شناسهٔ خبر: 44332109 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: نسیم | لینک خبر

انسجام یک تصویر بیگانه

چرا زنان تلویزیونی نمی‌توانند الگو شوند؟!

انتخاب‌گری زنان و تصمیم‌گیری آنها در نسبت با آثار اتفاقی است که در عرض رسانه و در بافت زندگی شخصی هر زن اتفاق می‌افتد. همان نقطه‌ای که می‌توانست نقطه اتصال آثار زنانه سیما با زندگی زن ایرانی باشد، اما به علت ضعف‌های موجود در رسانه ملی و تولیدات آن و فاصله‌ای که این آثار با زندگی واقعی زنان ایرانی دارند، تبدیل به نقطه افتراقی مهم و اثرگذار شده‌ است.

صاحب‌خبر -

نسیم آنلاین؛ سحر دانشور: پس از پررنگ شدن چهره زنان در سریال‌ها و تولیدات صداوسیما، آنچه می‌تواند مورد توجه قرار بگیرد پرسش از انسجام یا عدم انسجام تصویری است که از ایشان در آثار مختلف می‌بینیم. زنان در آثار مختلفی چون کیمیا، نجلا، حانیه، نرگس، مدینه، پروانه (و دیگر آثاری از این دست) معمولا دارای چند ویژگی خاص و مشخص‌اند که تصویری قاطع، سرسخت و جنگنده، مقاوم، دارای قدرت تصمیم‌گیری، دلسوز و مهربان، مدیر و مدبر، کنشگر و فعال در عرصه‌های اجتماعی از آن‌ها به ما ارائه می‌دهد. این تصویر به تدریج و با محور شدنِ زنان در تولیدات مختلف سیما شکل گرفته است. اما سوال مهم این است که آیا این زنان ذیلِ تصویر منسجم صداوسیما قادرند به الگویی موفق برای جامعه زنان امروزی بدل شوند؟ آیا تصویرسازیِ منسجم از زنان در صداوسیما راه به الگوسازی دارد؟

در نظر گرفتن این نکته که تصویر شکل گرفته بر صفحه تلویزیون، مبتنی بر شناختی است که از تحولات جامعه زنان برای مدیران و تولیدکنندگان آثار حاصل شده است، ما را به پاسخ نزدیک می‌کند. به بیان دیگر زنان در دهه‌های اخیر تحولات زیادی را از سر گذرانده و نسبت به خود، خانواده و جامعه درک متفاوتی به دست آورده‌اند، توانایی‌های خود را به گونه‌ای دیگر شناخته و فهم کرده‌ و نسبتی جدید میان خود و جامعه برقرار کرده‌اند. در این فضا ما شاهد چهره‌ای جدید از زن در جامعه هستیم، این نکته بدین معنا نیست که زن گذشته دارای این ویژگی‌ها و یا برخی از آن‌ها نبود و یا تنها زنان این عصر دارای چنین شاخص‌هایی هستند، بلکه نکته در تفاوت نوع کنشگری در بستر جامعه و بروز و ظهور شاخص‌هایی چون قاطعیت، سرسختی، جنگندگی و... در محیط‌ها و ادوار مختلف است. سریال‌های صداوسیما با فهم اصلِ تغییرات جامعه زنان سعی کرده‌اند خود را به زنان نزدیک کنند. تولیدکنندگان به خوبی فهمیده‌اند جامعه زنان تغییراتی را از سر گذرانده است. اما آیا این فهم برای تبدیل شدن یک اثر به الگو کافی است؟

پاسخ پرسش قبل این است: خیر کافی نیست. فهمِ تحولات شرط لازم شکل‌گیری یک اثر خوب است، اما شرط کافی در این مهم فهم بافت، متن، بستر، مسیر، علل، زمینه، آینده و در مجموع جامعه‌ای است که تحولات را از سر گذرانده. واقعیت این است که تولیدات اخیر بدون فهم بستر و محتوای تحولات و بدون نزدیک شدن به آنچه در ذهن زن امروزی می‌گذرد، در حال به تصویر کشیدن آن چیزی هستند که در ذهن تولیدکنندگانشان می‌گذرد. این تصویر ترکیبی است از ظاهر زنان امروز و تحولاتشان و باطنِ تولیدکنندگان. حتی می‌توان گفت با توجه به گستردگی و نفوذ این تحولات در حوزه زنان، تولیدکنندگان چاره‌ای جز دیدن و پذیرش اصل تحولات نداشته و ندارند.

فاصله میان ظاهر تحولات زنان و باطن تولیدکنندگان شکافی را ایجاد می‌کند تا در نتیجه آن آثار و شخصیت‌های زن آن‌ها نتوانند با مخاطب نسبتی وثیق برقرار کنند و یا به عنوان الگو از سوی مخاطبین پذیرفته شوند. بافت داستانی، مناسبات میان شخصیت‌ها، زیست‌بوم جغرافیایی، فرهنگی و اجتماعی سریال‌ها در فاصله‌ای جدی با فضای زندگی و ذهنیت مخاطب قرار داشته و بر بیگانگی میان او و اثر می‌افزایند. قصه‌ها و مناسباتشان معمولا نسبتی با زندگی واقعیِ زنی که تلویزیون را تماشا می‌کند ندارد، شخصیت‌های داستانی در دنیایی زندگی می‌کنند که شباهتی با دنیای زندگی مخاطب ندارد. این فاصله باعث می‌شود باورپذیری اثر با مشکل مواجه شده و مخاطب با آن احساس همراهی نکند. این در حالی است که به علت ظاهرِ همراه و هم‌شکلی که شخصیت‌ها با زن امروزی دارند، مخاطب اثر را دنبال کرده و به آن جذب می‌شود. اما نمی‌توان گفت این شخصیت‌ها کارکردی ویژه در زندگی‌اش داشته و یا الگویی برای او خواهند بود. شخصیت‌های داستانی در بافت اجتماعی، فرهنگی و ذهنیِ متفاوت و حتی بیگانه با مخاطب نمی‌توانند اثرگذاری بالایی بر او داشته باشند، از این روی امکان تبدیل آن‌ها به الگو به امری مشکل و یا حتی ناممکن بدل می‌شود.

تبدیل شدن این شخصیت‌ها به قهرمانِ تصویری نیز اتفاقی است مشکل و نمی‌توان گفت آن‌ها زنانی قهرمان در زندگی زن امروز ایرانی هستند، چرا که رقابت این آثار با رسانه‌های مختلفی که هرکدام سعی می‌کنند مخاطبین را به خود جلب کرده و شخصیت‌های خود را در ذهن آن‌ها ماندگار، قهرمان و یا حتی الگو کنند، وجهی است که به صورت جدی مورد غفلت تولیدکنندگان و مدیران رسانه ملی واقع شده است. ریشه این مشکل نیز در فراموش کردنِ دو نکته نهفته است: اول فراموش کردنِ ویژگی مهم رسانه و اصل رقابت در آن و دوم ویژگی اساسی زنی که سعی کرده‌اند او را به تصویر بکشند یعنی انتخاب‌گری و قدرت تصمیم‌گیری. زن امروز زنی نیست که به سرعت با یک تصویر همراه شود، او دارای همان وجوهی است که در سریال‌های نامبرده در ابتدای این سطور بیان شدند، بنابراین به خود این حق را می‌دهد که از میان تصاویر مختلفی که برای او تولید می‌شوند انتخاب کند. او با قدرت انتخاب و آگاهی با شخصیت‌های مختلف آثار گوناگون مواجه می‌شود و از میان آن‌ها دست به انتخاب می‌زند تا قهرمان و یا الگویش را بیابد. مخاطب فعال حتی قدرت این را دارد که وجوه شخصیت‌های مختلف آثار گوناگون اعم از داخلی و خارجی را درهم بیامیزد و الگوی مورد نظر خودش را خلق کرده و به سمت الگوی ذهنی-رسانه‌ای‌ خودساخته‌اش حرکت کند.

انتخاب‌گری زنان و تصمیم‌گیری آنها در نسبت با آثار اتفاقی است که در عرض رسانه و در بافت زندگی شخصی هر زن اتفاق می‌افتد. همان نقطه‌ای که می‌توانست نقطه اتصال آثار زنانه سیما با زندگی زن ایرانی باشد، اما به علت ضعف‌های موجود در رسانه ملی و تولیدات آن و فاصله‌ای که این آثار با زندگی واقعی زنان ایرانی دارند، تبدیل به نقطه افتراقی مهم و اثرگذار شده‌ است. از این نقطه فاصله میان مخاطب و اثر شکل می‌گیرد چرا که اوست که انتخاب می‌کند. هرچند در کلیت تعامل میان رسانه و مخاطب، او مجبور به انتخاب از میان گزینه‌هایی است که رسانه به معنای عام(اعم از داخلی و خارجی) به او عرضه می‌کند، اما بدیهی است که او به بافتی که بیشتر به آن احساس قرابت می‌کند نزدیک شده و انتخاب‌گری‌اش را به رخ می‌کشد. اما مخاطب ما به کدام بافت احساس نزدیکی بیشتری می‌کند؟ این سوالی است که اهالی رسانه باید از خود بپرسند و سپس سعی کنند اثری در خور در رابطه با زن ایرانی تولید کنند؛ چرا که پاسخ به آن مقوله‌ای است که تنها در نسبت با فیلم و شخصیت عرضه شده در یک فیلمِ مشخص معنا نمی‌یابد، بلکه ساحت زندگی فرد و مواجه او با وضعیت سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، افکار و.... اوست که می‌تواند در انتخاب الگویش به او کمک کند. فارغ از ارزش‌گذاری مثبت یا منفی تحولات مربوط به حوزه زنان، گام اول برای درک بهتر جامعه زنان و تولید اثری که بتواند در نسبت با آن‌ها جایگاه مناسبی بیابد، تلاش برای فهم هم‌دلانه این تحولات در بستر ایران معاصر و بالاخص ایران انقلاب اسلامی است.  

«مجله سروش»

نظر شما