شناسهٔ خبر: 41319694 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: شهرآرانیوز | لینک خبر

رفع عطش با قرص نمک | روایت ۲ رزمنده بازگشته از عملیات رمضان در خرماپزان خوزستان

روایت مربوط به ۲۲ تیر سال ۶۱ و عملیات رمضان است؛ همان ایامی که مردان این سرزمین زیر آفتاب ۵۰ درجه خوزستان و طوفان شنی که مثل نقره داغ روی سر و صورتشان می‌نشست، مقابل بعثی‌ها ایستادند، جان دادند و ایستادند.

صاحب‌خبر -
الهام مهدیزاده/ شهرآرانیوز - حرف‌هایشان گرمی خاصی دارد. گرمی خوزستان، خرماپزان، تشنگی و عطش و جنگ و جنگ و جنگ. روایت مربوط به ۲۲ تیر سال ۶۱ و عملیات رمضان است؛ همان ایامی که مردان این سرزمین زیر آفتاب ۵۰ درجه خوزستان و طوفان شنی که مثل نقره داغ روی سر و صورتشان می‌نشست، مقابل بعثی‌ها ایستادند، جان دادند و ایستادند. سالروز عملیات رمضان سبب شد روایت این هفته پلاک سرخ را اختصاص بدهیم به داستان دو رزمنده مشهدی که وقتی دانش‌آموز بودند، راهی جبهه‌های جنگ شدند؛ دو علی که از آتش و خون عملیات رمضان برگشته‌اند؛ یکی کاشانی، یکی تفقد.

خاکریز‌های مثلثی اسرائیلی

صحبتمان با این رزمنده‌های دوران دفاع مقدس در خانه‌ای است که برای زنده نگه‌داشتن نام و یاد شهدا و ایثارگران وقف شده است. دورتادور خانه را گونی کشیده‌اند. روی دو دیوار نقشه‌های بزرگی از عملیات‌های کربلا نصب کرده‌اند. تمام گوشه‌ها و چهار کنج از تصاویر شهدا پر شده است؛ شهدایی که با نگاه‌های نافذ به تو چشم دوخته‌اند. حس‌وحال غریبی تا شروع گفتگو با این دو رزمنده عملیات دفاع مقدس غالب است.
«عملیات رمضان عملیات عجیبی بود. این را من -منی که از اولین روز‌های جنگ تا دو سال بعد قطعنامه در خوزستان و مناطق عملیاتی کار کرده است- می‌گوید.»
علی کاشانی با این جمله از عملیات رمضان می‌گوید و ادامه می‌دهد: بار‌ها در عملیات مختلف حضور داشتم، اما برای اولین‌بار بود که خاکریز‌های مثلثی را می‌دیدم. عجیب بود. قبل از اینکه از این خاکریز مثلثی بگویم، می‌خواهم یک جمله تکراری بگویم. این جمله را شاید بار‌ها شنیده باشید که دست‌های ما برای دفاع از این آب و خاک، خالی بود. ما حتی برای سیم خادار و رساندن اسلحه مشکل داشتیم، اما عراق یک دنیا پشت‌سرش بود. این خاکریز‌های مثلثی برای غافلگیری ما یک نمونه از هزاران هزار کمک دنیا به رژیم بعث بود. طرح و نقشه خاکریز‌های مثلثی را اسرائیلی‌ها به بعثی‌ها داده بودند. داخل هر خاکریز مثلثی یک خاکریز مثلثی‌شکل دیگر بود. این خاکریز‌ها از سه طرف تجهیز نظامی شده بود. کافی بود پای یک نفر داخل این خاکریز برود، از سه طرف هدف حمله قرار می‌گرفت.

حرفم برای عجایب عملیات رمضان تمام نشده است. یک چیز عجیب دیگری که در عملیات رمضان دیدم، می‌دانید چه بود؟ من با چشم‌های خودم در این عملیات میدان مینی دیدم که در تمام دوران جنگ و عملیات‌هایی که بودم، به بزرگی آن ندیده بودم. از جلوی پاسگاه زید تا جایی که چشم کار می‌کرد، مین کار گذاشته بودند. میدان مینی دراندشت.

عراق از همه این امکانات و تجهیزات برای مقابله با ما در عملیات رمضان استفاده کرد. از هرچه بگذریم، از گرمای سوزان هوا در زمان این عملیات نمی‌شود گذشت، آن‌هم گرمای ۵۰ تا ۶۰ درجه خوزستان. عملیات رمضان در اوج گرمای خوزستان اجرا شد. هوای خوزستان را از همان روز‌های اول فروردین فقط با کولر، آن‌هم از نوع گازی‌اش می‌شود تحمل کرد.
حالا تصور کنید سی‌وخرده‌ای سال قبل، وسط جنگ که نه کولری بود نه پنکه‌ای، باید با دشمن می‌جنگیدیم. آن‌قدر گرم بود که وقتی گردوخاک می‌شد، شن‌هایی که به سر و صورتمان می‌خورد، تمام صورت را تاول‌تاول می‌کرد. یادم می‌آید وقتی می‌خواستیم وضو بگیریم، آبی که به دست و صورتمان می‌زدیم جوشِ جوش بود. می‌سوختیم تا وضو بگیریم.»

عطش، عطش و عطش

حرف‌هایمان از گرمای سوزان و عطش رزمنده‌های عملیات «رمضان»، داغ شده است. روایت از عطش، ادامه روایت روز‌های داغ عملیات رمضان است. رزمنده و جانباز دفاع مقدس می‌گوید: از آسمان و زمین آتش می‌بارید. آتش دشمن هم تمامی نداشت. این را هم بگویم که عملیات رمضان پنج مرحله داشت و ماجرایی که الان از عطش رزمنده‌ها تعریف می‌کنم، مربوط به پنجمین مرحله عملیات رمضان است. آن روز با عملیات‌هایی که انجام دادیم، یکی از خاکریز‌های بعثی‌ها را گرفتیم. گرمای هوا بدجور آزارمان می‌داد. هیچ آبی هم برای خوردن نداشتیم.

با یک سوال حرفش را درباره گرمای سوزان ادامه می‌دهد: «مگر یک قمقمه آب چقدر آب می‌گیرد؟ آن هم در آن اوج گرما که اگر بخواهی بخوری، یک قمقمه آب نمی‌تواند یک دل سیر، سیرابت کند. بعضی بچه‌ها در حین عملیات شهید شده بودند. بین بچه‌هایی که شهید شده بودند، دنبال قمقمه آب بودیم. یادم هست آن روز یکی از رزمنده‌ها یک قمقمه آب پیدا کرد که زیاد آب نداشت. لب‌های همه ما از بی‌آبی ترک خورده بود و آفتاب هم بی‌امان روی سرمان می‌تابید. این رزمنده وقتی قمقمه را پیدا کرد، با اینکه خودش تشنه بود و آب قمقمه حتی برای رفع تشنگی خودش هم کافی نبود، قمقمه را آورد و با سر آن به همه بچه‌ها کمی آب داد. آبی که داد، در حدی بود که فقط لب‌هایمان‌تر شد، اما همان یک ذره آب هم در آن اوج گرما نجات‌دهنده بود.

یک‌بار هم قرار بود خاکریز بعثی‌ها را که بعد حملات ما آن را رها کرده بودند، پاک‌سازی کنیم. آن روز وقتی داخل خاکریز رسیدیم، تشتی را دیدیم که داخلش آب و لباس بود. معلوم بود بعثی‌ها درحال شستن لباس بودند که خاکریز را با حملات ما رها کرده بودند. بچه‌ها برای رفع تشنگی از همان آب تشت خوردند. وقتی می‌گویم عطش یعنی این...»


قرص نمک برای رفع عطش

علی تفقد دیگر رزمنده عملیات رمضان است. خودش را این‌گونه معرفی می‌کند: «من همانی هستم که امام‌خمینی سال۴۲ وعده‌اش را داد. امام (ره) گفت سربازان من هنوز در گهواره‌اند. من از همان‌ها هستم؛ علی تفقد متولد سال۱۳۴۴ و سرباز وطن در دوران جبهه‌های دفاع مقدس. دانش‌آموزی که با پول و هزینه شخصی، خودش را به جبهه‌های جنگ رساند. در دوران جنگ در عملیات‌های زیادی شرکت کردم، اما عملیات رمضان چیز دیگری بود.»

قبل از آنکه صحبتش را کامل کند، می‌خواهد که چند دقیقه منتظرش بمانیم. با همان اندک وسایل داخل آشپزخانه هیئت، شربتی آماده می‌کند و با یک سینی از لیوان‌های شربت می‌آید: «بفرمایید شربت آبلیمو! در این روز‌های گرم و برای رفع عطش، عالی است. این شربت‌ها در این هوا و این اوضاع کرونایی خوردن دارد.»

روایت رزمنده عملیات رمضان با همان عطش تیرماه شروع می‌شود: «قدر شربت و آب را کسی می‌داند که تجربه عطش و ترک‌های لب و خشکی آزاردهنده حنجره را تجربه کرده باشد. این شربت‌ها را که می‌بینم، یاد عطش و تشنگی رمضان۶۱ می‌افتم. آن روز‌ها من هفده‌ساله بودم. مثل همین روز‌ها بود که عملیات رمضان شروع شد. دقیق‌تر بگویم ۲۲ تیرماه سال ۶۱ و هم‌زمان با ماه رمضان عملیات در خوزستان شروع شد. وصف گرمای خوزستان و خرماپزانش برای همه تکراری است. ما در اوج گرمای ۵۰، ۶۰ درجه با عراقی‌ها جنگیدیم. تمام رخت و لباسی که به تن داشتیم، در عرض یک ساعت به شوره‌زاری تبدیل می‌شد که اگر آبی به آن نمی‌زدیم، پوست بدنمان را می‌سوزاند. مثل نمکی روی زخم.

بیشتر بچه‌های رزمنده از گرما تاب‌وتوان نداشتند. برای اینکه از شدت گرمازدگی و ضعف بچه‌ها کم شود، آن روز‌ها میان جیره‌های غذایی به رزمنده‌ها قرص‌های گرد و بزرگی به اسم قرص نمک می‌دادند تا کمبود املاح بدنمان را جبران کند.»

آغاز در شبی از رمضان

تفقد روایت عملیات را با شب عملیات شروع می‌کند: «آن شب هم مثل همه شب‌های عملیات بود. همه با هم زیارت عاشورا خواندیم. بیشتر حرف‌هایمان در سنگر حول‌وحوش این جمله‌ها بود: «اگه ندیدمت، خداحافظ... اگه برنگشتم، تو خبر شهادتم رو به مادرم بده. وصیت‌نامه‌ام رو گذاشتم اینجا. اگر تو برگشتی، برسون به خانواده‌ام.» شب‌های عملیات همیشه همین حال‌وهوا را داشت. در دل تاریکی شب و با فرمانی که دادند، به سمت بعثی‌ها رفتیم. عراق هرچه مین داشت، مثل بذر در زمین کار گذاشته بود. اول بچه‌های تخریب‌چی رفتند تا با باز کردن سیم‌های خاردار و خنثی کردن مین‌ها یک مسیر برای عبور ما باز کنند. شب بود، اما هنوز زمین از گرمای آفتاب روز، تنوری و داغ بود.
بچه‌های تخریب آرام‌آرام و با خنثی کردن مین‌ها یک معبر باریک باز کردند. آن‌قدر باریک بود که اگر یک ذره پا را کج می‌گذاشتیم، همه‌چیز تمام بود. یادم نمی‌رود وقتی معبر باز شد، بچه‌ها سمت عراقی‌ها رفتند. بعثی‌ها که متوجه ما شدند، با کالیبر و چهارلول‌هایی که برای زدن هواپیماست، به سمت ما شلیک کردند.

آن شب یکی از بچه‌های تخریب زمانی که داشت مین‌ها را خنثی می‌کرد، پایش روی یک مین رفت و از مچ قطع شد. خون زیادی از بدنش می‌رفت. با دستش محکم مچ پای قطع‌شده‌اش را گرفته بود. او با همان حالی که داشت، به بقیه رزمنده‌ها برای نبرد با دشمن امید می‌داد و می‌گفت: «امام‌زمان (عج) فرمانده و یاور شماست. برادران! خدا پشت وپناهتان.»

دشمن زمانی که متوجه حضور ما شد، تمام آتشش را روی سر ما ریخت. حجم آتش گلوله‌های عراقی‌ها به حدی بود که زمین و آسمان را به‌هم دوخت. بوی مواد منفجره و دود مثل ابری روی سرمان قرار گرفت و تمام راه گلوی ما را بست. نمی‌توانستیم نفس بکشیم. ما در برابر این حجم آتش فقط سلاح سبک داشتیم. موقع نبرد بچه‌ها به‌خاطر کمبود سلاح مجبور بودند بین عراقی‌ها یا رزمنده‌هایی که مجروح یا شهید شده بودند، بگردند تا سلاح یا آرپی جی‌های مانده را بردارند. خلاصه بچه‌ها کم نیاوردند و هرچه در توان داشتند، برای مقابله با بعثی‌ها استفاده کردند.

هرچه از آن روز‌ها بگویم، کم است. مردانی که در اوج جوانی بودند -بیشتر رزمنده‌های دوران جنگ شانزده تا بیست‌ودوساله بودند، رفتند تا این آب و خاک بماند. بعضی وقت‌ها که صحبت از مشکلات اقتصادی و تحریم‌ها و این چیز‌ها می‌شود، من می‌گویم قبول دارم که تحریم هست، مشکلات اقتصادی کمر مردم را شکسته است، اما ما همان مردمی هستیم که دوران جنگ با آن همه تحریمی که علیه کشور ما شد، ایستادیم. آن دوران تمام دنیا پشت عراق بود و ما تنها بودیم. ما پشتمان به خدا گرم بود و عراق را با آن همه پشتوانه عقب راندیم.


علی کاشانی

متولد ۱۳۴۴ است. از آن رزمندگانی است که تجربه جنگیدنش به اندازه تمام سال‌های دفاع مقدس است. با شروع جنگ تحمیلی وارد جبهه‌های جنگ در محدوده جنوب می‌شود. کاشانی در بخش‌هایی مانند طرح و اطلاعات و فرماندهی گردان فعالیت کرد. بعد از قطعنامه به مشهد برگشت و مقابل شورش‌های طالبان و اشرار این محدوده ایستاد. مدتی نیز با عنوان مسئول راهیان نور، کار روایتگر‌ی دوران جنگ را برعهده گرفت. او در تمام این مدت بار‌ها مجروح شد، اما از هدف خود برای دفاع از کیان این کشور دست نکشید.


علی تفقد

متولد ۱۳۴۴ است. در دوران دانش‌آموزی با شروع جنگ تحمیلی، وارد جبهه‌های جنگ می‌شود. او از ابتدای جنگ تحمیلی تا پایان آن در جبهه‌های نبرد حضور فعال داشته است و در این مدت در بخش‌هایی مانند طرح عملیات و گردان به دفاع از آب و خاک کشور می‌پردازد. با پایان جنگ تحمیلی، تفقد درپی فعالیت طالبان و اشرار در مرز‌های شرقی و استان سیستان‌وبلوچستان به این محدوده می‌رود تا با دفاع از این مناطق، امنیت به مرز‌های شرقی برگردد.

گواه تاریخ دفاع مقدس

عملیات رمضان در شب ۲۱رمضان مصادف با ۲۲تیرماه۱۳۶۱ با رمز یا صاحب‌الزمان (عج) ادرکنی، در منطقه عملیاتی شلمچه و شرق بصره آغاز شد. عملیاتی سنگین که یکی از عملیات‌های بزرگ زرهی‌زمینی پس از جنگ جهانی دوم به‌شمار می‌رود.
بعد از عملیات پیروزمند بیت‌المقدس هنوز بخش‌هایی از خاک ایران در تصرف عراق بود و هیچ ضمانتی برای تخلیه نیرو‌های عراقی و بازگشت به مرز به‌صورت جدی وجود نداشت. بر این اساس در عملیات رمضان برای نخستین‌بار تصمیم گرفته شد برای تأمین امنیت مرز‌ها و استیفای حقوق برحق جمهوری اسلامی ایران، رزمندگان ایرانی وارد خاک دشمن شوند.
 
یک دلیل دیگر هم تحرکات صدام بود. صدام پس از اخراج از خرمشهر به بهانه حمله سراسری اسرائیل به جنوب لبنان، قصد داشت جنگ را خاتمه داده، خود را صلح‌طلب نشان دهد. فرماندهان ایرانی با اطلاع از این قصد بر آن شدند تا با فتح منطقه‌ای از خاک عراق و گرفتن امتیاز اراضی، پایان عادلانه‌ای برای جنگ رقم بزنند. به این ترتیب فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ارتش جمهوری اسلامی ایران عملیات «رمضان» را در چهار محور و پنج مرحله طراحی کردند.
 
اما این عملیات آن‌طور که باید، به اهداف ازپیش تعیین‌شده دست نیافت. اگرچه جمهوری اسلامی در عملیات رمضان به اهداف ازپیش تعیین‌شده خود دست نیافت، با انجام این عملیات و ورود به خاک دشمن نشان داد که در دست‌یابی به حقوق خود مصمم است.

فداکاری فراوان نیرو‌های ایرانی باعث شکسته شدن خطوط پی‌درپی ارتش عراق و نفوذ نیرو‌های ایرانی در بخش‌هایی از این خطوط شد و ضربات سنگینی به ارتش عراق از نظر نفر و ادوات وارد شد. اما با وجود ایثار نیرو‌های ایرانی، فرماندهان درنهایت به این جمع‌بندی رسیدند که عملیات را متوقف و به تثبیت خطوط، اکتفا کنند. درنتیجه برخی اهداف ازپیش تعیین‌شده برای عملیات رمضان محقق نشد.

نظر شما