را بببینید و از علامات و اسباسش ‌بپرسید، و آن‌گاه نیز که می‌بینید و می‌پرسید، رنجش مردمان را از سودا و صفرا فرض می‌کنید و از زاری آنان به زار دل و روح و روان آنان نمی‌رسید و هر دارو که می‌کنید، عمارت نیست، ویران می‌کنید. چشم‌ها می‌گویند: تا زود دیر نشده، یک رگ‌تان هوشیار شود، ابن‌الوقت باشید، تدبیر مشکل اکنون را مگذارید به وقت دگر، از حصارهای تنگ و باریک و تاریک ذهنی خود خارج شوید و از حال درون جامعه باخبر، علت بی‌تدبیری خود را از آن علت‌هایی که می‌تراشید و می‌سازید و فرافکنی می‌کنید، جدا کنید، از سیاستِ نمایشی و از نمایشِ سیاست خارج شوید و با واقعیت‌های جامعه آن‌گونه که هستند، رابطه ادراکی-شناختی برقرار نمایید. چشم‌ها می‌گویند: اگرچه ممکن است نگاه خیره ما نتواند شما را به ابژه میل و اراده خود تبدیل کند، نتواند آزادی در بی‌تدبیری را از شما سلب کند، و نتواند در شما تغییری بنیادین ایجاد کند، اما هیچ‌گاه – حتی در خلوت خود – راه گریزی از این چشمانی که به شما خیره شده‌اند، ندارید، تا زمانی که به‌نام ما (مردم) اعتبـار و هویـت و مشروعیت می‌گیرید، حضور ما برای شما جهنم خواهد بود. نمی‌توانید ما را فراموش کنید، ما را تا مغز استخوان‌هایتان حس می‌کنید، سکوت ما هم‌چون فریادی در گوش‌هایتان می‌پیچد و آزارتان می‌دهد. شما می‌توانید دهان ما را ببندید، زبانمان را ببرید، اما آیا می‌توانید بر روی نبودن و ندیدن و نگفتن ما قمار کنید. حتی اگر به ما پشت کنید، بازهم از ما خلاصی نخواهید داشت: این همان تفاوت بزرگ میان «ما مردمان» (به‌مثابه «دیگری انسانی») با در و دیوار است. ما سلاحی داریم که هیچ دیواری ندارد و آن نگاه است. ما، به بیان سارتر، نگرنده‌ای هستیم که از این امکان و استعداد برخوردار است که شما را فروبپاشاند و شما از این فروپاشی احساس حقارت و شرم خواهید کرد.

 

ما جهان شما را می‌رباییم و از چنگ‌تان درمی‌آوریم. مرکزیت شما در جامعه را از بین می‌بریم. ما یک حفره‌ایم که بخشی از جهان شما را سوراخ می‌کنیم. نگاه‌های ما در بزنگاه خطاهای‌تان، دست‌و‌پاهایتان را سست می‌کنند، و امکان و مجال  انکار، دروغ‌گفتن، گوشه‌خزیدن،  نگاه‌نکردن، و فرافکنی که در فرار از شرم انجام می‌دهید، را از شما می‌گیرند.

نظر شما