شناسهٔ خبر: 46778329 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: شفقنا | لینک خبر

تأملاتی در دعای سحر(۸)/ توجه به اسماء الهی در ادعیه؛ نوشتاری ازاستاد محمد سروش محلاتی

صاحب‌خبر -

شفقنا – استاد محمد سروش محلاتی در هشتمین بخش از سلسله نوشتارهایی با عنوان «تأملاتی در دعای سحر»که دراختیار شفقنا قرار داده اند؛ این گونه آورده اند:

توجه به اسماء الهی در ادعیه

فراز اول دعای سحر این‌گونه است: «اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ مِنْ بَهائِکَ بِاَبْهاهُ…». درباره‌ی «اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ» مطالبی را مطرح کردیم و بحث درباره‌ی «مِنْ بَهائِکَ» را آغاز می‌کنیم. چون این ترکیب در این دعای شریف تکرار شده است و تا پایان دعا از همین ترکیب استفاده می‌شود، لازم است بحث کلی‌تری را در ارتباط با اسماء الهی مطرح کنیم. فعلا بحث ما، درباره‌ی این کلمه‌ی «مِنْ» است که بین «اَسْئَلُکَ» و «بَهائِکَ» قرار گرفته است؛ «اَسْئَلُکَ مِنْ بَهائِکَ». این کلمه‌ی «مِنْ» در این‌جا، اشاره‌ به یک نوع رابطه بین انسان و اسماء حق ‌تعالی دارد.

گونه‌های رابطه‌ی انسان با اسماء الهی

رابطه‌ی انسان با اسماء الهی سه‌گونه است:

نوع اول: ارتباطی مستقیم است که انسان توجه به اسم الهی پیدا می‌کند و اصلاً همان اسم را مخاطب خود قرار می‌دهد و خدا را با اسم خاصی می‌خواند. مثلاً در دعای کمیل این جمله را می‌بینیم: «یَا سَرِیعَ الرِّضَا اغْفِرْ لِمَنْ لایَمْلِکُ إِلا الدُّعَاءَ». «سریع الرضا» از اسماء الهی‌ است و شخص دعاکننده مستقیماً همین اسم را مورد توجه و خطاب قرار می‌دهد و خواسته‌ی خود را بیان می‌کند.

نوع دوم: ارتباطی ا‌ست که شخص، اسم الهی را مطرح می‌کند ولی اسم در این‌جا مخاطب نیست، مخاطب خود حق ‌تعالی ا‌ست و اسم واسطه قرار می‌گیرد مثلا خدا به اسماء حسنای او قسم داده می‌شود. مثلاً در همین دعای کمیل این تعبیر هست که خطاب به حق‌تعالی عرض می‌کنیم: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک بِرَحْمَتِک الَّتِی وَسِعَتْ کلَّ شَیءٍ وَ بِقُوَّتِک الَّتِی قَهَرْتَ بِهَا کلَّ شَیءٍ… وَ بِجَبَرُوتِک الَّتِی غَلَبْتَ بِهَا کلَّ شَیءٍ…». «باء» بر سر این اسماء و اوصاف درآمده است اما مخاطب حق‌ تعالی ا‌ست، خدایا تو را می‌خوانم اما تو را قسم می‌دهم یا تو را به ‌سبب این اسماء می‌خوانم؛ به آن رحمت گسترده‌ای که هرچیزی را فرامی‌گیرد و به آن قوت و قدرتی که قاهر بر هر چیزی‌ است.

نوع سوم: ارتباطی‌ است که در پیشگاه حق ‌تعالی، شخص دعاکننده از اسم الهی تقاضا می‌کند یعنی خواسته‌ی او حظّ و بهره‌ای از اسم الهی‌ است، از خدا می‌خواهد تا از آن اسم الهی چیزی در اختیار او قرار دهد. مثلاً در این دعا: «اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ‌ فَضْلِکَ الواسِع رِزْقاً حَلالاً طَیِّباً»(بحارالانوار، ج۷۳، ص۲۵۵، ص۲۹۳، ج۹۷، ص۱۱۰)، خدایا من از فضل گسترده‌ی تو می‌خواهم یعنی فضل گسترده‌ات را شامل حال من بفرما، از فضل گسترده‌ی خودت، چیزی در اختیار من قرار بده. در واقع خواسته‌ی انسان در این دعا، همان فضل الهی‌ است، در حالی‎که در نوع دوم، خواسته شخص‌ چیز دیگری ا‌ست و انسان، خدا را به حق اسماء حسنایش می‌خواند که به خواسته‌اش برسد و آن خواسته چیز دیگری ا‌ست. اما در این نوع سوم نه؛ خواسته‌ی انسان بهره و حظی ا‌ست که از همان اسم الهی طلب می‌کند. مثلاً در یکی از ادعیه هست: «اَللّهُمَّ إِنّی أَسْئَلُکَ مِن عِلْمِکَ لِجَهْلِنا وَ مِنْ قُوَّتِکَ لِضَعْفِنا وَ مِنْ غِناکَ لِفَقْرِنا»(البلد الامین، ص۳۵۱ و مصباح کفعمی، ص۲۶۷) خدایا از علم خودت برای رفع جهلم به من تفضل بفرما، از قوت و قدرت خودت برای رفع ضعف و ناتوانی‌ام به من عنایت کن، از غنا و بی‌نیازی‌ات برای رفع فقرم به من عنایت بفرما. بین نوع دوم و سوم به لحاظ ظاهری این تفاوت وجود دارد. در نوع اول اساساً از این حروف اضافه استفاده نمی‌شود ولی در نوع دوم از «باء» برای قَسَم یا سببیت استفاده می‌شود و در نوع سوم از «مِن» استفاده می‌شود.

نوع ارتباط با اسماء الهی در دعای سحر

با توجه به این مطلب که اجمالا خدمت شما مطرح کردم (که نوع ارتباط با اسماء الهی متفاوت است)، به دعای سحر برمی‌گردیم. یکی از نکات تأمل‌برانگیز در دعای سحر که دانشمندان و اهل معرفت ما را به خود مشغول داشته است، این ا‌ست که بین «باء» و «مِنْ» جمع شده است؛ همان «باء» که در نوع دوم رابطه با اسماء الهی است و همان «مِن» که در نوع سوم است: «اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ مِنْ بَهائِکَ بِاَبْهاهُ…» اگر ذیل را نداشت و «اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ مِنْ بَهائِکَ» بود، معنا روشن بود. اگر صدر را هم نداشت و « اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ ببَهائِکَ» بود، باز هم معنا روشن بود. ولی تعبیری که از آغاز تا انجام این دعا تکرار شده است، جمع بین «مِن» و «باء» است. چگونه باید این جمع را در فهم و تفسیر این جمله و جملات بعد دعا درنظر گرفت؟ تا این‌جا طرح مسأله بود که نوع ارتباطی که دعاکننده در دعای شریف سحر با حق‌تعالی برقرار می‌کند، چه نوع ارتباطی ا‌ست؟ با این توجهی که نسبت به این مسأله پیدا شد، سعی می‌کنم با توضیحاتی که تقدیم می‌کنم، به پاسخ در این زمینه نزدیک شوم. البته این مطلب در این مجال محدود به پایان نمی‌رسد و ادامه می‌یابد. پیشاپیش از مخاطبان عزیز عذرخواهی می‌کنم اگر پیچیدگی‌‌ای احساس می‌فرمایید، طبع این قضیه اقتضاء می‌کند که برخی از دشواری‌ها را تحمل کنیم، تا به‌خواست خدا به درک روشنی از این مبحث برسیم.

ما در این دعا با اسماء الهی مواجه هستیم و خدا را به اسماء او می‌خوانیم، اولا «اسم» چیست؟ ثانیاً چرا در این دعا (به‌خصوص) و در ادعیه‌ی دیگر (غالبا)ً، اسماء الهی مطرح است و مواجهه‌ی ما با اسماء الهی ا‌ست؟

ابتدا اشاره کنم که این مطلب، اساس قرآنی دارد و هر مسلمانی (چه مأنوس با این ادعیه‌‌ منقول از ائمه(علیهم‌السلام) باشد و چه مأنوس نباشد)، وقتی قرآن را می‌بیند و مطالعه می‌کند، به این آیه می‌رسد که خدا فرموده است: برای خدا، اسماء حسناست و شما هم خدا را به همان اسماء حسنی بخوانید «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‌ فَادْعُوهُ بِها»(سوره اعراف/آیه۱۸۰). این فرمان الهی یا ارشاد است به این‌که‌ چگونه باید خدا را خواند و چگونه باید به حق‌تعالی توجه پیدا کرد. «فَادْعُوهُ بِها» یعنی به همان اسماء حسنی خدا، خدا را بخوانید، دعای شما، توجه شما، عبادت شما با اسماء حسنی الهی باشد. این پایه و اساس مسأله است. لذا شرح و تفصیل این توجه به اسماء حسنی (که اجمالش در قرآن کریم آمده است) را در ادعیه می‌بینیم.

اسم چیست؟

اسم به معنای علامتی‌ است که دلالت بر یک مسمّی می‌کند و خودش ذاتاً بر چیزی دلالت نمی‌کند و علامت برای غیر است. این علامت دوگونه است: گاهی اوقات، این اسم و علامت جنبه‌ی قراردادی برای مسمّی پیدا می‌کند (مثل این‌که خدا، فرزندی به شخص عنایت می‌فرماید و شخص برای فرزندش اسمی قرار می‌دهد). این صرفاً جنبه‌ی قراردادی و اعتباری دارد و شخص هر اسمی را که بپسندد، قرار می‌دهد. این اسم، نشان‌دهنده‌ی حقیقت خاصی در این فرزند نیست و گاهی بعدا مشخص می‌شود که آن اسم، تناسبی با شخصیت آن فرزند هم ندارد ولی بهرحال اسمی بر شخص گذاشته شده است. این قسم اسامی، از حریم بحث ما خارج است.

نوع دوم؛ اسمی ا‌ست که علامت بر یک مسمّی است ولی یک وصف و یک حقیقت را در مسمّی نشان می‌دهد و گویای یک واقعیت است. این اسامی، با آن اسامی قسم اول نباید خلط بشود. بحث ما درباره‌ی اسماء الهی، درباره‌ی اسمائی است که علامتی بر اوصاف و کمالاتی است که در خداوند وجود دارد (که از اسامی قسم دوم است). الرّحمن، الرّحیم، الغفور، العالِم، الحیّ و… اسماء الهی هستند که از حقایقی حکایت می‌کنند.

مناسب است اشاره‌ای به برخی از آیات قرآن مجید برای اسمائی که حکایت از واقعیت دارند، داشته باشیم. خداوند در چند مورد، نسبت به بعضی پیامبران عظیم‌الشأن، اسمی را مقرر فرموده است و این اسم به تناسب آن مسمّی و گویای واقعیت آن مسمّی است. یکی درباره‌ی حضرت عیسی‌بن مریم(ع) است که خداوند او را «مسیح» نامید، یکی درباره‌ی حضرت یحیی بن زکریا(ع) است که خداوند او را «یحیی» نامید، یکی درباره‌ی پیامبر خاتم(ص) است که خداوند او را «احمد» نامید. این‌ها اسمائی‌ از ناحیه‌ی خداوند است که حکایت از واقعیت‌هایی دارد. آیات شریفه را ملاحظه بفرمایید؛ «وَ إِذْ قالَ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنی‏ إِسْرائیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ … وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی‏ مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَد»(سوره صف/آیه۶) حضرت عیسی به بنی‌اسرائیل اعلام کرد که من شما را بشارت می‌دهم پیامبری بعد از من می‌آید که نام او احمد است. این ماده‌ی «حمد» که در اسامی مختلف پیغمبر اکرم(ص) وارد شده است (گاهی به‌عنوان محمّد، گاهی به عنوان احمد و گاهی به عنوان محمود)، یک واقعیتی را در پسندیده بودن و مورد حمد و ستایش قرار گرفتن، نشان می‌دهد.

آیه‌ی دیگر درباره‌ی خود حضرت مسیح(ع) است؛ «إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِکَهُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَهٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ»(سوره آل عمران/آیه۴۵) ای مریم! خداوند تو را بشارت می‌دهد به کلمه‌ای از جانب او، نام او مسیح است. «مسیح» نامی نبود که مریم(س) برای فرزند خود انتخاب کرده باشد، ملائکه‌ی الهی از جانب خدا به او اعلام کردند که این فرزند «مسیح» است (در کتاب‌های لغت و تفسیر بحث کرده‌اند که به چه تناسبی حضرت عیسی بن مریم(ع)، مسیح نامیده شده است، که ما در این‌جا مجال آن را نداریم).

آیه‌ی سوم: «یا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیى‌ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا»(سوره مریم/آیه۷) ما تو را بشارت می‌دهیم به پسری که نامش یحیی‌ است. این نام هم یک نام الهی ا‌ست که پیش از آن خداوند می‌فرماید کسی با چنین نام نبوده است. «یحیی‌» از ماده‌ی حیات است و خداوند حیات واقعی و طیبه‌ی این فرزند را مورد تأیید قرار می‌دهد. این اسامی، گویای واقعیت‌هایی ا‌ست که وجود داشته است.

راه آسان اثبات اسماء الهی

اگر از این اسامی‌ای که در بین انسان‌ها وجود دارد، عبور کنیم، به اسامی‌ای می‌رسیم که نشان‌دهنده‌ی اوصاف و کمالاتی در موجودات نظام آفرینش ا‌ست. در نظام آفرینش اوصاف و کمالاتی را می‌بینیم، می‌بینیم برخی موجودات از حیات برخوردارند، این یک کمال است، می‌بینیم برخی از موجودات از قدرت برخوردارند، این هم یک کمال است، می‌بینیم برخی از موجودات از علم برخوردار هستند، این هم یک کمال است، می‌بینیم برخی از موجودات از جمال و زیبایی برخوردار هستند، همه‌ی این‌ها کمالاتی است که انسان‌ها می‌یابند. یک راه فطری‌ای (که درک آن برای ما آسان است) برای اثبات اسماء حسنای الهی وجود دارد و آن این‌که اگر در نظام آفرینش این‌گونه اوصاف و کمالات را می‌بینیم، حتما خداوندی که آفریننده‌ی این موجودات است (همان‌طوری که وجود را به آن‌ها افاضه می‌کند و آن‌ها به جامه‌ی وجود آراسته می‌کند)، مبدأ برای این کمالات هم هست چون فقط یک مبدأ کمال و فیض در نظام آفرینش وجود دارد و همه‌ی آن‌چه که در دار هستی اتفاق می‌افتد، در مِلک و مُلک خداست و از ناحیه‌ی حق ‌تعالی افاضه‌ می‌شود. پس هر عِلمی که هست از ناحیه‌ی خداست، هر حیاتی که هست از ناحیه‌ی خداست، هر قدرتی که هست از ناحیه‌ی خداست، هر جمال و زیبایی‌ای هست آن هم از ناحیه‌ی خداست و همین‌طور بقیه کمالاتی که در نظام هستی دیده می‌شود. ما به این طریق با عبور از کمالاتی که در نظام آفرینش وجود دارد، به اسماء حسنای الهی می‌رسیم که خداوند «حیّ» است که می‌تواند در مخلوقات خود حیات قرار دهد، «عالِم» است که می‌تواند به دیگران علم بیاموزد، «قادر» است که برای مخلوقات خود هم از قدرت، حظّ و بهره‌ای قرار می‌دهد و همین‌طور اوصاف و صفات دیگر.

ضرورت بحث از اسماء الهی

ممکن است این سؤال به ذهن برخی از عزیزان برسد که اساساً بحث از اسمای الهی چه ضرورتی دارد، تأمل در اسماء خدا ما را به کجا می‌رساند و چه معرفتی به انسان می‌دهد؟ عزیزان من! کسی که اسماء الهی را می‌فهمد و معرفت به آن پیدا می‌کند، نه فقط خدا را شناخته بلکه عالَم و نظام هستی را شناخته است چون هرچه که در این نظام هستی تحقق پیدا کرده و تحقق پیدا می‌کند، همه و همه جلوه‌ای از اسماء باری‌تعالی است. آن‌جایی که آدم ابوالبشر خلق شد، خداوند «اسماء» را به او آموخت نه الفاظ را. دانستن الفاظ (که نام این شیء چیست، نام آن شیء چیست) که امتیاز و کمالی برای انسان نیست بلکه او این حقایق را دریافت کرد. و وقتی انسان سراسر جهان هستی را مطالعه کند، می‌تواند این اسماء الهی را ببیند. البته بعضی از تعبیراتی که در ادعیه‌ی ما هست، تعبیرات بسیار بلندی‌ است که فراتر از عقل و فکر و درک ماست مثل همان تعبیر دعای کمیل: «وَ بِأَسْمَائِک الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکانَ کلِّ شَیءٍ» خدایا تو را می‌خوانم به اسماء تو که ارکان هرچیزی را پرکرده است. «شیء» نکره و مفید عموم است و همه‌چیز را شامل می‌شود. در این‌جا عرض می‌کنیم: خدایا اسماء تو، ارکان هرچیزی را پرکرده است. هرچیزی، آن‌ حظّی که از وجود و هستی و کمالات دارد، تماماً اسماء الهی ا‌ست و بس. کوه را می‌بینید اسماء الهی ا‌ست، دریا را بنگرید اسماء الهی‌ است. حضور اسماء الهی در همه‌جا هست و همه‌چیز را پرکرده است. یعنی برای هیچ‌چیزی از ناحیه خود آن چیز هیچ سهمی قرار نداده است. پس شناخت اسماء الهی، شناخت نظام آفرینش و شناخت مخلوقات هم هست.

همه اسماء حسنی فقط برای خداست!

با توجه به این نکات، آیه‌ی شریفه این‌طور می‌فرماید که اسماء حسنی از آن خداست: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‌ فَادْعُوهُ بِها»(سوره اعراف/آیه۱۸۰). مفسران بزرگوار این‌جا دو نکته فرموده‌اند که قابل توجه است و در فهم این آیه بسیار مفید است. نکته‌ی اول این ا‌ست که در آیه شریفه «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى» خبر بر مبتدا مقدّم شده است و دلالت بر حصر می‌کند. نکته دوم این‌که «الْأَسْماءُ الْحُسْنى» جمع محلای به الف و لام است. با توجه به این دو نکته‌ی ادبی آیه را باید این‌طور معنا کنیم: «همه‌ی» اسماء حسنی «فقط» از آن خداوند است. یک کلمه‌ی «همه» به خاطر «الف و لام» در «الاسماء» و یک کلمه‌ی «فقط» به خاطر تقدم «لله». نه این‌که بگوییم «اسماء حسنی از خداست» بلکه باید بگوییم «همه‌ی اسماء حسنی فقط از آنِ خداست». بقیه‌ی موجودات چه سهمی از اسماء حسنی دارند؟ آیا «حیات» جزء اسماء حسنی نیست و این موجودات زنده سهم و حظ و بهره‌ای از حیات ندارند؟ سهمی از جمال و زیبایی ندارند؟ سهمی از قدرت ندارند؟ سهمی از علم ندارند؟ و همین طور بقیه‌ی اسماء. نه! این آیه، یکپارچه همه‌ی اسماء حسنی را محصور در حق‌تعالی می‌داند و هرکسی و هرچیزی حظی از اسماء حسنی داشته باشد، در واقع یکی از اسماء حسنای الهی را نشان می‌دهد و بر آن دلالت می‌کند و الا حقیقتاً اسماء حسنی از خداست. قاعده همین است ولی علاوه بر آن، گاهی خداوند در برخی از آیات به آن تصریح می‌فرماید. مثلا یکی از آن اسماء حسنی، «قوت» است. خیلی از اشیاء هستند که قوت دارند ولی خدا می‌فرماید نه، همه قوت از آنِ خداست: «أنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا»(سوره بقره/آیه۱۶۵) یا «إِنَّ العِزَّهَ لِلَّهِ جَمیعًا»(سوره نساء/آیه۱۳۹ و سوره یونس/آیه ۶۵). این تأکید با کلمه‌ی «جمیعاً» نشان‌دهنده‌ی این ا‌ست که هیچ شیئی، هیچ سهمی نه از قوت، نه از عزت و نه از هیچ‌یک کمالات دیگر (که همه‌ی آن‌ها هم برهاناً مطابق با این آیه است) را به خودی خود ندارد، نه کمال او، کمال خود اوست و نه کمالی ا‌ست که از خدا گرفته و جدا شده باشد و چیزی از قوت و عزت الهی کاسته شده باشد که این‌ها با «جمیعاً» ناسازگار است.

قسمت اول آیه این‌ شد که «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى»‌(همه‌ی اسماء‌ حسنی منحصراً از آن حق‌تعالی ا‌ست). حالا ای انسان تو که می‌خواهی به اسماء حسنی برسی، تو که می‌خواهی کمال پیدا کنی و در مسیر رشد قرار بگیری، باید در طریق اسماء حسنی باشی، باید ارتباط با اسماء حسنی پیدا کنی: «فَادْعُوهُ بِها» پس باید خدا را به اسماء‌ حسنی خواند. ان‌شاءالله در نوبت آینده توضیح بیشتری در این‌باره ارائه خواهم کرد و معلوم خواهد شد اگر اولیاء الهی چیزی از کمالات الهی در اختیارشان قرار می‌گیرد و حتی گاهی می‌توانند کارهای خارق‌العاده‌ای انجام دهند و دعای آن‌ها مستجاب است، همه به خاطر ارتباطی ا‌ست که با اسماء حسنای الهی برقرار می‌کنند.

 

 

نظر شما