شناسهٔ خبر: 40338979 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: تسنیم | لینک خبر

وقتی استاد انصاریان تصمیم گرفت دیگر منبر نرود

حدود سی‌وچند سال قبل، یک روز صبح، من نیت واقعی کردم که به تمام منبرهایم خاتمه بدهم و دیگر منبر نروم، به قم بروم و تا آخر عمرم درس بخوانم...

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حجت‌الاسلام والمسلمین حسین انصاریان مفسّر و مترجم قرآن کریم در یکی از جلسات درس اخلاق خود در حسینیۀ هدایت به داستان خواب خود دربارۀ منبرهایش در حرم مطهر امام رضا علیه‌السلام اشاره کرد و گفت: حدود سی‌وچند سال قبل، یک روز صبح، من نیت واقعی کردم که به تمام منبرهایم خاتمه بدهم و دیگر منبر نروم، به قم بروم و تا آخر عمرم درس بخوانم. این نیتم قطعی بود.

وی افزود: 10 سال بود که مرحوم آیت‌الله‌العظمی میلانی از دنیا رفته بود که یکی از علمای کم‌نظیر مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام بود. من همان شبی که صبح نیت کردم منبر را به‌کل قطع کنم و به قم بروم؛ ایشان در زمان حیاتش خیلی به من محبت داشت و من هر وقت به مشهد می‌رفتم، یک زیارت حضرت رضا علیه‌السلام و دست‌بوسی ایشان بود.

این استاد اخلاق خاطرنشان کرد: ماه رجب در زمستان بود، من به مشهد رفتم. ایشان در یکی از شبستان‌های مسجد گوهرشاد نماز می‌خواند، من نماز مغربم را به ایشان اقتدا کردم، عشا را هم دو رکعتی به ایشان اقتدا کردم. در سفر قبل از بس ایشان به من محبت کرد، من خجالت‌زده شدم و گفتم دیگر این سفر پیش ایشان نمی‌روم. دو رکعتی نمازم تمام شد، سرم پایین بود و تسبیحات صدیقهٔ کبری سلام‌الله‌علیها را می‌گفتم.

حجت‌الاسلام انصاریان گفت: سرم پایین بود و تسبیح می‌گفتم، وسط‌های تسبیح، نمازم تمام شده بود. ایشان هر شب بعد از نماز برمی‌گشت و از لای جمعیت می‌آمد، از درِ پایین به حرم می‌رفت. من سرم پایین بود، دیدم یکی نصفه خم شد، سرم را بلند کردم و دیدم آیت‌الله‌العظمی میلانی است، فرمود: این سفر هم پیش من بیا. خدایا در دل اولیای خدا چه خبر است؟! از کجا دل ما را می‌خوانید؟! من فردای آن روز رفتم، تنها بود؛ چیزی به من گفت که تا حالا می‌سوزم، به کسی نمی‌گویم. به من گفت: نظر امام هشتم به مسافر با نظرش به مقیم فرق می‌کند.

ادامۀ این روایت را در فیلم زیر ببینید.

شیخ حسین انصاریان , ماه مبارک رمضان ,

انتهای پیام/

نظر شما