شناسهٔ خبر: 40435088 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: انتخاب | لینک خبر

تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛

یادداشت‌های علم چهارشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۵۶ / نامه امام موسی صدر به علم چه بود؟

به نظر می‌رسد که وجود ارتش عربی هم همه دردهای لبنان را دوا نمی‌کند فقط آتش‌نشانی می‌کند و این بحران، عقلی رسا می‌خواهد. به هر حال با آقای انور السادات مفصل صحبت کردیم و قرار شد اقداماتی سریع با همکاری سوریه انجام دهد. خواستم ضمن این گزارش مختصر، از همت والای شاهنشاه نیز کمک بگیرم خاصه... جنوب لبنان، وضعی سخت خطرناک‌تر و دردناک‌ دارد و اگر کمکی نتوانیم بکنیم، یاس در این منطقه مشکلات زیادی ایجاد می‌کند. آرزو دارم که این موضوع با وضوح کامل و با امانت و محبت به عرض برسد. و بعد از این همه درد، کسانی نتوانند اوضاع را تحریف کنند و ما را از این محبت پراثر محروم سازند.

صاحب‌خبر -
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: صبح شرفیاب شدم. می‌دانستم چون دیشب هم همه جا بارندگی بوده است، باید شاهنشاه من سر حال باشند. همین‌طور هم بود.

به محض شرفیابی من فرمودند: «در بیرجند هم 6 میلی‌متر باران باریده است.» عرض کردم: «خیلی خیلی عجیب است و شاید صد سال باشد که چنین اتفاقی نیفتاده است» و اظهار خوش‌وقتی کردم. اما شاهنشاه باز هم خوشحال بودند و احساس کردم مطلب دیگری دارند.

فرمودند: «ولیعهد دیروز از من خواست که امروز با من ناهار بخورد. خیلی خوش‌وقت هستم که این بچه دائما در فکر نزدیکی به من و یاد گرفتن است. البته به او گفته‌ام که اگر بخواهی چیز یاد بگیری، باید قبلا کتاب‌های من و تاریخ ایران را بخوانی، تا از صحبت‌های من نتیجه بگیری. او هم قبول کرده‌است. ولی گفتم حالا چون امتحان داری، لازم نیست مطالعات خارجی بکنی، باشد برای موقع تعطیلات.» عرض کردم: «اما صرف ناهار امروز را که رد نفرمودید؟» فرمودند: «البته خیر.»

بعد کارهای جاری را عرض کردم. من‌جمله دستخطی که باید به کارتر مرقوم فرمایند حاضر بود، ملاحظه فرمودند، اصلاحاتی کردند، فرمودند: «فعلا مخابره شود، بعد دستخط می‌دهیم.»

عرض کردم: «تلگراف اردشیر زاهدی را هم خواندم. مطالب اساسی همان است که وزیر مختار آمریکا به غلام گفت و به هر صورت تفاوتی ندارد.» فرمودند: «روزنامه‌های آمریکا هنوز به ما خیلی بد می‌گویند.» عرض کردم: «تمام خلاصه‌اش را غلام می‌بینم، مخصوصا واشینگتن‌پست و نیویورک‌تایمز خیلی زیاده‌روی می‌کنند. اگر اجازه بفرمایید با تتمه بودجه‌ای که از آن کار مطالعاتی یانکلوویچ مانده است، یک مقالاتی ما هم منتشر کنیم و این کار آسان است.» تاملی کرده و بعد فرمودند: «نه، این بودجه را به دولت برگردانید. ما الان می‌بینیم که خود رئیس‌جمهور و وزیر خارجه‌اش سعی در کنار آمدن با ما دارند. گرچه جز این هم راهی ندارند، چون کاری از دست‌شان ساخته نمی‌شود. با ما چه می‌‌توانند بکنند؟ به علاوه گزارش کمیسیون صلیب احمر که آمد زندان‌ها را دید، ظرف دو هفته آینده منتشر می‌شود و خیلی از این مسائل و مزخرفات حقوق بشر خاتمه می‌یابد. به علاوه دستور دادم در قوانین محاکمات نظامی تجدید نظری بشود و تسهیلاتی برای محبوسین فراهم شود، و زود از این بلاتکلیفی هم نجات پیدا بکنند و در دفاع هم حقوق بیش‌تری به آن‌ها اعطا شود. این هم اثرش را خواهد گذاشت. ما لازم نیست از راه تبلیغات عملی بکنیم.» عرض کردم: «اطاعت می‌کنم.» ولی جسارت کرده، عرض کردم: «همه این کارها را مدت‌ها قبل از آمدن کارتر هم ممکن بود انجام داد، تا اصولا کار به این‌جا نرسد.» تاملی فرمودند و جواب مرا ندادند. معلوم بود از این عرض من راضی نشدند و من فضولی کردم.

بعد راجع به والاحضرت شهناز عرایضی کردم که «پول زیاد می‌خواهند.» به شوهر ایشان خیلی فحش دادند. فرمودند: «تمام تقصیر این پسره کونی است.»

نامه‌ای [را که] لرد مونت باتن به من نوشته و از این‌که در نامه کالج‌های متحد جهان۱ اسم خلیج‌فارس، خلیج عربی نوشته شده است معذرت‌خواهی فراوان کرده بود، به عرض مبارک رساندم. پرسیدند: «مگر به او چیزی نوشته بودی.» عرض کردم: «بلی، اعتراض کرده بودم و او هم خیلی دستپاچه شده.»

کاغذی موسی صدر از لبنان نوشته بود، امر فرمودند: «جواب نده. تمام تقصیرها به گردن خود این آدم است. حالا باز سنگ شیعیان را به سینه می‌زند.»

کارهای جاری دیگری عرض کردم. شرفیابی من خیلی طولانی شد و همه تعجب کرده بودند چرا؟ بعد مرخص شدم. فرمودند: «ترتیب گردش بعدازظهر داده شده؟» عرض کردم: «بلی، ولی مهمان‌های دیگر امشب می‌رسند.» فرمودند: «آن‌ها را هم ممکن است فردا ببینم.»

وقتی مرخص شدم، هوا آن‌قدر عالی و لطیف بود که هر چند به سفیران جدید فرانسه و مراکش وقت ملاقات داده بودم، دستور دادم وقت آن‌ها را به بعدازظهر موکول کنند و تصمیم گرفتم بروم در باغچه دوست ایرانی خودم یک قهوه بخورم. همین کار را کردم. وقتی آن‌جا رسیدم، به جای قهوه شراب خوردم و توقف هم طولانی شد. فرمایش سعدی را با این حال کسالت به کار بستم:

می بی‌غش است، بشتاب، وقت خوش است

دریاب سال دگر که دارد امید نوبهاری؟

بعدازظهر تمام کار کردم من‌جمله کمیسیون عمرانی کیش را دو ساعتی داشتم و سفیر جدید فرانسه و مراکش را پذیرفتم.

 

[نامه امام موسی صدر به علم]

جناب اجل آقای امیراسدالله علم دام عُمره، وزیر دربار شاهنشاهی ایران،

سرور محترم، شنیدم کسالتی وجود عزیزت را می‌آزرده. امیدوارم رفع شده باشد. مسلما با آن همه روابط، آن‌گاه که خبر از گزندی بر وجودت می‌رسد پریشان شده، دعا می‌کنم. نه آخر، عمر دوستی ما از پنجاه سال تجاوز می‌کند، که از عمر من و شما بیش‌تر است. از این جهت این روابط با عمق بیش‌تری علی‌رغم حوادث باقی مانده.

امید که در خدمت مردم و کشور به کار می‌افتد و در خدمت شیعیان مولا علی علیه‌‌السلام.

من اکنون در قاهره هستم و امروز (چهارشنبه) به لبنان بازمی‌گردم به لطف خدا. و سبب این دیدار که با ملاقات رئیس‌جمهور و جلسه طولانی با وزیر خارجه به کمال خود رسید آن بود که: وضع لبنان آرامشی ظاهری یافته و حتی در جنوب کمتر زد و خورد وجود دارد، ولی محنت بزرگ و مصیبت عظیم است، ده‌ها هزار پراکنده، هزارها یتیم، هزاران محصل بی‌مدرسه، هزاران خانه خراب، از همه بدتر ده‌ها هزار گرفتار که چون شن‌های روان در حرکت‌اند، از دهی به دهی و از جنوب به پایتخت و از بیروت به جنوب سرازیرند در پیش داریم و مصائب و به‌خصوص وضع سلامتی آن‌ها سخت ما را گرفتار می‌کند.

کمک‌هایی که از طرف مردم شده، علی‌رغم آن‌که در حدود دوازده ملیون تومان بوده است، ولی این کمک‌ها درد را دوا نمی‌کند. مشکلات سیاسی و روحی هم که به رکود پیوسته و علاج نشده فراوان است.

و از همه چیز خطرناک‌تر آن‌که جبهه مارونی‌ها (شمعون، جمَیل و فرنجیه) که از تقسیم لبنان مایوس شدند به فعالیت خطرناک‌تری دست زده‌اند؛ آن‌ها می‌خواهند ملتی بسازند! به همین آسانی.

سعی می‌کنند خود را با فرهنگ و تمدن و با عادات ادبیات خاصی از دیگر مردم لبنان جدا و برتر بدانند. دانشگاه مستقل می‌خواهند، مرکز مطالعات و تحقیقات عظیمی برای خود تهیه می‌کنند. همه جوان‌ها مسلح می‌شوند. هر کار می‌کنند که رفته رفته مارونی‌های مسیحی، خود را ملتی جداگانه محسوب کنند. کسی هم که مخالفت کند او را تهدید می‌کنند.

بی‌تردید اشتباهات فلسطینی‌ها و گروه‌های چپ‌گرای تندرو در این جنون تاریخی بی‌تاثیر نبوده است، ولی این عکس‌العمل همه چیز لبنان را و حتی همه خاورمیانه را به خطر می‌اندازد و با نزدیکی و فعالیت خرابکارانه و خطرناک اسرائیل، یک آتش دائمی و گیرا و مسری به وجود می‌آورد.

به نظر می‌رسد که وجود ارتش عربی هم همه دردهای لبنان را دوا نمی‌کند فقط آتش‌نشانی می‌کند و این بحران، عقلی رسا می‌خواهد. به هر حال با آقای انور السادات مفصل صحبت کردیم و قرار شد اقداماتی سریع با همکاری سوریه انجام دهد.

خواستم ضمن این گزارش مختصر، از همت والای شاهنشاه نیز کمک بگیرم خاصه... جنوب لبنان، وضعی سخت خطرناک‌تر و دردناک‌ دارد و اگر کمکی نتوانیم بکنیم، یاس در این منطقه مشکلات زیادی ایجاد می‌کند. آرزو دارم که این موضوع با وضوح کامل و با امانت و محبت به عرض برسد. و بعد از این همه درد، کسانی نتوانند اوضاع را تحریف کنند و ما را از این محبت پراثر محروم سازند.

جناب آقای علم، آیا باید همه درها را بست و دوستان را مجبور کرد که یا به ذلت تن در دهند و یا مایوس و بی‌تفاوت شوند و از این نیروی عظیم شیعه محروم گردند؟ من که خود در سال گذشته سعی خود را کردم و به هر دری دست زدم. ولی اکنون باز احساس می‌کنم تحریکات ادامه دارد و بعد از آن همه درد و رنج و جراحت باز هم...

بگذرم. در ملاقات، آقای انوراسالدات با محبت فراوان و اعتماد فراوان از شاهنشاه (به قول او و امپراطور) یاد کرد و تاکید کرد در این سال خطرناک به خصوص با انتخابات اسرائیل و نتایجش، شاهنشاه از کمک به ما و به حق خودداری نکرده و همه نفوذ خود را به کار خواهند برد زیرا مصیبت خاص به عرب نبوده و همه منطقه را شامل است.

از کاردانی، صدق، فرهنگ وسیع، جهان‌بینی و محبت ایشان بحث‌ها کرد. من به خود می‌بالیدم و در عین حال در دل محزون بودم. نمی‌دانم آیا می‌توانم انتظار جواب عریضه‌ای داشته باشم؟ از اردن هم عریضه‌ای عرض کردم. در اواخر این ماه ژوئن سفری برای علاج به اروپا می‌روم. آیا می‌توانم با شما یا نماینده‌ای از جانب شما ملاقات کنم. سلام به همه می‌رسانم به‌خصوص احترامات فائقه را پیشگاه شاهنشاه. و ایشان و شما را به خدا می‌سپارم.

به امید دیدار

۷۷/۵/۲۳

 

پی‌نوشت:

کالج‌های متحد جهان: United World Colleges مرکب از ۱۰ موسسه آموزش عالی است که با هدف ایجاد تفاهم و همکاری میان مردم جهان، دانشجویان زبده ۱۶ تا ۱۹ سال را فارغ از نژاد، مذهب، رنگ پوست و امکانات مالی، برگزیده و به بیش‌تر آنان بورس تحصیلی می‌دهد. این سازمان به ابتکار دو تن در انگلستان برپا شد و مورد پشتیبانی سازمان ملل متحد قرار گرفت. نخستین رئیس شورای آن لُرد مونت باتن و پس از وی، چارلز (ولیعهد انگلستان) بود.

لینک کوتاه کپی لینک

نظر شما