شناسهٔ خبر: 41571279 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: اعتماد آنلاین | لینک خبر

اگر در تصمیم‌گیری‌ها مشارکت داشته باشیم، خیلی راحت‌تر شرایط سخت را قبول می‌کنیم

مراد ثقفی، پژوهشگر و فعال مدنی، گفت: ما 2 راه رفتیم، یکی راه اصلاحات بود که با آقای خاتمی و دیگر راه اصولگرایی که با آقای احمدی‌نژاد رفتیم. راهکار آقای خاتمی را مانع شدند، خود ایشان هم پافشاری زیادی نکرد. راهکار آقای احمدی‌نژاد هم به یک شکست تمام‌عیار انجامید.

صاحب‌خبر -

اعتمادآنلاین| مراد ثقفی، پژوهشگر و فعال مدنی، در گفت‌وگوی ویدئویی با اعتمادآنلاین گفت: ما 2 راه رفتیم، یکی راه اصلاحات بود که با آقای خاتمی و دیگر راه اصولگرایی که با آقای احمدی‌نژاد رفتیم. راهکار آقای خاتمی را مانع شدند، خود ایشان هم پافشاری زیادی نکرد. راهکار آقای احمدی‌نژاد هم به یک شکست تمام‌عیار انجامید.

 

بعد از دولت آقای احمدی‌نژاد یک آگاهی عمومی به وجود آمد که باید کار دیگری کرد

 

*صحبت‌هایی در مورد بحث دستفروشی و منفعت‌طلبی کردیم و به این رسیدیم که از نگاه من ممکن است گروه‌های متوسط گوشه‌گیر شده باشند، شما فرمودید نه، مطالبات هنوز وجود دارند. به طور کلی اوضاع فعلی ایران، چه به لحاظ اقتصادی و چه به لحاظ اجتماعی را چطور می‌بینید. شما بارها تاکید کردید راهکار وجود دارد، آیا واقعاً امیدی هست برای اصلاح اموری که همه مردم جامعه بتوانند به لحاظ اقتصادی و اجتماعی با یک امنیت خاطر روانی و اقتصادی خوبی زندگی کنند؟ آیا اراده و آگاهی لازم وجود دارد؟ 

 

اصلاً نمی‌توانم ادعای کلان کنم. اولاً ما در چه شرایطی قرار داریم؟ به هر حال نه امروز ولی چهار، پنج سال است بعد از دولت آقای احمدی‌نژاد یک آگاهی عمومی به وجود آمد که باید یک کار دیگر کرد. آن کاری که تا به حال کردیم ما را به این فضاحت می‌رساند. این یک کار دیگر ابعاد متفاوتی دارد. وارد شدن در تعامل با جهان، وارد شدن در یک نوع تعامل با همسایگان و مشارکت دادن مردم در زندگی روزمره‌شان، ساماندهی این مشارکت از طریق ایجاد نهادهایی که به جامعه صدا دهد.

 

اگر در تصمیم‌گیری‌ها مشارکت داشته باشیم، خیلی راحت‌تر شرایط سخت را قبول می‌کنیم

 

فکر می‌کنم برای همه روشن است. نه نوشتن می‌خواهد و نه گفتن، همه می‌دانند. فقط باید انجام شود. حالا این در چه بازه زمانی، از نظر اقتصادی، میوه و ثمره‌‌های خود را خواهد داد، من نمی‌دانم. ولی یک چیزی را می‌دانم؛ اینکه اگر من در تصمیم‌گیری مشارکت داشته باشم، خیلی راحت‌تر شرایط سخت را قبول می‌کنم. از جمله به این دلیل که می‌توانم صبر کنم تا این وضعیت سختی که خودم تصمیم گرفتم به این ترتیب پیش بروم درست شود، پنج سال بعد وضعیت زندگی‌ام بهتر از امروز است. در نتیجه چون خودم در این تصمیم بودم و کسی به من نگفته  «چند سال صبر کن درست می‌شود، من جای تو فکر کردم»، صبر و تحمل ما هم بیشتر می‌شود.

 

همه می‌دانند راه‌حل چیست، فقط باید اعمال شود

 

اگر بخواهم بگویم در چه شرایطی قرار داریم، در این شرایط قرار داریم که همه می‌دانند راه‌حل چیست، فقط باید اعمال شود. 

 

*یعنی ما از نقطه‌ای به نقطه‌ای رسیدیم که فکر می‌کردیم سال‌های گذشته راهکار وجود نداشته و حالا به این رسیدیم که علامت سوال‌های شما کمتر شده و بگویید که حتماً راهکار وجود دارد فقط باید دیده شود.

 

ما 2 راه رفتیم، یکی راه اصلاحات بود که با آقای خاتمی و دیگر راه اصولگرایی که با آقای احمدی‌نژاد رفتیم. راهکار آقای خاتمی را مانع شدند، خود ایشان هم پافشاری زیادی نکرد. راهکار آقای احمدی‌نژاد هم به یک شکست تمام‌عیار انجامید.

 

راه اعتدال بیشتر یک نوع مدیریت بحران است تا مدیریت استراتژیک

 

*در مورد راه اعتدال چطور؟

 

به نظر من راه اعتدال خیلی راه نیست. درست است ابایی هم نداشته باشیم، بیشتر یک نوع مدیریت بحران است تا مدیریت استراتژیک. ولی چاره‌ای هم نبود با آن وضعیتی که مملکت را تحویل گرفتند، می‌خواستیم جز مدیریت بحران چه کار کنیم؟ 40 درصد تورم، این همه پول‌ هدررفته، فساد، نهادهایی را که ساخته شده بود ترکانده بودند، سازمان‌ برنامه‌وبودجه، دانشگاه‌ها و.... به هر حال باید به شکلی اینها را جمع می‌کردند، در واقع اعتدال این بود. اعتدال اگر بخواهد راه باشد، باید همان‌طور که گفتم کشف شود. نه اینکه کسی بگوید من معتدل هستم.... این راه اعتدال است...! راه اعتدال تعادلی است بین گروه‌های مختلف. وقتی این گروه‌های مختلف صدا ندارند، شما بین چه کسانی می‌خواهید اعتدال برقرار کنید.

 

راه اعتدال را باید همه با هم کشف کنیم
 

اگر به این معناست که با هم اعتدال را کشف کنیم، آن‌موقع می‌توانم بگویم اعتدال راه است. اما اگر من بگویم اعتدال این است، نه آن راه نیست، می‌تواند بگوید من فعلاً احساس می‌کنم الان باید معتدل‌‌تر کارها درست شود. چنین چیزی مدیریت بحران است. اعتدالی که توسط همگان کشف شود، نیازمند این است که این همگان صدا داشته باشند.

 

*یعنی مردم در سرنوشت خودشان دخیل باشند و مشارکت کنند.

 

به صورت روزمره دخیل باشند، نه به صورت 2سال یک‌بار، چهار سال یک‌بار، به صورت متشکل و شناسنامه‌دار.

 

*در واقع مردم شنیده شوند...

 

بله، نه مردم توده‌‌وار، نهادها و تشکلاتی باشند که خودشان نماینده‌ مردم باشند. ممکن است از 10 نهاد یک نفر را به عنوان نماینده قبول داشته باشند، ولی باید درست شود هیچ چاره دیگری نیست.

 

 

**مشروح این گفت‌وگو را اینجا ببینیم و بخوانیم.

 

نظر شما