شناسهٔ خبر: 45954804 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: مثلث | لینک خبر

گفت‌وگوی مثلث با حمیدرضا ترقی

سیاست اصلاح‌طلبان بقای در قدرت است

حمایت اصلاح‌طلبان از دولت روحانی بی‌تردید مهم‌ترین دلیل ایجاد دولت فعلی است؛ به‌نحوی که به گواه عموم کارشناسان، اگر اصلاح‌طلبان پشت روحانی نمی‌ایستادند، او به‌تنهایی هیچ سبد رایی نداشت

صاحب‌خبر -
آنچه دیگران می خوانند:

حمایت اصلاح‌طلبان از دولت روحانی بی‌تردید مهم‌ترین دلیل ایجاد دولت فعلی است؛ به‌نحوی که به گواه عموم کارشناسان، اگر اصلاح‌طلبان پشت روحانی نمی‌ایستادند، او به‌تنهایی هیچ سبد رایی نداشت. این گزاره دو مفهوم را تولید می‌کند؛ نخست آنکه اصلاح‌طلبان به‌عنوان نیروی حامی و نیز نیروهایی که سهم مهمی در دولت هم داشتند، در مسئولیت عملکرد با دولت شریک‌اند و دوم آنکه به همان میزانی که نارضایتی از دولت وجود دارد، از سیاست‌ورزی اصلاح‌طلبان هم نارضایتی و انتقاد موجود است و شاید به همین دو دلیل بود که آنها نتوانستند در انتخابات مجلس یازدهم اعتماد عمومی را کسب کنند و شکست سنگینی را تجربه کردند. همه اینها در حالی است که نیروهای اصلاح‌طلب برای انتخابات ریاست‌جمهوری 1400 برای بار دیگر وارد شده‌اند؛ البته نه با اتحادی کامل، بلکه با وجود اختلاف‌نظرهای فراوان میان خود و معلوم نیست که اولا بتوانند بر سر یک نامزد واحد و یک روش انتخاباتی به جمع‌بندی با یکدیگر برسند یا نه و ثانیا بتوانند سرمایه‌ ازدست‌رفته اجتماعی خود را دوباره به رای‌دادن قانع کنند. برای بررسی این موضوع ساعتی را با حمیدرضا ترقی، فعال سیاسی به گفت‌وگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

در قریب به هشت سال عملکرد دولت آقای روحانی شاهد بودیم که به دلیل فشارهای اقتصادی بخش گسترده سرمایه اجتماعی اصلاح‌طلبان نسبت به جبهه مورد حمایت‌شان یعنی اصلاحات ناامید شده‌اند. ریزش سرمایه اجتماعی اصلاح‌طلبان چقدر به‌دلیل عملکرد دولت روحانی است و چقدر ریشه در نقد گفتمانی دارد؟

اصلاح‌طلبان در طول سال‌های گذشته حاضر نبودند خود را به‌طور واقعی در معرض قضاوت مردم قرار دهند و هیچگاه نگاه مردم نسبت به عملکردشان برای آنها مهم نبوده است. آنها به‌ویژه در دو دهه اخیر کوشیده‌اند نمایندگی یک قشر خاص از متمولان را داشته باشند. آنها گرچه صرفا توانسته‌اند نماینده همین قشر باشند اما چنین القا می‌کنند که رای اکثریت مردم را پشت سر خود دارند و اگر در انتخاباتی نتوانند پیروز شوند، می‌گویند یا تقلب شده است یا ردصلاحیت‌ها اجازه ورود اصلاح‌طلبان را نداد یا آنکه وقتی زودهنگام متوجه می‌شوند بازنده انتخابات هستند، به سمت تحریم می‌روند و می‌گویند خودمان نخواستیم وارد انتخابات شویم. در این بین، آنها به‌هیچ‌وجه نمی‌پذیرند پایگاه اجتماعی ندارند؛ برای مثال، اصلاح‌طلبان در سال88 اصلا هیچ تصوری نداشتند که اقدام احمدی‌نژاد مبنی بر بیمه‌کردن 23میلیون روستایی می‌تواند چه رای بالایی برای او به ارمغان بیاورد؛ آنها اصلا به ذهن‌شان خطور هم نمی‌کرد روستایی‌ها هم جزو مردم این کشورند و اگر خدمتی ببینند رای می‌دهند. اصلاح‌طلبان هنوز هم ریشه در همان طبقه بورژوا دارند و نمی‌توانند از این پایگاه جدا شوند و به سمت اکثریت مردم بیایند.

البته اصلاح‌طلبان باور دارند طبقه متوسط را نمایندگی می‌کنند و شما می‌گویید یک بخشی از متمولان. اگر بخواهیم با فرض آنها جلو برویم که نماینده طبقه متوسط هستند، آیا هنوز و در شرایط کنونی ایران هم می‌توانند این ادعا را داشته باشند یا آنکه ادعای‌شان را باید صرفا محدود به سال‌های آغازین دولت اصلاحات بدانیم؟

بله، در ابتدای کار دولت اصلاحات، آنها چنین ادعایی را داشتند؛ البته عنوان نمایندگی طبقه متوسط فقط یک شعار است و در واقع آنها مدافع کسانی بوده که خواستار ثروت‌اندوزی بودند و تمام عملکرد اقتصادی‌شان به نفع همین طیف بود. جالب است خود اصلاح‌طلبان هم امروز که فشار اقتصادی به شکلی عجیب و بی‌سابقه بر مردم تحمیل می‌شود، فهمیده‌اند حتی دیگر طبقه متوسط را که تا دیروز اندکی با آنها همراهی می‌کرد با خود ندارند و به همین دلیل است که اکنون می‌بینیم قدری شعارهای عدالت‌خواهانه سر می‌دهند و می‌خواهند چنین جلوه دهند که به اقشار ضعیف هم توجه دارند تا با این سیاست بتوانند از پایگاه و جایگاه مناسب‌تری برخوردار شوند. هرچند پذیرش چنین موضعی از سوی آنها قدری سخت است؛ زیرا تا همین امروز هم دولت همه امکانات را در اختیار اقشار ثروتمند قرار می‌دهد و هیچگاه دغدغه اصلاح‌طلبان طبقه فرودست نبوده است؛ مثلا دولت از اخذ مالیات بر خانه‌های خالی جلوگیری می‌کند یا ببینید چقدر بر ساخت آزادراه تهران-شمال اصرار دارد. دولت آقای روحانی که برآمده از حمایت اصلاح‌طلبان است، همواره کوشیده به قول معروف، خواسته‌های بالاشهرنشینان را تامین کند و به طبقات ساکن در پایین‌شهرها توجهی نداشته است اما اکنون موضع جبهه اصلاحات تغییر کرده است و با سیاستی که آقایان خاتمی و موسوی‌خوئینی‌ها نوشته‌اند، اصلاح‌طلبان با شعار عدالت به‌دنبال جذب طبقات فرودست هم هستند.

آیا این تغییر موضع ریشه در نوعی تنبه سیاسی و اجتماعی دارد یا آنکه کارکرد انتخاباتی دارد؟

حتما کارکرد انتخاباتی دارد؛ زیرا می‌بینیم در آستانه انتخابات شعارهای عدالت‌طلبانه از سوی اصلاح‌طلبان مطرح می‌شود. آنها پیش از این نیز با تحریک فرودستان حاشیه‌نشین می‌خواستند کشور را به آشوب بکشانند تا ناکارآمدی‌های خودشان در یک بحران فراگیر گم شود که حوادث آبان‌ماه سال98 گویای این موضوع است که البته با شکست مواجه شدند. حالا هم به شکل دیگر و این‌بار برای انتخابات می‌خواهند طبقات فرودست را جذب خود کنند و رای آنها را به دست بیاورند. 

به یاد داریم وقتی آقای احمدی‌نژاد در سال84 به جایگاه ریاست‌جمهوری رسید، کلیدواژه اصلاح‌طلبان ظهور پوپولیسم بود. بعد از آن هم بر این کلیدواژه اصرار زیادی داشتند تا حدی که هرگونه توجه به بحث‌های معیشتی و طبقات فرودست را رفتارهای پوپولیستی عنوان می‌کردند. دلیل این سیاست چه بود؟

دولت اصلاحات محور اصلی کار خود را توسعه سیاسی قرار داد و به‌هیچ‌وجه به توسعه اقتصادی و حتی توسعه متوازن توجهی نداشت. وقتی عمر دولت دوم اصلاحات به پایان رسید و آقای احمدی‌نژاد روی کار آمد، اصلاح‌طلبان به‌شدت نگران بودند که چون خودشان سال‌ها به طبقات فرودست بی‌توجه بودند، سخن از عدالت، فرودستان را جذب کند. به‌دلیل آنکه گفتمان عدالت در هیچ‌جای اندیشه حکومت‌داری اصلاح‌طلبان نیست آنها ترسیدند که مبادا مشکلات اجرایی و فکری‌شان عیان شود؛ به همین دلیل، از ابتدای روی‌کارآمدن احمدی‌نژاد، او را پوپولیست و اقدامات او را پوپولیستی نامیدند؛ البته احمدی‌نژاد هم می‌توانست در گسترش عدالت بهتر عمل کند و نقص‌هایی در عملکردش وجود داشت اما به‌هرحال با پایان دولت اصلاحات مردم دیدند که می‌شود طور دیگری هم کشور را اداره کرد و صرفا به طبقات متمول رسیدگی نکرد.

یکی از پررنگ‌ترین رویکردهای آقای روحانی حمله به اقدامات دولت قبل از خود بود؛ به یاد داریم که وقتی دولت روی کار آمد به‌شدت به طرح مسکن مهر حمله می‌کرد و آن را غیراصولی می‌دانست. دولت برای رفع مشکلات فرودستان تا چه‌حد موفق بود؟

معمولا دولت‌ها در ابتدای کار خود سعی می‌کنند عملکرد دولت قبلی را چنان سیاه و بی‌ثمر نشان دهند که‌اندک فعالیت خود به چشم آید. متاسفانه این روش در ابتدای کار دولت اول آقای روحانی به‌شدت به چشم می‌خورد. آقای روحانی و همراهانش سعی کردند اولویت دولت را برجام قرار دهند و طوری القا کنند که همه‌ مشکلات از طریق مذاکره با غربی‌ها حل می‌شود و هر نوع سیاستی جز این را تخریب کنند؛ سیاست‌هایی اقتصادی که تا پیش از دولت آقای روحانی با تکیه بر ظرفیت‌های داخلی اجرا می‌شد؛ برای مثال، طرح مسکن مهر که در دولت آقای احمدی‌نژاد آغاز شد توانست فواید بسیار زیادی برای اقشار ضعیف جامعه داشته باشد؛ به‌هرحال این طرح دومیلیون مسکن به کشور اضافه کرد و بخشی از مشکلات حوزه مسکن مردم رفع شد. با پایان دولت دهم، دولت از تکمیل این طرح سرباز زد که البته با فشار مجلس و با اکراه دولت این واحدها تکمیل شد. پرونده‌ای که اکنون برای آقای آخوندی در کمیسیون اصل90 وجود دارد، نشان‌دهنده آن است که دولت دچار ترک فعل غیرقانونی شده است. دولت روحانی برخلاف شعارهایی که می‌داد، اتفاقا به قوانین چندان هم پایبند نبود؛ یکی همین مسکن مهر بود و دیگری که به‌تازگی مشاهده کردیم، تمایل دولت به عدم اجرای مصوبه مجلس مبنی بر خروج از پروتکل الحاقی است که اگر فشار و ضمانت‌ اجراهای مجلس نبود، دولت زیر بارش نمی‌رفت. در حوزه معیشت هم دولت به‌هیچ‌وجه حامی اقشار فرودست نبوده است. آقای هاشمی در دولت کارگزاران باور داشت که باید ثروت عمومی بالا برود تا اقشار ضعیف هم مشکلات اقتصادی‌شان رفع شود اما در دولت آقای روحانی اصلا این اتفاق رخ نداد؛ به‌نحوی‌که شاهد بودیم ثروت در کشور در اختیار یک عده خاص از ثروتمندان قرار گرفت. در حقیقت، در دولت آقای روحانی اختصاصی‌سازی و نه خصوصی‌سازی اتفاق افتاد و نتیجه‌اش هم همین است که می‌بینیم فاصله طبقاتی تا چه حد نسبت به تمام سال‌های بعد از انقلاب بیشتر شده است و با اینکه دولت می‌گوید برای اقشار ضعیف گام‌های موثری برداشته اما عملا مشکلات آنها را چند برابر کرده است. شما به میزان تورم در همه دولت‌های بعد از انقلاب نگاه کنید و ببینید که دولت روحانی بالاترین آن را تجربه کرده است؛ ما هیچ زمانی تورم 300 تا 400درصدی را تجربه نکرده بودیم. حتی در دولت آقای هاشمی هم که در آن زمان اعتراضات زیادی صورت گرفت، تورم تا 50درصد افزایش یافت. اکنون خود دولتمردان می‌گویند که در برخی کالاها و اتفاقا در برخی کالاهای اساسی تورم تا 300درصد افزایش یافته است. با چنین وضعیتی، این ادعا که به اقشار پایین جامعه کمک شده است، به‌هیچ‌وجه قابل قبول نیست. حالا دولت می‌گوید هنوز به اقشار ضعیف یارانه داده می‌شود اما باید بررسی شود که با این یارانه 100هزار تومانی یک کیلو گوشت هم می‌شود خرید یا برابر چندکیلو برنج است؟

نسبت اصلاح‌طلبان با دولت را چگونه می‌بینید؟ اصلاح‌طلبان از مقطعی به بعد سعی کردند حساب‌شان را از دولت جدا کنند. چرا چنین سیاستی در پیش گرفته شد؟ و آیا پذیرفتنی است؟

اصلاح‌طلبان پروژه‌ای جامع و کامل را با حسن روحانی تصور می‌کردند. آنها باور داشتند روحانی از طریق مذاکرات هسته‌ای و در نهایت پذیرش برجام ارتباطی مستمر با غربی‌ها و به‌ویژه با آمریکا برقرار می‌کند و در پی چنین شرایطی، همه تحریم‌های شورای امنیت رفع می‌شود، پول‌های بلوکه‌شده به ایران می‌آید و شرایط اقتصادی داخلی مناسب می‌شود. آنها به اروپایی‌ها هم خوش‌بین بودند و فکر می‌کردند اروپایی‌ها تحت هر شرایطی به تعهدات‌شان پایبند خواهد ماند. اصلاح‌طلبان تصورشان این بود که با ورود هیات‌های سرمایه‌گذاری به ایران چندین میلیارد دلار ارز وارد کشور می‌شود و با این اوصاف، رشد اقتصادی به 8درصد می‌رسد؛ همان رقمی که در چشم‌انداز 20ساله هم تعیین شده است اما همه این خیال‌پردازی‌ها با روی‌کارآمدن ترامپ در آمریکا نقش‌بر‌آب شد و در عمل همه دیدند که نه‌تنها آمریکایی‌ها به قول خود عمل نکردند، بلکه تحریم‌های شدیدتری نسبت‌به تحریم‌های شورای امنیت اجرا کردند و اروپایی‌ها هم به‌دنبال آمریکا از اجرای تعهدات برجامی‌شان سر باز زدند. چون دولت هیچ سناریویی برای این شرایط نداشت، همه چیز را رها کرد و عملا امور کشور بدون هرگونه مدیریتی پیش رفت. اصلاح‌طلبان هم در چنین شرایطی دریافتند که پیامد خو‌ش‌بینی‌های پیاپی گریبان‌شان را می‌گیرد؛ به همین دلیل بعد از خروج آمریکا از برجام به‌سرعت از دولت فاصله گرفتند و سعی کردند همه مشکلات را بر گردن دولت بیندازند و گفتند که دولت کارآمدی لازم را ندارند و از آن‌سو گفتند که دیگر نهادهای حاکمیتی باب مذاکره را بسته‌اند و به این سبب است که کشور در بن‌بست قرار گرفته است. بعد از شکست سیاست خوشبینانه‌شان، سخن دیگری فرای مذاکرات هسته‌ای گفتند و بیان کردند که اگر حاکمیت بپذیرد که با آمریکا بر سر صنعت موشکی ایران مذاکره شود، همه‌چیز حل می‌شود. جالب است اصلاح‌طلبان در این شرایط گله داشتند چرا مسئولیت دولت به پای جبهه اصلاحات نوشته می‌شود؛ درصورتی که همه می‌دانند دولت حسن روحانی برآمده از حمایت بی‌حدوحصر آنهاست و جالب‌تر آنکه خودشان همه عملکرد دولت احمدی‌نژاد را به پای تمام نیروهای اصول‌گرا نوشتند درحالی‌که احمدی‌نژاد یک‌بار هم با اصول‌گرایان جلسه نگذاشت و همیشه ادعا می‌کرد خودم دارای رای بوده‌ام اما عملکرد او پای اصول‌گرایان نوشته شد. به‌جرات می‌گویم که اصول‌گرایان در دو دولت نهم و دهم کمتر از اصلاح‌طلبان به احمدی‌نژاد نقد نمی‌کردند اما اصلاح‌طلبان او و عملکردش را از اصول‌گرایان دانستند و حتی اطرافیان احمدی‌نژاد را هم منسوب به اصول‌گرایان نشان دادند. در همه این احوال، خودشان یک‌بار هم در قبال نیروهایی از خودشان که فساد مالی داشتند یا به کشورهای خارجی پناهنده شدند، مسئولیت نپذیرفتند و هیچ‌وقت نخواستند که مرزبندی روشنی با ضدانقلاب داشته باشند. این تناقض‎‌ها را هم نمی‌پذیرند و به‌گونه‌ای عمل می‌کنند که گویی هیچ‌یک از مشکلات عدیده کنونی بر عهده‌شان نیست و نمی‌خواهند در هیچ سطحی پاسخگو باشند.

یک پارادوکس دیگر هم در مشی سیاسی اصلاح‌طلبان به چشم می‌خورد. آنها از یک‌سو می‌گویند رییس‌جمهور در کشور کاره‌ای نیست و یک‌بار در اواخر دولت آقای خاتمی گفته می‌شود رییس‌جمهور تدارکاتچی است و بار دیگر در اواخر دولت فعلی گفته می‌شود اختیارات رییس‌جمهور کم است اما از آن‌سو می‌بینیم که آنها در هر انتخابات ریاست‌جمهوری تمام تلاش خود را می‌کنند که نیروی خود را روانه پاستور کنند. چنین تعارضی ریشه در چه دارد؟

اصولا سیاست اصلاح‌طلبان بقای در قدرت است و می‌خواهند به هر شکلی که شده قدرت را از دست ندهند. آنها به‌شدت پیرو این اندیشه‌اند که «هدف وسیله را توجیه می‌کند». وقتی چنین سیاستی در دستورکار قرار گرفت به‌راحتی حرف غیرواقع می‌گویند، زیر تعهدات‌شان می‌زنند و به هیچ‌کس هم پاسخگو نیستند. ببینید همین نیروهای اصلاح‌طلب که باعث روی‌کار‌آمدن روحانی شدند، چقدر به مردم تعهد دادند و چقدر از آن تعهدات را اجرا کردند؟ تقریبا هیچ و جالب است که طلبکار هم هستند و همه نارکارآمدی خودشان و دولت متبوع‌شان را به نداشتن اختیارات نسبت می‌دهند و نمی‌گویند که چرا وقتی در سال92 سرمست از رسیدن به پاستور بودید، به اختیارات مصرح رییس‌جمهور در قانون اساسی توجه نکردید؟ احمدی‌نژاد با همین اختیارات دومیلیون مسکن برای مردم ساخت و زمینه گشایش اقتصادی بخش فرودست جامعه را فراهم کرد. اصلاح‌طلبان اما حرف‌شان اینها نیست؛ آنها اختیاراتی در حد اختیارات رییس‌جمهور آمریکا می‌خواهند و تمایل دارند که رییس‌جمهورشان هر کاری که خواست انجام دهد و به هیچ‌کس هم پاسخگو نباشد. در ایران، مجلس وظیفه ریل‌گذاری از طریق تصویب قوانین و نظارت را برعهده دارد، قوه قضائیه هم در حیث اجرای درست قوانین نظارت می‌کند، دولت هم بر حسن اجرای قانون اساسی نظارت و در‌عین‌حال مسئول اجرای قوانین است و باید کارهای اجرایی کشور را هم پیش ببرند. اگر هر سه قوه با هم در یک انسجام کامل عمل کنند، حتما امور کشور به بهترین شکل جلو می‌رود و رهبری هم این سه قوه را هماهنگ می‌‌کند اما دولت آقای روحانی و اصلاح‌طلبان به این چارچوب قانونی قائل نیستند. به‌جرات می‌گویم که اگر در ایام کرونا، رهبری از همه توانش استفاده نمی‌کردند، اگر سپاه وارد عمل نمی‌شد، اگر بسیج در پی رفع مشکلات مردم نبود و اگر دیگر نهادها به کمک دولت نمی‌آمدند، دولت قادر به مدیریت کشور نبود. آقای روحانی باید پاسخ دهد که چرا وظایفش را به‌درستی انجام نمی‌دهد که همه نهادها و مقامات نظام باید درگیر انجام وظایف دولت باشند؟ رییس دولت در ولنجک می‌نشیند و رییس سپاه قدس در میانِ گل در خوزستان بود. وقتی دولت نمی‌تواند پاسخگوی مشکلات کشور و مردم باشد، طبیعی است که قوا و نهادهای دیگر باید جور دولت را بکشند. همه اینها نشان می‌دهد دولت متبوع اصلاح‌طلبان صلاحیت اداره کشور را نداشت و از توان مدیریت بی‌بهره بود. اصلاح‌طلبان هم در این بین همیشه به‌دنبال منافع جناحی و سیاسی خودشان بودند و گوش‌شان به بیرون از کشور است که آیا در بحران‌ها بانک جهانی یا سازمان بهداشت جهانی کمکی می‌کند یا نه و هیچ‌وقت نخواستند حتی تصور کنند که می‌شود با تکیه به توان داخلی به مدیریت پرداخت. با همه اینها، وقتی عمر دولت در حال اتمام است، می‌گویند اختیارات رییس‌جمهور کم بود و به این دلیل امکان کار کردن وجود نداشت. در همین دولت، رهبری با دستور تشکیل سران قوا برای حل مشکلات اقتصادی به ریاست رییس‌جمهور بالاترین اختیار را به رییس‌جمهور دادند و گفتند که تصمیمات این جلسه بدون اطلاع من اجرا شود یا با آنکه می‌دانستند که مذاکره با غربی‌ها به نتیجه‌ای نمی‌رسد به‌دلیل آنکه دولت اصرار داشت، گفتند حالا که امید دارید بروید مذاکره کنید تا خودتان دریابید که به‌ویژه آمریکا‌هایی قابل اعتماد نیستند یا در همین بحران کرونا به ستاد ملی مقابله با کرونا که زیر نظر رییس‌جمهور کار می‌کند این اختیار داده شد که در ریزترین مسائل زندگی مردم هم تعیین تکلیف کند. همه اینها چیست؟ آیا اختیار نیستند؟ کدام دولت در تاریخ جمهوری اسلامی از چنین اختیارات بالایی برخوردار بوده است؟ واقعا اصلاح‌طلبان و آقای روحانی باید پاسخ دهند که چه اختیاراتی می‌خواستند که نداشتند.

نسبت نیروهای کارگزاران با دولت را چگونه می‌بینید؟ آنها که همیشه از نزدیکان هاشمی‌رفسنجانی بودند، متاخرترین نیروهای منتقد دولت هستند؛ به این معنی که دیرتر از دیگر نیروهای اصلاح‌طلب به انتقاد از دولت پرداختند.

آنها همیشه به سمت قدرت می‌چرخند. به یاد داریم روزگاری در دولت آقای موسوی مدافع اقتصاد دولتی بودند و ناگهان در دولت آقای هاشمی مدافع اقتصاد آزاد شدند. این سیاست یعنی چرخش‌های ناگهانی به سمت قدرت تاکنون هم در آنها مشاهده می‌شود. آنها می‌خواهند با تغییر چهره فقط در دولت بمانند، ولو سهم اندکی در دولت نصیب‌شان شود. شما نگاه کنید چه میزان از بنگاه‌های اقتصادی در اختیار همین آقایان است که به هیچ‌کس هم پاسخگو نیستند؛ بنابراین سیاست‌ورزی آنها را جدی نگیرید؛ آنها به‌دنبال قدرت‌اند، نه سیاست.

گفته می‌شود اصلاح‌طلبان با روی‌کارآمدن دولت جدید آمریکا مترصد آن هستند که با طرح دوباره امکان مذاکره با غرب وارد انتخابات شوند. آیا چنین سیاستی در انتخابات ریاست‌جمهوری سال آینده برای آنها نتیجه‌بخش خواهد بود؟

حتما یکی از ابزارهای فریب مردم همین خواهد بود. البته دموکرات‌ها در آمریکا به اصلاح‌طلبان قول داده‌اند که برای چندماه فضای اقتصادی را باز کنند تا تاثیرات مقطعی اقتصادی در ایران احساس شود و در پی این شرایط، اصلاح‌طلبان بتوانند از مردم رای بگیرند. یعنی اصلاح‌طلبان برای انتخابات1400 با دموکرات‌های آمریکا هماهنگ عمل می‌کنند و من همین‌جا اعلام می‌کنم که اصلاح‌طلبان با محوریت خاتمی، به بایدن و دموکرات‌ها امیدوارند. در واقع پروژه حساب‌شده‌ای را پیش می‌برند و از همه ابزارهایی که در اختیار دارند برای انتخابات ریاست‌جمهوری استفاده می‌کنند. براساس نظرسنجی‌ها، اکنون 36درصد مردم گفته‌اند که در انتخابات شرکت نمی‌کنیم، مگر آنکه شرایط اقتصادی بهتر شود. دولت و اصلاح‌طلبان هم با هماهنگی دموکرات‌ها می‌خواهند تا در انتخابات ارز آمریکایی وارد بازار کنند؛ البته بایدن بعد از انتخابات اصلاح‌طلبان را رها می‌کند و حتی در این میزان هم به او اعتمادی نیست اما به‌هرحال تا انتخابات چنین برنامه‌ای در دستورکار اصلاح‌طلبان قرار دارد.

آیا نظام اجازه می‌دهد دولت فعلی بازهم مذاکره ولو در قالب 1+5 را آغاز کند؟

به‌هیچ‌وجه، دیگر چنین اجازه‌ای به دولت فعلی داده نمی‌شود. دولت روزهای آخر عمر خود را می‌گذراند و دیگر فرصتی ندارد. از سوی دیگر تا دولت بایدن هم شکل بگیرد تقریبا همزمان با انتخابات ریاست‌جمهوری در ایران می‌شود؛ بنابراین دولت روحانی نمی‌تواند با غربی‌ها مذاکره کند.

 شما باور دارید اگر بنا به مذاکره‌ای باشد، در دولت بعدی ایران رخ می‌دهد؟

بله، همین‌طور است. اگر با شرایط عزتمندانه قرار به مذاکره‌ای باشد، آن هم در صورتی که تحریم‌ها رفع شود و با همان شرایط پیشین و بدون هیچ پیش‌شرطی آمریکا به برجام برگردد و صرفا در قالب 1+5 در دولت بعدی ایران محقق می‌شود.

به ‌نظر می‌رسد اصلاح‌طلبان میان خود اختلافاتی هم درباره انتخابات ریاست‌جمهوری 1400 دارند؛ برای مثال، حزب کارگزاران سازندگی به حمایت از نامزد غیراصلاح‌طلب باور دارد و دیگر اصلاح‌طلبان می‌گویند که باید با نامزد کاملا اصلاح‌طلب وارد انتخابات شویم. به عنوان بحث پایانی، شما این اختلافات را چقدر واقعی می‌دانید؟

حتما در بین اصلاح‌طلبان اختلافات عمیقی وجود دارد. برخی از آنها باور دارند باید روی گزینه‌ای سرمایه‌گذاری شود که بتواند قدرت را حفظ کند و با نظام زاویه تندی نداشته باشد و از طرفی بتواند در مذاکره با آمریکایی‌ها رفتار میانه‌رویی داشته باشد و اصلاح‌طلبان تندرو معتقدند یا باید به‌زعم آنها با یک اصلاح‌طلب واقعی وارد انتخابات شد یا اگر به هر دلیلی ردصلاحیت شد، انتخابات را تحریم کنند. حالا باید منتظر ماند و دید که در نهایت کدام‌یک از این نظرها غالب خواهد شد.

 

نظر شما