14 مرداد سالروز صدور فرمان مشروطیت در سال 1285ش است. فرمانی که تاریخ ایران را به دو قسمت قبل و بعد از آن تقسیم میکند و سرآغاز بسیاری از تحولات مهم در سالهای پس از آن تاکنون است. اگرچه میتوان وقوع انقلاب اسلامی را به عنوان حرکتی دانست که شروع آن از نهضت مشروطه میباشد و در سال 1357ش نتیجه خود را نشان داده است اما نمیتوان از این نکته غافل بود که روی کار آمدن رضاخان پهلوی، دیکتاتور دستنشانده انگلیس در کودتای اسفند 1299ش، نیز نتیجه انحراف در همین نهضت و عدم تحقق اهداف و آرمانهای آن بود که تبعات بسیاری سنگینی را برای ایران در پی داشت. فلذا بررسی این نهضت و انحرافات رخداده حائز اهمیت میباشد.
نظام مشروطه قبل از نهضت مشروطیت در ایران دو نمونه عینی داشت: اول مشروطه نوع عثمانی که در آن شروط دینی و اصل مشورت (موجود در اسلام) در آن مطرح بود؛ دوم مشروطه نوع انگلیسی که افرادی نظیر تقیزاده و فروغی و سلیمان میرزا اسکندری به دنبال آن بودند. نهضت مشروطه در ایران که با خواست عمومی تأسیس عدالتخانه شروع و در نهایت به مشروطهطلبی منجر شد در مسیر خود دچار انحرافاتی شد که نهضت را از مسیر اصلی خود خارج کرد و سبب شد تا افرادی نظیر شیخ فضلالله نوری در برابر این انحراف بایستند و سر بر چوبه دار قرار دهند تا سایرین از جمله علمای مشروطهخواه تهران و نجف که رهبری مردم را برعهده داشتند از این انحراف آگاه شوند؛ ولی صد افسوس که نوش دارو پس از مرگ سهراب بود و کار به جایی نرسید.
علل انحراف مشروطه
موارد متفاوتی به عنوان علت انحراف نهضت مشروطه در ایران ذکر شده است. ملاعبدالرسول کاشانی با توجه به آیات قرآن و نهجالبلاغه علل انحراف نهضت مشروطه را چنین برمیشمارد: عقب نگهداشته شدن جامعه به لحاظ علمی، تزاحم مشاغل، سکوت علما و امر و نهی جاهل، عدم تبعیت بعضی از اولیاء امور از قانون، تاراج ذخایر طلا و نقره و نفت و گسترش فقر در جامعه، عادت به ظلم کردن و ظلم پذیرفتن، عدم خوف در بین خطاکاران، یأس و ناامیدی مردم و در نهایت این که مطبوعات به دست افرادی افتاد که فهم تربیتی ندارند و راه و روش تعلیم و تربیت را بلد نیستند و به جای اینکه جامعه را به رشد و آگاهی و کمال برسانند آن را خراب کردند و به تقلید از مطبوعات غربی پرداختند. مطبوعات بهجای هدایت جامعه، سبب انحراف و اختلاف و دشمنی شدند. در نتیجه مشروطه از مسیر اصلی خود منحرف شد. در آن زمان نه یک حاکمیت دینی و معنوی وجود داشت و نه یک حاکمیت ملی که منافع و اتحاد ملی را حفظ کند چون جریانی که روی کار آمد همان جریان غربی و فراماسونری بود که قطعا طرفدار اقتدار ملی نبود. شهید آیتالله مدرس در کلامی به این نکته اشاره کرده است و میفرماید: ما در برابر قرارداد رویتر و رژی ایستادیم اما دهها قرارداد پس از آن بسته شد که مردم نفهمیدند (علت این بود که همین جریان غربگرا در رأس کار قرار داشت). جریان غربگرا سعی میکرد اوضاع را طوری نشان دهدکه آخوند خراسانی مدافع آزادی و عدالت و مشروطه است ولی شیخ فضلالله طرفدار استبداد و این یعنی تحریف تاریخ و در نتیجه تحریف هویت جامعه. در نهضت مشروطه ایران، علمایی نظیر آخوند خراسانی، میرزا عبدالله مازندرانی، غروی نائینی، سیدعبدالله بهبهانی، سیدمحمد طباطبایی، شیخ فضلالله نوری، آقا نجفی اصفهانی، سیدعبدالحسین لاری و سیدمحمد کاظم یزدی به لحاظ سیاسی و فکری نقش ایفا کردهاند. اختلاف بین این علما در قضیه مشروطه، اختلاف بر سر حق و باطل نبود بلکه بر سر مشرب بود؛ هیچ کدام از علما در ابتدا با مشروطه مخالف نبودند و بر سه نکته تأکید داشتند: دفع اجنبی از مملکت، دفع استبداد و عدم تعارض قوانین موضوعه با دین اسلام.
درباره اصل مشروطه در آن دوران سه نظر مطرح بود:
1. افرادی نظیر تقیزاده و محمدعلیخان تربیت معتقد بودند که مشروطه اصلا ارتباطی به دین و اسلام ندارد و برای انگلیس است.
2. برخی روزنامهنگاران بر این اعتقاد بودند که مشروطه، از مشروطیت عثمانی در استانبول اخذ شده است.
3. علما و مراجع که مشروطه را برگرفته از اسلام میشمردند.
اما چه شد که بحث مشروطه مشروعه مطرح شد؟ مشروطه با دو جریان اسلامی و ضداسلامی روبهرو شد؛ جریان اسلامی جریانی بود که مراجع و علمای نجف و ایران در ابتدا همگی با تلقی از دین و قرآن و سنت نبوی مشروطه میگفتند، جریان غربی و ضد اسلامی نمیتوانست به صراحت بیان کند که در ضدیت با دین و قرآن است، فلذا خود را در هالهای از الفاظ و کلمات پنهان میکرد و چون کارآزموده بود خود را پشت یک جریانی پنهان میکرد؛ در ابتدا تحت عنوان «انجمن تبریز» و سپس سایر انجمنهایی که درست کرده بودند. مطبوعات، شبنامهها و این انجمنهای ساختگی (که بیشتر آنها فقط اسمی بودند) نقش قابل ملاحظهای در جریان مشروطیت در ایران داشتند (که شیخ فضلالله نیز بدان اشاره کرده است). دهخدا در نامهای به طالبوف مینویسد که در ایران 500 انجمن تأسیس شده و مردم انقلابی شدهاند و شما به ایران بیا. طالبوف در پاسخ مینویسد: این کدام جانوری در ایران است که یک شبه 500 انجمن زاییده! چون پدید آمدن انجمن نیازمند زمان است. این انجمنها بخشی برای جریان فراماسونری بودند وبخشی برای سوسیال دموکراتها و قفقازیها.
در ابتدا شیخ فضلالله از مدافعین مشروطه بود و ضرورت مشروطیت را درک میکرد؛ خصوصا آنکه خطاهای شاه و شاهزادگان علیه علما را در نهضت ملاعلی کنی به خصوص در دوران ناصرالدینشاه و نهضت تنباکو دیده بود، بهویژه اینکه شاه قصد تبعید میرزا حسن آشتیانی را از تهران داشت. شیخ ظلم و ستم دربار و مخالفتش علیه دیانت را به خوبی درک میکرد و به همین دلیل بود که نسبت به مستبدین نظر مساعدی نداشت علیالخصوص که مفاسد آنها رو به افزایش بود؛ فلذا وی که به عنوان اولین مجتهد پایتخت مطرح بود وقوع تحول را در ایران ضروری میدانست اما وقتی وارد قضیه شد مشاهده کرد که جریان غربی در حال انحراف مسیر مشروطه به طرف غرب و بیدینی است فلذا در برابر آن مقاومت کرد.
تاریخنگاران مشروطه ایران عمدتا در ذکر روایت تاریخی صداقت ندارند و دست به دروغ و تهمت زدهاند؛ فلذا تاریخ مشروطیت را خطکشی کردهاند. مستبدین را در یک صف و مشروطهخواهان را در صف دیگر قرار دادهاند و بدون ارزیابی این دو صف عنوان کردهاند که در صف مستبدین از محمدعلیشاه و درباریان گرفته تا شیخ فضلالله و میرزا مجتهد تبریزی قرار دارند و در سوی دیگر از آخوند خراسانی و سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی گرفته تا تقیزاده و فروغی همگی در صف مشروطهخواهان جای دارند. درحالیکه این خلاف واقع و انصاف است. حقیقت این است که جریان مشروطه را باید در دو جریان مذهبی و غیرمذهبی مطرح کرد. جریان مذهبی خود به دو دسته تقسیم میشود:
الف) گروهی که مشروطه را قبول دارند و به همین کفایت میکنند که با قرآن و شریعت اسلام مغایرت نداشته باشد و رسالت این مشروطه را امر به معروف و نهی از منکر میدانند، یعنی در جامعه بگوید که چه کار کنید و چه کار کنید.
ب) افرادی نظیر شیخ فضلالله نوری که میگفتند ما مشروطه مشروعه میخواهیم که قوانین آن مأخوذ از قرآن و طبق احکام الهی باشد و هیچگونه قانونی از پارلمانهای اروپا دخالت نداشته باشد حتی افراد غیرمجتهد فقیه قانونگذاری نکنند چون قانونگذار فقط خداست و بقیه مجری قانوناند و در زمان غیبت امام عصر(عج) مجتهدین به نیابت این وظیفه را برعهده دارند. این یکی از نکات افتراق بین مشروطه در دیدگاه غربی (منشأ مردم هستند) و مشروطه در دیدگاه شیخ فضلالله (منشأ قوانین خداست) میباشد. شیخ فضل الله عقیده داشت مشروطهای که روشن فکران بوجود آوردند، غل و زنجیری است که به دست و پای ملت ایران میبندند و آنان را از آنچه که باید تحقق یابد محروم میکنند. شیخ میگفت مجلس باید «مجلس شورای اسلامی» باشد. در دو پیشنویس فرمان مشروطیت هم چنین بود؛ ولی منورالفکرها در آخر کار که باید به امضای مظفرالدین شاه میرسید، آن را به مجلس شورای ملی تغییر دادند. شیخ توانست با موضعگیریهای خود هنگام تحصن در حرم عبدالعظیم(ع)، قسمتی از متمم قانون اساسی از جمله اصل دوم آن را از مجلس گذراند، هرچند درنهایت محکوم به اعدام شد ولی حقانیت کلام خود را اثبات و چشمان سایرین را به حقایق مکتوم باز کرد.
پس از پیروزی مشروطیت، عدم اجرای قانون و نرسیدن به اهداف مشروطه موجب شد تا جامعه دچار تشتت و از هم گسیختگی شود. قبل از مشروطه به واسطه استبدادی که حاکم بود حداقل شکلی از امنیت برقرار بود اما بعد از مشروطه نه قانون حاکم شد و نه شخصیتهای بزرگ و برجسته در جایگاه خودشان قرار گرفتند. از طرف دیگر جریانات معارض با اسلام و دین و منافع ملی علنی شدند؛ یکی از نتایج مهم این وضعیت، استقبال از روی کار آمدن دیکتاتوری دستنشانده انگلیس مثل رضاخان در حدود 15 سال پس از مشروطه توسط مردم است.
نظر شما