شناسهٔ خبر: 40344132 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: دانشجو | لینک خبر

نوری المالکی: داعش در چادر‌های تحصن‌کنندگان الانبار تشکیل شد / حاج قاسم در خط مقدم فرماندهی کرد، نه در دفتر کار

نخست وزیر اسبق عراق گفت: خاطرات من با حاج قاسم خاطراتی روزانه بود نمی‏توانم آن‌ها را در یک خاطره خلاصه‏‌اش کنم. خاطرات من با او خاطرات جنبشی مبارزه‏ای و رویارویی‏های روزانه بود.

صاحب‌خبر -

 به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، حاج ابو مهدی خدا رحمتش کند، این جاده بسیار دشوار را باز کرد، زیرا همه شهر‌هایی که در جاده به سمت سامرا واقع شده‏اند تحت سیطره آن‌ها بودند و بسیاری از نبرد‌ها در همین جاده رخ داد. ابومهدی خدا رحمتش کند مجبور شد راه دیگری در باغ‏ها باز کند و تانک‏ها را از همان راه عبور دهد؛ تانک‏هایی که توانستند به سامراء برسند و باند‌هایی که بر جاده سیطره داشتند را محاصره کنند و جاده باز شد و رفت و آمد آغاز شد...

سپس با حمایت و برنامه‏ریزی حاج ابومهدی و حاج قاسم به آمرلی که ۹۰ روز در محاصره بود رفتیم و در عمل گروه‏های الحشد الشعبی به آمرلی رفتند و توانستیم تندرو‌های طایفه‏گرا که آمرلی را محاصره کرده بودند را از آن دور کنیم. ساکنان آمرلی ترکمن شیعه هستند و روستا‌های اطراف آن همه سنی تندرو بودند که به تاریخ تندروی‏شان که داشتند معروف بودند. همچنین توانستیم محاصره آمرلی را بشکنیم و زندگی طبیعی و عادی به آن بازگشت. خلاصه می‏خواهم بگویم، اگر چه جزئیات زیادی وجود دارد، که حمایت و تسلیح و مهارت همه در عراق توأمان با هم بود و با حمایت و کمک مستقیم حاج قاسم و حاج ابومهدی المهندس، این اتفاق افتاد.


در این راه اگر خاطره خاصی یا مساله یا موضع گیری مهم و متمایزی در زمان فعالیت شما در دو سطح سیاسی یا جهادی وجود دارد که دوست دارید آن را بگویید، لطفا بفرمایید؟


من می‏توانم بگویم که همه روابط من با حاج قاسم عبارت از خاطراتی است که هر روز به یادم می‏آید و شاید یکی از مهمترین خاطراتی که به ذهنم می‏رسد؛ شب‌هایی است که آن‌ها را روی نقشه سپری می‏کردیم و برای عملیاتی که باید انجام می‏دادیم برنامه‏ریزی می‏کردیم... برخی می‏خواستند که درباره اوایل کار الحشد چیزی بنویسند برای‏شان درباره آغاز کار الحشد و به آن‌ها نقشه‌ها را دادم، روی این نقشه‌ها می‏نشستیم... الان فکر می‏کنم که اینجا (در دفتر مخصوصش در خانه اش) وجود دارند یا برادران آن‌ها را جایی دیگر بردند...
این همان آغاز الحشد بود به طوری که حاج قاسم و ابومهدی آن‌ها (نقشه ها) را می‏آوردند و این جا می‏گذاشتیم‏شان و نقشه‏ها را پهن می‏کردیم و تصمیم می‏گرفتیم. حاج قاسم به دلیل مهارتش به عنوان یک فرمانده نظامی‏میدانی افکار و طرح‏ها را برای حرکت نیرو‌های نظامی‏ یا نیرو‌هایی که تحت نام الحشد الشعبی بودند، تدوین می‏کرد.

خاطرات من با حاج قاسم خاطراتی روزانه بود نمی‏توانم آن‌ها را در یک خاطره خلاصه‏‌اش کنم. خاطرات من با او خاطرات جنبشی مبارزه‏ای و رویارویی‏های روزانه بود. اولین خاطره من برای نبرد این است که وقتی به فرودگاه نزدیک شدند، زیرا این مناطق با الانبار هم مرز است، فشار به منطقه فرودگاه زیاد شد... در اینجا حاج قاسم و حاج ابومهدی و من هم در کنار آن‌ها به این فکر می‏کردیم که چگونه از فرودگاه در برابر این حمله دفاع کنیم. طرحی که حاجی تدوین کرد و عملی‏اش کردیم و به وسیله این طرح عشایر را به خروش آوردیم طرحی بود که مایه خوشحالی بود، زیرا توانستیم با کمک آن داعش را شکست دهیم و عناصرش که می‏خواستند فرودگاه را مورد حمله قرار دهند به عقب برانیم.

زندگی من در دوران جنگ با داعش همه اش خاطره است نمی‏توانم آن را در یک خاطره خلاصه کنم.

بعد از آن که از نخست وزیری کنار رفتم به مناطق درگیری که بالای دیالی واقع شده اند رفتم. به منطقه‌ای رسیدیم که میان داعش و نیرو‌های ما قرار داشت جایی که ارتش و الحشد با هم بودند. وضع خطرناک بود و به من اجازه ندادند آن جا زیاد بمانم، زیرا گلوله باران ادامه داشت، یک لحظه دیدم حاج قاسم از خودرو پیاده شد، او از سمت جبهه دشمن و خط تماس آمده بود. از او پرسیدم: کجا بودی و چگونه رفتی آن جا، به من گفت: تو این جا چه کار می‏کنی؟ این مرد (در جبهه) حضور داشت و در دفتری خارج از عراق ننشسته بود و جنگ را از آن دفتر هدایت نمی‏کرد یا حمایت و کمک اش را از دفتری خارج از عراق ارائه نمی‏کرد، بلکه او در خط مقدمی‏ بود که برادران به من اجازه نمی‏دادند در آنجا بمانم و به من گفتند که منطقه خطرناک است.

وقتی در یک سفر دیگر به منطقه الصقلاویه پس از محاصره و فتح آن رفتیم همین که به مرز‌های الصقلاویه رسیدیم مرا نگه داشتند و گفتند که منطقه خطرناک است در این لحظه هم حاج قاسم از خودرویش پیاده شد و کنار ما ایستاد، همان لحظه از خودرویش پیاده شد...

این خاطرات این تصور را به من می‏دهد که این مرد یک فرد صرفا دینی نبود بلکه فردی میدانی بود و فقط به حضور در میدان و پیگیری کار‌ها توسط خودش بسنده می‏کرد. بسیار محبوب بود و همه برادران مبارز به حرف هایش گوش می‏دادند، خدا رحمتش کند.


در عرصه سیاسی، در دورانی که شما نخست وزیر بودید یا دوران بعد از آن مرحله، بگذارید بگوییم که مهمترین بره‌های که شما احساس کردید که او وجود دارد و حتی وجودش در کنار شما یا در کنار عراق را احساس کردید چه زمانی بود، چه زمانی اهمیت حاجی را فهمیدید؟


واقعیت این است که من با حاجی روز آخری که در ایران بودم و تصمیم گرفتم که پس از ۹/۴/۲۰۰۳ بعد از سقوط صدام به عراق برگردم آشنا شدم. قبل از آن او را ندیده بودم... به عراق برگشتیم و این مسیر سیاسی را در سایه وجود آمریکایی‏ها و نیرو‌های بین‏المللی و تشکیل شورای حکومتی، سپس شورای ملی و پس از آن دولت انتقالی و بعدش دولت موقت آغاز کردیم. در این فضا‌ها با حاج قاسم آشنا نشدم بلکه بعدا با او آشنا شدم زمانی که داشتیم آغوش‏مان را به روی جمهوری اسلامی‏ باز می‏کردیم و با آن رابطه برقرار می‏کردیم و برقراری ارتباط ما با ایران و با حضرت آیت الله سید خامنه‏ای، خدا حفظش کند، از طریق حاج قاسم صورت گرفت. او بود که فضا‌های مثبت بین ما و جمهوری اسلامی‏ ایجاد می‏کرد. در آن زمان نیاز به جنگ یا تسلیحات نبود بلکه عراق نیاز به حمایت داشت. او در جریان حمایت از عراق در کنار ما بود. مسأله عراق برای حاج قاسم بزرگ‌تر از صرفا جنگ بود؛ حمایت‏هایش هم صرفا محدود به جنگ نبود، او در حل مشکلات غذا، برق، گاز، سوخت و هر آن چیزی که عراق نیاز داشت به کمک عراق می‌آمد. حاج قاسم کسی بود که همه این‌ها را برای مان مهیا می‏کرد.


پرسش آخر؛ حضور بین المللی حاج قاسم، خدا رحمتش کند، در منطقه غرب آسیا حضوری متمایز بود، اکنون به این حضورش با توجه به شهادتش چگونه می‏نگرید؟


به صراحت بگویم حاج قاسم پس از آن که به خط مقاومت و جویندگان آزادی در کشور‌های مختلف وارد شد... در عراق، در لبنان، در سوریه، در یمن و دیگر مناطق، حاج قاسم به این نقش شناخته شد که او را شبح می‌نامیدند. زیرا در همه این میدان‌ها حضور داشت و با قدرت فکر و حتی به لحاظ ماده و حمایت و ایجاد و تشکیلاتی تغذیه شان می‏کرد. در غزه حضور داشت، خودش می‏رفت، در لبنان حضور داشت، در سوریه حضور داشت و در عراق هم حضور داشت. جنبش مقاومت را به شکل عالی مدیریت می‏کرد، میدان‌های زیادی را از آن پر کرد و مشهور شد. هر کسی جنبشی داشت آغوشش را به روی حاج قاسم باز می‏کرد و از او برای کمک و حمایت به جنبشش، کمک می‏گرفت. شهادت حاج قاسم برای این کشور‌ها و این ملت‌هایی که مساله دارند خسارت بسیار بزرگی است و آن‌هایی که ما آن‌ها را صاحب نهضت فرهنگی آزادی‏بخش مقاومت فکری، سیاسی، نظامی ‏و امنیتی می‏دانیم، همه این‌ها حاج قاسم را از دست دادند... امیدوارم که جانشین حاج قاسم همان خط را حفظ کند و راهی که حاج قاسم با این وجود‌ها تعامل کرد را ادامه دهد و می‌دانیم که او هم همچون حاج قاسم است و چنین نمی‌کند. حاج قاسم انسانی‏اسلامی ‏فکر می‏کرد و احساس می‏کرد که امت اسلامی‏ باید زیر خورشید وجود داشته باشد و قدرت داشته باشد؛ به همین دلیل بود که از وجود حاج قاسم و جمهوری اسلامی‏ که شروع به تشکیل محور قوی در رویارویی با استکبار و رویارویی با اسرائیل و نابود کردن کرد، برای همین هم از حاج قاسم می‏ترسیدند.
 
منبع: ویژه نامه مکتب حاج قاسم

نظر شما