شناسهٔ خبر: 43683326 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه ایران | لینک خبر

کنار بی‌خیالی اسب‌ها

صاحب‌خبر -
بهاءالدین مرشدی
داستان‌نویس
در چهاردهمین دوره جایزه شعر خبرنگاران کتاب «هفتاد کشیش یخی» شعرهای علی نجفی به‌عنوان کتاب سال معرفی شد. شاعری که چاپ شدن شعرهایش را ندید و طبیعتاً هم جایزه گرفتن کتابش را هم ندید. کتابی که بعد از مرگ شاعرش احسان گرایلی گردآوری کرد و نشر روزنه هم آن را منتشر کرد. این برای منی که از نزدیک شاهد جمع‌آوری کتاب بودم خیلی هیجان‌انگیز بود. کتابی که شگفتی‌های بسیاری در خودش دارد. فضا و اتمسفر خاص خودش را دارد و شبیه هیچ شاعر و شعری نیست که تابه‌حال خوانده‌ایم. شعری که هم طناز است و هم اندوه دارد و هم شادی بی‌بدیل. آن‌وقت‌ها که تازه کار مطبوعات را شروع کرده بودم و مجله «نشانی» به مدیرمسئولی محمد صالح‌علا منتشر می‌شد شعرهای علی نجفی را در شماره نخست منتشر کردیم. صالح‌علا یک شعر علی را زیاد می‌خواند و می‌گفت خیلی شعر است. این شعر را به انتخاب او در زیر می‌نویسم: «در حالی که جهان این‌قدر شگفت‌انگیز و پیچیده است / من قرض دارم.»
هر وقت به این شعر فکر می‌کنم و دو حالت شگفت‌انگیزی و قرض داشتن را کنار هم می‌گذارم می‌بینم سرخوشی حال صالح‌علا در این شعر هست، برای همین است که او از این شعر خوشش می‌آمد. یا همان‌وقت‌ها که شمس لنگرودی شعرهای علی نجفی را خوانده بود دست گذاشته بود روی یکی از شعرهای نجفی و می‌گفت خیلی شعر خوبی است. این شعر را هم به انتخاب شمس لنگرودی برای‌تان این‌جا می‌نویسم: «من / یانیس ریتسوس / تئودور دراکیس / زمان در تصرف ماست / دهان این لحظه‌ها را باید بوسید.»
خیال و منطق و شعری که در این شعر هست لابد نظر شمس لنگرودی را به خودش کشیده که این شعر را دوست داشت. یا غلامرضا بروسان که شعرهای علی نجفی را دوست داشت. آن‌قدر دوست داشت که وقتی کتاب شاعران شعر خراسان را منتشر کرد نام کتابش را یکی از شعرهای علی گذاشت. کتابی با نام «اسب‌ها روسری نمی‌بندند». اگر کتاب علی نجفی را خریدید این شعر را بخوانید. شعری شگفت‌انگیز، پیچیده، خیال‌انگیز، ساده. یا به قول جناب حافظ ساده بسیار نقش. حرکتی را که در این شعر هست اگر دنبال کنید سر شما هم چرخ می‌خورد از خوشی و کیفی که در آن است. به گمان من شعر علی نجفی شعری یله است. شعری رها. شعری بی‌خیال و البته شعری دغدغه‌دار. وقتی از یله بودن شعر نجفی حرف می‌زنم دقیقاً واژه‌هایی از شعر به ذهنم می‌آید که همین معنی را در خودش دارد. مثلاً وقتی می‌گوید: «خواهران من کنار بی‌خیالی اسب‌ها پیر می‌شوند» یله‌وار بودن شعر را می‌بینید. بی‌خیالی و تشویش توأمان را می‌بینید.
ذهن خیامی شاعر را می‌بینید. دو شاعر نیشابوری یکی علی نجفی و دیگری خیام جز به گذران عمر به چه چیزی فکر می‌کنند. یکی جوری و یکی جوری دیگر. جور دیگری که نجفی می‌بیند را در این شعر او بخوانید: «مردان آبادی ما / گرگی نشسته‌اند / بر تپه‌های برفی / و ملالی کهنه از دود چپق‌هاشان بالا می‌‌رود.»
حالا که شعرهای علی نجفی جایزه شعر خبرنگاران را برده فکر می‌کنم ای کاش شعرهای او، همین‌هایی که از او باقی مانده خوانده شود. بعد هم فکر می‌کنم کاش دفترهای شعری که از او پس از مرگش گم شد و پیدا نشد هم پیدا بشود و یک‌بار دیگر او جایزه ببرد. بعد هم فکر می‌کنم کاش دفتر کلمات قصارش به اسم «خائن‌ها» هم پیدا بشود. یا بعد فکر می‌کنم کاش بشود داستان‌هایش هم پیدا بشود و سرزمین سلسلیک‌هایی که ساخته بود در داستانش هم شناخته بشود و خیال‌انگیزی داستانی این شاعر در داستان‌نویسی هم در دسترس قرار بگیرد. اما حالا یازده سال از مردن شاعر می‌گذرد و تنها همین کتاب از او باقی مانده است.


نظر شما