شناسهٔ خبر: 43637066 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه ایران | لینک خبر

اندکی از بسیار یک آواز

کمان‌ابرو طاهـــــــــــــر

صاحب‌خبر -

ابراهیم اسماعیلی‌اراضی
شاعر و ترانه‌سرا
وقتی سخن از پیوند شعر حافظ و آواز محمدرضا شجریان باشد، ده‌ها پرده‌ گشوده و ناگشوده در جان و روان مخاطب شعر و موسیقی ایرانی به رقص درمی‌آید که هر کدام از آنها، آراسته به ده‌ها رنگ است و البته که شرح چنین رنگارنگستانی را مثنوی هفتاد من کاغذ، باید؛ پس صواب این است که رنگ‌رنگ و پرده‌پرده به این چارفصل بی‌خزان بپردازیم؛ و یکی از ویژه‌ترین این ناگهان‌ها، «غلام چشم» است در حال‌ و هوای چشمی که به چشم عامیان، نابیناست؛ آواز بیات ترکی که بر چهار بیت از غزل «کمان‌ابرو»ی حافظ، اجرا شده و نخست در نوار و سپس در فیلم سینمایی «دلشدگان» به گوش و چشم اهلش نشسته است؛ یکی از مهم‌ترین شاخصه‌هایی که باعث می‌شود مجبور باشیم برای این آواز، از مصدر «اجراشدن» استفاده کنیم و سراغ مصدرهای محدودتر از قبیل «خوانده‌شدن» نرویم، این است که در این قطعه، با شجریانی مواجهیم که نه‌ تنها خواننده است بلکه سناریست و بازیگر هم هست. اساساً انتخاب چنین غزلی برای چنین فرازی از چنین قصه‌ای، یکی از کم‌نظیرترین نمونه‌ها و شاید بی‌نظیرترین نمونه‌ مناسب‌خوانی در آواز نوی ایرانی را رقم زده است؛ آوازی که قرار ندارد فقط تکرار خوانده‌شده‌ها باشد؛ آوازی که در معاصرت خود، مندرج است؛ آوازی که تلاش می‌کند از همه‌ هستی‌ای که در آن نفس می‌کشد، بهره و رنگ داشته باشد. یک بار دیگر جزئیات غزل را با جزئیات قصه کنار هم بگذارید! اما نقش شجریان در متن به همین قدر، محدود نیست؛ تعداد و جنس ابیاتی که انتخاب شده بخش مهم دیگری از این کارستان است. «طاهر» دلشدگان، مجال زیادی ندارد؛ جانی برایش نمانده است پس باید با تمام جانش بخواند و به همین دلیل هم بوده که این آواز نمی‌توانسته در چهاردیواری استودیو خوانده شود؛ باید در کوه و دشت خوانده می‌شده تا با بیشینه‌ توان و عصاره جان از کار درآید؛ با نفس‌نفس‌زدن‌هایی که بازیگری هست اما بازی نیست. اگر شجریان در آن ناگهان کوهستان، خود خود طاهر نمی‌بود، این بیات ترک، این‌همه تفاوت نمی‌داشت. و طرفه این که از ساز هم خبری نیست؛ هر چه هست، آواست. اما چرا این چهار بیت؟ از مناسبات ابیات و قصه‌ و شخصیت که بگذریم، این غزل به دلیل جنس ردیف و این چهار بیت، به دلیل جنس تصاویر، ظرفیت‌های بسیاری برای عینی‌کردن فضای خیال در ذهن مخاطب داشته‌اند؛ کافی‌ست این بیت‌ها را با بیت‌های انتخاب‌نشده قیاس کنیم تا تفاوت‌هایشان دستگیرمان شود؛ دریغ که مجال ما در گفتن و شنیدن‌هایمان آنقدر که باید، نیست؛ چراکه حوصله‌هایمان تنک شده است. روانش در صبحگاهان بهاری آوازهایش رها باد.‌‌‌

کارنمای زیباشناسی استاد محمدرضا شجریان در پیوند شعر و موسیقی بر بنیاد زبانشناسی
گزین وزین

اکرام مهرآوا
نوازنده و پژوهشگر موسیقی
‌در نوشتارهای زنجیره‌ای «گزین وزین» به گونه‌ای کاربردی به موشکافی خوانش‌های دیگرگونه استاد شجریان از سخن شاعران پارسی پرداخته می‌شود. در این رهگذار خوانش‌هایی نگاه می‌شوند که پیشینه‌ای ندارند و استاد برای نخستین بار دست به آفرینش‌شان می‌زند؛ چندان که دانسته است، برخی از این خوانش‌ها در میان منتقدان و پژوهندگان ادبی چالش‌هایی پدید آورده است. این کمینه بر آن استوارم که آنچه استاد زیر نام آفرینش یک خوانش تازه خوانده است، از هر سوی که بنگریم تراز زیباشناسانه شایسته‌تری در سنگیدن با نمونه‌های موجود دارد و در نزد اهل نظر، دارای پروانه است. نیک می‌دانیم که در روزگار ما، هرگاه در بزم‌های ادبی خرد و کلان، ماجرایی پیش کشیده می‌شود، یکی از معیارهای محترم سنجش، چگونگی خوانش استاد شجریان است. اما صد اندوه که هنوز این نگاه زیباشناسانه استاد شجریان چندان از سوی کارشناسان مورد بررسی و انتشار قرار نگرفته است. گزین وزین در هر نوشتار یکی از خوانش‌های دیگرگونه و آفرینش‌های زیباشناسانه استاد شجریان را بررسی خواهد کرد. کسی که موسیقی کار می‌کند بویژه خوانندگی، اگر با ادبیات کشورش پیوند نداشته باشد لاجرم سخن و پیامی که از کار هنری‌اش القا می‌شود بسیار ناگیرا خواهد بود و چندانکه باری به هرجهت روخوانی کرده است، در دشت دل‌های مردم بی‌پروانه می‌ماند.
جوهر موسیقی این است که حضورش موجب پدید آمدن نظم است. همین که هنگام پخش یک آهنگ شنوندگان بسته به کیفیت جمع نسبت به آهنگ واکنش نشان می‌دهند، شوندی است برای تندرستی این نگاه. برای نمونه در یک جشن پدیده‌ای که شادمانی و رقص حاضران را پردازش می‌کند موسیقی است، آنهایی که توانایی بهره‌گیری از ظرافت‌ها و حرکات زیبا و هماهنگ اندام خویش را دارند بیشترین بهره را می‌گیرند و کمترین بهره را کسانی که هماهنگ با آن آهنگ دست می‌زنند و شاید فرودست‌ترین بهره، تکان دادن نرم سر و گردن. در جمع عرفا موسیقی هماهنگی سماع را هم به لحاظ دینامیکی (رقص سماع) وهم برای شورانگیزی و پرواز روح، پردازش می‌کند. نمونه‌ای دیگر که کمتر کسی بدان نگاه می‌کند، حرکات موزون یک شاطر نانوایی است! او در اثر تکرار یک رشته حرکات برای کار خود ریتمی تعریف کرده است چنانکه ریتم در موسیقی نیز توالی شدت و ضعف‌هاست. از برداشتن چانه خمیر که یک ضرب ضعیف است که در آغاز میزان آورده می‌شود، آغاز و کوبیدن آن بر صفحه وردنه و ضربه‌هایی که برای پهن کردن آن با کف دست می‌زند و سرانجام به دیواره تنور می‌چسباند صداهایی ایجاد می‌شود که شاطر بنا به ذوق در آنها شدت و ضعف ایجاد می‌کند و یک رقص هماهنگ با آن ریتم نیز پدید می‌آورد تا کمتر فشار و تاب تنور سوزان را حس کند و این چنین است که موسیقی در لحظه لحظه زندگی بشر از پایاب‌ترین تا ژرف‌ترین مسائل حضور دارد. موسیقیدان خاصه یک آوازخوان برای اجرای یک کار نگاه ویژه‌ای به شعر یا کلام آهنگ دارد و گاه دیرزمانی را صرف جست وجوی کلامی شایسته و متناسب با کارش می‌نماید.
استاد شجریان در فرگاه خسروی آواز ایران، به لطافت و ظرافت به این گزینه نگاه ژرف دارد و اگر بگویم که حافظ، سعدی، عطار و سایر شعرای ایران ـ که استاد شعرشان را خوانده است ـ بخشی از آوازه خویش را وامدار جناب شجریان هستند سخن گزافی نیست!
آنچه در این جستار پیش روی تان نموده می‌شود خوانشی منحصربفرد از استاد شجریان است که ایشان در آلبوم رندان مست و در غزل چشم یاری، فعلی را دیگرگونه می‌خواند. بدین گونه:
شیوه چشمت فریب جنگ داشت/ ما ندانستیم و صلح انگاشتیم
غالب نسخه‌های موجود از دیوان حافظ این‌گونه ضبط کرده‌اند:
شیوه چشمت فریب جنگ داشت/ ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم
و در برخی نسخه‌ها:
شیوه چشمت فریب جنگ داشت/ ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم
در بررسیدن سازمان دینامیکی واژه‌های کلام یک آهنگ، بایسته است تا به جانمایه درونی موسیقی نگاه کنیم تا آشکار شود که این قطعه از گزینه‌های حماسی، عاشقانه، فانتزی، توصیفی، عرفان عاشقانه، سوگینه یا سورینه و... به کدام نزدیک‌تر است. البته دانسته است که بر پایه هرمنوتیک هرکسی می‌تواند برداشت و نگاه خویش را داشته باشد.
تصنیف چشم یاری
این کار در نگاه اول چنین می‌نماید که شکوه از معشوق است و اینکه عاشق به سبب برنیامدن کام با معشوق مجادله می‌کند! اما براین پایه که عشق به عرض نگاه ندارد و پشت سربینی در مرام عشق نیست، چیزی به نام پشیمانی و مجادله در آن نمی‌گنجد! در واقع کار به سمت عرفان عاشقانه گرایش دارد و نگاه نخستین بدین شوند است که انسان همواره با تضادها روبه‌روست که بنا به شرایط حال یکی دیگری را ناصواب می‌داند تا زمانی که ایمان و یقین حاصل شود و به یک ختم شود. در این مسیر آدمیزاد از آن روکه هنوز به کمال نرسیده است برخی ناز و عتاب را بی‌مهری می‌انگارد و با خویش درددل می‌کند اما باز رأی به بری بودن معشوق از هرگونه کاستی می‌دهد و خویش را ملامت می‌کند که بی‌هیچ فراخوانی از سوی معشوق آغاز کرده است و «هرچه هست از قامت ناساز» عاشق است.
گفت خود دادی به ما دل حافظا / ما محصل بر کسی نگماشتیم (حافظ)
او را خود التفات نبودش به صید من / من خویشتن اسیر کمند نظر شدم (سعدی)
اما سازمان واژه‌های غلط کردیم، خطا کردیم و ندانستیم
غلط کردیم: همخوان‌های (غ ــ بستواج واکبرvoiced نرمکامی)، (ک ــ همخوان بی‌واکvoiceless بستواج stop پسکامی)، (ر ــ سایواج واکبر لرزشیvibrant) از دسته همخوان‌هایی هستند که از نرمی برخوردار نیستند و با اصطکاک تولید می‌شوند و همخوان بی‌واک وبستواج (ط ــ بستواج بی‌واک دندانی) ساکن که ضمن اینکه ایجاد سکته و گرفت می‌نماید پیش از همخوان بی‌واک و بستواج(ک) آمده است که دشواری آن دوچندان شده و در یک کار عاشقانه و لطیف، پسندیده‌تر است که از همخوان‌های بی‌واک، نوک تیز و زبر بهره‌گیری نکنیم.
خطا کردیم: همخوان‌های (خ ــ بستواج بی‌واک نرمکامی)، (ک ــ همخوان بی‌واک بستواج پسکامی)، (ر ــ همخوان واکبر لرزشی) نیز همان داستان پیش گفته را دارند با این تفاوت که همخوان (ط) ساکن نیست و با پیوستن با واکه بلند (آ) یک هجای بلند تشکیل داده است.
ندانستیم: همخوان (ت ــ بستواج بی‌واک) تنها همخوانی‌ست که می‌تواند زبر باشد و در دو گزینه پیشین نیز وجود داشت اما در این گزینه زبری این همخوان کاملاً از میان رفته است، چراکه همخوان (ت) به شوند قرار‌گیری پس از(س) که واجگاه نزدیک دارند و پیش از واکه بلند(ی) و تشکیل هجای بلند، خویش را آراسته و لطیف می‌نماید. ضمن اینکه آغازه و پایانه این آمیغ دو همخوان (ن-خیشومی) و (م-خیشومی) هستند که در نرمینگی کلام بسیار مؤثر افتاده‌اند.
شایستگی و مراعات ادب
غلط کردیم و خطا کردیم در تراز با ندانستیم لحن تندتری دارند و ندانستیم مهربان‌تر و محترمانه‌تر می‌نماید.
غلط کردیم و خطا کردیم: لحن این آمیغ‌ها چنین است که ما راه را به غلط رفته‌ایم و اکنون پشیمانیم!
یا ما اکنون دریافته‌ایم که در انتخاب راه خطا کرده‌ایم و پشیمانیم
نکته: از آنجا که پشیمانی در مرام عشق نمی‌گنجد، این آمیغ پسندیده است برای معشوق به کار برده نشود مگر برای پوزش و اقرار بر گناه در پیشگاه معشوق.
مولانا: خود پشیمانی نروید از عدم/ چون ببیند گرمی صاحب قدم
سعدی: گر بزنندم به تیغ در نظرش بی‌دریغ/ دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
به جفایی و قفایی نرود عاشق صادق /مژه بر هم نزند گر بزنی تیر و سنانش
من چشم ازو چگونه توانم نگاهداشت/ کاول نظر به دیدن او دیده‌ور شدم
و...
ندانستیم: در این واژه لحن بدین‌گونه است که ما ندانسته و بی‌اختیار چنین کردیم و هرچه باشد می‌پذیریم. در این لحن اشاره‌ای به درستی یا نادرستی آنچه نادانسته روی داده است نمی‌شود و بدین شوند اصل بر رضایت است و پشیمانی عاشق نمودی ندارد.
نمودار نسخه‌ها و عدم توجه به کمیت از سوی استاد شجریان
بیشینه ضبط: فعل آمیغی (غلط کردیم) در 8 نسخه خطی ضبط گردیده است.
1. نسخه مورخ 821 / کتابخانه دکتر اصغر مهدوی / تهران
2. نسخه مورخ 822 / کتابخانه طوپقاپوسرای استانبول
3. نسخه مورخ 824 / کتابخانه سبزپوش / گور کهپور هند
4. نسخه مورخ 825 / کتابخانه نور عثمانیه / استانبول
5. نسخه مورخ 827 / کتابخانه سیدعبدالرحیم خلخالی
6. نسخه مورخ 836 / کتابخانه دکتر اصغر مهدوی
7. نسخه مورخ 1320 علامه قزوینی و دکتر قاسم غنی
8. نسخه نیمه اول قرن نهم / کتابخانه ملی ایران
کمینه ضبط: فعل (ندانستیم) تنها در یک نسخه آورده شده است:
نسخه مورخ نیمه اول قرن نهم / کتابخانه عزت قویون اغلو، ترکیه
شاید بیشینه اهل ادب، با دیدن چنین آماری کمینه بخت پذرفتگی را سرنوشت آمیغ «ندانستیم» بدانند؛ بویژه که در این روزگار که بازار تصحیح و شرح و برابری نسخ رونق دارد و اساس استوار، معمولاً کمیت ضبط در نسخه‌های گونه‌گون است. اما چنان که انتظار نیز همین است، استاد شجریان نگاه زیباشناسانه خویش را ترازو می‌کند و با اشراف بر ظرافت‌های پیوند شعر و موسیقی، از چشم‌اندازی دیگر به گزینه‌های انتخابی نگاه می‌کند. ایشان زیبایی کلام و دریافت شخصی را در نظر گرفته، از نگاه کمیت‌گرایانه پرهیز می‌کند و با جسارت بهترین گزینه را برای ارائه یک تصنیف عاشقانه برمی‌گزیند...
هرچه آن خسرو کند شیرین کند.‌

آن نوای اهورایی

سیداحمد حسینی کازرونی
استاد زبان و ادبیات فارسی
استاد محمدرضا شجریان، اسطوره آواز ایران و از چهره‌های شاخص موسیقی ملی ایران‌زمین بسیار وقت است که  نماد فرهنگ و هنر این خاک و سرمایه گرانقدر این دیار است. نغمه‌آفرینی که با اشعار کهن‌سرایانی هم چون باباطاهر، خیام، مولوی، سعدی و حافظ ملکوتی از آواز در نوشته است که کمتر دلی است که با آن نوای اهورایی نزیسته باشد. شجریان که اکنون در شمار پنجاه موسیقیدان بنام جهان نام برده می‌شود با تکیه بر مزار حافظ نام و نشاندار گردید و در سایه حکیم توس به ابدیت پیوست. عصاره شعر فارسی که در آثار حضرت حافظ متجلی است، تولدی دیگر در آواز شجریان می‌یابد و درک و دریافت اندیشه حافظ به مدد نغمات استاد دو چندان اوج می‌گیرد. او با تکیه بر توانمندی‌های موسیقایی خویش و بهره‌مندی از گنجینه غنی ادبیات فارسی، چنان از غزلیات حافظ انتخاب می‌کند که گویی حافظ آنها را منحصراً برای این آواز و این تصنیف برنوشته است. هوشمندانه از غزلیاتی سود جسته است که در اوج بلاغت و ارتفاع زیبایی قرار دارند و خوش‌ساختاری مشدّد و تناسب وضعیت موسیقایی متن با آن چه که قرار است به‌عنوان یک اثر موسیقایی عرضه شود به جاودانگی تولیدات شجریان کمک کرده است.

نیک‌یادی از محمدرضا شجریان
حافظ
به تصحیح آواز

ارمغان بهداروند
شاعر
همان قدر که به تولد «ادبیات» در سینمای «علی‌حاتمی» می‌شود دل خوش کرد و در حرکت رودخانه‌ای دیالوگ‌ها رها شد در بحرِ «آواز» محمدرضا شجریان می‌توان جویای مرواریدهای شعر بود و به قول حافظ « غلامِ آن کلماتی شد که آتش‌ افروزند». به همین‌حساب؛ «دلشدگان» نقشه‌ گنجی است که در همقدمی «سینما» و «موسیقی» و «ادبیات» به دست خواهد آمد. آواز «شجریان» همچنان که هوش از «لیلایِ دلشدگان» می‌رباید که بگوید: «تا این هنگام شب بود وُ ظلمت؛ پرتو آوازی که بیدارم کرد از آن کیست؟» راهِ همواری در خوانشِ «حضرت حافظ» گشود. صحیح خواندن ابیات و به‌گزینی غزل و برجسته‌سازی ابیات به نحوی که دقیقاً موید معاصرت و مستخرجِ از ذکاوت و خواسته‌ هنر شجریان است که وضوح ادای واژه‌ها و تسلط بر فراز و فرودهای تحریرپذیر کلمات، زاده‌ چنین دقت و دغدغه‌ای است؛ آن چه که در بررسی غزل‌های انتخابی استاد شجریان مشهود است مطالعه‌ صورت‌های مختلف تصحیحی یک غزل در دیوان‌های معتبر است؛ در موسیقی آوازی بار انتقال مفهوم برعهده‌ «متن» است و در این چرخه، متنی پیروزمندتر شنیده می‌‌‌شود که از امکانات نمایانگرایانه‌تر برخوردار باشد. بسیار وقت‌ها اعتبار آوازی از شجریان نه به دلیل «متن» که به دلایل «فرامتنی» است که محتمل است در هر نوبتِ شنیداری، گوشه‌ای از آن افشا شود؛ شور و شعور تمدن ایرانی در ادبیات آوازی شجریان قابل مطالعه است و اکنون در غیاب او شاید بتوان گفت که او از زمره‌ هنرمندانی است که پیوند ادبیات و موسیقی را تعالی بخشید و ارجمندتر ساخت.
مقامِ عالی حافظ، هیچ گاه در آواز شجریان، مخدوش نگردید و او در مقام راوی عصر خویش، چنان از متن کهن سود برده است که مالک‌تر از حافظ به چشم می‌آید؛ تصحیح شجریان از حافظ، تصحیح مبتنی بر ادبیات است و هرگز او متنِ میراثیِ حافظ را در پای آواز خویش ذبح نکرده است تا هم حافظِ «حافظ» باشد و هم حافظِ «حافظهِ» مردمی که خود را در آواز او می‌جسته‌اند.‌

نظر شما