سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: موسی یک رزمنده است. او قصد دارد با دختر مورد علاقهاش گلاب ازدواج کند، فامیلها و خویشاوندهای دو طرف با خوشحالی فراوان بساط عقدکنان را برپا میکنند. عروس هم توی اتاق نشسته است، همه آمدهاند به جز داماد، داماد قرار است روز موعود خودش را از جبهه به مراسم عقدکنان برساند، اما طرفین وصلت هر چقدر منتظر میمانند از داماد خبری نمیشود و این تازه اول ماجراست.
نویسنده یک موضوع اجتماعی و تا حدودی عاشقانه در روزهای جنگ را دستمایه داستان خود قرار داده که میتواند برای مخاطب جالب توجه باشد. موسی رزمندهای است که چهرهاش بر اثر سوختگی شدید ناشی از انفجار، دچار جراحت شده و او نمیخواهد با آن ظاهر خودش را به زندگی دختری که بسیار دوست دارد، تحمیل کند.
ماجرای پرتعلیق رمان باعث شده تا خواننده با پیرنگی مواجه شود که کمتر نویسندهای به آن اشاره داشته است. فراست از اولین نویسندگان دفاع مقدس است که رمان معروف «نخلهای بیسر» خود را در اولین سالهای جنگ نوشت و خود را به عنوان یک نویسنده مقاومت به جامعه ادبی معرفی کرد. همانطور که میبینیم اسم رمان هم از روی شخصیت اول داستان یعنی گلاب خانم برداشته شده، چون درصد بیشتر کشمکشهای ماجرای این داستان هم بر محور شخصیت او استوار است.
گلاب خانم سمبل یک بانوی قوی، محکم و بااراده در جنگ است که مثل کوه پشت نامزدش میماند و در بدترین شرایط او را ترک نمیکند. چهره موسی بر اثر سوختگی دیگر قابل شناسایی نیست، از طرفی به خاطر صدمات ناشی از سلاحهای شیمیایی دشمن حافظه خود را هم از دست داده است. او میخواهد دوباره به جبهه برگردد و بیشتر از این شرمنده گلاب خانم نشود، اما گلاب خانم تعریف دیگری از عشق به او ارائه میدهد و با جواب مثبتی که به او میدهد، او را به زندگی امیدوار میکند.
ماجرای داستان در یکی از محلههای جنوب شهر تهران میگذرد و جبههای که موسی در آنجا جنگیده جنوب کشور است، اما همانطور که در چند سطر پیش گفته شد، شخصیت کلیدی داستان بیشتر گلاب خانم است. در واقع نویسنده خواسته بیشتر به عشق و ایثار بانوانی همچون گلاب خانم در زندگی در شرایط سخت و نقش پررنگ و بیمثال آنها در زندگی اجتماعی بپردازد.
این داستان- بیآنکه قصد مقایسه داشته باشم- من را یاد فیلم معروف بیمار انگلیسی ساخته آنتونی مینگلا میاندازد. در این فیلم ما شاهد سوخته شدن صورت خلبان خوشچهرهای در زمان جنگ جهانی دوم هستیم که صورتی اسیدی پیدا کرده، اما با این حال همسرش بعد از مجروح شدن خلبان همچنان او را عاشقانه دوست دارد و از او پرستاری میکند.
در این گونه مواقع است که عشق چهرهای واقعی در زندگی زوجین به خود میگیرد. فراست کوشیده تا چهرهای قدیسوار از عشقهای زمینی برای مخاطب به تصویر بکشد، البته موسی در میان دو عشق گرفتار است؛ عشق اول او رفتن به جبهه و جنگیدن برای مام وطن است و عشق بعدی او هم نامزدش گلاب. هر چند عشق موسی به جبهه بعد از جراحت چهره و افسردگیای که گریبانگیرش میشود، پررنگتر از عشق گلاب جلوه میکند.
در این رمان شخصیتها سر جای خود قرار دارند و همچنین دیالوگها و توصیفات ادبی هم به موقع ادا میشوند، اما با این همه اگر گوشههایی از فصلها و توصیفات داستان را نویسنده از داستانش حذف میکرد، هیچ خدشهای به ساختار و پرداخت آن نمیافتاد و حتی نویسنده میتوانست این رمان را تبدیل به نوشتهای کمتر از ۲۶۴ صفحه بکند، چون در بعضی از فصلها برخی از اطلاعات و تشریحات داستان تکراری به نظر میرسد در صورتی که تکرار توضیحات و طولانی بودن دیالوگها فقط به کشدار شدن صفحات کتاب کمک کرده است. ناشر رمان گلاب خانم، انتشارات قدیانی است.
نظر شما