شناسهٔ خبر: 44228800 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه نسل‌فردا | لینک خبر

نقد سینمایی «ربکا2020» بازسازی یک شاهکار

زیباترین غریق جهان

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی

صاحب‌خبر - «ربکا» به کارگردانی «بن‌ویتلی» اقتباسی است دوباره از «دافنه‌دوموریه». خاصیت یک اثر هنری در لایتنهای سازی معانی و تداعی خاطرات برای مخاطب است. در همین راستا اقتباسی که بن‌ویتلی به کمک تکنولوژی و زرق و برق هالیوود امروز از این رمان کرده با آنچه «هیچکاک» ساخته زمین تا آسمان متفاوت بوده است. سعی در مقایسه این دو اثر ندارم اما جا دارد که این اشاره را داشته باشم که بن‌ویتلی در نمایش و خلق موقعیت‌های عاشقانه که از بطن یک احساس نشئت می‌گیرد توانایی بالایی داشته و برعکس هیچکاک که از نظر روانی-معمایی قصه را به بهترین شکل پیش برده در به وجود آوردن مفهوم قصه دست و پا شکسته است. ماندرلی چرا این رمان محبوبیت خاصی میان سینماگران و علاقه‌مندان به حوزه دارد؟ دافنه دو موریه به‌رغم زنانگی موجود در متن به پریشان‌حالی زنی که سال‌ها خدمتکار عمارت ماندرلی بوده است اشاره دارد. درک و قبول این پریشان حالی توسط یک مرد به مراتب آسان‌تر از زنی است که این رمان را خوانده. اما نکته حساس اینجاست که اگر هنگام اقتباس از رمان این درک به زنانه‌ستیزی از سوی یک خواننده مرد تبدیل شود او تماماً قافیه را باخته و قصه را وارونه متوجه شده است. در نسخه‌ای که بن‌ویتلی از این رمان به نمایش می‌گذارد نه تنها درکی از روان زنانه دیده نمی‌شود بلکه تعریف درستی از زن در این اقتباس وجود ندارد. فیلم می‌خواهد کلاسیک عمل کند اما شدیداً تنه به امروزی بودن و فرهنگ مدرنیسم می‌زند. از ابتدای آشنایی همسر دوم ماکسیم با وی شرح روایت به طرز معجره‌آسایی امروزی می‌شود. البته که کارگردان سعی کرده تماماً پایبند فرم کلاسیک اثر باشد اما زمان از دستش در رفته و در تله‌ای به نام امروز (به لحاظ زمانی) گیر کرده است. ماندرلی ویتلی از همان پلان آغاز تفاوت عمده‌ای با بُعد اصلی زمان روایت در داستان می‌کند. در «ربکا» ویتلی توهم جای رؤیاپردازی را گرفته است و حتی آغاز ادیبانه فیلم: «در خواب دیدم که دوباره به ماندرلی بازگشته‌ام» اثر را نجات نداده است. آتش‌افروزی در دریا مسئله اصلی بر سر مرگ «ربکا»ست. دافنه دوموریه با هوشمندی زنانگی خود را پشت دو شخصیت بی‌هویت پنهان می‌کند. اول در بی‌نامی همسر دوم ماکسیم و دوم در عدم نمایش چهره «ربکا» برای مخاطب، آن هم با عطشی که توسط تعریف از زیبایی و شجاعت او به وجود آورده. به گفته «مارسل‌پروست»: نوشتن از حسرت‌ها و عقده‌ها موجب خلق یک شاهکار می‌شود. باید این روان‌کاوی را بر رمان دافنه دوموریه داشته باشیم که عقده زیبایی در «ربکا» و حسرت‌هایش را در همسر دوم ماکسیم به تصویر کشیده است. حال این پرسش مطرح می‌شود که چرا خانم دنورس که به لحاظ روانی یک مردستیز سطحی است به «ربکا» علاقه نشان می‌دهد؟ پاسخ این است که خانم دنورس چهره خشمگین مؤلف است آن هم برای مردانی که برداشت ستیزانه علیه زن از این داستان دارند. این سائق‌های روانی در اقتباس هیچکاک به خوبی تعدیل و بازسازی شده‌اند. اما در فیلم ویتلی کارگردان بیش از اینکه درگیر خلق ساختار برای نمایش مفهوم قصه باشد خود را ملزم به رعایت اصول سینمای کلاسیک و خلق چشم‌انداز کرده است. به عنوان مثال هنگامی که خانم دنورس ماندرلی و کلبه کنار دریا را آتش می‌زند و خود را در دریا غرق می‌کند معنایی غیر خواستگاه رمان به بیننده القا می‌کند. در رمان دافنه دوموریه خانم دنورس خباثت ذاتی خودش را خرج عقده‌ها و چاله‌های روانی خود می‌کند و از این حالت مازوخیسم لذت می‌برد. اما در فیلم ویتلی خانم دنورس تبدیل به کسی شده که خود را فدای خصوصیات شخصی «ربکا» می‌کند و لایه نازکی از عقده بر روان خود کشیده است. از این رو است که هنگامی که او خود را در دریا می‌اندازد درواقع گلوله آتشی را در اعماق آب خاموش می‌کند که همچنان شعله اصلی‌اش را در ماندرلی جا گذاشته است. تماشای «ربکا»ی ویتلی با همه این تفسیرها می‌تواند انگیزه‌ای باشد برای شناخت سینمای کلاسیک؛ سینمایی که مفهوم و انسانیت را به زیبایی هرچه تمام‌تر نمایش می‌دهد.

نظر شما