شناسهٔ خبر: 41924190 - سرویس ورزشی
نسخه قابل چاپ منبع: طرفداری | لینک خبر

بهزاد داداش زاده: پرسپولیس نباید دل بازیکنان و هوادارانش را بشکند؛ تیم را به بیراهه نبرید

مجتبی خیلاپور

بخش پایانی گفتگوی بهزاد داداش زاده در برنامه ملاقات با چهره ها را از دست ندهید.

صاحب‌خبر -

بهزاد داداش زاده، پیشکسوت فوتبال کشورمان در برنامه ملاقات با چهره ها میهمان دوربین طرفداری بود. داداش زاده در گفتگو با علیرضا هاشمی در خصوص انتقالش به استقلال و نیمکت نشینی های مداومش زیر نظر منصور پورحیدری گفت. همچنین خاطرات و اتفاقاتی از آن دوران را بازگو کرد. داداش زاده در واکنش به صحبت های نادر محمدخانی تمام و کمال پشت علی پروین ایستاد.

بخش پایانی گفتگوی علیرضا هاشمی با بهزاد داداش زاده را می بینید و می خوانید:

ببینید اگر علی پروین 1000 تومان پول می گرفت، آن را میان بچه ها تقسیم می کرد. این گونه نیست که نادر محمدخانی که آن ور آب است، بگوید علی پروین برای خودش یخچال و ... می خرید. خود نادر محمدخانی در همان برهه به پرسپولیس آمد. اگر علی پروین بد بود و به او پول نمی داد، چرا در تیم ماند؟ خودش در جیبش عقرب بود. خدا سیروس قایقران را رحمت کند، به او می گفت من ده سال است تو را می شناسم ولی یک چای تلخ از تو نخوردم. اصلا خانه شما کجاست؟

اتفاقا خاطرم است که به عضویت هر تیم متمولی مثلا بهمن، کشاورز و ... در می آمد.

هرکجا 100 هزار تومان می دادند، نادر محمدخانی می رفت. سیروس قایقران در دفتر باشگاه کشاورز در فاطمی بود. نادر محمدخانی در گیشا خانه داشت و حاضر نبود 5 قران پول تاکسی دهد و به آن جا برود و پیاده می رفت. حتی در خانه نهار نمی خورد و در آن جا نهار می خورد. تازه به قول سیروس قایقران، دو غذا نیز برمی داشت و می رفت. مجتبی محرمی می گفت بگذار من بیایم، می گویم نادر کی است.

من بازیکنی نبودم که مستقیم از پرسپولیس به استقلال بروم. از پرسپولیس به مشهد رفتم. پس از مشهد به تهران بازگشتم که آقای حمید درخشان اجازه نداد در تیم باشم. به هر حال این سلیقه مربی بود. شاید این یکی از سلیقه های حمید درخشان است که هیچ وقت موفق نمی شود. تیم ملی جوانان را نیز سلیقه ای انتخاب کرد و آن اتفاقات رخ داد. متاسفانه هر تیمی که ایشان می گیرد، همین اتفاقات می افتند. به نظرم او باید مشاوران و کمک های بهتری داشته باشد یا نفر دوم کادر فنی باشد. حمید درخشان تمرین دهنده فوق العاده ای است ولی شاید در انتخاب مشاورانش باید دقت بیشتری کند. یک دوست خوب به نام فرهاد یوسفی داشتیم که خبرنگار بود. کنار یکدیگر بودیم و در خصوص اینکه چه شد اجازه ندادند به پرسپولیس بازگردم و اینکه از انتقال 6 میلیونی به ذوب آهن، فقط 1 میلیون و 200 هزار تومان به من رسیده بود، صحبت می کردیم. آن خبرنگار بلافاصله این صحبت ها را در هفته نامه شاخص که در آن زمان وجود داشت، منتشر کرد. خلاصه یک هفته بعد آقای عابدینی جواب آن مصاحبه را داد و سپس من جواب دادم و در نهایت رابطه مان شکرآب شد. همین جا اقرار می کنم که آقای عابدینی به من خیلی خوب کرد و این بچگی و جوانی من بود که مرتکب اشتباه شدم. یک روز نیز علی پروین گفت مشکلت با عابدینی چیست و من برایش توضیح داد. علی آقا نیز گفت عابدینی گفته امسال هرکس را می خواهی به تیم بیاور جز بهزاد داداش زاده. علی آقا گفت برو پیش عابدینی. من نیز به دفتر عابدینی در جردن رفتم. از ساعت 9 به آن جا می رفتم و منشی اش می گفت جلسه است. من که می دانستم جلسه نبود. یک قهوه می خورد و تلفنی صحبت می کرد. ساعت 1 می شد و مرا می دید. می گفت بهزاد اینجا آمده ای؟ برو و فردا بیا. دیگر نمی خواستم فوتبال بازی کنم. هر تیمی می رفتم، مانند سایپا، پیکان، استقلال رشت و ... آقای عابدینی نمی گذاشت. او نفوذ زیادی داشت و مدیران باشگاه ها نیز به او توجه می کردند. عابدینی واقعا یک مدیر بود و به همه تیم ها مشاوره می داد. من نیز با خود گفتم با این شرایط، فوتبال را کنار می گذارم. در نهایت یکی از دوستان خوبمان به نام مجتبی علوی به من گفت که به فوتبال یونان می روی؟ من نیز گفتم چرا که نه. من و محمد مومنی به تیم نتسا در دسته دوم یونان رفتیم. این را بگویم همان گونه که بازیکنان خارجی به فوتبال ما می آیند و سر ما را شیره می مالند، ما نیز آن کار را در یونان کردیم. قبل از اینکه بروم، یک نفر به من گفت که شناسنامه ات را عوض کن. گفتم همه مرا می شناسند که بهزاد داداش زاده متولد 54 هستم. گفت تو الان 27 ساله ای ولی باید به عنوان یک بازیکن 23-24 ساله به خارج بروی زیرا آن ها بازیکنان جوان را دوست دارند. خلاصه با پدر خدا بیامرزم رفتیم و طی یک نصفه روز کار را انجام دادیم. متولد 1972بودم که به 1976 تغییر دادیم یا بهتر است بگویم از 50 به 54 تغییر کردم. یک مصیبت هم داریم که بانک ها یا کانون پیشکسوتان 1 تیر برایم پیام تبریک تولد می فرستند و همسرم می بیند و به او می گویم من متولد 30 شهریورم نه یک تیر. خلاصه به یونان رفتیم و آن ها مرا دیدند و گفتند very good. سپس گفتند باید شش ماه بمانی و این در حالی بود که ماهی 1000 دلار می دادند. در واقع می خواستند نیم فصل سر برسد و دو بازیکن بلغاری را به جایی دیگر بفرستند و من و مومنی را وارد تیم کنند. من نیز فرزندم در رشت تازه متولد شده بود و اسباب و اثاثیه ام نیز در اصفهان بود. خلاصه فکرم واقعا خراب بود. محمد مومنی با ایران تماس گرفت و با آقای منزوی صحبت کرد. در آن زمان استقلال نیز درگیر مشکلاتی در زمان آقای ناصر حجازی شده بود و بازیکن نداشتند. آقای منزوی به من گفت به ایران بیایید و از آن جا بروید. من نیز گفتم چرا به استقلال نیایم؟ دیگر در استقلال آقای عابدینی نفوذ نداشت که اجازه این انتقال را ندهد. با علی پروین نیز تماس گرفتم. علی پروین همیشه آخر هفته ها شمال می رفت ولی در آن هفته پنج شنبه در نمایشگاهش بود. تماس گرفتم و با او صحبت کردم که به استقلال می روم. گفت برو نوش جانت و مواظب باش فقط جلوی ما بازی نکنی. البته گفت شوخی می کنم و تو بچه خوبی هستی، برو و مواظب خودت باش. خلاصه پنج شنبه ساعت 7 پیش آقای فتح الله زاده قرارداد بستم. آقایان نظری جویباری و منزوی نیز کسانی بودند که کمک بسیاری به من کردند و حامی ام بودند. شنبه صبح سر تمرین استقلال رفتم و همان روز همه روزنامه ها خبر این انتقال را نوشتند. هیچکس حتی خوشبین ترین هوادار پرسپولیس باورش نمی شد. خلاصه به تمرین استقلال در زمین شماره 2 رفتم. سوکو مرا دید و گفت تو بازیکن نیستی. دلیلش این بود که یک ماه در یونان بخور و بخواب داشتیم. یعنی یک کمپ خوب داشتیم که ساعت 7 تا 9 تمرین می کردیم و بقیه روز بیکار بودیم. سپس جواد زرینچه آمد و به مترجم سوکو گفت بهزاد بازیکن خوبی است. سپس مرا چند جلسه تمرین داد و سپس با تیم امید بازی کردیم و از من خوشش آمد. پس از آن مرا زیر دست ولی الله صالح نیا فرستاد. او پدر مرا درآورد و طی دو هفته بدن مرا تراشاند.

این را بگویم که اگر ما در آن زمان مدیر برنامه داشتیم خیلی خوب می شد. مثلا با استقلال که قرارداد می بستم، فتح الله زاده به من گفت با تو 8.5 میلیون تومان می دهم که بیشترین قرارداد میان بازیکنان است و به کسی نگو. فردای آن روز فهمیدیم که آقای فکری 15 میلیون، آقای نوازی نیز 15 میلیون و ... می گیرند.

من همیشه با علی پروین بودم. یعنی ایشان مانند پدرم بود و همسرش مانند مادرم. به همین دلیل همیشه خوبی هایش را می بینم. یعنی اگر ده بدی از او ببینم، می گذارم به پای خوبی هایش. بدم هم می آید کسی پشت سرش حرف بزند. الان هم تیم آذربایجان را که در سال 83 قهرمان شد، از آن زمان دست من است. خود علی آقا شاگرد نمی بیند ولی همسرش تماس می گیرد و می گوید پسرم دوتا بازیکن بی بضاعت هستند و آن ها را قبول کن. یا مثلا علی آقا می گوید بهزاد مجبور است پول زمین و لباس از خودش بدهد ولی به احترام ایشان چیزی نمی گیرم. علی پروین به من بدی نکرده است. جالب است در تیم پیشکسوتان می گویند تو بهزاد داداش زاده هستی چرا اسم علی پروین را می زنی؟ می گویم علی آقا به من بدی نکرده است. بعد من از سال 83 تاکنون تیم های پایه را در دست داشته ام. چرا باید عوض کنم؟ به هر حال این نان در دامن من گذاشته است.

در آن زمان مجلات استقلالی زیاد بودند. خدا منصور پورحیدری را بیامرزد، منصورخان حتی مجلات کودک و نوجوان را می خواند، برعکس علی پروین که کلا اعتقادی به روزنامه نداشت. حال ما خوب بازی می کردیم و تیتر روزنامه ها بودیم. مثلا می نوشتند داداش زاده خوب بود ولی سرمربی تیم ملی بازی خوب او را ندید. همه روزنامه های آن زمان را نیز دارم. یادم می آید در برنامه نود از منصور پورحیدری سوال شد که چرا داداش زاده به تیم ملی دعوت نمی شود و او گفت، می خواهم در تیم ملی جوانگرایی کنم. سپس لیست تیم ملی آمد و دیدم محمود فکری با 3 سال بیشتر از من، سیروس دین محمدی 2 سال بزرگتر، بهروز رهبری فرد یک سال بزرگتر و ... دعوت شده بودند. این در حالی بود که من 27 ساله بودم. من حرف در دلم نمی ماند. مثلا به آقایان فتح الله زاده و منزوی می گفتم این چه جوانگرایی ای است. خلاصه حتی گل می زدم و پاس گل می دادم ولی به تیم ملی دعوت نمی شدم. به هر حال منصورخان دیدگاه خودش را داشت. ایشان یک اعتقاد خاصی به یک سری بازیکنان داشت. مثلا بازیکنانی مانند فرزاد مجیدی، ستار همدانی، یدالله اکبری مانند چشم او بودند. اصلا آن ها سیستم بازی شان با من فرق می کرد اما به هر حال به آن ها اعتقاد داشت. البته این ها که گفتم، بچه های خوبی هستند ولی خوب یک سری خصلت ها داشتند. مثلا من هنوز خانه منصورخان را بلد نیستم و این ها هفته ای یک بار پیش او بودند. برایم جالب بود که کت و شلواری که منصورخان داشت را این بازیکنان نیز داشتند. به منصورخان گفتم اگر مرا نمی خواهی، به جایی دیگر بروم. او نیز گفت تیم ملی فرق می کند و تو عصای دست من هستی. تیم ملی با استقلال متفاوت است. خلاصه از باشگاه رضایتنامه گرفتیم، به استقلال قزوین رفتیم و قرارداد بستیم. در آن تیم بازی کردیم و تیم را به دسته دوم آوردیم. سپس به استقلال بازگشتیم. این باعث شد که قراردادم 4 ساله شود. واقعا هم با صداقت بازی کردم و آقای پورحیدری نیز به من قول داد که به من نیاز دارد. آقای فتح الله زاده فکر می کرد من به پرسپولیس بازمی گردم ولی قول داده بودم و می خواستم پای حرفم بمانم. دو بازی اول بازی فصل بازی کردم. گل می زدم، منصورخان مرا بیرون می کشد. گل نمی زدم، باز هم مرا بیرون می آورد. خودم نمی دانم با خودم چند چند بودم. بدم می آمد روی نیمکت بنشینم و علت را جویا می شدم که خود را اصلاح کنم. پورحیدری نیز می گفت نه می خواهیم در ترکیب تنوع بدهیم و فصل طولانی است و باید همه بازیکنان را سلامت نگه داریم. خلاصه کم کم و به مرور زمان نیمکت نشین شدم. طوری شده بود که به می گفتم اگر در لیست نیستم، الکی به هتل نیایم. مثلا به رختکن می رفتیم و منصورخان لیست نفرات را می خواهد و می گفت بهزاد تو برو بالا. با این وجود خدا شاهد است که نه به ایشان، بلکه به همه مربیانم حتی یک بار بی احترامی نکردم.

آقای پورحیدری به من بازی نمی داد ولی گفته بود جام حذفی را از بازیکنان امید استفاده کنیم. من، سیاوش اکبرپور، مجاهد خذیراوی، مسعود قاسمی، ارسطو محمدی و افشین حاجی پور در این تیم حضور یافتیم و با خدا بیامرز رضا احدی تمرین می کردیم. در تیم امیدها نیز جباری، پیروز قربانی، محرم نژاد و ... حضور داشتند. نمی دانم شانس بود یا خدا کمک کرد، من در آن بازی ها کاپیتان استقلال شدم و همه بازی ها را بردیم و به فینال رسیدیم. حال موضوع جالبی برایتان بگویم. ظهر ساعت 11 در هتل بودیم و دیدیم منصورخان با تیم اصلی وارد شدند. در واقع فینال را می خواستند از تیم اصلی بازی بگیرند. به من گفتند تو دو کارته هستی. من گفتم اگر من دو کارته هستم بروید از فدراسیون و هیئت فوتبال آمار بگیرید. ببینید چگونه می شود که روی اعصاب یک بازیکن بروند. چرا این کارها را می کنید؟ این قدر من برای آن ها سم بودم؟ خواست خدا را ببینید. من، مسعود قاسمی، پیروز قربانی، محرم نژاد و ... را بیرون گذاشتند. در نهایت در تهران و در امجدیه به فجرسپاسی 1-0 باختند و فجر در آن مسابقات قهرمان شد.

وقتی فوتبال را کنار گذاشتید، از شما خبر نداشتیم تا نامتان را مجددا این بار با فوتبال ساحلی شنیدیم. در آنجا نیز یک دوره بودید ولی به یکباره ارتباطتان قطع شد.

در داماش دستیار بودم که پیشنهاد دادند به فوتبال ساحلی بیا و به آن جا رفتم. اینجا یک کار بزرگ کردم و سوابقش نیز موجود است. من از هر استان، 2 نفر را دعوت کردم. صد نفر به اردو دعوت شدند و به این ها فوتبال آموزش دادم. سپس گفتم این مسائل را در فوتبال استان خود توسعه دهید. در نهایت 25 نفر انتخاب کردم و 10 نفر را به بازی های آسیایی بردم. یک گلر داشتیم که نمی خواستم اسمش را ببرم. گلر خوبی نیز بود ولی چون پیشنهاد پول داد، از خیرش گذشتم. یعنی می خواست پول بدهد فقط او را به بازی های آسیایی ببرم. پس از جام جهانی مرا کنار گذاشتند و آن شخص به تیم آمد و همه کاره شد و خودش حتی تیم تشکیل داد.

من دیگر از شما سوالی ندارم. مصاحبه خوبی بود. اگر می توانید کمی در خصوص پوکر قهرمانی پرسپولیس در لیگ برتر صحبت کنید و سپس خداحافظی و صحبت پایانی را به شما می سپارم.

من از شما خیلی ممنونم و خوشحالم اینجا هستید. می دانم شرایط زندگی سخت شده و بسیاری از همکارانتان قلم فروشی می کنند. هم بازی های ما نیز به خاطر 100 هزار تومان خود را می فروشند و این خیلی بد است. در واقع فساد در فوتبال را همین دو قشر به وجود می آورند. شما اکنون در تلویزیون و شبکه ورزش می بینید که دلال ها حضور دارند و دلال ها را به برنامه شان نیز دعوت می کنند و فقط شعار می دهند. من نمی دانم کمیته اخلاق و کمیته انضباطی چه زمانی می خواهد جلوی این ها را بگیرد. من می دانم چه کسانی هستند و می توانم اسم ببرم و پایش می ایستم. تا کِی باید این گونه باشد؟ فساد در فوتبال را باید از بین برد. درست است همه به پول نیاز دارند ولی خدا نیز روزی رسان است و نمی شود زیرآب کسی را زد و حق و ناحق کرد. شما ببینید سپیدرود و داماش به چه روزی افتاده اند. مافیای سپیدرود از مدیرعامل تا عواملش در حال خیانت به فوتبال رشت هستند. داماش نیز به همین شکل است. مگر می شود بازیکن پول بدهد که بازی کند بعد کارت بازی برایش صادر نشود؟ مگر می شود مدیرعامل با لیدرها دست به یکی کند؟ مگر می شود تیم این قدر ضعیف باشد و از آن انتقاد نشود؟ فکر می کنند ما نمی دانیم. روزنامه ها را خریده اند. اجازه نمی دهند چیزی رسانه ای شود. متاسفانه برخی سایت ها نیز به خاطر مسائل مالی همه کار کرده اند و همچنان می کنند. امیدوارم جامعه رسانه ای آن قدر پاک شود که فوتبال پاک داشته باشیم. این ها اگر پاک نشوند، فوتبال ما بدتر نیز خواهد شد.

در مورد پرسپولیس، باید به هواداران تبریک بگویم. این تیم به حق و صادقانه به اینجا رسید. بازیکنان که در نداری به همه چیز رسیدند و پشت یکدیگر بودند. هیئت مدیره و پیشکسوتان نیز کمک کردند. من اخیرا شنیده ام که آقای رسول پناه به یک شکلی در حال مذاکره با بازیکنان است. از ایشان خواهش می کنم که مشاوره خوبی بگیرد. این نوع حرف زدن دل بازیکنان و هواداران را می شکند. مگر می شود بازیکن با نداری حقش را بگیرد و اکنون با او این گونه برخورد شود؟ این درست نیست و قطعا تیم در مسابقات آسیایی به مشکل برخواهد خورد. شما خودتان دارید تیم را به بیراهه می برید.

از شما نیز ممنونم که این فضا را ایجاد کردید تا با هواداران حرف دلمان را بزنیم. اینجا بهتر از رسانه تلویزیون است زیرا راحت تر می توان صحبت کرد و کات نداریم.

همچنین بخوانید:

بهزاد داداش زاده جزئیات بازداشت 4 پرسپولیسی را بعد از 27 سال در طرفداری افشا کرد

بهزاد داداش زاده در طرفداری: تاکتیک پرسپولیس را الکس فرگوسن به عابدینی می داد!

نظر شما