شناسهٔ خبر: 43470156 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: طرفداری | لینک خبر

این جاده مالهالند چرا اینجوری بود خداییش؟؟از یه داستان به یکی دیگه از یه ذهن شخصیت به یکی دیگه.فیلمساز هر جور دلش خواسته یه چیزی کتکی وارد فیلم کرده.هیچ منطق روایی این داستان هارو به هم ربط نمیده و اصلا این منطقه تو فیلم نیست

دوربین سوبژکتیو

صاحب‌خبر -

صحنه های دلهره آور بی معنی

ترسوندن الکی مخاطب بدون اینکه اصن بدونیم چی رخ داده

هزارتا مسئله بی پاسخ میمومه.اونایی که دنبال دختره بودن چی شدن؟

این تصادفه چی بود این وسط؟

ضربه مغزیه چی بود؟

اون آدم خفنه که همه ازش پیروی میکردن چی شد؟؟

اصن کی بود کجا بود چی بود و چی شد

اونیکی رو تخت پوسیده بود کی بود اصن؟

چرا اول از ذهن دختر چشم مشکی قصه رو تعریف کرد و اونو تو موقعیت ضعف قرار داد ولی نیم ساعت آخر کلا همه چی سوییچ شد رو یکی دیگه؟

اون همه پول توی کیف چی بود؟؟

اونی که خواب بد دیده بودو رفت و دوباره تو واقعیت همونو دید چی شد؟؟کی بود اصن اون آدم؟

بعد اونی که پشت دیواره بود قصش چی بود

 

 

یعنی تا فردا میتونم بنویسم و هیچ ارتباطی بین این قضایا نمیبینم

خب مرد حسابی تو که فیلم پیچیده میخوای بسازی چرا مث آدم نمیسازیش؟؟

مگه روانی فیلم پیچیده ای نبود

 همین شاتر آیلند چی؟؟

همه چی تو فیلمه و آدم ارتباطاتو میفهمه و هر چیزی تو فیلمه الکی نیس

نظر شما