شناسهٔ خبر: 42782840 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: ایکنا | لینک خبر

پای صحبت‌های رزمنده دیروز و پزشک امروز؛

جوانان امروز هم می‌جنگند؛ در جبهه‌ای متفاوت / الگوی رفاقت در میدان نبرد

روانپزشک و رزمنده هشت سال دفاع مقدس، الگوی روانشناختی از سیره اباعبدالله(ع) را رفاقت می‌داند و معتقد است که شجاعت و گذشت و ایثار و مردانگی نیز در آن وجود دارد و امام حسین(ع) را به عنوان رفیقی می‌شناسد که الگو گرفتن از ایشان در میان رزمنده‌ها به وضوح مشهود بود.

صاحب‌خبر -
هیچ‌گاه از جنگ خارج نشدیم؛ شکل آن تغییر پیدا کرده / نقش الگوی رفاقت در میدان نبردبه گزارش ایکنا، حمله نظامی عراق به ایران ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ آغاز شد و پیامد آن جنگی هشت ساله بود؛ برخلاف تصور غرب، ایران در این جنگ علی‌رغم تلفات و هزینه‌های زیاد، حتی یک وجب از خاک خود را از دست نداد. در بین کسانی که به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل در طول این هشت سال رفتند، افراد زیادی از میان اصحاب رسانه نیز بودند که چند نقش را همزمان در طول سال‌های دفاع مقدس ایفا کردند. آنان علاوه بر نقش‌آفرینی در مبارزه با دشمن، در اطلاع‌رسانی از پشت جبهه‌ها و باخبر شدن علاقه‌مندان از اخبار مقاومت در برابر دشمن، زحمات زیادی را متحمل شدند که باید همواره برای نسل امروز و آینده یادآوری شود. بسیاری از آنان در حین خبررسانی به شهادت رسیدند و برخی دیگر نیز مجروح شدند و به درجه جانبازی و ایثارگری نایل آمدند. از جمله کسانی که در آغاز بحبوحه جنگ به عنوان کادر رسانه‌ای به مناطق عملیاتی اعزام ‌شد، دکتر سیدهادی معتمدی، روانپزشک مطرح کشورمان، است که امروز به پزشکی حاذق تبدیل شده و حلّال مشکلات بسیاری از خانواده‌ها و بیماران است.
 
به مناسبت آغاز هفته دفاع مقدس پای صحبت‌های دکتر معتمدی نشستیم. او بر این باور است که اگر خدای ناکرده کشور دوباره درگیر جنگ شود، جوانان امروز علی‌رغم همه مشکلاتی که گریبان جامعه را گرفته، با اراده‌ای پولادین به مقابله با دشمن می‌پردازند. مشروح گفت‌وگوی ما با سیدهادی معتمدی، روانپزشک، متخصص اعصاب و روان، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی، آسیب‌شناس اجتماعی و رزمنده هشت سال دفاع مقدس، را در ادامه می‌خوانید.
 
هیچ‌گاه از جنگ خارج نشدیم؛ شکل آن تغییر پیدا کرده / نقش الگوی رفاقت در میدان نبرد

ایکنا ــ چند سال در جبهه حضور داشتید و انگیزه‌تان چه بود؟

با آغاز جنگ، بسیج‌های گروهی و محلی شروع به یافتن راه‌هایی برای دفاع در جنبه‌های مختلف جنگ کردند. بنده نیز در آغاز انقلاب به دلایلی توانسته بودم به صداوسیما راه پیدا کنم و در آن برهه نیز رادیو و تلویزیون این نقش را برای خود قائل بود که شروع به ثبت وقایع و کمک به رزمندگان جبهه‌ها و جذب رزمندگان کند. در آن زمان گروهی در تلویزیون و در شبکه یک زیر نظر آقای حسین حقیقی که مدیر گروه جنگ بودند، تشکیل شده بود و من بعد از چند ماه به این گروه ملحق شدم و در تست‌هایی که از من گرفته شد به عنوان مجری گروه جنگ در سال ۵۹ و اوایل سال ۶۰ انتخاب شدم و تا پایان جنگ تحمیلی به تناوب مجری گروه جنگ بودم؛ برنامه‌ای که همزمان با سایر برنامه‌های تهیه شده از سوی سپاه پاسداران پخش می‌شد.

دوستان عزیزی مانند شهید رهبر، شهیدان آوینی و کریمی در آن زمان در گروه جنگ شبکه یک مشغول فعالیت بودند؛ اکثراً نیز جوان بوده و کمتر از۳۰ سال سن داشتند. این گروه یکی از گروه‌های رسمی صداوسیما در آن سال‌ها بود و به جایی وابسته نبود و پس از تشکیل، شروع به وقایع‌نگاری جنگ و اعزام نیرو‌های خود به جبهه کرد. بنده همزمان با این کار تهیه‌کنندگی برخی برنامه‌های دفاع مقدس مانند برنامه‌ای در خصوص جنگ‌های نامنظم را بر عهده داشتم. رفته‌رفته طی سال‌ها ساماندهی‌هایی انجام و منجر شد افراد پخته‌تر شوند و فیلم‌های مستند زمان جنگ ضبط و ثبت بهتری داشته باشد و شکل بهتری پیدا کند.
 
نحوه راه‌یابی‌ام به صداوسیما هم جالب است؛ اواخر سال ۵۷ و همزمان با انقلاب به کرمانشاه رفتم و خود را به جهادسازندگی معرفی کردم و مسئولیتی به من واگذار شد و با چند نفر از دوستان به روستا‌هایی در مناطق وسیعی از ماهی‌دشت که در اثر جنگ تخلیه شده بود می‌رفتیم و با تراکتور زمین‌های کشاورزی را رایگان شخم می‌زدیم و دانه می‌پاشیدیم و رها می‌کردیم. یکی از روز‌ها از صداوسیمای کرمانشاه آمدند برای تهیه فیلمی مستند. آن زمان دانشجوی پزشکی بودم و دانشگاه در حالت نیمه‌تعطیل بود و از این فرصت استفاده کردم و به کمک جهادسازندگی رفتم. این‌ها آمدند و فیلمبرداری کردند و از تلویزیون پخش شد و خانواده من نیز در تهران آن را دیده بودند. آن زمان من تازه نامزد کرده بودم و همسرم هم فیلم را دیده بود. بعد از این برنامه، از من دعوت کردند به استودیوی ضبط صداوسیما بروم و خاطرات جبهه و جنگ را تعریف کنم، آن روز مجری به دلایلی نیامده بود و به تهیه‌کننده که مضطرب بود گفتم این توانایی را دارم که برنامه را خودم اجرا کنم، پذیرفتند و برنامه ضبط شد. تهیه‌کننده از این اجرا خوشش آمد و پیشنهاد دادند از جهادسازندگی به تلویزیون و اجرای برنامه صبح جمعه با شما بروم. کم‌کم به عنوان مجری رسمی صداوسیمای استان کرمانشاه شناخته شدم.
 
mp4
<div id="video-display-embed-code_1839219" ><script type="text/JavaScript" src="iqna.ir/fa/news/play/embed/3924188/1839219?width=400&height=300"></script></div>

همزمان با شروع جنگ تحمیلی نیز گروه جنگ در تلویزیون تشکیل شد و در حال انتخاب مجری برای برنامه بودند، از من هم دعوت شد برای تست به تهران بیایم، من بودم و آقای بابان و چند دوست دیگر و هر کدام بعد از تست و پذیرفته شدن، در یک شبکه مشغول به کار شدیم. شاید این‌گونه به نظر برسد که صداوسیما در جنگ نمی‌تواند نقشی داشته باشد، در حالی که این‌طور نبود و نقش صداوسیما در جنگ بسیار اساسی و مهم بود. اکثر اوقات برای تهیه فیلم‌های جنگ اعضای این گروه‌ها به مناطق عملیاتی عزیمت می‌کردند و شهید و زخمی می‌شدند. جالب بود در بدترین شرایط نیز این کار انجام می‌شد. امروزه دوربین دیجیتال در اختیار مستندسازان است و بسیاری امکانات و تجهیزات دیگر، اگر فیلم خراب شود پاک می‌کنند و ضبط مجدد، اما آن زمان فیلم‌ها نگاتیوی بود، ۵ یا ۶ حلقه فیلم به ما می‌دادند و موظف بودیم سه ساعت فیلم تحویل دهیم، آن هم ضبط فیلم در وضعیت محاصره شدید. این فیلم‌ها و مستند‌هایی که اکنون مشاهده می‌کنید در آن شرایط تهیه شده است. یادم است بار‌ها در حین مصاحبه با رزمنده‌ها دشمن خمپاره می‌زد، همه می‌خوابیدیم و دوباره بلند می‌شدیم و ادامه ضبط، خاطرم هست مصاحبه‌ای با شهید بروجردی در ارتفاعات قلاویزان در طرف پادگان ابوذر داشتیم و برای تهیه آن فیلم بسیار اذیت شدیم. چند روز بعد از این مصاحبه، جناب بروجردی شهید شدند.
 
بسیاری از مستندات جنگ و جبهه‌ها در چنین شرایطی ثبت و ضبط شده است. حتی بسیاری از این فیلم‌ها اکنون قابلیت پخش ندارد، فیلم‌هایی در آرشیو گروه جنگ آن زمان وجود دارد که ما آن‌ها را تهیه کرده‌ایم، اما تماشای دوباره این صحنه‌ها برای خود ما به لحاظ توان احساسی غیرممکن است، حتی اگر از مجموعه این فیلم‌ها مستندسازی صورت گیرد، بعید است بتوان آن‌ها را پخش کرد. فیلم‌هایی وجود دارد از زمانی که معاودین(بازگشتگان) از سوی عراقی‌ها بیرون می‌شدند و بلا‌هایی که سر زن و بچه‌های مردم می‌آمد و دختر‌هایی که دچار آسیب‌های اجتماعی شده بودند، این‌ها در آرشیو‌ها ثبت و ضبط است و گاه قابلیت پخش ندارد و البته این‌ها در تاریخ هم ثبت و ضبط است. این‌ها را برای جوانانی می‌گویم که در حال حاضر شرایط فعلی را می‌بینند و نمی‌توانند باور کنند آن زمان مردم چه شرایطی را گذراندند و اکنون به اینجا رسیده‌ایم. اگر رزمنده‌ها در آن برهه نبودند امروز این شرایط را نداشتیم.
 
mp4
<div id="video-display-embed-code_1839222" ><script type="text/JavaScript" src="iqna.ir/fa/news/play/embed/3924188/1839222?width=400&height=300"></script></div>

ایکنا ــ کمی از فضای جبهه‌ها بگویید. شما در کدام عملیات‌ها حضور داشتید؟

‌اواخر جنگ و از سال ۶۲ که دانشگاه‌ها باز شد، همچنان مشغول کار در صداوسیما بودم و همزمان به عنوان دانشجوی پزشکی به ادامه تحصیل پرداختم و در آن زمان در قالب دوره‌هایی به عنوان پزشک به جبهه‌ها اعزام شدم، اگرچه به دلیل اشراف خوبی که به منطقه کرمانشاه داشتم، بیشتر دوره‌های خدمتی خود را در غرب گذراندم و فقط یک دوره کوتاه یک ماهه در جنوب و اهواز و مابقی را در غرب بودم. همزمان با درس، دوره‌های خدمت پزشکی و کار در صداوسیما را دنبال می‌کردم.
 
هیچ‌گاه از جنگ خارج نشدیم؛ شکل آن تغییر پیدا کرده / نقش الگوی رفاقت در میدان نبرد
 
در عملیات کربلای یک که به نفع ما هم تمام شد، مشخصاً به عنوان پزشک کار کردم و باقی عملیات‌ها که عمدتاً در غرب بود به عنوان مجری و تهیه‌کننده برنامه حضور یافتم و تقریباً عملیاتی نبود که نرفته باشم. معمولاً هم چند روز فیلمبرداری می‌کردیم و برمی‌گشتیم. عراق در غرب پیشروی نداشت و بیشتر در جنوب بود، اما عملیات‌ها خرد در غرب بیشتر بود و حساب و کتاب هم نداشت. وضعیت منطقه کوهستانی بود و مانند خوزستان و دشت‌مانند نبود، اگرچه بیشترین تلفات نیرو‌های ما در جنوب بود، اما خطر در عملیات‌های غرب به دلیل کوهستانی بودن منطقه و اینکه هر ضلع یک کوه در محاصره یکی از گروه‌ها بود، بیشتر می‌شد. وضعیت به حدی خطرناک بود که اگر یک گروه چهار نفره به منطقه اعزام می‌شدیم، به ما می‌گفتند چهار نفرتان در چهار گوشه دیوار بنشینید که غافلگیر نشوید. بازگشت از این منطقه با خدا بود. شهید چمران و شهید بروجردی به همین دلیل این مناطق را ترک نکردند و در کنار مردم بودند.
 
ایکنا ــ شاید برخی افراد بر این باور باشند که جوانان آن زمان از روی هیجان در جبهه‌ها حضور پیدا می‌کردند. اکنون به عنوان یک روانپزشک این سخن را چطور ارزیابی می‌کنید؟
در زمان جنگ همه جوان بودند، اصلاً انقلاب را جوانان رقم زدند، خروج شاه از سوی همان جوانان انجام شده بود. پدران ما که سن بیشتری داشتند می‌گفتند وارد این جریانات نشوید. من متولد سال ۳۷ هستم و در زمان انقلاب در سال ۵۷ جوانی ۲۰ ساله و دانشجو بودم، هر روز هم در تظاهرات و تجمعات حضور داشتم و معلوم نبود به خانه برمی‌گردم یا خیر. تعداد زیادی از این جوانان شهید شدند. بعدتر و به محض اینکه انقلاب شد، بیشتر پست‌ها از سوی جوانان اشغال شد، همین گروه جنگ که من در کنار آن‌ها فعالیت می‌کردم، همگی زیر ۳۰ سال سن داشتند. در کنار درس و دانشگاه، به عنوان معلم در مدرسه رازی در خیابان ولی‌عصر(عج) کنونی تهران تدریس می‌کردم، مجری صداوسیما بودم و این‌ها در حالی است که من جوانی ۲۰ و چند ساله بودم. ما آب دیده نبودیم و پیش از این‌ها کار انجام نداده بودیم. وقتی در صداوسیمای کرمانشاه کار می‌کردم، فیلم را خودمان آماده و صداگذاری می‌کردیم. تلویزیون در صداوسیمای کرمانشاه رنگی نبود و سیاه و سفید بود، اکثر فیلم‌های آن زمان البته سیاه و سفید بود. جوانان کم‌کم وارد کار‌ها و پخته شدند. اگر قرار بود این جوانان طی چند سال دوره‌های مخصوص جنگ را در دانشکده‌های افسری بگذرانند، معادل همان را در مدت زمان کوتاهی در میدان نبرد آموختند، در مقابل چشمانشان هم دوستان و همرزمانشان جان دادند. ما آن زمان با یک ارتش منظم در جنگ روبرو بودیم که همه سنین بالایی داشتند و افراد پخته نظامی بودند. جوانان آن دوره متناسب با هجوم دشمن و درگیری نیرو‌های اندک ما در ابعاد وسیع و محاصره کامل، به میدان آمدند. خیلی اوقات در مناطق کوهستانی و غرب شرایط خطرناک‌تر هم بود.
 
mp4
<div id="video-display-embed-code_1839225" ><script type="text/JavaScript" src="iqna.ir/fa/news/play/embed/3924188/1839225?width=400&height=300"></script></div>
 
ایکنا ــ خاطره‌ای از آن زمان دارید که هرگز از یادتان نرود؟

این خاطره برای من دردناک و عجیب است؛ منطقه قلاویزان فیلمبرداری می‌کردیم، یک روز بارش شدیدی رخ داد، نیرو‌های ما چاله‌هایی به قد آدم درست کرده بودند، چون نمی‌شد سنگر گرفت، هر دو نفر در یک چاله سنگر گرفته بودند تا در تیررس دشمن نباشند. بعد از بارندگی این چاله‌ها پر از آب شد و بچه‌ها در آن غرق می‌شدند، نمی‌توانستند بیرون بیایند، در دید مستقیم عراقی‌ها بودند. روز‌های بعد از کسانی که از آن مخمصه نجات پیدا کردند پرسیدیم که در طول این ۴۸ ساعت چطور خوابیدید؟ گفتند با چفیه‌مان خود را به یکدیگر قفل کردیم، یک نفر می‌خوابید و دیگری سر پا می‌ایستاد و او را نگه می‌داشت تا غرق نشود. این‌ها طی ۴۸ ساعت خود را این‌گونه زنده نگه داشتند. صحبت از گذشت و ایثار و کاری که این‌ها کردند در شرایط امروز شاید قابل فهم نباشد، باید همان جا حضور داشته و همان احساس را داشته باشی تا ماجرا را درک کنی. نیرو‌های ما حتی در تأمین گلوله مشکل داشتند، موشک که اصلاً نداشتیم. صدام هر روز تهران را بمباران می‌کرد و ما یک موشک نداشتیم جواب او را بدهیم. ۱۰۰ تا ۱۵۰ هواپیما از دوران رژیم سابق مانده بود که خیلی‌های آن زمین‌گیر شده بودند و یا عراق آن‌ها را زده بود. اگر هواپیمای عراقی‌ها زده می‌شد، به سرعت فرانسه به آن‌ها میراژ می‌داد. هواپیما برای آن‌ها مثل آب جاری موجود بود. جنگ هشت ساله با زحمات و ایثار تمامی رزمنده‌ها در وضعیتی نابرابر به پایان رسید.

ایکنا ــ آیا جوانان امروز نیز مانند جوانان آن زمان با روحیه ایثار و حب وطن آشنا هستند و آن‌ها را در این زمینه تربیت کرده‌ایم؟

آنچه ما را تربیت کرد، دو هزار و پانصد سال وطن‌پرستی و فرهنگ اسلامی ایرانیان بوده است. زمان پهلوی هم جنگ شد، ایرانیان جنگیدند و حتی ماقبل آن ایرانیان جان‌فشانی کردند، همین امروز شهیدان زیادی در جبهه‌های سیستان و بلوچستان و حتی لبنان و ... تقدیم می‌کنیم. ما ایرانیان هرگاه کشورمان تحت ظلم قرار گیرد حتماً مبارزه می‌کنیم. موشک‌هایی را که امروز ساخته می‌شود جوانان می‌سازند. این‌ها حب وطن است. ممکن است ما راهنمایی کرده باشیم، اما عمده کار بر دوش جوانان است. شهید سلیمانی به اتکای همین جوانان مستعد و باسواد فرماندهی کرد. من به این جوانان اعتقاد بیشتری دارم. البته ظاهر قضیه این است که برخی جوانان امروز لاابالی شده‌اند و یا اعتقادات ضعیفی دارند، اما اگر ضعفی هم وجود دارد، به ما به عنوان مدیران امر برمی‌گردد.

هیچ‌گاه از جنگ خارج نشده‌ایم، یا تحریم بوده‌ایم یا جنگ‌های دیگری وجود داشته و دارد. همین الان وضعیت جنگ اقتصادی و بحث برجام وجود دارد. شرایط امروز را چه کسانی تحمل می‌کنند غیر از جوانان؟ حتماً که نباید حضور در جبهه باشد که بگوییم این‌ها وطنشان را دوست دارند و اهل ایثارند، با این گرانی‌ها چه کسانی می‌جنگند غیر از جوانان؟ هم سن و سالان ما که تقریباً نیازی ندارند. جوانان امروز با مشکلات و خرج و مخارج‌های زندگی و ازدواج و ... درگیر هستند، این‌ها جنگیدن است. جوانان امروز در حال جنگ‌اند و فقط شکل آن تغییر پیدا کرده است. همین جوانان در حال ساخت موشک و تانک و هواپیما هستند و در امور خارجه آمریکا را در سازمان ملل منزوی می‌کنند، همه این‌ها کار جوانان امروز است. فقط یک تفاوت وجود دارد، آن زمان جنگیدن برای ما راحت‌تر به نظر می‌رسید، چراکه فشار زندگی کمتر بود، اما امروز فشار زندگی و مشکلات اقتصادی بیشتر شده است. امروز مبارزه علمی بیشتر معنا دارد، اگرچه در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل نیز جوانان ما حضور فعال دارند کما اینکه طی این سال‌ها دیده‌ایم.
 
mp4
<div id="video-display-embed-code_1839226" ><script type="text/JavaScript" src="iqna.ir/fa/news/play/embed/3924188/1839226?width=400&height=300"></script></div>

ایکنا ــ برای جوان امروز چگونه باید از جوانان غیور دوران دفاع مقدس الگوسازی کرد تا تأثیر بیشتری داشته باشد؟

آنچه را دیده‌ام می‌گویم؛ مهمترین چیزی که در امثال شهیدان همت، باقری، باکری، بروجردی، خرازی، آوینی و ... دیده‌ایم این بود که الگوی رفتاری آن‌ها و اکثر رزمنده‌ها رفاقت بود؛ رفیق بودن، عشق ورزیدن، برای رفیق جان دادن. حتی اگر می‌توانستند غذایشان را کمتر بخورند و سهمی به دیگری دهند، حتماً این کار را می‌کردند. الگوی اصلی در آن میدان نبرد، رفاقت، دوست داشتن، دروغ نگفتن و گذشت و ایثار بود. رزمنده‌ها این الگو را از امام حسین(ع) آموخته بودند. الگوی روانشناختی از سیره اباعبدالله(ع)، الگوی رفاقتی است؛ اگرچه شجاعت و گذشت و ایثار و مردانگی هم در آن وجود دارد. به عنوان یک روانپزشک، حضرت اباعبدالله(ع) را یک رفیق می‌دانم و الگوگیری از ایشان در میان رزمنده‌ها به وضوح مشهود بود. در الگوی رفاقت دیگر بحث پول و پیشرفت مطرح نبود؛ متأسفم که الگوی برخی امروزه دستیابی به پست و مقام شده است. الگوی رفاقت جای خود را به لذت‌جویی داده است. لذت‌گرایی رایج شده، اگرچه نباید همه را لذت‌گرا خواند، اما خیلی از افراد درگیر این روحیه و دنیاگرایی شده‌اند. به همه جوانان و حتی زن و شوهر‌های امروزی هم می‌گویم اگر الگوی شما رفاقت باشد و با هم رفیق باشید، خوشبخت و سعادتمند می‌شوید. البته ممکن است این سخن در چارچوب فکری اندیشه‌های کلاسیک نگنجد.

ایکنا ــ بعد از جنگ چه کردید؟

تا سال ۶۷ که جنگ تمام شد، مقرر گردید به دستور رئیس صداوسیما، مدیر شبکه شهرکرد شوم. همزمان با اواخر جنگ بود، درسم نیز تمام شد و رهبری معظم، رئیس‌جمهور وقت بودند و صلاح دیدند به عنوان پزشک در جبهه‌ها حضور پیدا کنم. طرحم را نیز در مناطق جنگی دنبال کردم و سپس در خرم‌آباد مسئول شبکه بهداشت شدم، بعدتر در قالب طرحی سه ساله در بوشهر بودم و آن زمان دیگر جنگ تمام شده بود، اما عوارض آن وجود داشت. از سال ۷۰ به بعد به دنبال تخصص رفتم و تا سال ۸۰ در کرمان به عنوان مدیرگروه روانپزشکی مشغول به فعالیت شدم و بعدتر در تهران عضو هیئت علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی شدم. اگرچه در تمام این سال‌ها از صداوسیما منفک نشدم و همچنان با این مجموعه همکاری دارم. سال‌ها بعد یک بیمارستان روانپزشکی کوچک دایر کردیم و همچنان مشغول فعالیت در این مجموعه هستم.

ایکنا ــ امروز بزرگترین و مهمترین نیاز فرهنگی و اجتماعی ایرانی که ۴۰ سال از دفاع آن در برابر جنگی تحمیل‌شده می‌گذرد چیست؟

به فرموده علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) ما باید فرزند زمانه خود باشیم، چه کسانی که جنگ را دیده‌اند و یا آن‌هایی که جنگ را لمس نکرده‌اند، باید بدانند مهمترین نیاز ما این است که بدانیم مشارکت چه مفهومی در اداره جامعه دارد. نیاز فرهنگی ما این است که کسانی که بازمانده از آن دوران هستند، مفهوم شریک کردن جوانان را درک کنند که متأسفانه این اتفاق کمتر افتاده است، ما حرف خودمان را قبول داریم. باید یاد بگیریم چگونه جوانان را در اداره مملکت شریک کنیم. خوب یا بد پس از رژیم پهلوی هیچ‌چیز بلد نبودیم و سکان‌ها را در چنین شرایطی در دست گرفتیم، اگر امروز به جوانان اعتماد نکنیم بزرگترین توهین را به خودمان کرده‌ایم. امروز بیش از ۹۵ درصد پسران و بیش از ۹۰ درصد دختران تحصیل کرده هستند، چه وقت قرار است به این‌ها اعتماد کرد؟ چرا نهاد‌ها و مجلس و دستگاه‌های ما جوان‌گرا نیستند؟ مگر مسئول ۶۰ ساله ما نیاز جوان امروز را درک می‌کند؟
 
هیچ‌گاه از جنگ خارج نشدیم؛ شکل آن تغییر پیدا کرده / نقش الگوی رفاقت در میدان نبرد
 
مردم ما وقتی در موقعیت خطر قرار می‌گیرند همدل‌تر می‌شوند. نمونه آن امروز و در رخداد کوچکی مانند شیوع کرونا، همان پزشکانی که تا دو سال پیش گفته می‌شد مالیات نمی‌دهند، بیشترین تلفات را دادند. این هم جنگ است. وقتی جنگ می‌شود این ماجرا‌ها تمام می‌شود و همه پای کار می‌آیند. اکنون هزاران نفر از کادر درمان درگیر این بیماری هستند. با هر جنگی و در هر زمینه‌ای شک نکنید مردم پای کار هستند. جنگ تحمیلی دوره‌ای هشت ساله‌ بود که مردم با رشادت‌هایشان مقابل ظلم ایستادند. این‌ها مرهون آمیختگی تمدن ما با فرهنگ رحمانی اسلام است. این در هم آمیختگی منجر به این می‌شود که ما نه از آمریکا بترسیم و نه زیر بار زور برویم. ضعیف شاید بشویم، اما نابود نمی‌شویم. فقط باید به مردم ایمان داشته باشیم و جوانان را پای کار بیاوریم، در این مسئله به دو الگوی رفاقت و وحدت نیاز است.

ایکنا ــ وظیفه رسانه در چنین شرایطی چیست و نقش‌آفرینی آن باید به چه نحو باشد؟
گفته می‌شود چند الگو برای جلوگیری از آسیب وجود دارد، یکی از آن‌ها مشارکت مردم و دیگری بحث مدیریت است که وظیفه رسانه‌ها اینجا تبیین می‌شود. رسانه باید سبک و روش مدیریتی را آموزش دهد، چراکه رسالت اصلی رسانه‌ها آموزش است. هر جایی که احساس کردید به مشکل و بن‌بست خورده‌اید، یک راه‌حل وجود دارد؛ کتاب بخوانید و آموزش ببینید. اگر مردم عادت کنند با وجود تمام مشکلات روزی ۱۰ صفحه کتاب و چند صفحه قرآن بخوانند، سال‌های بعدتر مشکلی نخواهیم داشت. بسیاری از مشکلات ما به دلیل نداشتن مطالعه است.
 
گفت‌وگو از مریم روزبهانی
انتهای پیام

نظر شما