شناسهٔ خبر: 43413508 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: راه دانا | لینک خبر

سرمقاله روزنامه های امروز کشور؛

از تاریخ عبرت بگیرید!/صلح تحمیلی، جنگ تحمیلی

نگاهی به سرمقاله روزنامه های کثیرالانتشار و چاشنی که هر کدام از رسانه های مکتوب به محتوای امروز نشریات اضافه کردند.

صاحب‌خبر -

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛  روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

 

 

از تاریخ عبرت بگیرید!

سعدالله زارعی در کیهان نوشت:

«عقلانیت» به معنای محاسبه درست است. بعضی اسم عقلانیت را می‌آورند اما معنایش ترسیدن است. ترسوها حق ندارند اسم عقلانیت را بیاورند. ترسیدن و میدان خالی کردن عقلانیت نیست، همان ترس است. اینکه می‌بینید علیه امکانات موشکی ما تبلیغات می‌شود و علیه توانایی‌های منطقه‌ای ما تبلیغات می‌کنند و این اراذل یاوه‌گوی آمریکا که علیه ایران حرف می‌زنند، برای این است که این امکانات نظامی ما با محاسبه دقیق به وجود آمده است. مهم این است که دستگاه محاسباتی را حفظ کنیم و نگذاریم دچار اخلال شود که اگر دچار اخلال شود، شرایط ما بد خواهد شد».

این فرازی از سخنان حکیمانه امام خامنه‌ای -دامت‌برکاته- بود که بیست و یکم مهرماه جاری در ارتباط تصویری با چند آموزشگاه نظامی کشور بیان شد. این سخنان آنچنان شفاف و در عین حال محکم است که نیازی به شرح و تفسیر ندارد و این قلم نیز نمی‌خواهد به شرح آن بپردازد. در این خصوص ذکر چند نکته، خالی از فایده نیست:

1- در روزهای پایانی سال 1382 که شش ماه پس از اشغال افغانستان، عراق نیز به اشغال نظامی آمریکا درآمد و مقامات سیاسی و نظامی آمریکا و انگلیس اشاره‌ای هم به جمهوری اسلامی داشتند و از ایران می‌خواستند تا مسیر عزت و استقلال خود را پس از 25 سال مجاهدت تغییر داده و سیادت غرب را بر منطقه بپذیرد و مثل بقیه کشورها، کاری به کار سیاست‌های تجاوزطلبانه و  فزون‌خواهانه آنان نداشته باشد، دو نظریه در ایران پدید آمد، یک نظریه از سوی کسانی مطرح شد که منطق خود را با واژه «عقلانیت» توضیح می‌دادند و مدعی بودند عقلانیت حکم می‌کند برای حفظ کشور و حفظ نظام از سیاست‌های حساسیت‌زایی که باعث ناراحتی غرب می‌شود، دست برداریم. آنان معتقد بودند ما توان مقابله با آمریکا را نداریم و رهبری جریان مخالف آمریکا در دنیا، هزینه‌ای دارد که ما قادر به تأمین آن نیستیم. از سوی دیگر ما با اقدامات خود در منطقه، ممکن است بتوانیم بعد از دادن تلفات و هزینه‌ها بزنگاه و نقطه‌ای را بدست آوریم اما قادر به حفظ آن نبوده و در نهایت به خود و دیگران- مثلاً حزب‌الله لبنان- آسیب می‌زنیم.

بعضی هم مدعی بودند آمریکای مهاجم در واقع گاوی خشمگین است که اگر ما به شاخ آن آویختیم، در نهایت هلاک می‌شویم و این در حالی است که این گاو پستان هم دارد و ما می‌توانیم به جای شاخ به پستان آن نزدیک شده و از شیر آن استفاده کنیم. آنان برای اثبات نظریه خود به مالزی زمان اول نخست‌وزیری «ماهاتیر محمد» اشاره می‌کردند و می‌گفتند او معقولانه به جای آویختن به شاخ این گاو به پستان آن نزدیک شده و دارد بهره خود را می‌برد چرا ما این کار را نکنیم. حالا بگذریم که چندی پس از این سخنان ماهاتیر محمد در مصاحبه‌ای تلویزیونی گفت ما داشتیم پیش می‌رفتیم اما یک‌شبه به خاک سیاه نشستیم. ماجرا از این قرار بود که فقط در یک موضوع- فلسطین- ماهاتیر محمد اظهارنظری کرده بود که به کام صهیونیست‌ها خوش نیامده بود و به شرکت‌های سرمایه‌گذار غرب در مالزی فشار آورد و آنان طی یکی- دو ماه سرمایه‌های خود را خارج کردند و باد «ببر اقتصادی شرق آسیا» را کشیدند.

این جریان با حمله آمریکا به عراق تلاش زیادی کردند تا نظام را وادار به دادن «امتیازات ویژه» به آمریکا و انگلیس کنند. در این میان 127 نماینده مجلس- ششم- شورای اسلامی طی نامه سرگشاده‌ای خطاب به رهبر معظم انقلاب اسلامی، ایشان را به «واقع‌نگری» فرا خوانده و با تقدیس اقدام امام در پذیرش قطعنامه 598 که معظم‌له با دردمندی از آن به سرکشیدن جام‌زهر تعبیر فرموده بود، از رهبری خواستند که دومین جام زهر که واگذاری امتیازات بزرگ بود را سربکشد! همزمان با این مسئله از وزارت خارجه

دولت سید محمد خاتمی در اقدامی عجیب و بدون هماهنگی با نظام نامه‌ای به وزارت خارجه آمریکا- از طریق سفارت سوئیس در تهران- ارسال شد که در آن دولت جمهوری اسلامی آمادگی خود را برای «مذاکره درباره همه مسائل مورد اختلاف میان ایران و آمریکا و حل همه آنها» اعلام کرده بود.

کاملا واضح است که اگر در آن زمان که تبلیغات گمراه‌کننده‌ای در مورد قدرت نظامی آمریکا راه افتاده بود و فضای پس از 11‌سپتامبر وقوع هر دیوانگی را از سوی آمریکا، ممکن می‌نمود، ایران از خود ضعف نشان می‌داد و پیشاپیش دست‌هایش را به علامت تسلیم بالا می‌برد، چه اتفاقی می‌افتاد! به‌طور حتم آمریکا تعیین می‌کرد، ایران از تصور مورد حمله قرار گرفتن هم بر خود می‌لرزد پس با کمترین حمله کاملا فرومی‌پاشد و چرا ما جشن فروپاشی ایران را به پذیرش آن ترجیح ندهیم در این صورت یا هیچ مذاکره‌ای با ایران اتفاق نمی‌افتاد و یا مذاکره و در واقع مطالبه همه امتیازات از سوی ایران بود و این یک بازگشت به قهقرا بود و انقلاب و نظام برآمده از مردم ایران را به نابودی می‌کشید و یاس ناشی از آن تا صدها سال دیگر مانع پیدایی انقلابی اسلامی و مردمی در این مرزوبوم می‌شد.

2- اما در این زمان اگرچه نظام زخم عمیقی از روی کار آمدن «تسلیم‌طلبان» در دولت و مجلس بر تن داشت اما از آنجا که در راس آن «ولایت فقیه» قرار داشت که یکی از شرایط مشروعیت‌بخش به آن «شجاعت» بود، زیر بار تفکر تسلیم‌گرایان و نیز زیر بار اشتلم‌های پی‌درپی آمریکا و انگلیس نرفت و راه مقاومت را انتخاب کرد. در این زمان، رهبر معظم انقلاب اسلامی، فرماندهان ارشد سپاه را فراخوانده و به آنان فرمودند (نقل به مضمون) برنامه تهاجم نظامی آمریکا به عراق باید شکست بخورد و اگر چنانچه اشغال نظامی عراق تثبیت شود هیچ کشوری در منطقه امنیت نخواهد داشت، ما می‌توانیم تهاجم آمریکا به عراق را با شکست مواجه کرده و خطر بزرگ را از سر کشورهای منطقه دفع کنیم و سپس خطاب به فرماندهان سپاه فرمودند شما باید با برنامه‌ریزی دقیق برنامه آمریکا در عراق را با شکست مواجه گردانید.

پس از این بود که سردار شهید سلیمانی با اعتقادی راسخ که به سخنان و احکام حضرت آقا داشت وارد کار شد و با استفاده از نیروهای عراقی، ظرف سه سال نیروهای نظامی آمریکا را به بن‌بست کشاند به‌گونه‌ای که پنتاگون ناگزیر شد عراق را ترک کند و جالب‌تر این است که ایران در خلال برنامه‌ریزی برای به شکست کشاندن تهاجم آمریکا به عراق، قدرت نظامی عظیمی در ایران و در منطقه شکل داد به‌گونه‌ای که وقتی نظامیان آمریکایی در حد فاصل 1388 تا 1390 از عراق خارج شدند، دنیا به اعتراف بزرگی ناگریز شد: «ایران اینک ابرقدرت بلامنازع منطقه غرب‌آسیا است» خود آمریکایی‌ها هم اعتراف کردند که حمله آمریکا به عراق نه تنها به سیطره واشنگتن بر این کشور بسیار حساس عربی منجر نشد بلکه نتوانست باعث تغییر در محاسبات نظام جمهوری اسلامی هم بشود.

3- آنچه ذکر شد در واقع تفسیر یک واقعه نبود تا قابل مناقشه باشد، حقیقتی بیان شد که هر نظاره‌گری آن را تایید می‌کند. حالا این ماجرا را بگذارید کنار داعیه‌ای که این روزها درباره صلح با دشمن مطرح می‌شود و متاسفانه با اهانت به ساحت امام مظلوم ما حضرت حسن بن علی علیه‌السلام، آن را «شیوه‌ای حسنی» معرفی می‌نمایند و حال آنکه این فراخوان صلح در واقع فراخوان ترسوهایی است که در شرایط قدرت نظام، دعوت به تسلیم می‌نمایند! آقای روحانی رئیس‌جمهور محترم در زمان «بحران فراگیر آمریکا» و «ترامپ رو به اضمحلال» دعوت به تسلیم می‌کند و این حتی از وادادگی اطرافیان امام حسن علیه‌السلام هم بزرگ‌تر است آنان امام مظلوم را وادار به صلح کردند و در واقع به نفع پسر هند جگرخوار او و حق او را قربانی کردند و البته در آن زمان جبهه عراق در برابر جبهه شام ضعیف بود صلحی که الان مطرح شده است قربانی کردن جمهوری اسلامی و حق آن در برابر یک دشمن رو به ضعف است و پس از آن صورت می‌گیرد که ما هزینه‌های بایسته یک «مقاومت پیروز» را پرداخته‌ایم و حالا در زمانه‌ای است که باید هزینه‌های پی‌درپی به جبهه دشمن وارد کنیم.

 

 

 
صلح تحمیلی، جنگ تحمیلی
 
کبری آسوپار در جوان نوشت:
 
«اگر یار و یاوری می‌یافتم، حکومت را به معاویه واگذار نمی‌کردم.» همین عبارت از امام حسن (ع) برای درک اینکه صلح بر امام جامعه اسلامی تحمیل شد، کفایت می‌کند. با این حال، بررسی برخی جزئیات این رویداد مهم تاریخی می‌تواند دانش تحلیلی و سیاسی ما را برای الگوگیری از سیره سیاسی امام حسن (ع) بالا ببرد.

امام حسن (ع) در مقام رهبر یا خلیفه جامعه آماده نبرد با معاویه شده بودند؛ نه آنکه ایشان خواهان جنگ در درون جامعه باشند، بلکه از این رو که پس از شهادت امام علی (ع)، معاویه بنای سرکشی گذاشت و نه تنها تن به بیعت با امام حسن (ع) نداد، بلکه خود را برای خلافت شایسته‌تر خواند و مهم‌تر آنکه با لشکرکشی به کوفه آماده نبرد با امام شد. از سرکشی و عدم بیعت را شاید بتوان به مصلحت، گذشت؛ اما با لشکری که تا نزدیک مرکز حکومت آمده و آماده جنگ است، چه باید کرد؟ این‌گونه شد که امام نیز به تجهیز سپاه خود پرداختند، اما وقایع به گونه‌ای پیش رفت که در برابر امام گزینه‌ای جز امضای توافق با معاویه و واگذاری حکومت به این شورشی قدرتمند نبود.

لشکر معاویه نیامده بود که بجنگد؛ آمده بود که قدرت‌نمایی کند، مردم را بترساند و با توطئه و پول‌پاشی و نفوذ و با دوگانه صلح و جنگ، امام را تحت فشار قرار دهد و توافق را تحمیل کند. جاسوسان معاویه در میان مردم از قدرت سپاه او می‌گفتند و به موازات این توطئه‌های مکارانه، رشوه‌های میلیون درهمی خرج می‌شد تا خواص و عوام سپاه امام را بخرد- که خرید. امام با کدام فرمانده به جنگ معاویه می‌رفت؟ مردم هم خسته، پراکنده و چند دسته بودند؛ اشباه‌الرجالی که یک روز پی جنگ بودند، روزی پی سازش. برای جنگ بیعت می‌بستند و وقت نبرد، میدان را خالی می‌کردند. امام با کدام لشکر به جنگ معاویه می‌رفت؟

اینگونه شد که رهبر جامعه اسلامی مجبور به واگذاری حکومت به شورشی شام شد. ایشان اگر می‌جنگید و خود و سپاهیانش کشته می‌شدند در نگاه بی بصیرت مردم آن زمان، خلیفه‌ای مقتول بود که از عهده سرکوب یک شورش در قلمرو حکومتش برنیامده و تازه مردم را هم به کام مرگ برده است و نه مقتول شهیدی همچون امام حسین (ع) در عاشورای ۱۱ سال بعد که از نگاه مردم، به‌حق مقتول مظلوم شهیدی بودند که مقابل خلیفه‌ای غاصب و میمون‌باز قیام کرده تا حقی غصب شده را باز پس گیرد.

توافق صلح با معاویه به امام حسن (ع) تحمیل شد، آن‌چنان که بازگرداندن مالک اشتر از پای خیمه معاویه در جنگ صفین به امام علی (ع) تحمیل شد. اما نتیجه این توافق تحمیلی چه بود؟

پیمان‌شکنی معاویه و عدم اجرای تعهداتی که در توافقنامه بر عهده او بود، از قضا نشان می‌دهد که چگونه مردم در تحمیل صلح بر امام، اشتباه رفتند و به کسی که نباید، اعتماد کردند. مهر معاویه پای این توافقنامه، نه تنها تضمینی برای اجرای تعهداتش نشد، بلکه از قضا برخی خواسته‌های طرف مقابل را پذیرفت، چون می‌دانست قرار نیست اجرا کند و هر چه هم که موجود است، فقط روی کاغذ است. طبق متن توافق قرار شد معاویه طبق سنت خدا و رسول خدا عمل کند که نکرد؛ قرار شد برای خود جانشین تعیین نکند که کرد؛ توطئه نکردن علیه امام هم یکی دیگر از بند‌های توافق بود که نحوه شهادت امام حسن (ع) برای اثبات عدم اجرای آن کفایت می‌کند. در نهایت هم پیمان‌شکنی معاویه و جانشینی یزید پس از مرگ او، منجر به شکل‌گیری قیام خونین عاشورا و بریدن سر امام معصوم و ولی خدا در زمین شد. این نتیجه صلح تحمیلی است. وگرنه که کجای مشی و سیره اختیاری ائمه این بود که حق حاکمیت ولی خدا بر مردم را و در نتیجه امور مسلمانان را به ملعونی ستمگر واگذار کنند؟! هم ازاین‌رو است که از قضا، نتیجه توافق امام با معاویه، به ما اثبات می‌کند که تن ندادن به تصمیم امام مسلمانان و تحمیل صلح بر او به قدر تحمیل جنگ خطرناک خواهد بود. فراتر از آنکه تصمیم امام مسلمانان بر صلح است یا جنگ یا مقاومت، این تصمیم باید در یک فضای آزاد و ضمن مشورت با عقلای قوم گرفته شود. اگر به رهبر جامعه اسلامی در اتخاذ تدابیر نظامی، اعم از صلح یا جنگ، اعتماد شد، آن وقت آن تصمیم می‌تواند به عنوان سیره عملی امام معصوم مورد الگوبرداری قرار گیرد. وگرنه که می‌توان گفت هیچ فرمانده دشمن را در جنگ نظامی نکشیم، چون امام علی (ع) هم به مالک گفت معاویه را نکش و برگرد!

صلح تحمیلی با دشمن بدون در نظر گرفتن برابری تعهدات و امتیازات و ضمانت اجرایی تعهدات دشمن، لاجرم به جنگ تحمیلی می‌انجامد. آن‌چنان که صلح با معاویه، به عاشورا رسید. اگر مردم پای تصمیم امام می‌ایستادند، خواص خیانت نمی‌کردند و امام حسن (ع)، نه از موضع رهبری بی سپاه و بی فرمانده و زخم ترور مثلاً خودی بر تن، بلکه از جایگاه خلیفه‌ای قدرتمند با سپاهی عظیم و آماده رزم پای میز مذاکره با معاویه می‌رفتند، کسی که باید به شرایط طرف مقابل تن می‌داد، معاویه بود؛ اویی که عقب می‌نشست و دیگر خواب خلافت نمی‌دید، معاویه بود. با قدرت است که می‌توان هم مانع جنگ شد و هم تن به توافق و مذاکره مدنظر دشمن نداد. وگرنه همین صلح امام حسن و معاویه به ما می‌آموزد که اعتمادی بر امضای دشمن بی تقوا نیست و او به عهد خود وفا نمی‌کند و سرانجام هم کار را به عاشورا می‌رساند. صلح تحمیلی به جنگ تحمیلی می‌انجامد؛ به نام صلح است، اما به جنگ می‌رسد.
 
 
 
 
پیروزی با اجماع و وفاق داخلی
 
سید عباس عراقچی در خراسان نوشت:
 
امروز 18 اکتبر 2020 (27 مهر 1399) پنج سال از روز تصویب برجام (Adoption Day) که مصادف با 17 اکتبر 2015 بود، می گذرد. طبق قطعنامه 2231 شورای امنیت ملل متحد، دقیقا پنج سال بعد از تاریخ مزبور یعنی پایان روز 17 اکتبر 2020 (ساعت 12 شب به وقت گرینویچ و 3:30 صبح 27 مهر به وقت تهران) تمامی محدودیت های تسلیحاتی ایران خاتمه می یابد. چهار سال است که دولت آمریکا تلاش می کند برجام را به طور کامل نابود کند و بیش از یک سال است که تقلا می کند حداقل جلوی لغو محدودیت های تسلیحاتی ایران را بگیرد. هر دو هدف ناکام مانده، هم به دلیل استحکام برجام و قطعنامه 2231 و هم به دلیل دیپلماسی ماهرانه ایران پس از خروج آمریکا از برجام.
 
تحریم تسلیحاتی - محدودیت های تسلیحاتی
 
قطعنامه های ملغی شده شورای امنیت و در راس آن ها قطعنامه 1929، تحریم های تسلیحاتی گسترده ای را برای مدت نامعلوم علیه ایران وضع کرده بودند. بر طبق این تحریم ها که تحت فصل هفت منشور صادر شده و برای همه کشورها الزام آور بود، فروش سلاح های سنگین به ایران و فروش یا تامین هر سلاحی حتی یک فشنگ توسط ایران، ممنوع بود. این قطعنامه ها همچنین کلیه فعالیت های موشکی بالستیک ایران را نیز ممنوع کرده بودند. کمیته تحریم و پانل کارشناسی شورای امنیت دو نهادی بودند که طبق قطعنامه‌های 1747 و 1929 تشکیل شده بودند تا بر این تحریم ها و ممنوعیت ها نظارت کنند.
 
واقعیت آن است که تحریم های تسلیحاتی و موشکی دو دستاورد بزرگ آمریکا بود که به بهانه مقابله با برنامه  هسته ای ایران وارد قطعنامه های شورای امنیت شده بودند. به همین دلیل موضوع این تحریم ها و چگونگی لغو آن ها از سخت ترین و پیچیده ترین مباحث در طول مذاکرات هسته ای به شمار می رفت. طرف های غربی با استناد به این که تحریم های تسلیحاتی و موشکی مقولاتی جدا از موضوع هسته ای هستند، خواستار ادامه آن ها بودند و رفع آن ها را غیرممکن می دانستند مگر آن که مذاکرات جداگانه ای در خصوص این موضوعات صورت گیرد. این خواسته به شدت مورد مخالفت ایران قرارگرفته بود و موضع ما این بود که این تحریم ها به بهانه هسته ای گذاشته شده و باید همزمان با دیگر تحریم ها ملغی شوند. این بحث از اولین روزهای مذاکرات تا آخرین لحظات آن ادامه داشت. به بن بستی تبدیل شده بود که لاینحل به نظر می رسید و بالاخره آخرین موضوعی بود که در مذاکرات برای آن تصمیم گیری شد.
 
در نتیجه‌ مذاکرات بسیار سنگین در طی دو سال و نیم، درنهایت تحریم های موشکی در قطعنامه 2231 تبدیل شد به درخواست غیرالزام آور از ایران برای فعالیت نداشتن روی موشک هایی که برای حمل کلاهک های هسته ای طراحی شده اند و تازه همین درخواست هم برای هشت سال بود. کسی نمی تواند انکار کند که در طول پنج سال گذشته تمام فعالیت های موشکی ایران ادامه یافت بدون این که آمریکا یا هر کشور دیگری قادر باشد به این دلیل ایران را مجدد موضوع شورای امنیت قرار دهد. بله، اعتراض کردند و سر و صدا راه انداختند، ولی خودشان هم اعتراف کردند که فعالیت های موشکی ایران نقض قطعنامه 2231 نیست و تنها با آن «ناسازگار» است!
 
تحریم های تسلیحاتی نیز در نتیجه مذاکرات تبدیل شد به محدودیت های تسلیحاتی برای ایران به مدت پنج سال. گفتنی است که قطعنامه 2231 اصولا فاقد هر گونه تحریم بوده و ساختار تحریمی ایجاد شده توسط قطعنامه های قبلی شامل کمیته تحریم و پانل کارشناسی را منحل کرده است. تلاش کشورهای غربی در برجام برای تمدید نامحدود «تحریم های تسلیحاتی» ایران ناکام ماند ودر نهایت تبدیل شد به «محدودیت های تسلیحاتی» برای ایران به این معنی که ایران برای مدت پنج سال برای خرید یا فروش اقلامی که در گذشته ممنوع بودند باید از شورای امنیت مجوز موردی بگیرد. مدت پنج سال در آخرین شب های مذاکرات و پس از یک جلسه توفانی بین وزیر خارجه کشورمان  با دو وزیر خارجه دیگر (که از تحریم های نامحدود به محدودیت های 10 ساله رسیده و از آن کوتاه نمی آمدند)، مورد مصالحه واقع شد. به خاطر لحن تند دکتر ظریف و فریادهای او، خانم شرمن از همکاران خود خواست اتاق را ترک کنند و وزیران خارجه را تنها بگذارند! گزارش آن جلسه از اسناد ماندگار در تاریخ دیپلماسی ایران است.
 
شکست آمریکا
 
امروز بیست و هفتم مهر 1399، محدودیت های تسلیحاتی و نظام مجوزگیری در شورای امنیت به طور خودکار ملغی شد. تلاش آمریکا برای جلوگیری از این امر به سه بار شکست خفت بار در صحنه شورای امنیت و انزوای آمریکا منجر شد، با این که آن کشور بیش از یک سال برای جلوگیری از لغو محدودیت های تسلیحاتی ایران برنامه ریزی و زمینه سازی کرده بود. امروز یک روز تاریخی است، روزی که دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران یک بار دیگر بر آمریکا غلبه می کند آن هم در عرصه‌ای که به خاطر حق وتو نقطه قوت آمریکاست، یعنی در شورای امنیت.قطعنامه 2231 شورای امنیت، در یک قضاوت منصفانه سند افتخار جمهوری اسلامی ایران است. ما در این قطعنامه به همه خواسته های خود همچون خروج از فصل هفت شورای امنیت، پذیرش غنی سازی برای ایران، فروپاشی رژیم تحریم های بین المللی و از بین رفتن کامل ساختار تحریم سازمان ملل علیه ایران، ابطال شش قطعنامه قبلی به خصوص قطعنامه خطرناک 1929، لغو تحریم های الزام آور تسلیحاتی پس از پنج سال، غیرالزامی شدن محدودیت های موشکی و لغو کامل آن ها پس از هشت سال، لغو خود قطعنامه 2231 و خروج کامل ایران از دستورالعمل شورای امنیت پس از 10 سال و ... رسیده ایم. با این همه اجازه ندادیم حتی همین محدودیت‌ها در متن قطعنامه بیاید و تنها در ضمیمه قطعنامه آمد که حتی آن ها را هم نپذیرفتیم و در یک بیانیه که همزمان با قطعنامه 2231 منتشر شد ،کلیه محدودیت‌های موشکی و دفاعی را رد کردیم.
 
در یک اتفاق نادر در تاریخ شورای امنیت، قطعنامه این شورا با کشوری که خود موضوع قطعنامه بود (ایران) مذاکره شد. بند به بند، سطر به سطر و کلمه به کلمه با ما مذاکره و توافق می‌شد و این کار آسانی نبود. غربی ها در بین کلماتِ قطعنامه ها ،هزار نکته و ترفند تعبیه می‌کنند و پیش بینی و بستن راه همه سوء استفاده های احتمالی در آینده کار سختی است. تصادفی نبود که ترامپ هیچ راه یا بهانه ای برای بازگرداندن تحریم های اقتصادی علیه جمهوری اسلامی ایران در داخل برجام و قطعنامه 2231 نیافت و چاره ای جز خروج کامل از برجام و نقض روشن قطعنامه 2231 پیدا نکرد و اتفاقی نبود که پس از آن در جلوگیری از لغو محدودیت های تسلیحاتی ناکام ماند. دولت ترامپ در شورای امنیت به چنان بن بستی رسید که اکنون هیچ راهی جز قلدری و زورگویی و مقابله با همه اعضای جامعه بین الملل (به جز معدودی) نیافته است.
 
کلام آخر
 
هر مذاکره ای متکی به قدرت‌های درونی است و هیچ مذاکره‌کننده‌ای قادر به کسب موفقیت در مذاکره نیست مگر آن که دست او از توانمندی‌ها و مولفه های قدرت‌های داخلی پر باشد و به پشتوانه این توانمندی‌ها مذاکره کند. این توانمندی‌ها اعم از قدرت نظامی است و توانایی‌های گفتمانی، اقتصادی، علمی و... و از جمله توانمندی های دیپلماتیک (جریان سازی، بازی گردانی، یارگیری، لابی گری، اقناع سازی، اجماع سازی/اجماع شکنی، تعامل/تقابل، همکاری/منازعه، مهارت های مذاکراتی، مدیریت رسانه ای و ...) را نیز در بر می گیرد.موفقیت در سیاست خارجی موکول به اجماع داخلی و وفاق ملی است. قربانی کردن موفقیت ها و دستاوردهای سیاست خارجی در پای منافع کوتاه مدتِ فروملی ، پایمال کردن غرور ملی و تزریق حس شکست و درماندگی به جامعه با نادیده گرفتن یا کوچک شمردن داشته های ملی به نفع هیچ کس نیست. 
 
 
 
آیا کشور به نرمش قهرمانانه نیاز دارد؟
 
صادق زیباکلام در آرمان نوشت:
 
آقای مجتبی ذوالنوری درباره ریاست‌جمهوری سخنان کاملی را ایراد نکرده ‌است. کاش امکان داشت یک نظرسنجی از مردم صورت بگیرد و از آنها بپرسیم چه کسانی باعث به وجود آمدن بیشتر این در کشور شده‌اند. اگر آقای حسن روحانی در صدر این نظرسنجی قرار می‌گرفت آن وقت می‌توانستیم بگوییم صحبت‌‌های آقای ذوالنوری درباره رئیس‌جمهور درست بوده است. خیلی از افراد بیشتر از رئیس دولت در وضعیت به‌وجودآمده مقصر هستند، ازجمله همین رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس یازدهم یکی از مقصران شرایط به‌وجودآمده است.
 
آقای ذوالنوری در زمانی که دونالد ترامپ از برجام خارج شد به جای اینکه سعی کنند برجام را حفظ و نجات دهند، در وسط مجلس شورای اسلامی، پرچم ایالات‌متحده و برجام را آتش زدند و آن نمایش را در پارلمان راه‌اندازی کردند. اما درباره سخنان رئیس‌جمهور عرض می‌کنم که ایشان صحبت جدیدی نکرده‌اند. فقط دکتر روحانی به نظرم در حال آماده‌سازی یک تغییر یا به اصطلاح نرمش قهرمانانه دوباره است. ما می‌توانیم هم اسم این کار را نرمش قهرمانانه یا صلح بگذاریم، اما آنچه کاملا مشخص است نشان‌دهنده این است که شرایطی که در آن قرار داریم، بسیار سخت است و کفگیر هم به ته‌ دیگ خورده است و به‌تدریج با مشکلاتی روبه‌رو خواهیم شد که باید بتوانیم آنها را ابتدا مدیریت و سپس با تدبیر کاهش دهیم.
 
حتی پیش‌بینی می‌شود دولت برای دادن حقوق کارمندان هم با مشکل مواجه شود که همکاری همه قوا را می‌طلبد. بنابراین رئیس دولت احتمال اعتقاد دارد باید به یک شکلی حالا چه نرمش قهرمانانه یا صلح امام‌ حسن(ع)، شرایط را تغییر دهیم.
 
چه دونالد ترامپ رئیس‌جمهور شود یا جو بایدن به پیروزی برسد دولت ظاهرا چاره‌ای جز تغییر برخی ایده‌ها را ندارد. اگر دونالد ‌ترامپ در انتخابات پیروز شود، قصد دارد هزینه بیشتری بر ما تحمیل کند البته ما هم می‌توانیم مشکلاتی برای آنها ایجاد کنیم. اگر جوبایدن برنده شود با هزینه کمتری حرکت می‌کنیم. اینکه باید جمهوری‌اسلامی به‌ سمتی حرکت کند و تغییراتی به‌وجود آورد تا از این مرحله عبور کنیم هیچ ‌‌تردیدی وجود ندارد. به نظر می‌آید با انتخاب‌شدن رئیس‌جمهور آمریکا احتمال دارد زمینه مذاکراتی هم فراهم شود.
 
اینکه چه زمانی انجام خواهد شد، هنوز مشخص نیست. امکان دارد در دولت آقای حسن روحانی صورت بگیرد یا اینکه احتمالا در دولت آینده ما شاهد تحول و تغییر خواهیم بود. امکان دارد از دیماه به‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم مذاکرات جدیدی شروع شود یا اینکه زمان اصلی آن احتمالا بعد از انتخابات 1400 باشد.
 
 

 

جنگ مغلوبه جناحی

رضا دهکی در ابتکار نوشت:

اگر از ابتدای انقلاب اسلامی تا پایان دوران جنگ 8 ساله ایران و عراق را – به دلیل عدم تفکیک جناحی و گرایش چهره‌های سیاسی – فاکتور بگیریم در طول سه دهه باقی مانده، در زمان‌های گوناگون، هر دو جناح سیاسی کشور کرسی‌های انتخابی ممکن در مجلس و دولت را در اختیار داشته‌اند. در این میان، مجلس حتی در زمان وجود اقلیت قابل توجه و موثر نزدیک به اصلاح‌طلبان نیز از نظر تعداد کرسی، اکثریتی از آن اصولگرایان داشته، اما دولت، میان طیف‌های گوناگون دو جریان دست به دست شده است.

در واقع هر دو جناح سیاسی و از طیف‌های مختلف این دو جریان، آزموده‌اند در این ورطه بخت خویش. درباره نتیجه این زمامداری هم هر جریان سیاسی و البته بیرون از آن‌ها، هر کسی از ظن خود یار ماجرا می‌شود؛ چنان که هیچ بقالی نمی‌گوید ماست من ترش است و نقاط مثبت احتمالی کارنامه رقیب هم به غمض عین رقیبانه دچار می‌شوند. حتی در این ارزیابی‌ها، آثار بیرونی بر عملکرد دولت‌ها و مجالس نادیده گرفته می‌شود؛ چه عبور از جنگی سخت و طولانی باشد، چه جدل‌های بحرانی در سیاست داخلی، چه افزایش قابل توجه درآمد نفتی، چه نتایج مذاکرات هسته‌ای و چه تحریم‌های سنگین اقتصادی! حتی در این میان، دولتی برخاسته از اصولگرایی و با حمایت اصلاح‌طلبان و شعار اعتدال و میانه‌روی به میدان آمد تا طرح یک جریان سوم درون حاکمیتی را رقم بزند، اما حالا از سوی هر دو جناح سنتی محل انتقاد است.

ادبیات توهین و تحقیر و هجمه در فضای سیاست جهان چندان عجیب نیست. در طول تاریخ، کلام، همواره یکی از ابزارهای جنگ و جدال بوده است. اما در نظامی که با نام جمهوری اسلامی بر سر کار آمده و در کنار شعارهای گوناگونش، رویکردی مبتنی بر اخلاقیات در سیاست را مدعی است و حتی رویدادهایی مثل آن چه در مناظرات انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا می‌گذرد را زیر سوال می‌برد، استفاده از این ادبیات – حداقل در کلام – همواره نکوهش شده است. در شرایطی که این روزها بخشی از جریان اصولگرایی از آب گل‌آلود وضعیت پرانتقاد جامعه نسبت به شرایط روز اقتصادی، اجتماعی و ... ماهی می‌گیرند و بر این موج، به جای ادبیات نقد و انتقاد، تیغ توهین برکشیده‌اند، این سوال مطرح می‌شود که آیا برای این جوالدوزها، جای سوزن زدن به خود هم هست؟ یا این شرایط برافروختن آتشی است که دودش به چشم خود این فحاشان هم می‌رود؟

نکته بزرگ‫تر اما این است که اساسا چنین جدل‌هایی برای مردم چقدر مهم است؟ در سال‌های اخیر، شنیدن شعار «اصلاح‌طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» از سوی معترضان به شرایط گوناگون اقتصادی و سیاسی، بارها مورد توجه و تحلیل سیاسیون قرار گرفته است. حتی اگر به سبک برخی سیاسیون، این شعارها را وارداتی بدانیم، به هر حال واقع‌بینانه این است که عده‌ای هم باید باشند که به آن باور داشته و آن را تکرار کنند. مشاهده فضای اجتماعی، حتی در گفت‌وگو با بدنه‌های هر دو جریان نشان می‌دهد که حتی اگر نه به این تند و تیزی، اما از دیدگاه باورمندی، علاقه، حمایت و عمل، توجه به این جدل‌های کلامی اصلاح‌طلبی-اصولگرایی کاهش جدی داشته است.

در واقع با توجه به نقش‌آفرینی هر دو جریان سیاسی در مناصب انتخابی ممکن، هیچ یک نمی‌تواند بدون توجه به گذشته عملکرد خود و چهره‌های منتسب و مورد حمایت خود، به دیگری بتازد. حتی به نظر می‌رسد استفاده انتخاباتی از این حربه نیز دیگر نزد قاطبه مردم موثر نیست و زدن حریف حتی به تندترین کلام ممکن، نه هورای این سو را به دنبال دارد و نه دفاع آن سو!

در چنین شرایطی که هر حرفی، با ندای «تو برو خود را باش» قابل مواجهه است، شاید بهتر باشد که جریان‌های سیاسی به واقع ز تعارف کم کنند و بر مبلغ افزایند و بدانند که به عمل کار بر آید به سخندانی و سخنرانی نیست! مشاهده اجتماعی می‌گوید که برای اغلب مردم مهم نیست که اصلاح‌طلبان یا اصولگرایان در دولت یا مجلس سر کار باشند، بلکه مهم این است که هر کسی بر سر کار می‌آید، با هر تدبیری، اقتصاد رو بهبود رود، ایران وجهه بهتر و متعامل‌تری با جهان داشته باشد، آسیب‌های اجتماعی کاسته و آزادی‌های مدنی افزایش یابند و به طور کلی ایرانی‌ها زندگی بهتری را تجربه کنند، نه این که سال به سال، دریغ از پارسال بخوانند!

 

انتهای پیام/ک

نظر شما