شناسهٔ خبر: 46076197 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: قدس آنلاین | لینک خبر

چگونه امام رضا(ع) تهدید فرهنگی ولایتعهدی را به فرصت تبدیل کرد؟

الگوی مهندسی فرهنگی در سیره و فرهنگ رضوی

در نگاه اول یک تهدید فرهنگی برای جامعه امامیه و امام رضا(ع) بود اما پرسش این است که حضرت(ع) چطور این تهدید فرهنگی را به فرصت تمدنی تبدیل کردند. در چرایی تهدید فرهنگی بودن پیشنهاد ولایتعهدی به صورت اجمالی به چند دلیل اشاره و در ادامه الگوی مهندسی فرهنگی امام رضا(ع) را در تبدیل کردن این تهدید به یک فرصت از حیث چگونگی بررسی می‌کنیم.

صاحب‌خبر -

ولایتعهدی به مثابه تهدید فرهنگی

درباره سؤال نخست باید گفت مأمون به دنبال فرونشاندن جنبش‌های فعال اجتماعی شیعی در جامعه بود و یکی از مهم‌ترین راهبردها برای کنترل و نهفته و راکدسازی این جنبش‌ها، پیشنهاد ولایتعهدی به امام بود که با این کار تا حدی نیز به موفقیت‌هایی رسید. نکته دوم اینکه مأمون با این پیشنهاد درصدد بود امام را متهم به ریاست‌طلبی کند و این‌گونه به جامعه نشان بدهد اگر علویان و فرزندان حضرت زهرا(س) حکومتی را نپذیرفته‌اند به این دلیل است که زمینه برای آن‌ها فراهم نبوده و الآن با این پیشنهاد این زمینه فراهم شده و علی بن موسی الرضا نیز آن را پذیرفته است. نکته سوم، بحث تلاش برای مشروعیت‌بخشی به حکومت عباسی بود. خلافت عباسی به شدت با چالش مشروعیت روبه‌رو و طبیعی بود با ولایتعهدی شخصیت بزرگی چون امام رضا(ع) این چالش برطرف شود. مورد بعدی تلاش مأمون برای جلب نظر ایرانیان بود تا بتواند آن‌ها را به سمت خود جذب کند. در این میان مهم‌ترین نیتش از پیشنهاد ولایتعهدی به امام رضا(ع)، کنترل حضرت با توجه به دوری شهر مدینه با پایتخت خلافت عباسی بود.

چرخش از یک تهدید فرهنگی به فرصتی تمدنی

آنچه امروزه برای جامعه ما در سبک و سیاق رهبری امام رضا(ع) می‌تواند تبدیل به یک الگو شود، بررسی چگونگی چرخش این تهدید فرهنگی به یک فرصت بزرگ است. در این چرخش به چهار نکته اشاره می‌کنیم: نخست نفوذ فرهنگی و اجتماعی امام رضا(ع)؛ یعنی اگر چه مأمون و عباسیان قدرت داشتند ولی عنصر اقتدار برای امام رضا(ع) بود. مهم‌ترین شاهد تاریخی بر اقتدار و نفوذ فرهنگی، سیاسی و اجتماعی حضرت نماز عیدی است که قرار بود ایشان بخوانند.

نکته دوم در تبدیل این تهدید به فرصت، سنخ رهبری امام رضا(ع) بود. مشاهده می‌کنیم رهبری ایشان از سنخ رهبری سازمانی و سیاسی نبود. به عبارت دیگر اگر چه پیشنهاد ولایتعهدی به امام رضا(ع) شد اما رهبری حضرت، رهبری بر قلب‌ها و دل‌ها بود و مهم‌ترین شاهد تاریخی بر این امر، گزارش‌های فراوان تاریخی از استقبال از حضرت در نیشابور است. مسئله بعدی در چرخش از تهدید به فرصت، منحصر نبودن اهداف حضرت به نژاد و قوم و قبیله است. امام رضا(ع) درصدد حاکمیت صالحان بر زمین بودند و افق تمدنی از نظرگاه امام رضا(ع)، حاکمیت کارگزاران صالح بر زمین و نه صرفاً حاکمیت یک قوم و قبیله در منطقه جغرافیایی خاص بود.

تلاش برای انجام سفری با پیامد فراتاریخی

چهارم اینکه این قضیه یک حرکت رو به جلو مبتنی بر سیاست‌گذاری و خط مشی‌گذاری فرهنگی بود. به عنوان مثال زمانی که امام رضا(ع) به توس فراخوانده شد همه تلاش حضرت این بود این فراخوانده شدن و مسیر رسیدن به توس یک پیامد فراتاریخی داشته باشد. یعنی نه تنها بر مردم آن زمان تأثیرات کوتاه و بلندمدت داشته باشد بلکه دارای تأثیرات تمدنی به درازای تاریخ تمدن اسلام باشد.

به عبارت دیگر مهاجرت امام رضا(ع) به ایران به خاطر سنخ مدیریت قدسی و متعالی ایشان، بزرگ‌ترین تأثیر فراتاریخی را در گستره تاریخ برجا گذاشت. اگر بزرگ‌ترین هجرت تمدنی در تاریخ اسلام، هجرت پیامبر از مکه به مدینه است و پس از آن هجرت امیرمؤمنان(ع) از مدینه به کوفه را نام ببریم، هجرت امام رضا(ع) از مدینه به مرو را نیز به‌واسطه برونداد و دستاوردهای بی نظیر آن در ایران و اسلام می‌توانیم از این سنخ و با این اهمیت بدانیم.

تحول‌گرایی مهم‌ترین شاخصه فرهنگ رضوی

اما شاید سؤال شود الگوی مهندسی فرهنگی رضوی چه شاخصه‌هایی دارد؟ به نظرم مهم‌ترین شاخصه فرهنگ رضوی، تحول‌گرایی آن است. به این معنا که فرهنگ رضوی می‌تواند فرهنگ جامعه را ارتقا و توسعه ببخشد و آگاهی و پذیرش برای مأموریت و مقصد نیز ایجاد کند. به عبارت دیگر فرهنگ رضوی فرهنگ تحول‌گراست چرا که می‌تواند انسان‌ها را برای دیدن فراسوی منافع خویش و مصالح جامعه اسلامی آماده کند. شاید این سؤال مطرح شود که این تحول‌گرایی چگونه در روزگار کنونی ما امکان‌پذیر است؟ به نظرم سه شاخصه مهم در فرهنگ رضوی وجود دارد که می‌تواند بعضی از نگرش‌های برآمده از تمدن غرب را اصلاح کند.

نخست، فرهنگ رضوی با شاخصه‌های بی‌نظیری که دارد تعریف حل مسئله را برای مخاطب ارتقا می‌بخشد. فرهنگ رضوی به ما در کشف

راه حل‌های جدید و تفکر مجدد در مدل تمدن غرب و نگاه به اراده و اختیار انسان کمک می‌کند. در مکتب رضوی، انسان دنیانگر است نه دنیاگرا. در این مکتب، دنیا بد نیست بلکه کم است. طبیعی است انسان‌شناسی برآمده از این نوع نگاه به دنیا، تحریکی برای حل مسئله ایجاد کند. دومین شاخصه فرهنگ رضوی به انگیزش الهامی اشاره دارد؛ یعنی در پی برانگیختن و بالابردن انگیزش در پیروان با توسل به احساسات آن‌هاست.

در این روش، تلاش بر این است که احساسات و عاطفه‌ها جهت‌دار شوند. شاید در روزگار ما مدرنیته توانسته بینش‌ها و ارزش‌ها و به تبع آن رفتارها را مهندسی کند و طبیعی است برای تغییر آن نیازمند زمان طولانی‌تری باشیم، اما این ظرفیت یعنی انگیزش الهامی با تحریک هوش هیجانی و عاطفی به مخاطبان کمک می‌کند این زمان به حداقل برسد.

سومین نکته در ظرفیت‌های فرهنگ رضوی بحث توانمندسازی مخاطب و ارتقای آن است. طبیعی است مدرنیته نگرش‌های ما به مسائل گوناگون را دستخوش تغییر کرده است، اما این توانمندسازی به این تغییر نگاه کمک می‌کند تا انسان به سمت فطرت و وجدان اولیه خود رجوع کند. در عین وجود داشتن این ظرفیت‌ها باید سوگمندانه گفت نگاه ما به فرهنگ رضوی یک نگاه سطحی، حداقلی و عاطفی بوده است و بین آرمان‌ها و ظرفیت‌های فرهنگ رضوی و آنچه در جامعه به کاربسته می‌شود فاصله زیادی وجود دارد.

ضرورت تغییر نگاه به فرهنگ رضوی

باید اذعان کنیم در انگیزش الهامی به شدت نیازمند رویکرد تمدنی حوزه‌های علمیه هستیم تا نگاه‌ها به فرهنگ رضوی عوض شود. می‌توان سه رسالت کلان معطوف به سه ساحت تدبیر، رویکرد و پردازش محتوایی را در این زمینه مدنظر قرار داد. از حیث تدبیر، حوزه‌های علمیه باید در قبال فرهنگ رضوی مسئولیت‌پذیر باشند تا نگذارند فرهنگ رضوی مبتلا به موانع و آسیب‌ها شود. حوزه‌های علمیه باید زمان آگاه باشند و مدیریت‌های لحظه‌ای و مناسبتی را در شرح و بسط این فرهنگ کنار بگذارند. صرفاً بهانه زمان شهادت یا میلاد امام یا موقعیت مکانی شهر مشهد برای بسط این فرهنگ را نباید در نظر داشت و بر همین مبنا مدیریت لحظه‌ای، مکانی و مناسبتی را کنار گذاشت. از حیث روشی و رویکردی حوزه‌های علمیه باید تناقض‌ها و تعارض‌های نهادها و مراکز در نسبت با فرهنگ رضوی را کنار بگذارند.

بازپیرایی معارف رضوی مبتنی بر اقتضائات زمانی

می‌بینیم بعضی از کارهای فرهنگی در این حوزه با یکدیگر همپوشانی دارند و به تعبیری درگیر موازی‌کاری هستند. حتماً باید ارزیابی‌های مستمری از این حیث انجام شود. رویکرد کیفیت‌گرایی جایگزین کمیت‌گرایی و شخصیت‌گرایی شود. الان برخی مراکز فرهنگی فعالیت‌هایشان را در راستای فرهنگ رضوی می‌شمارند ولی وزن نمی‌کنند. رویکرد حوزه‌های علمیه در بسط فرهنگ رضوی باید یک رویکرد راهبردی باشد و اصلاً نباید احساس امنیت کنند چرا که دشمن و جریان‌های انحرافی مهم‌ترین موانع بسط فرهنگ رضوی هستند. از حیث محتوایی باید معارف رضوی مبتنی بر اقتضائات زمانی و زمینه‌ای بازپیرایی شود.

کهنه گرایی‌ها در بسط معارف رضوی باید کنار گذاشته شود. در سیره امام رضا و فرهنگ رضوی برخی چیزها مسئله و برخی دیگر مسئله‌نماست و آنچه حوزه باید به آن توجه کند، مسئله‌هاست. مباحث و مطالعات رضوی باید تخصص‌محور و نخبه شود. باید اعتراف کنیم اگرچه دانشگاه علوم اسلامی رضوی را داریم ولی متأسفانه هنوز امام رضاشناسی یا فرهنگ رضوی به مثابه رشته تخصصی در مقطع ارشد و دکترا یا سطح سه و چهار حوزه دیده نمی‌شود. ما مرکز مطالعات تخصصی امام رضا(ع) و فرد امام رضاشناسی که عمر خود را در اندیشه و سیره حضرت گذاشته باشد، نداریم.

نظر شما