«فکتشيت افراطيگري !» عنوان يادداشت روز روزنامه کيهان به قلم حسين شريعتمداري است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
1- اين لطيفه - که بعيد نيست واقعيت هم داشته باشد - در ميان زندانيان سياسي رژيم شاه، دهان به دهان نقل ميشد. ماجرا درباره شعبان جعفري - معروف به شعبون بيمخ - بود. يکي از اوباش مزدور که در جريان کودتاي 28 مرداد، اراذل چاقوکش و چماقدار را در حمايت از رژيم طاغوت به خيابانها آورده بود و از آن پس لقب «تاجبخش»! گرفته و با ثناگويي و کاسهليسي دربار شاهنشاهي به آلاف و اولوف رسيده بود. ميگفتند روزي شعبان بيمخ وارد ساواک شده و ديده بود ساواکيها يک جوان دانشجو را زير مشت و لگد گرفته و به قصد کشت کتک ميزنند. پرسيده بود؛ جرمش چيست؟ و ساواکيها گفته بودند؛ شما خودتان از او بپرسيد و جوان دانشجو گفته بود؛ شعبون خان! من هيچ جرم و گناهي مرتکب نشدهام. فقط درباره جنايتهاي يک آدم فاسد اعلاميه پخش کردهام. شعبون بيمخ به ساواکيها ميگويد؛ خب! اين بنده خدا که کار بدي نکرده و بعد رو به جوان ميکند و ميپرسد؛ حالا اين جنايتکار فاسد کيست؟ و جوان دانشجو ميگويد؛ او کسي است که در جنايت روي چنگيزخان مغول را سفيد کرده، هر صداي مخالفي را در گلو خفه ميکند. به جان و مال و ناموس هيچکس رحم نميکند، براي آمريکا و اسرائيل نوکري ميکند، آدمکش و خونريز است و... ناگهان شعبون بيمخ از کوره در ميرود و به ساواکيها ميگويد؛ بزنيد لت و پارش کنيد، اعليحضرت خودمان را ميگويد!....
2- جريان آلودهاي که فهرست طولاني و سياهي از آشوبآفريني، فساد اقتصادي، خيانت به مردم، دروغگويي و فتنهانگيزي تا مرز وطنفروشي و... را در کارنامه سياسي خود دارد، اين روزها براي پنهان کردن هويت واقعي خود- که پنهان شدني نيست- به شگرد «نعل وارونه» روي آورده است و با بهرهگيري از رسانههاي زنجيرهاي و برخورداري از حمايت رسانهاي دشمنان بيروني اصرار دارد که نيروهاي مردمي وفادار به اسلام و انقلاب را «افراطي»! معرفي کند! دقيقا مانند منافقين در سالهاي اوليه انقلاب که تودههاي پاکباخته و انقلابي را «مرتجع» ميناميدند! و نهايتا کار را به جايي رساندند که حضرت امام(ره) خطاب به آنان فرمودند؛ «اگر ارتجاع اين است که شما ميگوئيد، خدا هم مرتجع است» بعدها البته، منافقين که عرصه را تنگ ميديدند، دست از پردهپوشي کشيدند و آشکارا به دامن دشمنان تابلودار مردم و نظام خزيدند و در اقدامي مشمئزکننده و نفرتانگيز به ابواب جمعي ارتش صدام تبديل شدند. جريان بدنام مورد اشاره نيز حال و هواي مشابهي داشته و دارد و تاکنون تعداد فراواني از اعضاء و دستاندرکاران اصلي آن از کشور گريخته و به آمريکا و انگليس پناهنده شده و شماري هم پادويي اسرائيل را پذيرفتهاند.
3- واژه «فکت شيت- FACT SHEET» اگرچه همراه با چالش هستهاي به فرهنگ عمومي راه يافته ولي دامنه آن محدود به فعاليت هستهاي نيست بلکه اين واژه در تعريف حقوقي به سند مکتوبي گفته ميشود که در آن هر يک از طرفين يک مناقشه، برداشت و تفسير خود را از موضوع مورد مناقشه بيان ميکنند. بنابراين اگر بگوئيم يادداشت پيش روي «فکتشيت» افراطيگري است چندان به بيراهه نرفتهايم، و در پي آنيم که با ارائه اسناد و شواهد غيرقابل انکار، افکار عمومي را به پاسخ اين پرسش که افراطيون چهکساني هستند، دعوت کنيم. بخوانيد! و خودتان قضاوت بفرمائيد.
4- آيا مدعيان اصلاحات گروه طالبان را يک جريان افراطي ميدانند؟ اگر پاسخ مثبت است- که نميتواند منفي باشد- بايد پرسيد؛ مگر شما نبوديد که وقتي آمريکا براي مقابله با طالبان قصد حمله نظامي به افغانستان را داشت، پيشنهاد کرديد و بر اين پيشنهاد خود نيز اصرار ورزيديد که جمهوري اسلامي ايران حمايت خود از طالبان را رسما اعلام کرده و با اعزام نيروي نظامي به افغانستان در کنار طالبان با آمريکا وارد جنگ شود؟! لطفا پُز انقلابيگري! و ضد آمريکايي ندهيد که اصلا به شما نميآيد و در ادامه همين نوشته خواهيم گفت که آن پيشنهاد مدعيان اصلاحات براي مقابله با جمهوري اسلامي ايران ارائه شده بود.
5- آيا مدعيان اصلاحات، رژيم بعثي عراق و صدام را پيرو «اعتدال»! يا «اصلاحات»! يا «سازندگي»! ميدانند؟! و يا او را در اوج خونريزي، غارتگري، جنايت و... تلقي ميفرمايند؟ افراطيگري که در مقايسه با جنايات صدام، جرأت عرضاندام ندارد! دارد؟! حالا بايد پرسيد، چرا هنگامي که آمريکا در پي حمله نظامي به عراق بود، آقايان مدعي اصلاحات، صدام را با «خالدبن وليد» در صدر اسلام مقايسه کرده! و خواستار ائتلاف با صدام و اعزام نيروي نظامي براي حمايت از او در مقابل حمله نظامي آمريکا شدند؟! و چه رگ گردني سيخ ميکردند که نبايد صدام را در مقابل آمريکا تنها گذاشت!!
6- آن روزها، اصرار مدعيان اصلاحات به ائتلاف با طالبان و همراهي با صدام به حساب کمداني و کجفهمي آنها نوشته ميشد ولي بعداز فتنه آمريکايي اسرائيلي 88 که پرده تزوير و نفاق از چهره اين جريان آلوده کنار رفت، معلوم شد که چه توطئه زشت و پلشتي در سر داشتند و در پي آن بودند که با گره زدن انقلاب اسلامي به طالبان و صدام، طرح ديرينه و بر زمين مانده مثلث آمريکا و اسرائيل و انگليس را عملياتي کنند و با معرفي انقلاب اسلامي به عنوان يک حرکت قرون وسطايي و ضداسلامي نظير طالبان و خونريز و غارتگر مانند صدام، زمينه براندازي آن را تدارک ديده بودند. آنهم براندازي و فروپاشي در حالي که با توجه به هويت طالبان و صدام، در افکار عمومي جهانيان و مخصوصا ملتهاي مسلمان موجه و پذيرفتني قلمداد شود! يعني دقيقا همان پروژهاي که در فتنه آمريکايي اسرائيلي 88 با ادعاي تقلب در انتخابات کليد زده و با دست زدن به جنايات بيشرمانه فراوان در پي آن بودند.
7- فتنه 78 را که به بهانه توقيف روزنامه سلام کليد خورده و به آشوبهاي خياباني کشيده شد، کدام جريان سياسي برپا کرده بود؟ آيا آشوبآفريني آن روزها، آتش زدن خودروها، قتل و جرح مردم در خيابانها و دهها و صدها جنايت مشابه ديگر با حمايت مستقيم همين جريان فاسد و آلوده صورت نگرفته بود؟! ... همان روزها، يک روزنامه وابسته به جريان يادشده نوشته بود؛ يک ضربالمثل مکزيکي ميگويد «خرس» را از جنگل به دشت بکشيد تا شکار آن آسان باشد و به اصطلاح بر ضرورت آشوبهاي خياباني تأکيد ميورزيد! تا آنجا که آقاي روحاني- رئيسجمهور کنوني- از فتنهگران با عنوان مأموران آمريکا و اسرائيل ياد کرد و...
8- فتنه آمريکايي اسرائيلي 88 گوياترين سند غيرقابل انکار از - نه فقط افراطيگري، بلکه- وطنفروشي جريان مدعي اصلاحات است.
ادعاي تقلب در انتخابات که بعدها به دروغ بودن آن اعتراف کرديد ولي بنا به ملاحظات آن سوي مرزها، عذرخواهي نکرديد، قتل مردم کوچه و بازار، آتش زدن مسجد، سنگباران نمازگزاران، اهانت به ساحت امام حسين(ع)، سردادن شعار به نفع اسرائيل در روز قدس، و به نفع آمريکا در روز مبارزه با استکبار، دريافت کمک مالي از ملک عبدالله براي آشوبآفريني، جنازهسازي از زندهها، شعارهاي «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است»، پاره کردن تصوير مبارک حضرت امام(ره)، خط کشيدن روي قيد «اسلامي» از جمهوري اسلامي ايران و صدها جنايت ديگر، افراطيگري نيست؟!
راستي، آيا منافقين، بهاييها، سلطنتطلبها، کومهله، فدائيان خلق، حزب دموکرات کردستان، عبدالمالک ريگي و... را که دستهاي آلوده به خون مردم مظلوم دارند، افراطي نميدانيد؟ اگر پاسخ منفي نيست- که نيست- چرا با اين جرثومههاي فساد و تباهي براي مقابله با مردم وطن خود ائتلاف کرده بوديد؟ آيا رژيم صهيونيستي را «معتدل» و «اصلاحطلب» و «اهل سازندگي» ميدانيد؟! چرا در وابستگي با اين رژيم تا آنجا پيش رفتيد که نتانياهو از اصلاحطلبان با عنوان «بزرگترين سرمايه اسرائيل در ايران» ياد کرد و شما به دليل پيوندهاي پشت پرده خود، جرأت انکار آن را نداشتيد و هنوز هم نداريد. آيا از نظر شما جرج سوروس صهيونيست با آنهمه جنايت، پدرجد افراطيون نيست؟ با او در خلوت چه دلي داده و کدام قلوه را گرفته بوديد؟! و...
9- جديدترين نمونه از اين دست، ادعاي هزينه پولهاي کثيف ناشي از فروش مواد مخدر در انتخابات است که نزديک به دو ماه در شيپور فريب آن دميديد و نهايتا وزير کشور که مطرحکننده آن بود روز يکشنبه در مجلس شوراي اسلامي از آنچه ادعا کرده بود عذرخواهي کرد. که اين ماجرا فصل جداگانهاي ميطلبد و در گزارش امروز کيهان که تيتر يک روزنامه است با عنوان «بازي کثيف با پولهاي کثيف، تازهترين رسوايي مدعيان اصلاحات» به آن پرداختهايم.
10- حالا با توجه به اسناد غيرقابل انکاري که فقط چند نمونه از آن به مصداق «مشتي از خروارها» و «اندکي از بسيارها» ارائه شد، جاي آن است که همگان به قضاوت بنشينند و به اين پرسش پاسخ بدهند که آيا واژه «افراطي» محترمانهترين! نام براي مدعيان اصلاحات نيست؟ خيانت و جنايت و وطنفروشي برخي از آنان! که جاي خود دارد.
∎
1- اين لطيفه - که بعيد نيست واقعيت هم داشته باشد - در ميان زندانيان سياسي رژيم شاه، دهان به دهان نقل ميشد. ماجرا درباره شعبان جعفري - معروف به شعبون بيمخ - بود. يکي از اوباش مزدور که در جريان کودتاي 28 مرداد، اراذل چاقوکش و چماقدار را در حمايت از رژيم طاغوت به خيابانها آورده بود و از آن پس لقب «تاجبخش»! گرفته و با ثناگويي و کاسهليسي دربار شاهنشاهي به آلاف و اولوف رسيده بود. ميگفتند روزي شعبان بيمخ وارد ساواک شده و ديده بود ساواکيها يک جوان دانشجو را زير مشت و لگد گرفته و به قصد کشت کتک ميزنند. پرسيده بود؛ جرمش چيست؟ و ساواکيها گفته بودند؛ شما خودتان از او بپرسيد و جوان دانشجو گفته بود؛ شعبون خان! من هيچ جرم و گناهي مرتکب نشدهام. فقط درباره جنايتهاي يک آدم فاسد اعلاميه پخش کردهام. شعبون بيمخ به ساواکيها ميگويد؛ خب! اين بنده خدا که کار بدي نکرده و بعد رو به جوان ميکند و ميپرسد؛ حالا اين جنايتکار فاسد کيست؟ و جوان دانشجو ميگويد؛ او کسي است که در جنايت روي چنگيزخان مغول را سفيد کرده، هر صداي مخالفي را در گلو خفه ميکند. به جان و مال و ناموس هيچکس رحم نميکند، براي آمريکا و اسرائيل نوکري ميکند، آدمکش و خونريز است و... ناگهان شعبون بيمخ از کوره در ميرود و به ساواکيها ميگويد؛ بزنيد لت و پارش کنيد، اعليحضرت خودمان را ميگويد!....
2- جريان آلودهاي که فهرست طولاني و سياهي از آشوبآفريني، فساد اقتصادي، خيانت به مردم، دروغگويي و فتنهانگيزي تا مرز وطنفروشي و... را در کارنامه سياسي خود دارد، اين روزها براي پنهان کردن هويت واقعي خود- که پنهان شدني نيست- به شگرد «نعل وارونه» روي آورده است و با بهرهگيري از رسانههاي زنجيرهاي و برخورداري از حمايت رسانهاي دشمنان بيروني اصرار دارد که نيروهاي مردمي وفادار به اسلام و انقلاب را «افراطي»! معرفي کند! دقيقا مانند منافقين در سالهاي اوليه انقلاب که تودههاي پاکباخته و انقلابي را «مرتجع» ميناميدند! و نهايتا کار را به جايي رساندند که حضرت امام(ره) خطاب به آنان فرمودند؛ «اگر ارتجاع اين است که شما ميگوئيد، خدا هم مرتجع است» بعدها البته، منافقين که عرصه را تنگ ميديدند، دست از پردهپوشي کشيدند و آشکارا به دامن دشمنان تابلودار مردم و نظام خزيدند و در اقدامي مشمئزکننده و نفرتانگيز به ابواب جمعي ارتش صدام تبديل شدند. جريان بدنام مورد اشاره نيز حال و هواي مشابهي داشته و دارد و تاکنون تعداد فراواني از اعضاء و دستاندرکاران اصلي آن از کشور گريخته و به آمريکا و انگليس پناهنده شده و شماري هم پادويي اسرائيل را پذيرفتهاند.
3- واژه «فکت شيت- FACT SHEET» اگرچه همراه با چالش هستهاي به فرهنگ عمومي راه يافته ولي دامنه آن محدود به فعاليت هستهاي نيست بلکه اين واژه در تعريف حقوقي به سند مکتوبي گفته ميشود که در آن هر يک از طرفين يک مناقشه، برداشت و تفسير خود را از موضوع مورد مناقشه بيان ميکنند. بنابراين اگر بگوئيم يادداشت پيش روي «فکتشيت» افراطيگري است چندان به بيراهه نرفتهايم، و در پي آنيم که با ارائه اسناد و شواهد غيرقابل انکار، افکار عمومي را به پاسخ اين پرسش که افراطيون چهکساني هستند، دعوت کنيم. بخوانيد! و خودتان قضاوت بفرمائيد.
4- آيا مدعيان اصلاحات گروه طالبان را يک جريان افراطي ميدانند؟ اگر پاسخ مثبت است- که نميتواند منفي باشد- بايد پرسيد؛ مگر شما نبوديد که وقتي آمريکا براي مقابله با طالبان قصد حمله نظامي به افغانستان را داشت، پيشنهاد کرديد و بر اين پيشنهاد خود نيز اصرار ورزيديد که جمهوري اسلامي ايران حمايت خود از طالبان را رسما اعلام کرده و با اعزام نيروي نظامي به افغانستان در کنار طالبان با آمريکا وارد جنگ شود؟! لطفا پُز انقلابيگري! و ضد آمريکايي ندهيد که اصلا به شما نميآيد و در ادامه همين نوشته خواهيم گفت که آن پيشنهاد مدعيان اصلاحات براي مقابله با جمهوري اسلامي ايران ارائه شده بود.
5- آيا مدعيان اصلاحات، رژيم بعثي عراق و صدام را پيرو «اعتدال»! يا «اصلاحات»! يا «سازندگي»! ميدانند؟! و يا او را در اوج خونريزي، غارتگري، جنايت و... تلقي ميفرمايند؟ افراطيگري که در مقايسه با جنايات صدام، جرأت عرضاندام ندارد! دارد؟! حالا بايد پرسيد، چرا هنگامي که آمريکا در پي حمله نظامي به عراق بود، آقايان مدعي اصلاحات، صدام را با «خالدبن وليد» در صدر اسلام مقايسه کرده! و خواستار ائتلاف با صدام و اعزام نيروي نظامي براي حمايت از او در مقابل حمله نظامي آمريکا شدند؟! و چه رگ گردني سيخ ميکردند که نبايد صدام را در مقابل آمريکا تنها گذاشت!!
6- آن روزها، اصرار مدعيان اصلاحات به ائتلاف با طالبان و همراهي با صدام به حساب کمداني و کجفهمي آنها نوشته ميشد ولي بعداز فتنه آمريکايي اسرائيلي 88 که پرده تزوير و نفاق از چهره اين جريان آلوده کنار رفت، معلوم شد که چه توطئه زشت و پلشتي در سر داشتند و در پي آن بودند که با گره زدن انقلاب اسلامي به طالبان و صدام، طرح ديرينه و بر زمين مانده مثلث آمريکا و اسرائيل و انگليس را عملياتي کنند و با معرفي انقلاب اسلامي به عنوان يک حرکت قرون وسطايي و ضداسلامي نظير طالبان و خونريز و غارتگر مانند صدام، زمينه براندازي آن را تدارک ديده بودند. آنهم براندازي و فروپاشي در حالي که با توجه به هويت طالبان و صدام، در افکار عمومي جهانيان و مخصوصا ملتهاي مسلمان موجه و پذيرفتني قلمداد شود! يعني دقيقا همان پروژهاي که در فتنه آمريکايي اسرائيلي 88 با ادعاي تقلب در انتخابات کليد زده و با دست زدن به جنايات بيشرمانه فراوان در پي آن بودند.
7- فتنه 78 را که به بهانه توقيف روزنامه سلام کليد خورده و به آشوبهاي خياباني کشيده شد، کدام جريان سياسي برپا کرده بود؟ آيا آشوبآفريني آن روزها، آتش زدن خودروها، قتل و جرح مردم در خيابانها و دهها و صدها جنايت مشابه ديگر با حمايت مستقيم همين جريان فاسد و آلوده صورت نگرفته بود؟! ... همان روزها، يک روزنامه وابسته به جريان يادشده نوشته بود؛ يک ضربالمثل مکزيکي ميگويد «خرس» را از جنگل به دشت بکشيد تا شکار آن آسان باشد و به اصطلاح بر ضرورت آشوبهاي خياباني تأکيد ميورزيد! تا آنجا که آقاي روحاني- رئيسجمهور کنوني- از فتنهگران با عنوان مأموران آمريکا و اسرائيل ياد کرد و...
8- فتنه آمريکايي اسرائيلي 88 گوياترين سند غيرقابل انکار از - نه فقط افراطيگري، بلکه- وطنفروشي جريان مدعي اصلاحات است.
ادعاي تقلب در انتخابات که بعدها به دروغ بودن آن اعتراف کرديد ولي بنا به ملاحظات آن سوي مرزها، عذرخواهي نکرديد، قتل مردم کوچه و بازار، آتش زدن مسجد، سنگباران نمازگزاران، اهانت به ساحت امام حسين(ع)، سردادن شعار به نفع اسرائيل در روز قدس، و به نفع آمريکا در روز مبارزه با استکبار، دريافت کمک مالي از ملک عبدالله براي آشوبآفريني، جنازهسازي از زندهها، شعارهاي «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است»، پاره کردن تصوير مبارک حضرت امام(ره)، خط کشيدن روي قيد «اسلامي» از جمهوري اسلامي ايران و صدها جنايت ديگر، افراطيگري نيست؟!
راستي، آيا منافقين، بهاييها، سلطنتطلبها، کومهله، فدائيان خلق، حزب دموکرات کردستان، عبدالمالک ريگي و... را که دستهاي آلوده به خون مردم مظلوم دارند، افراطي نميدانيد؟ اگر پاسخ منفي نيست- که نيست- چرا با اين جرثومههاي فساد و تباهي براي مقابله با مردم وطن خود ائتلاف کرده بوديد؟ آيا رژيم صهيونيستي را «معتدل» و «اصلاحطلب» و «اهل سازندگي» ميدانيد؟! چرا در وابستگي با اين رژيم تا آنجا پيش رفتيد که نتانياهو از اصلاحطلبان با عنوان «بزرگترين سرمايه اسرائيل در ايران» ياد کرد و شما به دليل پيوندهاي پشت پرده خود، جرأت انکار آن را نداشتيد و هنوز هم نداريد. آيا از نظر شما جرج سوروس صهيونيست با آنهمه جنايت، پدرجد افراطيون نيست؟ با او در خلوت چه دلي داده و کدام قلوه را گرفته بوديد؟! و...
9- جديدترين نمونه از اين دست، ادعاي هزينه پولهاي کثيف ناشي از فروش مواد مخدر در انتخابات است که نزديک به دو ماه در شيپور فريب آن دميديد و نهايتا وزير کشور که مطرحکننده آن بود روز يکشنبه در مجلس شوراي اسلامي از آنچه ادعا کرده بود عذرخواهي کرد. که اين ماجرا فصل جداگانهاي ميطلبد و در گزارش امروز کيهان که تيتر يک روزنامه است با عنوان «بازي کثيف با پولهاي کثيف، تازهترين رسوايي مدعيان اصلاحات» به آن پرداختهايم.
10- حالا با توجه به اسناد غيرقابل انکاري که فقط چند نمونه از آن به مصداق «مشتي از خروارها» و «اندکي از بسيارها» ارائه شد، جاي آن است که همگان به قضاوت بنشينند و به اين پرسش پاسخ بدهند که آيا واژه «افراطي» محترمانهترين! نام براي مدعيان اصلاحات نيست؟ خيانت و جنايت و وطنفروشي برخي از آنان! که جاي خود دارد.
نظر شما