سرویس تاریخ جوان آنلاین: آغازین بخش از این گفت و شنود را روز گذشته از نظر گذراندید. اینک بخش واپسین آن به شما تقدیم میشود. امید آنکه مقبول افتد.
استعفانامهای که ۲۵ سال بعد منتشر شد!
استعفانامهای که ۲۵ سال بعد منتشر شد!
همانگونه که در بخش پیشین اشارت رفت، ظاهر ماجرا اینگونه بود که ستاد مشترک ارتش برکناری شهید سپهبد قرنی را اعلام کرده بود، اما در واقع چند روز قبل از این ماجرا، قرنی استعفانامهاش را (خطاب به امام خمینی) نوشته بود. در متن این استعفانامه که ۲۵ سال پس از شهادت قرنی منتشر شد و به واقع نوعی رنجنامه به شمار میرود، آمده است: «اینجانب با ۱۸ ساعت کوشش شبانهروزی سعی دارد هرچه زودتر ارتش را متشکل و سلاح افتاده به دست عمال خارجی را جمعآوری نماید، لیکن هر دم از خارج از ارتش طنینی زهرآگین میرسد و آنچه رشته میشود از هم میپاشد. معاون نخستوزیر انقلاب که خود را واضع مقررات و مالکالرقاب میداند، بدون آنکه بداند ارتش چه موقعیت و امکاناتی دارد و متأسفانه بدون آنکه حتی اینجانب را طرف مشورت قرار دهد، هر روز دستوراتی را صادر میکند و ارتش بایستی شاهد لطمهای دیگر بر روحیات افسران و افراد خود و افتادن مقداری سلاح و مهمات و مال و منال ملت مستضعف که برای ارتش تهیه شده است، به دست افراد ناصالح و وابسته خارجیان باشد که اعتراض به آن با تعلیمات عالیه امام که حفظ وحدت را توصیه میفرمایند، مغایر است و ناگزیر تن میدهد و دعا میکند تا شاید هرچه زودتر خود به این اعمال ناآگاهانه واقف شوند و به شیوه خاتمه دهند. در حالی که ارتش میرود تا با تمهیدات بسیار، افراد خفت کشیده و اهانت دیده را در سربازخانهها جمعآوری نماید، وزیر دفاع بدون مشورت و نظرخواهی از اینجانب و خارج از وظایف خود میرود و در تلویزیون و رادیو و مطبوعات نسنجیده میگوید و سربازان فروردین را مرخص میکند و بالنتیجه معدودی که ارتش آنان را با خون دل به سربازخانهها کشانده بود، نگهداری سربازخانهها را رها میکنند و به موطن خود میروند و شب هنگام عناصر تودهای وابسته به سیاستهای خارجی با کامیونها به سربازخانه میروند و باقیمانده اسلحه و مهمات را بار میکنند و به خارج از شهر میرسانند و در محلهای خصوصی مخفی میکنند تا به خیال خود آن روز که عوامل وابسته به دولت یا افراد درمانده ارتش را نیز متفرق کردند، رودرروی ملت و دولت بایستند و به خواستههای آنان جامه عمل بپوشانند یا به گفته خودشان جوی خون راه بیندازند و حکومت جمهوری کمونیستی را بر مردم تحمیل کنند. دولت بدون مشورت با ارتش و آگاهترین مرجع ارزیابی کردستان، نمایندگانی را به آن صفحات میفرستد. با ورود آنها و اولین سخنپراکنی که میکنند، مردم به پادگان مهاباد میریزند و غارت میکنند و جلوی روی همین هیئت فرمانده پادگان را گلولهباران میکنند و به مردم اجازه خودمختاری میدهند. یقیناً هیئت بعدی سند استقلال کردستان را تقدیم یاغیان و عده کثیری از مزدوران اجنبی خواهند کرد که از خارج از ایران و شهرهای داخلی کشور به آن صفحات هجوم آوردهاند.»
شهید سپهبد قرنی، رونوشت این نامه را هم برای رئیس دولت موقت مهندس بازرگان فرستاد: «رونوشت بالا جهت استحضار جناب مهندس بازرگان نخستوزیر ایفاد میگردد. با دلبستگی و ارادتی که به شخص جنابعالی دارم و از هر فرصتی برای تلمذ از محضرتان استفاده خواهم کرد اجازه میخواهم به عرضتان برسانم که نکات ذکر شده بالا مشتی از خروار مشکلات موجود در ارتش است که متأسفانه با مشغله و گرفتاری بسیاری که دارید، تداخل امور و تجاوز از حدود وظایف همکارانتان از وظایفی که دارند موجب بینظمی روزافزون شده است که مقدار زیادی از بهره زحمات جنابعالی را هدر میدهد.»
میخواهم شما را به عنوان سفیر به اسپانیا بفرستم!
در باب نحوه کنار گذاردن شهید سپهبد قرنی از ریاست ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی، روایات متعددی نقل میشود. سرلشکر محمدهادی شادمهر، قائممقام سپهبد قرنی درباره چگونگی استعفا یا برکناری شهید قرنی میگوید: «یک روز به من گفت استعفای مرا بنویس. من که موقعیت او را درک میکردم، برایش نوشتم و او استعفای خود را به قم نزد امام راحل برد. امام استعفای او را گرفت و گفت خیر، شما بفرمایید سر کارتان! چند روز بعد بازرگان ایشان را به دفتر خود دعوت کرد و گفت میخواهم شما را به عنوان سفیر به اسپانیا بفرستم. او در پاسخ گفت اتفاقاً در زمان شاه هم همین مسئولیت و همین کشور را برای من در نظر گرفته بودند که من نپذیرفتم. بازرگان گفت اگر بگویم استعفایت را قبول کردهام، چه فرمایشی داری؟ گفت من که به شما استعفا ندادم، من به امام استعفا دادم. بازرگان گفت اگر بگویم امام استعفای شما را پذیرفته است، چه فرمایشی داری؟ سرلشکر قرنی با شنیدن این حرف از همان دفتر بازرگان به من تلفن کرد و گفت من رفتم منزل و دیگر نمیآیم. من هم بلند شدم و از ستاد بیرون آمدم. میخواستند برایم ماشین بیاورند که گفتم نمیخواهم و با تاکسی به منزل رفتم.»
بهای قاطعیت در برابر جداییطلبان کردستان
به هر حال مهمترین علت برکناری قرنی قاطعیتی بود که او در قبال توطئه ضدانقلابیون در کردستان از خود نشان داد. گروههای فعال سیاسی دائم تلاش میکردند تا قاطعیت قرنی را در دفاع از نظام اسلامی به ویژه مبارزه با تجزیهطلبان کردستان، سرکوب و خشونت قلمداد کنند. در این زمان از سوی گروههای مختلف سیاسی، قرنی به عنوان یکی از چهرههای نظامی حکومت شاه مطرح میشد و سوابقش با بزرگنمایی و سیاهنمایی هرچه شدیدتر در بیانیهها و مطبوعات منعکس میشد. به هر حال مبارزه قرنی با ضدانقلابیون کردستان و بیتوجهی او به دستور وزیر کشور وقت، مورد استناد فرقانیان هم قرار گرفت. رهبر گروه فرقان در بازجوییهای خود میگوید: «در رژیم فعلی حتی وقتی وزیر کشور وقت که برای حل درگیریهای کردستان همراه چند تن از مقامات به آنجا رفته بود، از قرنی میخواست عملیات نظامی را متوقف کند، اما او این مطلب را نپذیرفت.» حجتالاسلام والمسلمین غلامرضا صفایی از نزدیکان شهید سپهبد قرنی، نیز درباره فشارهای دولت بازرگان بر شهید قرنی و واکنش اولین فرمانده ستاد کل ارتش پس از انقلاب میگوید: «روزی در اتاق شهید قرنی بودم و داشتم با ایشان صحبت میکردم، به منشیشان گفته بودند تلفنها را وصل نکنید، اما ناگهان دیدم فقط یک تلفن را وصل کردند از صحبتهای ایشان فهمیدم که مهندس بازرگان آن سوی خط است. هیچ وقت قیافه شهید قرنی را در آن حالت فراموش نمیکنم. به قول معروف صورتش سرخ و رگهای گردن متورم شده بود و البته فردی سالخورده هم بود. بنده نمیشنیدم که مهندس بازرگان از آن طرف خط چه میگوید، فقط دیدم که آقای قرنی سراپا گوش بود و میگفت آقای مهندس، آقای نخستوزیر، به خدا قسم من دستور بمباران کردستان را ندادهام، اشتباه به عرضتان رساندهاند... در واقع داشت توضیح میداد که ضدانقلاب درصدد تجزیه کردستان از کشور ایران است و این طور توضیح میداد که من خواستهام به آنها بگویم ارتش زنده است، به همین دلیل به نیروی هوایی دستور دادهام پرواز کنند و دیوار صوتی را بشکنند، نه بمبی ریختهایم و نه موشکی! دوباره از آن طرف مهندس بازرگان صحبت میکرد، ولی شهید قرنی لحظه به لحظه عصبانیتر میشد و قسم میخورد که آقای نخستوزیر به شما دروغ میگویند، ما دستور بمباران ندادهایم، فقط دیوار صوتی را شکستیم تا آنهایی که به اسم دموکرات دست به اسلحه بردهاند بدانند که ارتش زنده است و نمیتوانند جمله شاه را که گفته بود اگر از ایران بروم، اینجا هم ایرانستان میشود، عملی کنند. در نهایت هم آقای بازرگان گوشی را قطع کرد یا شاید هم خود سپهبد قرنی از شدت ناراحتی گوشی را بدون خداحافظی گذاشت، چند لحظه بعد وقتی با ایشان صحبت کردم، احساس کردم خستگیشان به آخرین درجه رسیده و به فکر استعفا هستند!»
و سرانجام روز واقعه ...
ظهر روز دوشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۵۸، شهید سپهبد قرنی- که عنوان اولین ریاست ستاد کل ارتش جمهوری اسلامیایران را داشت- ترور شد. تیمسار قرنی به بیمارستان مهر انتقال یافت و یک تیم پزشکی از ارتش نیز به بیمارستان اعزام شد تا به درمان او کمک کند. سرلشکر قرنی در خانهاش در خیابان ولیعصر تهران و در حوالی سینما امپایر سابق، هدف گلوله قرار گرفت و از ناحیه شکم و پا مجروح شد، اما معالجات مؤثر واقع نشد و ایشان به شهادت رسید. گروه فرقان در اعلامیهای مسئولیت ترور سرلشکر قرنی را به عهده گرفت. تروریستها از چند روز قبل با اجاره اتاق در هتل جم روبهروی خانه قرنی، رفت و آمد او را زیر نظر داشتند و سرانجام وقتی او در حیاط خانه بود، در را زدند و او را هنگام باز کردن در حیاط، مورد اصابت گلوله قرار دادند. طرح اولیه ترور توسط اکبر گودرزی و محمد متحدی، رئیس شاخه نظامی مطرح شد. به گفته اکبر گودرزی گروهی از اعضای شاخه نظامی از جمله محسن سیاهپوش، مهدی ملاحسینی و حسین قاسمی در طرح ترور مشارکت داشتند. محسن شجاعی راننده و محافظ شهید قرنی- که شاهد ترور او بود- درباره نحوه ترور میگوید: «یک روز متوجه شدم یک گروه نقاش ساختمان به خانه ایشان آمدهاند تا جاهایی از منزل را رنگ کنند. به نقاشها گفتم شما که دارید اینجا کار میکنید، مواظب باشید یک وقت در حیاط را باز نکنید، کلتم کنارم بود و لب حوض نشسته بودم. یکی از نقاشها روی نردبان بود، دیگری هم داشت نقاشی میکرد. یک پسر بچه هم همراهشان بود که سطلها را تمیز میکرد. تیمسار یک سینی چای آورد، گفتم اینها که بالا نشستهاند، مدام دارند ما را کنترل میکنند. منظورم کسانی بود که از بالکن یکی از اتاقهای هتل واقع در روبهروی خانه بر ما مشرف بودند. شهید قرنی گفت تو چرا به به اینها گیر میدهی؟! حدود ساعت ۳۰/۸ تا ۹ صبح بود، همین طور که داشتیم چای میخوردیم، در خانه را زدند. تا من بلند شدم که در را باز کنم، پسر بچهای که کمک نقاشها بود، بیاختیار دوید و در را باز کرد تا من به بیرون برسم، یکی از فرقانیها اسلحه کلاشینکف را زیر گلویم گذاشت و کلتم را- که کالیبر ۴۵ بود- از من گرفت و با ضربهای خشابش را بیرون پراند و خشاب را گوشه باغچه انداخت. کلتم را هم پرتاب کرد طرف دیگر حیاط. مهاجمان مرا هل دادند و به رویم رگبار بستند، من هم اشهدم را خواندم و به دیوار چسبیدم. فقط مدام میگفتم تو را به خدا به تیمسار کاری نداشته باشید، آدم خوب و خیرخواهی است! گفتند ساکت شو، حرف نزن. بعد به داخل حیاط دویدند و دو تیر شلیک کردند و سوار موتور شدند و به سرعت از محل رفتند. وقتی مهاجمان در بدو ورود ما را به رگبار بستند، سیمانهای دیوار مثل گلوله به صورت من پاشید، اما گلولهای به من نخورد. بعد از اینکه ضاربان فرار کردند من رفتم داخل حیاط و دیدم تیمسار گوشهای از حیاط افتاده، یک گلوله به ران پای چپ و یک گلوله هم به سمت راست شکمش اصابت کرده بود. تیرها جایی نبود که بتوانند ایشان را بکُشند، ولی تقدیر چنان بود که تیمسار شهید شوند.»
در واپسین لحظات
دکتر هادی منافی که در لحظه شهادت بر بالین شهید سپهبد قرنی حضور داشته، دلیل شهادت را این گونه توضیح میدهد: «اوایل انقلاب بود و من تازه از مشهد برگشته بودم. طبق روال عادی به بیمارستان مهر رفتم که متوجه شدم تیمسار قرنی را غرق در خون به بیمارستان آوردهاند. یک تیر به زیر جناق و گلوله دیگری هم به ران پای ایشان اصابت کرده بود. برای بیرون آوردن گلوله زیر جناق، تیمسار قرنی را به سرعت به اتاق عمل بردیم، اما متأسفانه تیر به شریان اصلی و آئورت ایشان برخورد کرده بود. گروه خون شهید قرنی هم از نوع منفی و نایاب بود. بدتر از همه اینکه از تیراندازی افراد گروه فرقان به تیمسار قرنی زمان زیادی گذشته بود.»
به روایت ضارب
حمید نیکنام ضارب و عامل ترور سپهبد قرنی، چگونگی ترور اولین رئیس ستاد مشترک ارتش انقلاب اسلامی را اینگونه شرح میدهد: «قبلاً درست در شناسایی نبودم که بدانم چه شده، ولی گمان کنم رضا یوسفی و محسن ساهپوش برای شناسایی رفته بودند. سعید واحد و علی اسدی هم روزهای بعد رفته بودند. من روز آخر آمدم. قرنی در حیاط بود. محسن سیاهپوش از هتل خارج شد و من و رضا یوسفی کمی بعد بیرون آمدیم. قرار بود رضا مواظب آن شخص (محافظ شهید قرنی) باشد و من به سراغ قرنی بروم که در خانهاش باز بود. وقتی که قرنی را زدم، به طرف در آمدم متوجه شدم آن شخص دارد در را میبندد. اسلحه را به طرف پایین شلیک کردم و او از شلیک من خود را به زمین انداخت. بیرون آمدم. جواد (بهرام تیموریآذر) با موتور منتظر بود و با هم رفتیم.»
و کلام آخر...
علت انتخاب شهید سپهبد قرنی به عنوان اولین هدف گروه فرقان را، گرچه بسیاری به مسئله ضلع زور از مثلث زر و زور و تزویر مربوط میدانند، اما به نظر میرسد کینه و نفرت گروههای چپ و مارکسیستی از سپهبد قرنی ریشه تاریخی داشته باشد، چون قرنی در زمان تصدی رکن دوم ارتش، شبکه افسران حزب توده را پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کشف و منهدم کرده بود و این مسئلهای نبود که گروههای چپ از آن بگذرند. به عنوان نمونه در روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی، سازمان چریکهای فدایی خلق- که گروه مارکسیستی بود- در ارکان خود سؤال کرده بود: چرا قرنی در جریان مشارکتش در کودتا علیه شاه فقط به سه سال زندان محکوم شد، در حالی که یک دانشجو فقط به جرم خواندن کتابهای دکتر شریعتی و صمد بهرنگی به سالها زندان محکوم شد؟
گروه فرقان در بیانیهاش پس از ترور شهید سپهبد قرنی، دلایل این ترور را این گونه اعلام کرد: «سرسپردگی به امپریالیسم امریکا و کوشش در جهت انجام کودتای امریکایی، همکاری با رژیم طاغوتی قبل، همکاری با رژیم ضد توحیدی فعلی و سرسپردگی به دیکتاتوری آخوندیسم، مفسد فیالارض، اقدام به سرکوبی مردم کردستان در جهت قلب حقایق و واقعیات و متهم کردن مردم به اینکه مأمور اجنبی هستند، کوشش برای خلع سلاح مردم مبارز و محروم ایران و بازسازی ارتش.» این چنین بود که خون شهید محمدولی قرنی، به اتهام جلوگیری از انحلال ارتش و قاطعیت در برخورد با فتنهگران در کردستان توسط گروه فرقان ریخته شد. کمتر از یک هفته بعد استاد شهید آیتالله مطهری هم- که از موافقان برخورد قاطع با تجزیهطلبان کردستان بود- توسط گروه فرقان به شهادت رسید و این یک علامت سؤال تاریخی شد که چرا در عرض یک هفته دو شخصیت قاطع انقلاب اسلامی در ماجرای کردستان به شهادت رسیدند تا کردستان مانند استخوان لای زخم تا سالها باقی بماند؟
نظر شما