شناسهٔ خبر: 41756509 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: میزان | لینک خبر

گزارش|

بازنشسته‌ای که داوطلبانه عازم سوریه شد و در مبارزه با تکفیری‌ها به شهادت رسید

خبرگزاری میزان- اصابت ترکش در عملیات‌های کربلای ۵ و والفجر ۱۰ و همچنین مجروحیت شیمیایی در جنایت حلبچه، یادگاری‌های دوران دفاع مقدس برای شهید علیپور بودند.

صاحب‌خبر -

خبرگزاری میزان - امروز ۱۳ مرداد سومین سالروز شهادت شهید مدافع حرم سردار جان محمد علیپور است.

این شهید مدافع حرم جزو اولین گروه از رزمنده‌هایی بود که در دوران دفاع مقدس برای تأسیس یگان زرهی سپاه آموزش می‌بیند. 

شهید علیپور که به عنوان نیروی بسیجی در جنگ حاضر شده بود نیروی خط‌شکن بود تا اینکه قضیه آموزش زرهی پیش می‌آید و در همان رسته زرهی تا انتهای دفاع مقدس در جبهه خدمت می‌کند.

اصابت ترکش در عملیات‌های کربلای ۵ و والفجر ۱۰ و همچنین مجروحیت شیمیایی در جنایت حلبچه، یادگاری‌های دوران دفاع مقدس برای شهید علیپور بودند.

شهید علیپور در سال ۱۳۶۹ دارای دو فرزند پسر دو قلو و در سال ۱۳۷۸ صاحب یک پسر دیگر شد. «حسین» ، «محسن» و «علی» نام‌های ۳ پسر شهید علیپور است.

این شهید مدافع حرم در سال ۹۰ بازنشسته شد اما به خاطر تخصصی که داشت دعوت به کار شد و ۲ سال دیگر هم خدمت کرد. سال ۹۲ بعد از حدود ۳۴ سال رزمندگی و پاسداری در حالی که ۴۸ سال داشت از کار دست کشید اما ۲ سال بعد در سن ۵۰ سالگی در حالی‌که بازنشست بود و کسی برای او حکمی نزده بود، دوباره رخت رزم پوشید و به جبهه سوریه رفت.

حسین علیپور فرزند شهید در خصوص چگونگی رفتن پدرش به جبهه سوریه می‌گوید: ایشان از بدو شروع فتنه تروریست‌ها در سوریه و عراق قصد داشت برود، منتها شرایط جور نبود. یک‌سری مشکلاتی داشتیم که باعث شد نتواند برود. قبل از پدرم یکی از همرزمان‌شان که زمانی از نیرو‌های ایشان بود، به سوریه رفته بود. ایشان در گفت‌وگویی که با فرماندهان داشت، از پدرم و تخصص‌شان تعریف می‌کند. آن‌ها هم خواستار حضور پدرم در جبهه سوریه می‌شوند. این را هم بگویم که بابا در سال ۱۳۷۲ برای یک دوره تخصصی زرهی به کشور روسیه رفته بود. به جرأت می‌توان گفت در هر اتفاق زرهی که در خوزستان می‌افتاد، پدرم شرکت داشت و فرماندهان نظر ایشان را جویا می‌شدند؛ بنابراین تخصص لازم برای شرکت در جبهه مقاومت اسلامی‌را دارا بود. وقتی همرزم پدرم درخواست فرماندهان برای حضورش در سوریه را به اطلاع ایشان می‌رساند پدرم می‌گوید من می‌خواستم بروم، حالا که اعلام نیاز شده دیگر نباید تعلل کنم. از طرف دیگر شهادت سردار دریساوی در مهرماه ۱۳۹۳ تلنگری بود که بابا را در عزمش راسخ‌تر کرد. شهید دریساوی از همرزمان دوران دفاع مقدس پدرم بود و چندین سال در سپاه سابقه همکاری و دوستی با یکدیگر داشتند.فروردین ۱۳۹۴ که پدرم به سوریه رفت، ابتدا مسئولیت آموزش نیرو‌ها را برعهده داشت. ارتش سوریه به خاطر جدایی بخشی از نیروهایش که موسوم به ارتش آزاد هستند، از کمبود نیروی متخصص رنج می‌برد. ضمن اینکه شاکله نیروی زمینی‌شان را قوای زرهی تشکیل می‌دهد. به همین خاطر پدرم به نیروی دفاع میهنی‌های سوریه که همان بسیجی‌های سوری هستند آموزش می‌داد. 

فرزند شهید علیپور اینگونه ماجرای شهادت پدر خود را تعریف می‌کند: بابا روز شهادتش برای سرکشی به یکی از مقر‌ها به اطراف تدمر می‌رود. چون تردد فرماندهان در جبهه سوریه هنگام تاریکی هوا ممنوع شده بود، تصمیم می‌گیرد تا شب نشده برگردد. یکی دیگر از نیرو‌های فاطمیون از بابا می‌خواهد او را همراه خودش ببرد. پدرم می‌پذیرد و همراه آقای علی عظیمی که مسئول پشتیبانی یکی از تیپ‌های زرهی بود، برمی‌گردند. آن رزمنده فاطمی که همراه‌شان شده بود تعریف می‌کرد که میانه راه شهید علیپور نگه داشت و از من خواست برگردم. گفتم اگر نمی‌خواستید مرا ببرید چرا سوارم کردید؟ پدرم می‌گوید فردا خودم کسی را دنبالت می‌فرستم. به هر حال حرکت می‌کنند و در راه به کمین نیرو‌های مورد حمایت امریکا می‌افتند. برخی از همرزمان پدرم معتقدند احتمال دارد ایشان را شناسایی کرده بودند چراکه تروریست‌ها از نحوه کمین و مجروحیت و اسارت پدرم فیلمبرداری کرده بودند. ابتدا گلوله‌ای به پهلوی پدرم می‌خورد و او را محاصره و به اسارت درمی‌آورند. بعد که از بی‌سیم و وسایل همراهش می‌فهمند جزو فرماندهان است ایشان را به شهادت می‌رسانند. پیکر بابا حدود ۲۰ روز بعد با پیگیری‌های حاج‌قاسم سلیمانی تحویل نیرو‌های خودی شد.

انتهای پیام/

نظر شما