شناسهٔ خبر: 40246907 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: تسنیم | لینک خبر

شب شعر شاعران مقاومت در حمایت از مردم فلسطین/ قسم به قدس که یک روز، روز فتح می‌آید

شب شعر بزرگ «قدس» با حضور شاعران فارسی‌زبان از کشورهای ایران، افغانستان، تاجیکستان، هندوستان و پاکستان همزمان با روز قدس در حمایت از مردم مظلوم فلسطین برگزار شد.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شب شعر بزرگ «قدس» شب گذشته، اول خردادماه، با حضور جمعی از شاعران فارسی‌زبان از کشورهای ایران، افغانستان، پاکستان و هندوستان همزمان با روز جهانی قدس برگزار شد. در این مراسم که به صورت مجازی برگزار شد، شاعران تازه‌ترین سروده‌های خود را در حمایت از مردم مظلوم فلسطین و آرمان قدس ارائه کردند. بخشی از سروده‌های ارائه شده در این مراسم به این شرح است:

علیرضا قزوه:

آی چاووش بخوان! موسم چاووشی‌ها است
نوبت باده گلرنگ خطرنوشی‌ها است

آی چاووش بخوان بانگ حسینی امشب
یادی از قدس کن و شور خمینی امشب

آی چاووش بخوان شور حجاز است این جا
دل سوی قبله اول به نماز است این جا

ما همه گوش به زنگیم و همه چشم به راه
هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله

شام از کرب و بلا می‌گذرد، می‌دانی؟
قدس از خون خدا می‌گذرد، می‌دانی؟

قدس طشتی است پر از خون حسین(ع) و یحیی
سنگ‌فرشش همه خونین شده در عاشورا

قدس خود جوشش خون سر یحیای نبی است
قدس خود شام غریبان حسین ابن علی ست

هله چاووش ببین! لشکر شام است این جا
بر سر نیزه سر پاک امام است این جا

گرد گودال پر از کوفی و شامی شده است
قدس بازیچه ی یک مشت حرامی شده است

گرد گودال پر از شمر و سنان می‌بینم
گرگ‌ها را همه در رخت شبان می‌بینم

قبله اول ما خانه دزدان شده است
شام یک بار دگر باز چراغان شده است

قدس چاهی شده و یوسف ما در چاه است
هان به شب تاب بگو عمر شما کوتاه است

ماه در چاه به زندان شما می‌خندد
به شب شوم پریشان شما می‌خندد

خبر تازه چه داری هله چاووش بگو
همه تن عقل و جنونم، همه تن هوش بگو

هله چاووش بگو از دل طوفانی ما
خبر تازه چه داری ز سلیمانی ما؟

 کشتی نوح  رها در دل طوفانی ما است
سند قدس همین خون سلیمانی ما است

خبر این است سلیمان سوی قدس آمده است
یوسف از مصر  به  کنعان سوی قدس آمده است

خبر این است که داوود زره ساخته است
موسی از طور به همراهی‌مان تاخته است

آسمان باز  همه طیر ابابیل  شده ست
شام تا قدس پر از لشکر سجیل شده ست

بر سر شام یزیدان هله فریاد شویم
خطبه ی شب شکن حضرت سجاد شویم

شام، قدس است و شما شب شکنانید همه
هان نترسید! بتازید و بمانید همه

هله چاووش بخوان صبح ظفر نزدیک است
شام می‌لرزد و لبخند سحر نزدیک است

آه زینب! به سوی شام تو خواهیم آمد
همه با پرچمی از نام تو خواهیم آمد

بعد عباس علی باز علمدار توایم
اذن میدان بده ای سرور ما! یار توایم

این همه یار و علمدار، چه می‌فرمایی؟
سید و سرور و سالار!! چه می‌فرمایی؟

هله ای قوم مبادا ز سر اندیشه کنید
روز میدان شده در خون خدا ریشه کنید

دست از سر نشناسید چو عباس علی
لحظه‌ای دل بسپارید به اخلاص علی(ع)

هله یاران علی(ع) یار شما باد علی(ع)
قدس تیغی است که در دست شما داد علی(ع)

مگذارید زمین تیغ علی (ع) را امروز
مرد خالی نکند پشت ولی را امروز

ما همه پشت علی(ع) پشت ولی اللهیم
همه از عاقبت راه علی(ع) آگاهیم...

***

احمد شهریار، شاعر پاکستانی:

نوشتم خون، نوشتم درد، دردِ صبحِ آزادی
نوشتم غم، نوشتم آه، آهِ خنده و شادی

نوشتم یک عروسی، یک عروسِ مانده در آتش
نوشتم کفش‌های سوخته با پای دامادی

نوشتم یک عروسک در کنارِ کودکِ بیجان
نوشتم بادبادک زیرِ سقفِ ملکِ اجدادی

نوشتم "غزه"، کاغذ قایقِ دریای خونین شد
نوشتم "انتفاضه"، جان گرفت آهنگِ آزادی

نوشتم تا بگریم، تا بگریانم جهانی را
جهان بی خبر از دردِ ویرانی و بربادی

خداوندا! به امید رهایی می‌سپارم جان
که خون شد زیرِ چنگِ کدخدا خاکِ خدادادی

منم مجنونِ صحرای پر از انسانِ وحشی که
به غارت برده‌اند امنیت هر شهر و آبادی

منم آن کودکِ ده ساله‌ تیشه به دست اینجا
که با کوهی از آهن می‌کند تمرین فرهادی

من آن محمود درویشم، منم آن ناظمِ حکمت
که دارد در سرِ خود آرزوی صبحِ آزادی

نگاهِ خسته و پیرم طلوعِ عشق را دیده
شنیده گوشِ سنگینم، صدای خنده و شادی

***

سید سکندر حسینی از افغانستان:

خورشید ز دوش قله بالا می‌رفت
موسای کلیم سمت سینا می‌رفت

از دامن این خاک مقدس یک روز
پیوسته دعا به عرش اعلی می‌رفت

با جوشن و عهد و ندبه تلقین می‌کرد
همراه کمیل نیز تمرین می‌کرد

تا زنده کند دوباره عاشورا را
یاد از غم و اندوه فلسطین می‌کرد

در قدس که باغ‌های زیتون گل کرد
از نام شهید قطره خون گل کرد

در دامن سینا که بذر لیلی افشاند
از هر وجبش هزار مجنون گل کرد

روزی که دل شکوفه‌ها خونین شد
یک کوفه و چند کربلا خونین شد

وقتی که گلوی قدس را تیر زدند
محراب مقدس خدا خونین شد

***

سیده فاطمه صغری زیدی از هندوستان:

قلم هنوز ز زخم تو می‌شود خونبار
به رنگ خون شده الفاظ شعر من انگار

کجا نشسته‌ای ای عهده‌دار عقل و شعور
که دم از آمدن صلح می‌زنی هر بار

به خاک و خون تن رنجور کودکان غریب
به غم نشسته ببین مادری به روی مزار

بیان قصه نمرود و آتش کوه است
خلیل در دل این آتش جفا پیکار

خرابه، خون، تن بی سر،  اسیر دست جفا
به چشم من همه کرب و بلا شود تکرار

کنار قبر پدر آرمیده یک دختر
پدر که رفت شده همدم تو سنگ مزار
 
هنوز قصه ایتام کوفه دیدنی است
انا الیتیم که می‌گفت طفل در آوار

شبی که زینت سقفش شده گلوله و توپ
شده اسیر غم و دود صبح تیره و تار

به حسرت شب پر از ستاره‌های امید
چه چشم‌ها که به خون گشته تا سحر بیدار

ببین که زخم فلسطین چه تازه مانده ولی
دوای زخم تو باشد به دست حضرت یار

هنوز جمله ی سردار مانده در گوشم
مسیر لشکر قدس است، قدس محنت‌بار

 حریم امن خدا می‌شود دوباره حرم
دوباره قصه معراج می‌شود تکرار

چه سامری و چه جالوت‌ها که خاک شدند
اسیر گور شود صهیون جنایتکار

به دست حضرت طالوت شد عدو در بند
بدان که می‌شود این‌بار واقعه تکرار

دوباره طیر ابابیل می‌رسند از راه
مسیر لشکر اسلام می‌شود هموار

***

عزیز مهدی، هندوستان:

ای بُتِ هفت­ شاخ!
ای درختِ هفت ­شاخه!
فردا تیرهایی را که در دلم فُرو کرده­ ای،
بیرون می‌کِشم
از هر تیری تبَری می­‌سازم
شایسته­ دستِ فرزندانِ ابراهیم

از خونِ زخم‌­هایم
چند کیسه خون می‌­فرستم
به بیمارستان­‌های غزّه
و از اشکِ چشمانم سِرُم می‌سازم...
بگذار از زخمم خون بچکد
آن­ قدر خون در رگ­ های من نیست
که عطشِ تو را فُروبنشاند
آری،
اما زهری در مغزِ استخوانم دارم
که جامِ تو را پُر خواهد کرد
و نگهبانانِ زرّادخانه­‌های تو از آن می‌هراسند
ما از نسلِ قمرِ بنی­ هاشم‌ایم
ستاره‌­ات را به رخِ ما نکِش
تا می‌توانی،
قطع کن
دست­‌هایی را که به سویِ تو سنگ پرتاب می‌کنند
هر دست،
تکّه ­چوبی خواهد شد
افتاده در کوچه ­کوچه­ این سرزمینِ مقدّس
که وقتی شعله ­ور شود
گُلی همیشه­ بهار خواهد رویید

***

علی کمیل قزلباش از پاکستان:
برای خاک زیتون

قسم به تین و به زیتون و طور پاک مرا
قسم به حرمت و  پاکیزگی خاک مرا

پرنده‌وار طوافم به گرد گنبد پاک
نکرده هیچ تفنگ تو بیمناک مرا

منم ز طایفه کربلا و رستاخیز
سرم  ببُرد اگر دشمنم چه باک مرا

تو تاب، داده‌ای از دست و ما همه شوقیم
که ساخت مهر حق  از  عشق تابناک مرا

تو از گلوله بگو، من ز سنگ خواهم گفت
ببین که قدس چه سان کرده دردناک مرا

به فرق چاک علی(ع) آن یتیم‌پرور عشق 
ببین به معرکه‌ها فرق چاک چاک مرا

خلیفه‌ها همه با غاصبان یکی شده‌اند 
سکوت اهل حرم  می‌کند هلاک مرا

به سینه می‌سپُرم ره به شام و خاک نجف
که درس "قاسم سردار" شد ملاک مرا

ز آن ماست فلسطین و کوفه و کشمیر
که بیم نیست ز ماران آن ضحاک مرا

چه مستی است که افتاده در سر عشاق
خدا نصیب کند کاش عشق پاک مرا

درود بر تو که با روز قدس زنده شدی
که "روز قدس" نگه داشت از هلاک مرا

***

مصطفی محدثی خراسانی:

آرامش انفجار درمن جاری است
بی‌تابم و انتظار در من جاری است

گلبانگ محمدم به قرن پاییز
من زنده‌ام و بهار در من جاری است

***

مجتبی حاذق:

هر آب که جاری است چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود اکنون سرخ است

با این همه خون که بر زمین ریخته است
محصول درخت‌های زیتون سرخ است

***

علی اصغر الحیدری از دهلی:

سلام خاک رسولان! سلام ارض فلسطین!
چقدر زخم به تن داری ای ستاره‌ خونین

تو رازدار پیام‌آوران مهد تمدن
تو آرمان مسلمان تو قبله‌گاه نخستین

به ذره ذره خاکت هزار راز نهفته است
کشیده‌اند به دورت ز ترس این همه پرچین

نترس از این همه دیوار و دیو و این همه ظلمت
نترس از این همه غربت نترس از این همه توهین

قسم به کعبه که آزاد می‌شوی تو به زودی
قسم به آیه زیتون قسم به آیه‌ والتین

مقاومت کن و بار دگر حماسه به پا کن
و گفته‌اند ملائک هزار مرتبه آمین

قسم به قدس که یک روز، روز فتح می‌آید
قسم به خاک رسولان! سلام ارض فلسطین!

***

علی‌محمد مؤدب:

باز از کرب و بلا  نغمه لا می‌آید
این صلا دم به دم از کرببلا می‌آید

یار می‌پرسد: در یاوری‌ام یاری هست؟
هله بشتابد هر جا که جگرداری هست

سر بیارید که سر می‌طلبد این جاده
ای خوش آن ره که در آن جاده شود سجاده

سر بیارید که سجده است، که سر می‌طلبد
جاده سجاده خون، مرد خطر می‌طلبد

جاده می‌خواند هنگامه دل‌ کندن ‌ها است
ای جماعت بشتابید که مولا تنها است

تیغ‌ها رقص‌کنان، جاده پر از شمشیر است
بشتابید همین لحظه که فردا دیر است

بشتابید که خون‌هاست به جوش آمده‌اند
بغض‌های همه عالم به خروش آمده‌اند

بشتابید شهیدان همه در میدانند
سر بیارید جز آن سر همه سرگردانند

آی ای  اهل ولا! همچو ولی برخیزید!
هر که خونخواه حسین است، علی! برخیزید!

شور فرمان نشور است ز خود باید کند
از سکون، از طمع، از حرص احد باید کند

آب یک جرعه بنوشید که سقا تشنه است
رودها هان بخروشید که دریا تشنه است

آب‌ها جمله مضاف‌اند تیمم  باید
هر چه پیدا شده جز عشق، همه گم باید!

آبها گِل شده ، گُلها همه زارِ عطش‌اند
باغ‌ها شعله‌کشان، رقص بهارِ عطش‌اند

هان دل از  شاید و اما و اگر بردارید
کعبه از بت شده پر باز تبر بردارید!

در یمن آه اویس قرنی شعله‌ور است
جاده ها سفره خونند، زمان سفر است

پیر ما گفت پر از عزم جوانی باشید
سر پر شور حسین همدانی باشید!

آسمان پشت سر یار خراسانی ماست
بادها جمله به فرمان سلیمانی ماست

پا به دریا بگذارید شناور باشید
صولت "مهدی لطفی نیاسر" باشید

شاهد اینکه ز ما ترس و تعلق دور است
تن بی سر شده اصغر پاشاپور است

در شب غیبت دیدار عجب شیرین است
حجت این سخنم خنده "بدر الدین" است

عقل سرخ است که تابیده، حلب توفانی است
شیخ اشراق زمانه علی  زنجانی است

همه هستند، شهیدان همه در این راهند
همه هستند شهیدان و تو را می‌خواهند

بشتابید همه نیزه‌سواران رفتند
بشتابید ابوحامد و یاران رفتند

ای خوشا معرفت لحن خراسانی‌ها
بامیانی‌ها، طوسی‌ها، یمگانی‌ها

حرف فردوسی بر خاک نخواهد ماندن
"گنگ دژهوخت" به ضحاک نخواهد ماندن

رستم است اینکه پر از غیرت حیدرخوانی است
آرش است اینکه شبیه "حسن تهرانی" است

باز "بافنده" پر از شور رجزخوانی‌ها است
"فاتح" است اینکه علمدار خراسانی‌ها است

صدرزاده است که طنازی او گل کرده است
"حاج احمد" هوس ذکر توسل کرده است

فاطمیون همه دل‌های حسینی دارند
زینبیون جگر از عشق  خمینی دارند

می‌رسیم ای قدس همپای شهیدان به حرم
مغنیه، احمدی روشن و الله کرم

قدس در راه تو ما نیز شهید حرمیم
با "حسین قمی" و با "حججی" هم قدمیم

نعره حیدری زینبیون رایت ماست
چشم "فرمانده مطهر" همه سو حجت ما است

"حاج حیدرها" سر مست جنون می‌آیند
از ره شام بلا زینبیون می‌آیند

عشق می‌بارد سرها به تماشا مستند
دل بریدند ز خود تا به خدا پیوستند

هر که دارد سر همراهی سر بسم الله
هر که دارد جگر خوف و خطر بسم الله!

قدس ای قبله اول! خط پایانی تو
مقصد قافله هند و خراسانی تو!

فرصت خواستن خون خدایی ای قدس
قدس رؤیای دل‌انگیز شهیدانی تو

لحظه روشن معراج بشر  خلوت توست
آخرین مرحله هجرت انسانی تو

***

مهدی باقر از هندوستان:

شکوه قبله اول،  وقار حرمت دین را
ببین سوریه را بحرین را ارض فلسطین را

سلام ِ لاله‌زار قدس، بر آن کودک زخمی
ببوسد سرخی گل‌های تو آن زخم شیرین را

از این‌که نان‌شان در روغن است از خون مظلومان
نمی‌دانم چه بایدکرد شاهان و سلاطین را

سقوط آل نفت و آل شیطان را تماشا کن
خدا لعنت کند چون آل مروان آل نفرین را

برای حفظ تخت و تاج، آن شاهان بی‌غیرت
نثار مسلمین کردند هر دشنام و توهین را

بیا بنگر! بدون تو شده محصور بیت‌القدس
بیا تا بشکنیم این هیبت سیمان و پرچین را

فلسطین عاقبت با عزم ما آزاد خواهدشد
مبر از یاد خود امید و فتح و عشق و آمین را

***

محمدحسین انصاری‌نژاد:

در دستت امشب مبادا، سنگ از فلاخن بیفتد
زین سنگ‌ها باید آتش، بر جان دشمن بیفتد

از خوان هشتم گذر کن، آن سو شغاد ایستاده
نگذار ناگاه در چاه، نعش تهمتن بیفتد

پیداست در آسمانت، ابری که سجیل دارد
تا از فرود ابابیل، شوری مطنطن بیفتد

این باغ تشنه است تشنه، در قوم آب آوری نیست
تا چند چشمش فقط بر ابری سترون بیفتد

بین فلاخن بچرخان، بی تاب‌تر سنگ دیگر
بگذار هر دم گسل در، آن سد آهن بیفتد

این دایه مهربان را، وقت خطر می‌شناسی
روزی که خردک شراری، او را به دامن بیفتد

مرگت به بستر مبادا، این مرگ کوچک گناه است
سیب است این سر مبادا، سیب از نچیدن بیفتد

این کوچه‌ها مرگ‌خیزند، یکسر کبوتر ستیزند
حق دارد این شعر زخمی باز از تتن تن بیفتد

***

سیدنقی عباس کیفیازهندوستان

ما شکرِ خدا، بی کس و مجبور نماندیم
از صبح و دعا - ماه و غزل - دور نماندیم 

ما آینه بودیم و هنوز آینه هستیم
یک صبحِ سحر شکر که بی‌نور نماندیم 

شد چشم و چراغِ دلِ ما نامِ فلسطین
ما هیچ زمان با ستم و زور نماندیم...

با‌غیرت و هشیار و پُر از جوش و خروشیم
بیچاره و بی‌همّت و رنجور نماندیم

سرمایهٔ جان را به رهِ دوست سپردیم
بی‌مایه و غمدیده و معذور نماندیم

در سینهٔ ما صبحِ امیدی شده بیدار
غربت‌زدگانِ شبِ دیجور نماندیم


انتهای پیام/

نظر شما