شناسهٔ خبر: 40293870 - سرویس ورزشی
نسخه قابل چاپ منبع: طرفداری | لینک خبر

احسان خرسندی: اتفاقات سال 88 موجب شد دیگر نتوانم بازی کنم

شهروز حدادیان

احسان خرسندی میهمان ما در بخش بدون سانسور بود. بازیکن سابق پرسپولیس پس از سال ها سکوت، پاسخگوی سوالات طرفداری بود.

صاحب‌خبر -

اختصاصی طرفداری- احسان خرسندی پس از سال ها سکوت خبری میهمان بخش بدون سانسور طرفداری بود. بخش بدون سانسور بخشی است که صحبت های ناگفته ستاره های سابق و فعلی دنیای ورزش را بدون هیچ گونه دخل و تصرف و سانسوری در اختیار مخاطبین طرفداری قرار می دهیم. احسان خرسندی در مصاحبه با طرفداری پس از سال ها سکوت، از حوادث 88، بازی پرسپولیس-بایرن مونیخ، دلیل جدایی از پرسپولیس و پیوستن به ابومسلم صحبت کرد. مصاحبه جذاب سامان خدائی با احسان خرسندی را در ادامه ملاحظه کنید.

سلام و درود می گویم به همه مخاطبین رسانه طرفداری. در خدمت آقای احسان خرسندی هستیم. خیلی خوشحال هستیم که در رسانه طرفداری حضور دارید. این شما و این مخاطبین رسانه طرفداری.

من هم سلام می‌کنم خدمت شما و همه دوستان عزیزم و همه مخاطبین سایت طرفداری.

اتفاقات سال 88 و تاثیر آن در زندگی حرفه ای احسان خرسندی

احسان خرسندی پس از اتفاقی که سال 88 برایش پیش آمد، از فوتبال محو شد. پس از اینکه از فوتبال دور شدی مشغول چه کاری هستید؟ این روزها چه می‌کنید و آن سال ها چگونه گذشت؟

اتفاقی که سال 88 رخ داد نه برای من، شاید برای هرکس دیگری که جای من می بود هم تبعاتی به همراه می داشت. تبعات آن نیز برای من این بود که از فوتبال دور باشم. برای من که سال ها در این رشته فعالیت می‌کردم، به اجبار مجبور بودم که چند سالی از فوتبال دور باشم تا به قول معروف آب ها از آسیاب بیافتد اما زمانی این اتفاق رخ داد که دیگر سن من بالا بود و توانایی فعالیت ورزشی به صورت حرفه ای را نداشتم.

خیلی از آن زمان گذشته است. هیچ زمان از آن اتفاقات نگفته اید. الان شاید بشود این مسئله را بازگو کرد که چه شد.

اتفاقات طوری رقم خورده بود که خوشایند یک سری از جوان ها نبود و من هم یکی از آن ها بودم. خیلی دوست ندارم به آن روزها برگردم اما تبعات زیادی برای من به همراه داشت و بزرگترینش این بود که اجازه فعالیت حرفه ای نداشتم.

اتفاق مشابهی نیز برای رامین پرچمی رخ داد، اما او گفت که اگر چراغ سبز می شد و عبور می کردم، مشکلی پیدا نمی کردم اما من پشت چراغ قرمز بودم و آن جا دستگیر شدم. برای شما اینطور نبود. درسته؟

خیلی ها را روز عاشورا دستگیر کردند. فکر می کنم نزدیک 5-6 هزار نفر را روز عاشورا دستگیر کردند که یکی از آن ها من بودم و یکی هم رامین پرچمی بود.

کسی که شما را بازداشت کرد می دانست که شما احسان خرسندی هستید و فوتبالیست هستید؟

اوایل نه، اما بعد از چند دقیقه متوجه شدم.

رفتارش تغییر کرد؟

نه تغییر زیادی نکرد. حتی خوشحال تر شدند که یک چهره را دستگیر کردند (باخنده).

در روندی که شما به بازداشتگاه منتقل شدید برای آن ها تفاوتی نداشت که فوتبالیست هستید یا یک فرد عادی؟ رفتارها یکی بود؟

بله.

کار به دادگاه هم کشیده شد؟

بله. 5 سال حبس تعلیقی، شلاق و محدودیت از فعالیت های ورزشی به صورت محدود.

اگر الان به سوال 88 برگردید، بازهم آن لحظه، آن جا حضور خواهید داشت؟

بستگی به زمان دارد. که اینکه تفکرم آن موقع چه بوده است. در حال حاضر نمی توانم جواب قانع کننده ای به سوال شما بدهم.

در یک مصاحبه گفتید که 5 سال حق بازی ندارید. این را به صورت رسمی به شما گفتند؟

بله. باشگاه ها حق نداشتند با من قرارداد امضا کنند. چیزی به خود من نگفتند.

بعد از آن اتفاق واکنش اطرافیان و خانواده چه بود؟

اول که خیلی برای خودم سخت بود. دو حامی خیلی خوب داشتم که یکی از آن ها آقای محمد پنجعلی بود و دیگری مهندس عابدینی. خیلی کم در تیم هایی که ایشان داشتند توانستم بازی کنم. مثل داماش درود و پارسه اما خب به هیچ عنوان سطح توقعاتم تکمیل نشد. چون من بازیکن لیگ برتری بودم و 10 سال پرسپولیس بودم و یک فصل ابومسلم بودم. خیلی سخت بود برای من که بخواهم برگردم به لیگ یک بازی کنم. لیگ یک آدم و بازیکن خودش را می خواهد. من بازیکنی نبودم که بتوانم در لیگ یک بازی کنم. از این لحاظ خیلی ضربه خوردم. خیلی تلاش کردم که به فوتبال برگردم اما خب موفق نشدم.

به جز کسانی که نام بردید از اهالی ورزش حمایت دیگری نداشتید؟ و این انتظار را نداشتید که حمایت بیشتری از شما شود؟

آن موقع مثل الان شبکه های ورزشی اینقدر گسترده نبود. چند روزنامه بود و چند سایت خبری که خیلی پربازدید نبود. اگر مثل الان بود خیلی بیشتر مورد توجه قرار می گرفتم و کسی برای من کاری نکرد.

این عدم حمایت بخاطر ترس بود یا بی اطلاعی؟

قطعا کسانی که همبازی من بودند می دانستند چه اتفاقی رخ داده است. احتمالا بخاطر شرایطی که پیش آمد نخواستند از من حمایت کنند. اما بودند افرادی که قدم های خیلی مثبتی برای من برداشتند. مثل آقای حبیب کاشانی، مثل آقای حمید استیلی و محمد پنجعلی که بی نهایت به من لطف داشت و حتی آقای بیادی (عضو سابق هیئت مدیره پرسپولیس) خیلی به من لطف داشتند.

جدایی احسان خرسندی از پرسپولیس

برگردیم به دوران فوتبال. بعد از قهرمانی تنها بازیکنی که از پرسپولیس کنار گذاشته شد شما بودید. چه شد که آن اتفاق افتاد.

من 10 سال عضو پرسپولیس بودم. یعنی نونهالان، نوجوانان، امید، بزرگسالان. همه این رده ها را به ترتیب طی کرده بودم. معمولا در دنیا چنین کاری نمی کنند. بازیکنی که 11 سال عضو تیم بوده است و 2 تیم قهرمانی دارد با اینکه تنها 22 ساله است و کاپیتان تیم ملی امید است و خود را دارد برای مقدماتی المپیک آماده می کند را اینقدر راحت کنار نمی گذارند. در صورتی که من فصل قبل 19 بازی برای پرسپولیس انجام داده بودم. رقیب های سرسختی نیز در آن پست داشتم. حسین کعبی، حسین بادامکی، عباس آقایی و حتی علیرضا نیکبخت رقیب های من بودند. با این حال من 19 بازی در آن فصل برای پرسپولیس انجام داده بودم. اینکه مرا اینقدر راحت در لیست فروش گذاشتند بخاطر خصومت شخصی بود. به هیچ عنوان نمی توانست فنی باشد.

چه کسی با شما خصومت شخصی داشت؟

شخص آقای افشین پیروانی. ایشان کمک آقای قطبی شدند و در اولین تصمیم خود من را فروختند.

چه خصومت شخصی؟

نمی توانم بگویم خصومت شخصی، مشکل غیرفنی بوده است. حدس می زنم یکی از دلایل این بود که بازیکنی را جای من از لیگ دسته اول به پرسپولیس آورد که این بازیکن در تیم برادرش بازی می کرد و به این خاطر من که 11 سال در پرسپولیس بودم کنار گذاشته شدم. روزی که رفتم تا رضایت نامه بگیرم آقای مصطفوی گفت که من خیلی تلاش کردم تو را به زور در مغز افشین کنم اما نشد. این جمله آخر آقای مصطفوی بود. ظاهرا خیلی با آقای مصطفوی تماس گرفته بودند که این بازیکن، بچه پرسپولیس است. بازیکن تیم المپیک است. سنش هم که بالا نیست. رسم نیست در هیچ جای دنیا چنین بازیکنی را کنار بگذارند.

احسان خرسندی احسان خرسندی میهمان برنامه بدون سانسور طرفداری

و پس از پرسپولیس به ابومسلم رفتید.

پرسپولیس مثلا ساعت 1 بعد از ظهر رضایت نامه مرا داد و فردای آن روز ساعت 7 شب نقل و انتقالات به پایان می رسید. من هر وقت قراردادم با پرسپولیس تمام می شد، آقای پازوکی، مدیر تیم های پایه پرسپولیس به من زنگ می زد و می گفت که برو هیئت فوتبال قراردادت را یک ساله، دو ساله، سه ساله تمدید کن. من می رفتم و قراردادم را تمدید می کردم. چون همیشه در پرسپولیس بودم هیچ وقت مدیر برنامه نداشتم و مشاوران خوبی هم نداشتم. پرسپولیس تمرین می کرد اما به من نگفته بودند که به تمرین بروم. در تعطیلات با دوستانم یک جایی رفتم و تفریحی بازی کردم، آقای فیروز کریمی مرا دید و گفت اگر که توانستی رضایتنامه خود را بگیری، من تو را برای صباباتری می خواهم. من رضایت نامه خود را گرفتم و شماره ای هم از ایشان نداشتم و داشتم به سمت باشگاه صبا می رفتم. یک شماره به من زنگ زد و یک آقایی بود که خود را سردار بنی اسد، مدیرعامل باشگاه ابومسلم معرفی کرد. گفت که ما خوشحالیم که تو برای بازی، مشهد را انتخاب کردی. در حالی که چنین اتفاقی رخ نداده بود.  گفتم چطور؟ گفتم ما الان خواندیم که پرسپولیس رضایت نامه تو را صادر کرده است و با آقای مجید نامجومطلق برای هدایت ابومسلم به توافق رسیده ایم و ایشان برای پست دفاع راست شما را می خواهند. به من گفت که به فرودگاه برو و بلیت خود را بگیر و به مشهد بیا. من هم به سمت فرودگاه رفتم و راهی مشهد شدم و قراردادم را بستم. برگشتم تهران که وسایل خود را جمع کنم که گفتند مادر آقای نامجومطلق استخاره کرده اند و گفته اند که مشهد خوب نیست و ایشان نیز قرارداد نمی بندند در صورتی که من قرارداد بسته بودم و او مرا خواسته بود.

حضور در ابومسلم و قضیه جادوگری در فوتبال

کلا آن فصل برای ابومسلم عجیب و غریب بود. ابتدا گفتند ژان تیگانا را می خواهند بیاورند و بعد از آن با نامجومطلق توافق کردند و در نهایت علی حنطه سرمربی شد. بعد می گفتند که در آن تیم مربی جایی ندارد و جادوگر همه کاره است.

من زمانی که در ابومسلم بودم خیلی مربی داشتیم. آقای غیاثی بود، آقای حنطه بود، آقای برگی زر بودند، یک مدت یکی از کمک ها سرمربی شد، آقای میثاقیان آمدند و ... خیلی مربی داشتیم. این اتفاقاتی که می گویید در ابومسلم رخ می داد. یک روز تدارکات تیم می آمد و با قیچی یک تیکه از موهای ما را می زد، خیلی جالب بود برای من. یا مثلا یک آقایی می آمد روبروی ما می نشست با یک تسبیح بزرگ و چشمانش را می بست و مثلا می گفت شماره 11 بازی کند شما نتیجه نمی گیرید و من هم شماره 11 بودم و می رفتم روی سکو می نشستم. برای vip ورزشگاه ثامن باید 300-400 پله را بالا می رفتی و من این پله ها را بالا می رفتم و باز هم تیم نتیجه نمی گرفت و فردا می آمدند و یک کار دیگر می کردند. بله چنین اتفاقاتی در مشهد رخ می داد.

احسان خرسندی و سامان خدائی احسان خرسندی در کنار سامان خدائی

با این که خلافش اثبات می شد ولی هنوز به استفاده از جادوگر اصرار داشتند؟

خیلی اعتقاد داشتند.

نتیجه ای هم دیدند؟ مثلا پیش آمده بود که توپی ناگهانی وارد دروازه شود یا خلاف آن اتفاق بیفتد؟

نه این گونه نبود. ما لحظه های آخر با سلام و صلوات در لیگ ماندیم. یعنی اگر پیام، استقلال را در مشهد می برد ما قطعا سقوط می کردیم. حتی با وجود این که هر هفته می دیدند اتفاقی نمی افتد، باز هم به استفاده از جادوگر اصرار داشتند.

چه کسی بیشتر از همه این اصرار را داشت؟

نمی دانم ولی کار اصلی را تدارکات تیم انجام می داد.

از جنجال های ابومسلم سراغ جنجال های پرسپولیس بیاییم. در آن فصل که افشین قطبی حضور داشت، گفته می شد که لپ تاپ شکسته و افشین افشین قطبی ناراحت شده و حتی گریه کرده است. چه کسی مقصر آن اتفاق بود؟

در آن فصل اتفاقات عجیب و غریبی در پرسپولیس افتاد. آقایان استیلی، مرزبان و کاشانی قهر کردند و رفتند ولی افشین قطبی همچنان به کارش ادامه می داد. آقای کاشانی به دلیل این که اعضای کادر فنی با یکدیگر مشکل داشتند قهر کرده بود. حتی یک بار من به همراه کریم باقری و چند بازیکن دیگر به سراغ حبیب کاشانی رفته و از او درخواست بازگشت به تیم را کردیم. باید بگویم که آقای قطبی هیچ اعتقادی به دستیاران خود نداشتند. نه فقط در مورد شخص استیلی یا مرزبان، بلکه کلا به داشتن کمک مربی اعتقاد نداشتند. در واقع می گفت فقط چیزی که در ذهن من است باید اجرا شود. یعنی 11 بازیکنی که قرار بود در مسابقه حضور یابند را به گوشه ای می برد و با آن ها کار می کرد. بقیه بازیکنان که همه بی انگیزه بودند را تحویل آقای و استیلی مرزبان می داد. این در حالی بود که پرسپولیس در آن سال توسط آقایان استیلی و مرزبان بسته شده بود. پس از شروع فصل ما دو هفته برای برگزاری اردو به کیش رفتیم که انتقادات زیادی به آن سفر وارد شد ولی روزی 3 جلسه تمرین می کردیم. ساعت 4 صبح لب ساحل تمرین می کردیم. ساعت 10 به سالن وزنه می رفتیم. پس از آن به سالن فوتبال رفته و ساعت 6 بعد از ظهر نیز در زمین تمرین اصلی المپیک کیش تمرین می کردیم. در واقع 14 روز بدنسازی سخت را انجام دادیم و دیدید که چه بازی هایی را پس از دقیقه نود با پیروزی پشت سر گذاشتیم که از آن برد ها می توان به بازی ها برابر استقلال اهواز، برق شیراز، سپاهان و... اشاره کرد. ما به بسیاری از تیم ها بعد از دقیقه نود گل می زدیم. یادتان می آید که در بازی با ابومسلم در تهران، سه گل از حریف عقب بودیم ولی در نیمه دوم سه گل را جبران کردیم و حتی اگر بازی چند دقیقه دیگر ادامه داشت، گل برتری را نیز می زدیم. واقعا از لحاظ بدنی در آن فصل تیم آماده ای بودیم. کاپیتان های همه تیم ها از جمله محمد نصرتی، حسین بادامکی، علیرضا نیکبخت واحدی، مهدی واعظی، عباس آقایی، حسن رودباریان، حسین کعبی و... در آن فصل به پرسپولیس آمده بودند. بنابراین از لحاظ فنی نیز مانند بدنی تیم خوبی بودیم که نتیجه اش با وجود این که 6 امتیاز از تیم کم کردند، منجر به قهرمانی شد. در مورد لپ تاپ همه می دانند که کار چه کسی بود ولی خب پس از آن اتفاق آقای مرزبان از پرسپولیس اخراج شدند. این اتفاق گردن شیث رضایی، علیرضا نیکبخت واحدی، مسعود زارعی و محمدرضا مامانی افتاد ولی بعید می دانم کار این 4 شخص باشد. در واقع بازیکنان آن قدر جرات نداشتند که داخل اتاق مربی رفته و این کار را انجام دهند.

با وجود این حواشی مختلف، اتفاقات عجیب و غریب و کسر 6 امتیاز در نهایت آن تیم قهرمان شد. کمی عجیب نبود؟

باید بگویم مدیریت خوبی داشتیم. آقای کاشانی کار سختی داشتند ولی به بهترین شکل ممکن پرسپولیس را در آن فصل مدیریت کردند. ما چند هفته مانده به پایان لیگ با 4 گل از استقلال اهواز شکست خوردیم که آن مسابقه آخرین بازی ام برای پرسپولیس بود ولی اجازه ندادند جوی منفی در تیم شکل بگیرد. همچنین مدیریت باشگاه پاداش های فوق العاده ای برای بازیکنان در نظر می گرفت. در مورد باخت به استقلال اهواز بگویم که پس از مسابقه لیدرهای پرسپولیس به داخل رختکن آمدند و شروع به شکستن وسایل و زدن حرف های رکیک کردند. خیلی جالب بود که آقای کاشانی فقط نظاره گر این اتفاقات بود. حتی پس از آن فکر کردیم که شاید این کار، کار آقای کاشانی بوده است. پس از آن روز با پرواز به تهران باز می گشتیم و آقای مجید جلالی، سرمربی وقت استقلال اهواز همراه مان بود. زمانی که در فرودگاه بودیم، جلسه ای میان بازیکنان و آقای کاشانی برگزار شد که همان جا باخت مقابل استقلال اهواز را فراموش و روی بازی بعد تمرکز کردیم.

بازی پرسپولیس-بایرن مونیخ

پرسپولیس یک مسابقه خاطره انگیز با بایرن مونیخ برگزار کرد. از آن مسابقه بگویید.

البته من در آن مسابقه بازی نکردم ولی در رختکن تیم حضور داشتم. در آن مسابقه اتفاقات جالبی رخ داد. پژمان نوری، مامور مهار میشائیل بالاک روی ضربات ایستگاهی بود. آقای پروین به نوری گفت که پژمان به این پسر بچسب و او را ول نکن. روی کاشته ای که در نیمه اول به گل بایرن مونیخ منجر شد شیث به پژمان گفت که من بالاک را مهار می کنم. ما اصلا نفهمیدیم چه اتفاقی افتاد ولی توپ تبدیل به گل شد. شیث دست هایش را بالا برد و گفت توپ یک ضرب وارد دروازه شده است و بالاک ضربه سر نزد زیرا من او را مهار کرده بودم. پس از آن که فیلم مسابقه را تماشا کردیم، دیدیم که بالاک دور و برش را نگاه می کند و می بیند هیچ کس مامور مهار او نیست و توپ را گل می کند. این اتفاق آن قدر سریع افتاد که شیث متوجه نشد که بالاک گل زده است. داوود سید عباسی نیز مامور مهار زی روبرتو بود. داوود به آقای پروین گفت که زی روبرتو بازیکن دریبل زنی است و برای مهار او چه کاری انجام دهم. علی آقا نیز به او جواب داد که عقب عقب حرکت کن و داود نمی دانست که تا کجا عقب برود!

سال های زیادی در پرسپولیس حضور داشتی. اگر خاطره جالبی از آن سال ها دارید برایمان بگویید.

یکی دو اتفاق افتاد. اکنون که به آن ها فکر می کنم دردآور هستند. من دو بار کاپیتان پرسپولیس شدم که هر دو بار، بازی پرسپولیس مقابل سپاهان در اصفهان بود. یک بار آقای دنیزلی از من خواست بازوبند کاپیتانی را ببندم ولی به خاطر بازیکنان بزرگی که در تیم داشتیم، خجالت کشیدم. در آن زمان فرشید کریمی کاپیتان پرسپولیس بود و در بازی با سایپا اخراج شدند. آن مسابقه همان  بازی ای بود که علیرضا حقیقی پنالتی علی دایی را مهار کرد. آقای کریم باقری نیز مصدوم بودند. آقای دنیزلی از من خواست که تو بازوبند کاپیتانی را ببندی ولی من به او گفتم که خجالت می کشم زیرا بازیکنان بزرگی در زمین مانند پژمان نوری، علیرضا نیکبخت واحدی و... در زمین حضور داشتند. این در حالی بود که 21-22 سال سن داشتم و عضو تیم ملی المپیک بودم. بار دوم نیز این اتفاق در اصفهان رخ داد. همان مسابقه ای که آن اتفاق دردناک برای آن سرباز رخ داد. در آن مسابقه آقای استیلی گفت که کاپیتان تیم تو هستی ولی خودشان بازوبند را به من دادند و گفتند که به بازوی پژمان ببند.

بهترین هم بازی یا دوست شما در سال های حضورتان در پرسپولیس چه کسی بوده است؟

تا وقتی ابراهیم اسدی در پرسپولیس بود، او دوست صمیمی ام بود. پس از ابراهیم اسدی، با شیث رضایی دوست بودم. در آن زمان در تیم زوج می ساختند. مثلا می گفتند دفاع راست باید با هافبک راست هم اتاق باشند. البته من با شیث سال های زیادی هم اتاق بودم. تیم ملی نوجوانان، تیم ملی جوانان، تیم ملی امید و سال ها در پرسپولیس با شیث هم اتاق بودم. البته در حال حاضر رابطه آن چنانی با یکدیگر نداریم.

به نظرتان شیث رضایی در فوتبال حیف شد؟

با احترام به تمام مدافعان راست پرسپولیس از جمه مهدی مهدوی کیا و ابراهیم آشتیانی، شیث بهترین مدافع راست تاریخ پرسپولیس بود. البته من بازی همه اسطوره های پرسپولیس را ندیده ام ولی چون سال ها با شیث در پرسپولیس بودم و مقابل مدافعان راست زیادی بازی کردم، با اختلاف می گویم او بهترین مدافع راست تاریخ پرسپولیس است.

احسان خرسندی احسان خرسندی مدتی کاپیتان تیم ملی امید ایران بود

یک مدت هر اتفاقی می افتاد می گفتند تقصیر مهرزاد معدنچی است. در این خصوص چیزی است که بگویید؟

بله در یک دوره این اتفاق رخ داد. مثلا مهرزاد در زمین حریف توپ را لو می داد و همان توپ وارد دروازه پرسپولیس می شد. با این که پسر خیلی خوبی بود ولی شانس همراهش نبود.

 آیا این اتفاق برای شما نیز در پرسپولیس رخ داده است؟

نه خدا را شکر برای من چنین اتفاقی نیفتاد.

در سال هایی که دور از فوتبال بودی، این اتفاق افتاد که مثلا یک دلال با تو تماس بگیرد که تو را به فوتبال باز می گردانم ولی نصف قراردادت برای من خواهد بود؟

بله پس از اتفاقات سال 88، از این موارد بسیار برایم پیش آمد. شاید در برخی موارد راضی بودم این کار را انجام دهم ولی هیچ گاه این اتفاق رخ نداد. من مشکلات زیادی داشتم و اکثر تیم ها با من قرارداد نمی بستند. یادم می آید زمانی گسترش فولاد اردوی تدارکاتی در کرج برگزار کرده بود. آن ها به دنبال یک حریف تدارکاتی می گشتند و ما مقابل آن ها نیز بازی کردیم. پس از مسابقه آقای ضیایی، سرمربی وقت گسترش فولاد به من گفت که چرا فوتبال بازی نمی کنی. من نیز شرایط را برای او توضیح دادم. او از من خواست که به گسترش فولاد بیایم. من نیز گفتم با کمال میل درخواست شما را می پذیرم که هم شما مرا کمک کنید و من هم به تیم شما کمک خواهم کرد. سپس به اردوی گسترش فولاد رفتم که در آن زمان بازیکنان بسیار خوبی داشت. از من خواستند که قرارداد ببندم و سپس به تبریز سفر کردم. زمانی که وارد باشگاه گسترش فولاد شدم، یک مشت برگه روی میز برایم گذاشتند که تو قرار است اعدام شوی! به هر حال به بدترین شکل ممکن با من قرارداد بستند و در نهایت یک نیم فصل برای آن تیم بازی کردم. اتفاقات این چنینی بسیار زیادی برایم رخ داده است. تلاش زیادی کردم که دوباره فوتبال بازی کنم ولی نشد.

در این روزها به چه کاری مشغول هستید؟

قطعا می گویم که زندگی ام با زمانی که در پرسپولیس بوده ام هیچ تفاوتی ندارد. با پدر و مادرم همچنان زندگی می کنم و تنها تفاوت این است که دیگر فوتبال بازی نمی کنم. یکی دو سال است که یکی از دوستانم یک آکادمی فوتبال داریم و این گونه خود را با فوتبال سرگرم می کنم. یکی دو سال نیز در یکی از کارخانه های شیرآلات کار کردم که مدیر بازار آن ها بوده ام. در کل زندگی خوبی دارم و ازآن راضی ام.

برای آکادمی فوتبال نمی توانید مجوز بگیرید. دلیلش چیست؟

بله نمی توانم مجوز بگیرم زیرا جریانات گذشته در آن دخیل هستند. به سختی کارت پایان خدمت و مدارک دانشگاهی ام را گرفتم. آن جریانات سال 88 تاثیر کاملا مستقیمی روی من گذاشتند که حتی در گرفتن مدارک تحصیلی ام دچار مشکل شدم.

و صحبت پایانی..

از این گفت و گو بسیار خوشحال شدم. سال ها بود که مصاحبه نکرده بودم و هیچ جایی برای مصاحبه نرفته بودم. البته یکی دو بار به من پیشنهاد شده بود ولی من قبول نکردم. آرزوی سلامتی برای شما و همکاران عزیز دارم.

احسان خرسندی احسان خرسندی عضو پرسپولیس در راه قهرمانی در لیگ برتر در سال 1387 بود

نظر شما