شناسهٔ خبر: 40537039 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: انتخاب | لینک خبر

پیدا و پنهان شیخ خزعل

اشکان زارعی: شیخ‌ خزعل اگر چه نزدیک به ۳۰سال در خوزستان یکه‌تازی کرد، اما سرگذشت او به خوبی نشان داد که گردن‌کشی و جداخواهی هیچ‌گاه دستاوردی نداشته و هر کس رو به دشمن و پشت به میهن کند بدنامی و ناکامی برای او در پی خواهد داشت.

صاحب‌خبر -
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

پیدا و پنهان زندگی شیخ خزعل / سرنوشت شیخ خزعل؛ درسی برای آیندگان

 اشکان زارعی: هشتاد وچهار سال پیش در ۱۴ خرداد سال ۱۳۱۵ خورشیدی شیخ خزعل پسر جابر از تیره‌ی آل‌محیسن در باغ فخرالسطنه تهران در گذشت. «وی از اعراب بنی‌کعب بود که نیاکانش در سده‌ی ۶ هجری قمری از عربستان به عراق کوچ کرده، سپس در روزگار زمامداری شاه عباس صفوی یعنی سده‌ی ۱۱ هجری قمری به خوزستان آمده»۱ «در گستره‌یی از قبان تا هویزه نشیمن گرفتند»۲. خزعل در سال ۱۳۱۴ هجری قمری با کمک بعضی از سران طایفه آل‌محیسن چند تن را برانگیخته، برادرش مزعل که فرمانروای خرمشهر بود را وقتی که از پله‌های کوشک فیلیه‌ی پایین می‌آمد از پای درآوردند.

خزعل که حالا به جای برادر به سرپرستی تیره آل‌محیسن رسیده بود، بی‌درنگ دو تن از برادر زادگانش را کور کرده، بعضی از خویشان و بستگان خود را که گمان می‌کرد در آینده برای او دردسرساز شوند مانند یکی از کسانی که در مرگ مزعل به او کمک کرده بود را از میان برداشت. در همین راستا مظفرالدین‌شاه به گفته‌ی میرزا غلامحسین‌ خان شیرازی در کتاب افضل‌التواریخ: « همه‌ی فرنام‌های (القاب) جابر و مزعل مانند نصرت‌الملک، معزالسلطنه، سردار ارفع و امیر تومان را به همراهی فرمانروایی خرمشهر و شادگان به شیخ خزعل داد»۳.

بیشتر بخوانید:


هم‌چنین به گفته‌ی احمد کسروی :«مظفرالدین شاه زمین‌های خالصه خوزستان را به شیخ خزعل بخشید و چون اهواز خالصه‌ی دولت بود، شیخ دست به آنجا انداخته، حکومت ناصری را به یکی از پسران خود سپرد»۴. در همه‌ی سال‌های گذشته چگونکی پیروی شیخ خزعل ازدولت مرکزی و همکاری با انگلستان از نکات چالش برانگیز کارنامه‌ی سیاسی او بوده است.

شیخ خزعل که ده سال پیش از شروع مشروطه، در خرمشهر بر سر کار آمده بود، ازآشفتگی‌های برآمده از این رویداد چون کشمکش‌های درونی مشروطه‌خواهان، به توپ بستن مجلس، گشایش تهران، پادشاهی جوانی به نام احمدشاه و جنگ جهانی اول پیوند، سست‌بنیاد خویش با دولت مرکزی را سست‌تر گردانیده، شیوه‌یی از ملوک‌الطوایفی را در خوزستان پدید آورد.
چنان‌که با آغاز جنگ جهانی اول با آن که ایران خود را از این کارزار کنار کشیده، از هیچ کشوری هواداری ننمود، اما شیخ خزعل بی‌هیچ ترسی فرمان دولت را نادیده گرفته، با انگلستان در پیکار با سربازان «دول متحد» به میدان آمد. هم‌چنین شیخ از پرداخت مالیات‌های گذشته خودداری ورزید به گفته‌ی آرتور میلیسپو «شیخ خزعل با آن‌که خراج‌گذار ایران بود اما تا سال ۱۳۴۲ قمری یعنی شروع نخست‌وزیری رضاخان از دادن مالیات٬ سرباز زد»۵ که این جستار خود یکی از زمینه‌های رویارویی آنان بود.

شیخ خزعل از ناتوانی دولت بهره فراوان برده، در حالی که نام خوزستان در بسیاری از گزارش‌های آن روزگار مانند «دره نادری و حقایق الاخبار ناصری  و چکامه سرایانی چون ادیب‌الممالک و ملک‌الشعرا بهار آمده است شیخ٬ خود را «امیرعربستان» نامید٫ با پادشاهان«کویت٬ عربستان و شمال آفریقا» بدون هماهنگی با دولت به مراوده پرداخت، همچنان که با انگلستان نیز پیمان‌های بسیاری بست. بی‌گمان یکی از شوندهای(دلایل) خودسری شیخ خزعل در نادیده انگاشتن دولت مرکزی را، افزون بر آشفتگی‌های پیش‌گفته باید در شیوه پیوند او با بلندپایگان قجری جستجو کرد.
آن‌جا که وی از همان نخستین سال فرمانروایی با دادن رشوه و پیشکش به چهره‌های سیاسی مانند میرزا علی‌ اصغر‌ خان اتابک نخست‌ وزیر چند دوره‌ی ایران٬ میرزا نصرالله‌خان مشیر‌الدوله و بستن پیوندهای زناشویی با دختر نظام‌السلطنه مافی و همچنین دختر برادر شاهزاده عبدالمجید عین‌الدوله، خاندان قاجار را با خود همراه ساخته، هرجا با گرفتاری روبرو می‌شد از این کسان کمک می‌گرفت. چنا‌ن‌که در کشمکش میان سردار اکرم استاندار وقت خوزستان و شیخ خزعل بر سر جمع‌آوری مالیات، دستگاه قاجاری از شیخ پشتیبانی نمود.

به گواه رویدادنگاران شیخ‌خزعل اگر چه خود را فرمانبردار دولت مرکزی نشان می‌داد، اما در کردار هماهنگ با خواست و اراده انگلستان بود. از همین رو وی درسال ۱۳۱۶ قمری از کلنل« مید» نماینده سیاسی بریتانیا در خلیج‌فارس خواستار پشتیبانی او شد.

در سال ۱۳۱۸ قمری وقتی دولت برآن شد تا با کمک بلژیکی‌ها جایگاه گمرکی در خرمشهر ساخته و گمرکات را زیر فرمان خود داشته باشد، شیخ خزعل  ازاین کار ناخشنود شده، با همه توان جلوی آن ایستاده، از انگلستان نیز کمک خواست.

در سال ۱۳۲۹ قمری پیمان‌نامه‌یی میان شرکت نفت انگلستان وخرعل بسته شد که بر پایه‌ی آن پاسداری از لوله‌های نفت به او واگذار شده و پول‌های پرداختی به وی نیز بخشی از «حق‌الامتیاز ایران به شمار می‌آمد؛ هم‌چنین شیخ خزعل می‌توانست در پایان زمان پیمان‌نامه همه‌ی دارایی غیرمنقول شرکت را از آن خود کند»۶.
این رفتارها نشان از خودسری‌خزعل داشته و نمونه‌یی آشکار از نادیده گرفتن «حاکمیت‌ملی و تمامیت‌ارضی کشور» بود.
در همه‌ی این سال‌ها سران لندن به شیخ‌خزعل سخت باورداشته، او را مایه‌ی پشت‌گرمی خود می‌دانستند.
از این رو در سال ۱۳۳۱ قمری به او نوید دادند دو درصد از درآمد شرکت‌های نفتی وابسته به انگلستان که در جنوب خوزستان کار می‌کنند را به او پرداخت نمایند.

 با آغاز جنگ جهانی اول شیخ خزعل در کنار ارتش بریتانیا در نزدیکی رود دجله با عثمانی‌  که از همراهان آلمان بود نبرد کردند. جاسوس‌های شیخ به کمک انگلستان شتافته و توانستند بخش‌های جنوب ایران و عراق کنونی را در دست‌ گیرند.
هنگامی که عشایر خوزستان بر پایه‌‌ی «فتوای جهاد» علمای نجف به رویارویی با انگلستان پرداختند، شیخ خزعل از سربازان بریتانیایی پشتیبانی نمود. هم‌چنین ونکهاوس نماینده بازرگانی آلمان را در خوزستان دستگیر ساخته به انگلیسی‌ها سپرد.

از این‌رو انگلوساکسون‌ها به پاس همکاری شیخ‌خزعل بالاترین ‌نشان ویژه‌ی شوالیه‌ی بریتانیا «K.G.I.E» را درسال ۱۳۳۳ قمری به او بخشیدند. از سرپرسی ‌کاکس نیز خواسته شد به نمایندگی  بریتانیا برپایه‌ی پیمان‌نامه‌یی٬ رهبری خزعل را برخوزستان پذیرفته، در همه حال از او  پشتیبانی نماید.

 به گفته سرپرسی لورین وزیر مختار انگلستان :«به هر نحوی راه‌حل رضایت ‌بخشی در صورت هرگونه تجاوز حکومت ایران به قلمرو وی را فراهم سازد»۷.
هم‌چنین از این پس همه‌ی کشتی‌های بازرگانی و نظامی انگلیس‌ و هند هنگام گذر از خرمشهر جلوی کاخ شیخ خزعل به او دورد نظامی می‌فرستاند. با این پیمان‌نامه شیخ خزعل آشکارا «تحت‌‌الحمایگی» انگلیسی‌ها را پذیرفت.

از این‌رو وی خودسرانه در سال ۱۳۳۷ قمری یک مایل از زمین‌های آبادان را برای ساخت پالایشگاه به شرکت نفت انگلستان فروخت و با بی‌پروایی از پرداخت مالیات به دولت، هم‌چون سال‌های گذشته نیز خودداری کرد.
در همین سال انگلیسی‌ها یک کشتی بازرگانی، ده‌هزار قبضه تفنگ و عراده توپ به شیخ‌ خزعل دادند.
از احمدشاه قاجار نیز خواستند به شیخ خزعل فرنام(لقب) سردار اقدس داده و درجه او را از امیر تومانی به امیر نویانی افزایش دهد. نماینده انگلستان نیز حسن وثوق نخست‌وزیر وقت ایران را وادار کرد. به بهانه‌‌ی هزینه‌هایی که شیخ در‌ جنگ جهانی اول برای پاسداری از خوزستان کرده بود از مالیات‌های گذشته شیخ چشم‌ پوشی‌ کرده٬ شش سال آینده نیز  پرداخت آن را بر او ببخشند.

تاپیش از پیمان نامه ۱۹۱۹ میلادی، انگلستان می‌خواست شیخ را به پادشاهی عراق نشانده، خوزستان و بندر بوشهر را نیز به قلمرو او بیفزاید، اما با ناکامی در این پیمان‌نامه، انگلستان بر آن شد در پی سود خود هر گاه نیاز باشد، برای فشار به ایران با همراهی خزعل خوزستان را جدا سازد؛ زیرا آن‌ها گمان می‌کردند با آمدن بلشویک‌ها به بندر انزلی شمال ایران از دست رفته٬ باید جنوب را برای خود نگه دارند.
به گفته‌ی لرد‌کرزن: « انگلیس نمی‌توانست از خزعل دست شوید، زیرا در برابر او پایبند بود»۸ و بسیاری از کنسول‌های آنان در جنوب و« سرپرسی کاکس کمیسر عالی بین‌‌النهرین» سخت هوادار شیخ بودند.

در چند دهه‌ی گذشته گروه‌های پانعربی کوشیده‌اند تا از شیخ خزعل یک قهرمان ساخته، او را هواخواه اعراب خوزستان نشان دهند. در حالی که برپایه‌ی دست‌نوشته‌های تاریخی وی با قبایل عرب و سایر مردم خوزستان همواره رفتاری با خشونت و ستم‌کاری داشت.

نویسنده کتاب افضل‌التاریخ در این زمینه می‌گوید: «خزعل از عزت وشکوهی که دولت به او بخشید سواستفاده کرد، مال و مکنت فراوان جمع‌آوری نموده٬ به کشتن بی‌گناهان روی آورد»۹ چنان‌که در سال۱۳۲۰ هجری قمری، بزرگان تیره‌های نصار٬ ادریس و مجدم که خود از اعراب بنی کعب بودند در پی سخت ‌گیری‌های شیخ سر به شورش برداشتند.
چهار سال پس از آن نیز شیخ خزعل بسیاری از بزرگان قبیله‌های آل‌خمیس، شیخ هویزه، آل کثیر و بنی‌طرف را به بهانه مالیات‌گیری، به زندان انداخته، کسانی از خود را به جای آن‌ها گمارد و مردمان آنان را نیز ازدم تیغ گذراند.

به گفته‌ی احمد کسروی: «دست ستم بر اعراب دراز کرده، جاسوسان او در همه جا پراکنده بودند و به هر کس بدگمان می‌شدند او را ازمیان برمی‌داشتند. بدین‌سان دل‌ها از ترس او پر بود»۱۰هم‌چنین « با دست درازی به زمین‌های مردم عقیلی، شوشتر و رامهرمز، آن‌ها را تصاحب کرد»۱۱
در پی خشونت‌های فراوان شیخ خزعل، بعضی از اعراب مانند بنی‌طرف و باوی به هنگام جنگ‌ جهانی اول از پیروی او سرباز زده برپایه فرمان جهاد روحانیون ایرانی در عراق به جنگ با سربازان انگلیس و شیخ خزعل شتافتند، تا جایی که «کاکس در یازدهم ربیع‌ الاول سال ۱۳۳۳ در این زمینه ابراز نگرانی کرده، خواستار سربازان کمکی شد.»۱۲

با پایان یافتن جنگ جهانی اول شیخ خزعل آن دسته از عشایری را که به فرمان علمای نجف با انگلستان جنگ کرده بودند را سخت گوشمالی داد.

از این‌رو اعراب خوزستان که سال‌های دراز ستم شیخ را کشیده و آن همه گزند دیده بودند در روزهای پایانی فرمانروایی او به کینه‌جویی برخاسته و اعراب بنی‌طرف کاخ خزعل را در حمیدیه آتش زدند‌.

برخی بر این باورند که شیخ خزعل در اندیشه‌ی جدایی خوزستان نبود؛ زیرا سکه‌یی به نام خود نزد و پرچمی‌جداگانه‌یی برافراشته نکرد، چنان که دادن فرنام‌هایی( القابی) از سوی مظفرالدین شاه به خرعل را گواهی براین جستار( موضوع) می‌دانند.
اما فراموش نکنیم وی هیچ‌گاه به نهادها وسازمان‌های بالادستی اجازه گشایش در خوزستان را نداد وهمواره با پیروی نکردن از فرمان‌های دولت مرکزی از یک‌سو و همراهی با انگلستان بدون هماهنگی با دولت از سوی دیگر٬ راه خود را از تهران جدا کرده به بهانه‌های گوناگون از پرداخت مالیات خودداری می‌کرد.

ازاین‌رو وقتی که رضاخان به رییس‌الوزرایی رسید. کشمکش میان او و شیخ آغاز گردید؛ زیرا سردار سپه به  مرکزیت‌گرایی باور داشته، به پیروی بی‌چون و چرای خزعل از دولت و بازپس‌دهی مالیات‌های عقب افتاده و واگذاری زمین‌های خالصه به دولت پافشاری می‌‌کرد.

شیخ خزعل که نمی‌خواست به این خواسته‌ها تن دهد و «می‌دانست که دولت با آن نیرومندی روزافزون، او را به حال خود رها نخواهد کرد و همیشه از کیفر کارهای خود بیمناک بود»۱۳ دست به فریب‌کاری زده، با همدستی ثقه‌الملک، رضاقلی‌خان و چند تن دیگر دسته‌یی به نام «کمیته قیام سعادت» را با انگیزه‌ی پاسداری از قانون‌اساسی و هواخواهی پادشاهی احمد‌شاه برپا نمود. همچنین طی تلگرافی به مجلس، سران ایلات، علمای نجف و سفارت‌خانه‌ها پادشاهی را شایسته احمدشاه دانسته، رییس‌الوزرایی رضاخان را غیر‌قانونی دانست.
اما شیخ فراموش کرده بود که خود پیش‌تر با بستن پیمان‌نامه‌هایی بسیار با انگلیس و فروختن زمین به آن‌ها، قانون‌ اساسی را زیر پا گذاشته، با نقش‌آفرینی درجنگ جهانی حاکمیت‌ملی را نادیده انگاشته بود. به همین شوند(دلیل) صولت‌الدوله بزرگ ایل قشقایی، سردار اسعد و سردار ظفر بختیاری همکاری با شیخ را نپذیرفتند. مجلس نیز به شیخ پاسخ داد که «به آقای رییس الوزرا هر گونه اعتماد را دارند همانا دشمنی با او دشمنی با مردم ایران است»۱۴

آقامیرزا حسین ناینیی و آقامیرزا ابوالحسن اصفهانی از علمای نجف نیز به خزعل نوشتند: «هرکه بر دشمنی دولت ایران برخیزد از اسلام بیرون رفته است» ۱۵بدین‌گونه تیر شیخ به سنگ خورد. برخی پشتیبانی آیت‌الله مدرس از کمیته‌ی قیام سعادت را نشان از گرایشات ملی‌گرایانه، مردم‌سالارانه و دین‌مدارانه‌ی شیخ خزعل دانسته‌اند.

اما بعضی از پژوهش‌های تاریخی نوشتن چنین نامه‌یی از سوی آیت‌الله مدرس را با دودلی نگریسته‌اند؛ زیرا وی پیش‌تر هنگام وزارت جنگی رضاخان لشکر‌کشی او به خوزستان را ستایش کرده واز سیه‌کاری‌های خزعل آگاهی داشته است. از سویی سید حسن مدرس مانند هر انسانی می‌تواند دچار کژی (اشتباه) شود.

شیخ‌ خزعل اگر چه نزدیک به ۳۰سال در خوزستان یکه‌تازی کرد، اما سرگذشت او به خوبی نشان داد که گردن‌کشی و جداخواهی هیچ‌گاه دستاوردی نداشته، هر کس رو به دشمن و پشت به میهن کند بدنامی و ناکامی برای او در پی خواهد داشت.

سرانجام پس از فراز و فرودهای بسیار در جمادی‌الاولی سال ۱۳۴۲ قمری شیخ خزعل در اهواز به دیدار رضاخان رفته، پشیمانی و شرمساری خود را با خواندن این چکامه ابراز نمود:

من بد کنم و تو بد مکافات دهی

پس فرق من میان و تو چیست بگو

 پس از کشمکش‌های فراوان، فضل‌الله زاهدی که به فرمان رضاشاه به فرماندهی سپاه خوزستان رسیده بود در شوال همان سال خزعل و پسرش را در حالی که در اندیشه فرار به بصره بود را شبانه در کشتی خود دستگیر و به تهران فرستادند.

*یاری نامه
۱- تاریخ بنی کعب و جنگ آلبوناصر، حمید طرفی
۲- تاریخ معاصر خوزستان، موسی سیادت
۳- از قاجاریه به پهلوی، دکتر محمدقلی مجد
۴- تاریخ پانصد ساله خوزستان، احمد کسروی
۵- جنگ جهانی اول تا کودتا، دکتر حسین آبادیان
۶- دکتر محمدقلی مجد همان منبع
۷-شیخ خزعل و پادشاهی رضاخان ، سرپرسی لورن

۸-دکتر محمدقلی مجد، همان منبع
۹-تاریخ خوزستان، سید محمدعلی امام
۱۰-احمد کسروی، همان منبع
۱۱- احمد کسروی، همان منبع
۱۲-سرپرسی لورن همان منبع
۱۳-رضا شاه از تولد تا سلطنت، دکتر رضا نیازمند
۱۴- دکتر رضا نیازمند، همان منبع
۱۵- پهلوی اول از کودتا تا سلطنت، رضا مختاری اصفهانی

پیدا و پنهان زندگی شیخ خزعل / سرنوشت شیخ خزعل؛ درسی برای آیندگان

 اشکان زارعی: پژوهشگر تاریخ معاصر

لینک کوتاه کپی لینک

نظر شما