به گزارش «فرهیختگان»، پیش از این، در ستونی تحت عنوان «تاریخ علم در اسلام و ایران» به تبیین مباحث علمی و دقیق تاریخ این مبحث مهم و مطرح در مجامع علمی روز میپرداخت. بنمایه این رشته مقالات، اساسا مباحثی بود که دکتر علیاکبر ولایتی در برنامه تلویزیونی «ایران» از شبکه دوم سیما بیان کرده و سپس، بنا به درخواستهای متعدد اساتید، پژوهشگران و دانشجویان، جهت تبیین دقیقتر مباحث و ارائه مستندات این مطالب، برای چاپ در روزنامه، تنظیم کرده بودند. روزنامه «فرهیختگان» در پاسخ به درخواستهای مکرر خوانندگان، مطابق گذشته به چاپ این مجموعه ادامه خواهد داد. البته بهجهت اتصال و پیوستگی مباحث، پیش از شروع مباحث جدید، نگاه و مروری خواهیم داشت به مباحث گذشته که در همین ستون منتشر خواهد شد.
سفرهای پیاپی شیخ در رکاب علاءالدوله و زیادی زحمات و فعالیت بیوقفه سیاسی و علمی، فرسودگیهای جسمی در شیخ ایجاد کرده بود که سرانجام در یکی از سفرهای او به همدان شیخ را از پای درآورد. بنا به روایت جوزجانی (صص 88–84) شیخالرئیس در 428ق، در یکی از لشکرکشیهای علاءالدوله به همدان رفت و در آنجا بیمار شد و به اصفهان بازگشت. بار دیگر علاءالدوله کاکویه عزم همدان کرد، ولی ابنسینا دیگربار در راه بیمار شد و از همین بیماری درگذشت. روایت جوزجانی این است که چون شیخ به قوت جسمانی خود میبالید، به ضعفی که به علت کار و مطالعه زیاد در او پدید آمد توجهی نمیکرد تا اینکه در سال 425ق، دچار قولنج شد. چون در این زمان، در سفر جنگی، علاءالدوله کاکویه را همراهی میکرد و میترسید با بازگشت به اصفهان، یا در راه ماندن، حادثهای مانند آنچه برای شمسالدوله روی داد اتفاق بیفتد (یعنی در زمان غیبت ابنسینا، مبادا امیر دچار زخمی یا مرضی بشود و پزشک بر بالین او حاضر نباشد)، در مداوای خود و در تنقیه مبالغه کرد و بر اثر همین مداوا، به زخم روده مبتلا شد و در همین حال، ناگزیر بود بهشتاب و با عجله، همراه سپاه علاءالدوله تغییر موضع و موقعیت دهد. در اینجا گرفتار تشنج شدید شد. چون به همدان رسید دریافت که دیگر به دفع مرض قادر نیست. از این رو، گفت: «اینک دیگر معالجت را فایدتی نیست.» چندی به همین حال ماند تا به جوار حق شتافت. عمر او 53 سال و مرگش در 428ق بود. ابن ابیاصیبعه (1299، ج 2، صص 9–8) همین روایت را آورده و بیهقی (1351، ص 58) بر آن چیز مهمی نیفزوده جز آنکه گفته است که چون شیخ به مرگ خود اطمینان یافت، غسل و توبه کرد و هرآنچه داشت بعضی را در رد مظالم صرف کرد و لختی بر فقرا تصدق کرد و بندگان آزاد ساخت و چون حافظ قرآن بود هر روز یکبار ختم قرآن میکرد تا در روز جمعه اول رمضان سال 428ق درگذشت.
در صفات ابنسینا، علی بن زید بیهقی در تتمه صوانالحکمه (1351، ص 59) میگوید که «ابوعلی مردی نیرومند و زیباروی و ظریف بود؛ چنان که از حسن جمال و ظرافت خود، بیننده را به عجب میافکند. چون در مجلس امرا آغاز سخن میکرد، همه را از حسن بیان و غزارت [= وفور] فضل، مسحور میکرد؛ چنان که تا کلام وی به پایان نمیرسید کسی را یارای تکلم نبود. بدنی نیرومند و نیرویی به کمال داشت و در وصف وی نوشتهاند که «کانَ قویالقوی کلّها» و همین قوت جسمانی او را از مراعات حال خود باز میداشت و نیز همین قوت جسمانی بود که افراط در کار مطالعه و تحقیق و تحریر را برای او میسر میساخت. از قدرت کار او حکایات غریب نقل کردهاند. خود گفته که 40بار کتاب ارسطو در مابعدالطبیعه را خواند و شاگردش (یعنی جوزجانی) نوشته که شیخْ المختصرالاصغر در منطق را در جرجان نوشت و این همان است که آن را در آغاز کتاب نجات قرار داد. نسخهای از این کتاب به شیراز رسید و جماعتی از اهل علم در آن نظر کردند و شبهههایی برای آنان در پارهای از مسائل این کتاب حاصل شد. آن را در جزوهای نوشتند و قاضی شیراز نیز که از همین دسته بود آن جزو را نزد ابوالقاسم کرمانی فرستاد تا بر شیخ عرضه کند و جواب گیرد. شیخ ابوالقاسم کرمانی هنگام زردی آفتاب به خدمت شیخ رفت و آن جزوه را بنمود. شیخ از ابوعبید جوزجانی کاغذ خواست آن را به پنج جزو و هر جزو را به 10 ورق تقسیم کرد و بعد از نمازِ خُفتن [= نماز عشاء] تا صبح، آن جوهها را با خط ریز مقرمط به پایان برد؛ چنان که هنگام برآمدن آفتاب چون فرستاده ابوالقاسم کرمانی به خانه شیخ رفت هر پنج جزو به پایان رسیده بود و شیخ نماز بامداد میگزارد. شیخ از اینگونه کارهای مداوم شگفتانگیز بسیار میکرد. بسیاری از شبها تا دیرگاه به مطالعه کتب و تحریر و تالیف مشغول میماند و حتی در حبس و سفر نیز از این کار غفلت نداشت و علت کثرت تالیفات او همین است، وگرنه اشتغالات سیاسی و منادمتِ [= همنشینیِ] امرا فرصتی برای او نمیگذاشت. از حدت ذهن و ذکای [= ذکاوتِ] او نیز داستانهای عجیب نقل شده و همین حدت ذهن است که او را در 18سالگی قادر به دانستن همه ابواب حکمت و فروع آنها کرده بود. با این حدت ذهن ابوعلی، دقت و تحقیق او در حقایق نیز همراه بود و به همانگونه که هنگام تحصیل و دریافت مقاصد و آرای گذشتگان از 40بار خواندن یک کتاب مضایقه نداشت، وقتی قصد تحقیق در مسائل ابتکاری جدید داشت و در موضوعات بزرگ و اغراض سیاسی وارد میشد، چنان که خود در آغاز منطقالمشرقیین گفته است 200بار در آنها تحقیق و مطالعه را تجدید میکرد.»
نظر شما