شناسهٔ خبر: 44252980 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه مردم‌سالاری | لینک خبر

بیژن عبدالکریمی، استاد فلسفه در گفت‌‌و‌گو با «مردم‌سالاری‌آنلاین»:

فهم جلال آل‌احمد از غرب، سیاست‌زده بود

صاحب‌خبر -

موسی حسن وند
یازدهم آذرماه، زادروز جلال آل احمد است. جلال آل‌ احمد (۱۳۰۲-۱۳۴۸)، روشنفكري صميمي، شجاع، متعهد، عاصي و شورشي عليه هر گونه ظلم و جور، پرشور و فداكار و يكي از برجسته ترين و اثرگذارترين نويسندگان و روشنفكران ايراني در دهة ۱۳۴۰ شمسي، و نيز از جمله كساني است كه از پاره اي آموزه‌هاي فرديد و به تبع وي از انديشه‌هاي هايدگر، ليكن بدون درك مباني فلسفي آنها، تأثير پذيرفته است. 
زندگي او دو دوره داشت. دورة جواني كه از نظر سياسي به ماركسيسم و گروه‌هاي چپ همچون حزب توده گرايش داشت و دورة دوم، بعد از شكست سياسي و سفر به مکه به نوشتن سفرنامه‌اش «خسي در ميقات» نه فقط از افكار و انديشه‌هاي گذشته‌اش فاصله مي‌گيرد، بلكه آنها را طرد و مردود اعلام مي‌كند. جلال آل احمد در دهه پایانی زندگی خود کتاب غرب‌زدگی را به رشته تحریر در‌می‌آورد که تا همین امروز هم بر سر آن بحث و گفتگویی بی‌پایان است. بسیاری جلال را به واسطه همین کتاب «غرب ستیز» معرفی می‌کنند و آن را با غرب ستیزی بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی پیوند می‌زنند. اما به راستی جلال غرب ستیز بوده یا به دنبال فهم عمیق‌تری از غرب این کتاب را به رشته تحریر درآورده است؟ آیا می‌توان آل احمد را در دسته سنت‌گرایانی همچون سید قطب دانست که همه چیز را به واسطه غربی بودن نفی میکرده‌اند؟ این سوال‌ها را از دکتر «بیژن عبدالکریمی» استاد فلسفه پرسیدیم. آقای عبدالکریمی معتقد است منظور جلال هر چه که بوده، در حد یک بیانیه سیاسی تقلیل پیدا کرده و نمی‌تواند یک نظریه فلسفی باشد، همچنین برخورد با این نوشته هم در سطوح سیاسی خلاصه می‌شود.
 چرا کتاب غرب زدگی مهم است؟
آل احمد را، به اعتبار دورة دوم زندگي فكري و اجتماعي، مي‌توان يكي از‌ شخصيت‌هايي دانست كه، به واسطة تأثيرپذيري‌اش از فرديد، در گسترش گفتمان نقادانه هايدگر به غرب و مدرنيته در جامعه ايران، بسيار دخيل و اثرگذار بوده است. با آل احمد و كتاب غرب‌زدگي، برخلاف نسل اول منورالفكران ايراني، گفتمان و نسل تازه‌اي از روشنفكران ايراني پديد آمد كه بر نقد غرب و مدرنيته و بر اصالت، هويت، و سنت تاريخي خويش تاكيد مي‌كردند. 
بسياري از روشنفكران و حتي برخي از روحانيون سياسي و چهره‌هاي برجسته‌اي همچون علي شريعتي و نيز بنيان‌گذار جمهوري اسلامي ايران، آشكار و پنهان، از گفتمان حاكم بر كتاب آل احمد تأثير پذيرفته‌اند. گفتماني كه حدود سه دهه، از سال 1341 تا آخرين سال‌هاي دهة 1370 شمسي، گفتمان غالب بر فضاي فكري ايرانيان بود. توجه کنید که در همين سال‌ها، به‌ خصوص پس از پايان جنگ‌جهاني دوم و دهة 1960 ، جريانات انتقادي نيرومندي به مدرنيتة غربي، در ميان متفكران اروپايي شكل گرفته بود كه از انديشه هاي نيچه و هايدگر و نقدهاي ريشه اي و بنيادين آنها نسبت به اصول و مباني مدرنيته متأثر بودند. كتاب غرب‌زدگي آل احمد در چنين فضاي گفتماني جهاني به منظور نوعي مقابله با فرآيند نوسازي و مدرنيزاسيون حكومتي به تحرير درآمد. به عبارت ديگر، در دهه هاي 40 و 50، شاهد نوعي هماهنگي تاريخي ميان گفتمان انتقادي از غرب در ايران و جريان انتقادي از مدرنيته در خود غرب و نيز در ميان پاره اي متفكران و روشنفكران جهان سومي هستيم، بي آنكه اين سخن به اين معنا باشد كه آل احمد از اصول و مباني نظري و فلسفي جريان انتقادي غربي به مدرنيته آگاه بوده است. 
آل احمد غربزدگي را در 1341 به چاپ رساند. اين كتاب از همان بدو انتشار مورد استقبال بسياري از روشنفكران قرار گرفت.
 دلايل اين استقبال چه بود؟ 
به اعتقاد اينجانب، دلايل اين استقبال را، صرف نظر از شرايط بحرانی تاریخی و تمدنی در کشورمان، باید در شرایط سياسي و اجتماعي دوران حكومت پهلوي جست وجو كرد. كاملاً مي توان پذيرفت كه پس از مواجهة جامعة سنتي ايران با تمدن جديد غرب، بسياري از بنيان هاي نظري و فرهنگي عالَميت سنتي و تاريخي ما شروع به لرزيدن
كرد و برج و باروهاي ستبر باورها و اعتقادات سنتي فرهنگ و جامعة ما بر سر ما ويران شد. 
و پس از دوره اي كه با بهت، سرگشتگي، و حتي خودباختگي دربرابر ارزش هاي فرهنگي دوران جديد همراه بود، بسياري به خود آمده و كوشيدند تا با مقاومت در برابر نفوذ هر چه وسيع‌تر مدرنيتة غربي و سيطرة مطلق و يك جانبة آن بر فرهنگ و هويت جامعة ما، به يك هويت تازة تاريخي بر اساس ارز شها، اصالت، و هويت ديني و ملي خودمان بپردازند. اين جهت گيري نتيجة كاملاً طبيعي بحران تاريخي و تمدني ما بود. علاوه بر این‌که شرايط خاص سياسي و اجتماعي در دوران حكومت پهلوي به این گفتمان شدت بخشيد. به بيان ساده تر، گفتمان غرب‌زدگي عكس العمل و مقاومتي بود در برابر اتخاذ سياست‌هاي مدرنيزاسيون دولتي كه رضاشاه و پس از او محمدرضا پهلوي از طريق سلسله اصلاحاتي تحت عنوان انقلاب سفيد  پيش گرفته بودند. جالب توجه است كه امروز نیز، اگر حضور گفتمان غرب‌زدگي در ميان خيل انبوه روشنفكران و نسل‌هاي جديد بسيار كم‌رنگ و وجود هر گونه ارزش و اصالت در سنت تاريخي ايراني-اسلامي انكار مي‌شود، باز هم حاصل نوعي عكس‌العمل و مقاومت در برابر شرايط سياسي موجود و اتخاذ سياست هاي اعمال فشار از بالا به پايين از جانب قدرت سياسي حاكم بر كشور است. همین عکس العملی بودن و تبدیل مسائل فرهنگی به مسائل سیاسی و ایدئولوژیک و عدم مواجهه فلسفی با مسائل تاریخی حکایت‌گر پاره‌ای از مهم‌ترین شاخصه‌های وضیت تفکر ما ايرانيان در دورة معاصر است.
 آل آحمد از غرب زدگي چه مي‌فهميد و چه چيز را مراد مي‌كرد؟ ريشه هاي آن را چه مي‌دانست و چه راه‌حل يا راه حل‌هايي را براي مواجهه با عارضه يا بيماري غرب زدگي ارائه مي داد؟ آيا انديشه هاي وي به ما ايرانيان در فهم موقعيت تاريخي خود و خروج از بحران هايمان ياري كرد و افق روشني را در برابر ديدگان مان گشود يا برعكس؟
بهتر است بحث را از اين پرسش آغاز كنيم که اساساً شرق و غرب از نظر آل احمد به چه معناست؟ خود وي صراحتاً اظهار مي دارد که شرق و غرب دو مفهوم جغرافيايي نيست و براي او دو مفهوم اقتصادي است. غرب، يعني ممالك سير و شرق يعني ممالك گرسنه
 بر اساس اين تلقي از غرب و شرق، غرب زدگي از نظر آل احمد به چه معناست؟
وي غرب زدگي را به معاني متعدد و به هم پيوسته‌اي به كار مي‌برد . نخستين، مهم ترين و بنیادی‌ترین معنای غرب‌زدگی از نظر آل احمد وابستگی به ماشین است. غرب زدگي، مشخصة دوراني از تاريخ ما است كه هنوز به ماشين دست نيافته‌ايم و رمز سازمان آن و ساختمان آن را نمي‌دانيم. در اين سياق، بحث آل احمد از غرب زدگي به معنای وابسته است. و نیز تعبیر ماشین را می‌توان تکنولوژی فهم کرد. لذا بنیادی‌ترین توصیف یک جامعه غرب‌زده از نظر او وابستگی تکنولوژیکی به غرب است. و همین وابستگی است که دومین وصف جامعه غرب‌زده یعنی دنباله‌روی سیاسی و اقتصادی از قدرت‌های سیاسی و اقتصادی غربی را سبب می‌شود. از نظر آل احمد وابستگي تكنولوژيك به غرب و به تبع آن وابستگي اقتصادي و سياسي به لحاظ فرهنگي موجب از دست رفتن شخصيت فرهنگي و تاريخي ما شده است. از نظر آل احمد، خود همين از دست رفتن شخصيت فرهنگي و تاريخي موجبات انكار سنت و پشت پا زدن به آن و لذا عدم اصالت و بي ريشگي تاريخي و در حيات اجتماعي منتهي به پذيرش بردگي و عبوديت در قبال جوامع غربي می‌شود. جلال معتقد است ما هميشه غربيان را با انگ‌ها، انگاره، و ملاك‌هاي خود مي سنجيديم اما در دورة جديد برعكس شده و خود را براساس انگاره‌ها و ملاك‌هاي آنان ارزيابي مي‌كنيم. 
چرا معتقد هستید که نگاه آل احمد به مساله غرب‌‌زدگی سیاسی است؟
در كتاب، مفهوم غرب زدگي گاه تا سرحد فرنگي مآبی، فکلیسم و قرتي بازي تنزل يافته، نمادها و نشان ههاي بسيار بارز و آشكار غرب زدگي مدرن با خود غرب زدگي يكي گرفته مي شود. آن‌جا که جلال می‌گوید: «آدم غربزده قرتي است. زن صفت است. حتي گاه زير ابرو برمي دارد.» آل احمد حتي براي اثبات غرب‌زدگي از آمار رشد مصرف محصولات آرايشي در ايران كمك می‌گیرد. 
 ريشه هاي غرب زدگي كجاست و به نظر آل احمد اين بيماري را در چه علل و عواملي بايد جست؟
به نظر مي رسد كه وي طرح و ايدة مشخصي ندارد، جز اينكه ما مدنيت و شهرنشيني و تمدن شهري نداشته ايم، به همين دليل در مواجهه با ماشين (تكنولوژي)، ساختارهاي اجتماعي‌ مان با ظهور ماشين نامتناسب و ناهماهنگ شد. نکته دیگر هم تهاجم اقوام بيان‌گرد به سرزمين ما و ديگري بي‌ثباتي سياسي حكومت هايمان است. او می‌گوید: «هربار كه خانه‌اي ساختيم تا به كنگره‌اش برسيم، قومي گرسنه و تازنده از شمال شرقي در رسيد. و از نظر او «هر که آمد عمارتی نو ساخت و برای همین تداوم شهرنشینی به وجود نیامد. و بناي تمدن نيمه شهري ما، بنايي نيست كه يكي پِي ريخته باشد و ديگري بالا آورده باشد و سومي زينتش كرده باشد و چهارمي گسترده‌اش... دیگر این‌که از نظر وی ما طبیعتی خشک و هوایی بسیار خشن داشته‌ایم. لذا به مدنیت و تمدن بزرگ شهرنشینی دست نیافتیم. 
 راه حل و درمان غرب‌زدگی را در چه می‌داند؟
آل احمد در پي يافتن راه حلي براي درمان همة آن اموري است كه وي از غرب زدگي مراد مي‌كند. مي‌توان گفت از نظر وي، بيماري غرب زدگي، يك راه حل اساسي و بنيادين دارد و آن غلبه بر هراس از ماشین و ساخت آن، یعنی در یک عبارت، نیل به قدرت تکنولوژیک است. از نظر آل احمد، شيوة حل مسئلة غرب زدگي بسيار روشن است: ما بايد، بر رعب و هراس از ماشين غلبه كنيم.
آل احمد، به درستي معتقد است ما در مواجهه با عالَم تكنولوژيك مدرن  البته در بياني بسيار كلي  سه راه بيشتر نداريم: 1. نفي عالَم مدرن و در خود فرو رفتن؛ 2. تسليم تكنولوژي و مصرفی شدن (غرب زدگي)؛ 3. راه سومي كه همان ساخت ماشین است. اما معتقد است که نباید در بند ماشین ماند، چون ماشين وسيله است و هدف نيست. 
منتها درك آل احمد از سنت، دركي سياسي بود. يعني سنت را به منزله منبعي براي مبارزه و مقاومت در برابر غرب سياسي (استعمار و حكومت زمان خود) مي فهميد. نحوه رجوع آل احمد به سنت و نمونه‌هايي كه براي نشان دادن اهميت سنت مي آورد، اين امر را به خوبی نشان می‌دهد.
  مثلا در کجا؟
آل احمد روحانيت را آخرين سنگر دفاع در مقابل غرب زدگي  می‌دانست. برخي از عبارات غرب زدگي، به خوبي نشانگر تلاش آل احمد براي كشيدن روحانيت به صحنة سياسي است.  از نظر آل احمد ميرزاي شيرازي با يك فتواي ساده تومار امتياز تنباكو (به كمپاني انگليسي رژي) را درنوشت و نشان داد كه روحانيت چه پايگاهي است.
از آنجا كه آل احمد سنت را تكيه‌گاهي براي مقاومت سياسي در برابر غرب سياسي و حكومت مي‌فهميد بر عناصري چون شهيد و شهادت در سنت تكيه مي‌كرد. آل احمد از سكوت رضايت آميز كساني چون ميرداماد وعلامة مجلسي در برابر عملة ظلم و جور، تنها به خاطر اينكه حاكمان صفوي به تبليغ تشيع مي‌كوشيدند و اين‌چنين به خدمت
دربار صفوي درآمدند و جعل حديث كردند مي‌نالد و معتقد است كه ريشة غرب زدگي ما در همین‌جاست. 
كتاب غرب‌زدگي فريادي از روي دردمندي و آرزومندي بود، بي آنكه درد يا درمان را به نحوي روشن براي ما آشكار سازد. ليكن، اين فرياد دردمندانه و آرزومندانه در تاريخ اجتماعي دورة معاصر ما بسيار مؤثر افتاده است. 
كتاب غربزدگي آل احمد تبلور و منعكس كنندة بسياري از گرايش هاي گوناگون آشكار و پنهان بخش وسيعي از روشنفكران غيرحكومتي در دهه هاي 1340 و 1350 بود كه به وابستگي سياسي و اقتصادي ايران به قدرت‌هاي استعمارگر غربي و نيز روند مدرنيزاسيون دولتي حكومت پهلوي و همچنين به ناهنجاري‌هاي حاصل از اين روند، به شدت معترض بودند و خواهان نوعي بازانديشي فرهنگي و نيل به يك هويت تاريخي نوين بودند. كتاب غرب زدگي را مي توان بيانيه‌اي رسمي عليه حكومت پهلوي دانست.
 که احتمالا دنباله همان نگرش ضدغربی در سطح جهان به شمار می‌آمد و البته لزوما فلسفی هم نبود.
مقايسة فضاي فكري و گفتمان آل احمد با گفتمان هاي رايج جريانات روشنفكري در  روزگار ما نكتة بسيار مهمي را آشكار مي‌سازد. تحت تأثير فضاي مبارزات ضداستعماري دهة 1960 و ظهور آثاري چون «گفتاري در باب استعمار» از «امه سه زر»، «دوزخيان روي زمين» اثر «فرانتس فانون»، حتي خود روشنفكران غربي از اين فضا دور نبودند. چهره‌هايي چون ژان پل سارتر و برتراند راسل به غارت و استعمار دولت‌هاي غربي و كشتار ملل مستعمره شديداً منتقد بودند. بخش اعظم انتقادات آل احمد به روشنفكران و «حرف آخر» وي در كتاب در خدمت و خیانت روشنفکران عبارت از اين است كه آنان در محيط و فضاي كشورهاي «متروپل» مي‌انديشند و مي‌كوشند به تطبيق محيط‌هاي بومي ومسائل آن با محيط‌هاي متروپل و مسائل آن بپردازند. ليكن، بعد از فروپاشي اتحاد جماهير شوروی، در روزگار كنوني، يعني در فضاي پست مدرن، مفاهيمي چون استعمار و امپریالیسم و گفتمان‌هاي ضداستعماري و ضدامپرياليستي در ميان روشنفكران بسيار رنگ باخته است، تا آنجا كه حتي بسياري از روشنفكران كشورهاي توسعه نايافته دولت هاي جوامع امريكا و اروپا را ديگر نه به عنوان دول و جوامعي استعمارگر كه به منزله فرشته نجات تلقي مي‌كنند كه مي‌توانند كشوري چون عراق را از دست خشونت وديكتاتوري نظام‌هاي يكسره پليسي و امنيتي چون حكومت صدام حسين يا كشوري چون افغانستان را از فقر و بدبختي و توسعه نايافتگي 
برهانند. 
 این یعنی معنای «متروپل» برای روشنفکر ما تغییر کرده است.
در روزگار ما، بسياري از روشنفكران به سهولت آماده اند براي نيل به شرايط زيستي بهتر به كشورهاي متروپل مهاجرت و مسئوليت‌هاي خويش را نسبت به سرنوشت جوامع استعمارزده و استثمارشده فراموش كنند. در دوران تاريخي ما، برخلاف روزگار آل احمد، نداي جريان عمدة روشنفكران را ديگر نمي توان فرياد اعتراضي نسبت به فاصلة عظيم و ظاهراً پرناشدني ميان كشورهاي شمال و جنوب تلقي كرد . در اين ميان، حتي گرايشات سوسياليستي و عدالت طلبانة روشنفكراني چون آ لاحمد، در روزگار ما بسيار كم رنگ شده است.
 ولی به قدرت تکنولوژی به درستی اشاره کرده...
در نحوه مواجهه آل احمد با غرب نقش کانونی تکنولوژی مهم است. آل‌احمد به‌ درستي دريافته بود تا زماني كه ما به قدرت تكنولوژيك و قدرت ساخت ماشين نايل نشويم، كماكان غرب زده مطابق با تلقي وي، يعني وابسته و پيرو سياست و اقتصاد غرب باقي خواهيم ماند. اين تأكيد ايجابي بر اهميت قدرت تکنولوژیک، به منزله یک نيروي تاريخي بنيادين در دورة جديد، امري است كه بعد از گذشت نيم قرن از زمان نوشته شدن كتاب، هنوز در ميان روشنفكران و صاحب نظران ما كم تر ديده مي‌شود. حتي متفكراني چون فرديد، يك سويه و از منظري پست مدرن صرفاً به نقد سيطرة تكنولوژي و تفكر تكنولوژيك پرداختند، بي آن‌كه اين دريافت تاريخي را داشته باشند كه در روزگار كنوني اگر جامعه‌اي به قدرت تكنولوژيك دست نيابد، از صحنة تاريخ به حاشيه رانده خواهد شد. هنوز، بعد از ورود به قرن بيست و يكم، در ميان ما ايرانيان عزيمتي ملي براي نيل به قدرت تكنولوژيك شكل نگرفته است و تأكيد ايجابي آل احمد بر نقش اساسي و تعيين كنندة قدرت تكنولوژيك در جهان معاصر مي‌توانست نقطة عزيمت شايسته‌اي براي شكل گيري اين عزم و ارادة ملي باشد. اما افسوس كه روشنفكران ما همواره بيشتر به حوزة سياست و جابه جايي قدرت چشم دوخته اند تا فهم نيروهاي تاريخي كه فراتر از حوزه سياست، تعيين‌ كننده مقدرات اجتماعي جوامع هستند. البته آل احمد نيز، همچون اكثر قريب به اتفاق متفكران و روشنفكران و صاحب نظران ما پرسش بنياديني را، در ارتباط با نيل به قدرت تكنولوژيك، ناانديشيده و بي پاسخ 
رها كرد.
 یعنی جوامع توسعه نيافته‌اي مثل جامعة ما چگونه مي‌توانند به قدرت تكنولوژيك دست يابند؟
گفتيم كه غر بزدگي آل احمد فريادي دردمندانه و پژواك صداي اعتراض جامعه و بسياري از روشنفكران ما به روند مدرنيزاسيون دولتي و ناهنجار‌ي‌هاي حاصل از آن بود. اما به علت نا انديشيده ماندن بسياري از پرسش‌هاي بنيادي در ارتباط با نحوة مواجهة ما با تمدن جديد غرب، اين فرياد دردمندانه زمينه‌هاي فهم نادرستي از غرب و جهان مدرن را براي ما نيز به ارمغان آورده است. همچنين، به نظر مي رسد كه براي خود آل احمد نيز روشن نيست كه غرب زدگي را بايد ظهور نابساماني‌ها، علت نابساماني ها، يا معلول نابساماني ها برشمرد. وي ايدة روشني دربارة غرب زدگي ندارد و به نظر مي رسد او هر آنچه را به آن معترض بود، به نحو ناانديشيده اي تحت لواي غرب زدگي قرار مي دهد.  البته انتقاد شديد آل احمد به قرتي بازي و فرنگي مآبی دوره حکومت پهلوی کاملا قابل فهم است. آل احمد هم، مثل بسياري از روشنفكران و نيز توده ها، تفكراتش به شدت با شرايط سياسي و اجتماعي اش پيوند داشته است. مسئلة آل احمد را بايد حتي المقدور بر اساس درد خودش، و درد زمانه اش فهميد و ما، تا آن جا كه ممكن است، حق نداريم کتاب غرب زدگي را بر اساس درد خود و دردهاي زمانه مان فهم و تفسير كنيم. 
 و شما تصور می‌کنید که آل احمد دچار ساده‌اندیشی شده است...
به سبب همين عدم درك عميق فلسفي از مدرنيته و تحولات ژرف و بنياديني كه در نحوة هستي انسان ها در سراسر جهان، از جمله در هستي تاريخي خود ما صورت گرفته است، آل احمد نيز، همچون بسياري، در مواجهه با مدرنيته و چیزی که غرب‌زدگي مي نامد، دچار نوعي ساده انديشي بسيار كودكانه مي‌شود . در بخشی از كتاب آل احمد ساده‌انديشانه تصور مي كند واقعاً راه شكستن طلسم غرب زدگي و درمان اين بيماري را عرضه كرده است. او راه حلي براي درمان همة آن اموري كه به منزلة غرب زدگي مراد مي كند يك راه حل اساسي و بنيادين را پيشنهاد مي‌كند و آن غلبه بر رعب و هراس از ماشين و ساخت آن، يعني، نيل به قدرت تكنولوژيك است. 
 یعنی صرف اراده بر ساخت ماشين و تصاحب تكنولوژي، تكنولوژي را در اختيار ما قرار نخواهد داد. 
آل احمد ريشة همة دردها را در سياست و اقتصاد جست وجو مي كند . براي همين، نمي تواند به فهمي فلسفي و دريافتي ريشه‌اي تر و بنيادي تر از مسائل نزديك شود. هما نگونه كه تحليل و ريشه يابي آل احمد از پديدار غرب زدگي نشان مي دهد، كاملاً آشكار است كه وي غرب زدگي را عمدتاً در گفتماني سياسي و به منزلة امري سياسي مي فهميد كه داراي نتايج و پيامدهاي اقتصادي و فرهنگي نيز هست. بر اساس اين تلقي و با توجه به گرايش هاي چپ ماركسيستي آل احمد، غرب مساوي است با «استعمار» و اين به خوبي نشانگر درك سياسي او از مفاهيم غرب و غرب زدگي است . 
به سبب همين فهم سياست زدة آل احمد است كه وي هرگز به فهم سنت تاريخي و منطق دروني تمدن غرب و مدرنيته نايل نشد. غرب از يك سنت تاريخي، يعني سنت تاريخي متافيزيكي و منطقي دروني برخوردار است كه بدون فهم آن، هرگونه مواجهة ما با اين تمدن و مدرنيته را سطحي و ناكارآمد خواهد بود. آل احمد ساده‌انديشانه تصور مي كرد صرفاً بر اساس يك عزميت سياسي يا ايجاد تغيير در ساخت سياسي (تو بخوان ساخت حكومت) مي‌توان به سهولت به ماشين و تكنولوژي دست يافت و ديگر دنباله رو سياست و اقتصاد غرب نبود. 
آل احمد هرگز به اين نكته متفطن نشد كه دنباله روي از سياست و اقتصاد غرب صرفاً ناشي از فساد سياسي يا فقدان عزيمت سياسي حكومت هايي چون قاجار يا پهلوي نيست، بلكه حاصل ساختارهاي اجتماعي ما، سازمان اجتماعي كار در ميان ما و عدم درك ما از منابع قدرت مدرن است كه خود ريشه در سنت تاريخي ما و سازوكار شبكة پيچيده‌اي از عوامل اجتماعي و تاريخي دارند و هرگونه مواجهة ساده انديشانه و تقليل گرايانه، جوامعي همچون ما را در مواجهه با مسائلمان، از جمله عدم نيل به تكنولوژي و منابع قدرت مدرن فلج مي‌سازد.
تجربة تاريخي انقلاب نشان داد كه هرچند ساخت سياسي تغيير يافت و هرچند عزم عظيمي براي غلبه بر غرب زدگي و عدم پيروي از ساختار هاي جهاني در ما شكل گرفت، به علت فقدان نظام انديشگي مناسب و ساختارهاي اجتماعي لازم، اين هدف از توفيق كم تري برخوردار بود. با اين وصف، حتي پس از گذشت چند دهه از پيروزي سياسي انقلاب، هنوز روشنفكران سياست زدة ما پاسخ همة مسائل را در حوزة سياست و تغيير در ساختار سياسي مي جويند. اين نقد، به هيچ وجه به معناي دعوت به بي توجهي به حوزة سياست نيست، بلكه متضمن به زير سؤال بردن هرگونه تلقي ساده انديشانه و تقليل گرايانه اي است كه از غرب و مدرنيته دركي صرفاً سياسي دارد و حوزة سياست را تعيين كننده ترين امر در حل مسائل اجتماعي و تاريخي ما در دورة معاصر تلقي مي كند. ما هنوز به تجربة تاريخي، اين آگاهي را نيافته‌ايم كه كه هيچ گونه راه حل تقليل گرايانة سياسي نمي تواند ما را در نيل به توسعه و قدرت تكنولوژيك ياري كند و ما به تركيبي از عوامل و سازوكارهاي بسيار پيچيده و هم زمانِ نيروهاي گوناگون سياسي، اقتصادي، و فرهنگي
 نياز داريم.

نظر شما